به نظر میرسد در ایام مذاکرات “مستقیم” یا غیر مستقیم جمهوری اسلامی با آمریکا و دولت ترامپ، وحشت از فوران یک خشم خفته در بین طبقه کارگر ایران، تهدید بسیار جدی تری است تا احتمال “عدم تعهد” آمریکا به هر توافق احتمالی.
بگذارید به دوران “نوشیدن جام زهر” توسط خمینی در برخورد با پذیرفتن آتش بس با دولت عراق پس از جنگ ۸ ساله نگاهی داشته باشیم. آنوقتها مرحوم رفسنجانی خطر “سوء استفاده” نیروهای اپوزیسیون، که بعضا مثل حزب دمکرات و کومه له مسلح بودند، از شرایط پسا جنگ را یک خطر سیاسی جدی تشخیص داد.
به همین دلیل او دستگاه و سیستمی راه انداخت به اسم “اطاق بحران”. طرح این بود که سران اپوزیسیون، بویژه رهبران دو نیروی مسلح حزب دمکرات کردستان ایران و کومه له را ترور کنند. قاسملو، حتی بدون رضایت و اطلاع دفتر سیاسی حزب خود، به آن دام گام گذاشت و همراه با شخص واسطه در وین، ترور شد.
این طرح در مورد رهبری کومه له شکست خورد. بحث و جدل پیرامون آن پیشنهاد در پلنوم ۱۰ کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران- اواخر آذر ماه سال ۱۳۶۶- صورت گرفت و سرانجام روی چند نکته توافق شد از جمله: اولا رژیم اسلامی علنا به عنوان “دولت” و نه این یا آن جناح و به طریق اولی نه توسط “واسطه ها”، آتش بس یکجانبه اعلام کند، و ثانیا بازهم به عنوان دولت علنا اعلام کند که قصد دارد با نیروهای سیاسی کردستان مذاکره کند.
جهت اظلاع خوانندگان من متن پیاده شده بحث در باره پیشنهاد مذاکره را در این شماره بستر اصلی، مجددا منتشر کرده ام. لینک به بستر اصلی ۱۰۶
منظورم از یادآوری این اتفاق، این است که این بار رژیم اسلامی در توافق احتمالی با دولت ترامپ، نه با نیروی مسلح اپوزیسیون در کردستان، که با یک طبقه به گستردگی جغرافیای ایران مواجه است. این طبقه، قطعا در فضای پایان دوره تشنج ها با غرب و آمریکا، توقعات و انتظاراتی دارد که نه با تشکیل “اطاق بحران” قابل حذف است و نه با واسطه گری دلالان سیاسی، خام میشود.
اما اگر سران رژیم و مُهره های اطلاعات با تشکیل اطاق بحران، توانستند بطور “فیزیکی” برخی از رهبران نیروهای سیاسی در کردستان را ترور کنند، در اوضاع فعلی نقطه خطرهای هشدار دهنده ای در جهت “ترور فکری” و “ترور اندیشه” پیشرو و رادیکال در میان پیشروان طبقه کارگر و محافل کارگران سوسیالیست وجود دارد. این نقاط خطر از نظر من اساسا در دو زمینه جنبش طبقه کارگر را تهدید میکنند:
۱- دعوت از کارگران در جهت فعالیت “قانونی”. نمایندگان کارگر کارگری و کارگر پناه، در منشا در حاشیه جناح “اصلاح طلب” رژیم اسلامی ریشه دارند. اینها با “ولایت فقیه” و دیکتاتوری ولایت فقیه مرز بندی خاص خود را کماکان به شیوه رفسنجانی و خاتمی دارند. بعلاوه “قانون کار” رژیم اسلامی را “دستاورد” طبقه کارگر ارزیابی کرده و بویژه از مدافعان سرسخت “ماده ۴۱” این قانون ضد انسانی و ضد کارگری اند. این عناصر خواهان “فرصت دادن” به رژیم اسلامی اند تا با “رفع تحریم”ها تازه فضا برای فعالیت قانونی فراهم شود. اینها مشکلات رژیم اسلامی رامشکل خود میدانند و به عنوان وکیل وصی رژیم، به کارگران هشدار میدهند که فریب “افراط گرایان” ی که دغدغه آنها “تئوری های وارداتی” و تکرار تجربه “شکست خورده” انقلاب سوسیالیستی اکتبر در روسیه اند، نخورند. در ماهیت این محافل ناسیونالیسم “کارگری” را نمایندگی میکنند.
۲- ما به ازاء “تئوریک” فراخوان به فعالیت قانونی، دوائری از روشنفکران تازه به دوران رسیده اند که اساسا محصول شکست انقلاب اکتبر و توصیف سوسیالیسم با آن پدیده سرمایه داری دولتی است که در شوروی سابق فروپاشید. بعلاوه اینها تلاش کرده اند که در ادبیاتی غامض و مُغلق و “فلسفی”، کاپیتال مارکس و برداشت لنینی از مارکسیسم را “رد” کرده و تکرار آنها را سوق یافتن به نظام “تک حزبی” و انکار واقعیت “جنبش رنگین کمانی” دنیای “پسا کمونیسم” کنونی تلقی کنند. در این “اطاق بحران”، کارگر عنصری است از”رشد” اقتصاد “ملی”. مدعی اند که تعلقات خرافی ملی و قومی و اتنیکی، که برخلاف ادعای مارکسیستها، که مدام به طبقه و جامعه طبقاتی چون “دکم” چسپیده اند، فراتر از تعلق طبقاتی، شامل کارگران نیز میشود. جوهر این فراخوان فلسفی این است که اگر هم بحثی از سوسیالیسم مطرح باشد، این سوسیالیسم پسا فروپاشی دیوار برلین، سوسیالیسم طبقه کارگر و در انحصار و “انقیاد” طبقه کارگر و بویژه “حزب قیم” طبقه کارگر نیست. بلکه، “دمکراتیک” است، به جای تک صدائی به “خرد جمعی” متکی است، سوسیالیسم فمنیستها، “خلق” ها و به جای جنبش سرخ، سوسیالیسم سبز است، این سوسیالیسم “خرد جمعی” هم جنس گرایان، سرمایه داران “با وجدان” و همه آن طیف رنگین کمان را در آغوش میگیرد.
جالب این است که درست در همین دوره گرم شدن بازار مذاکره با آمریکاست که مقامات رژیم تملق به طبقه کارگر را شروع کرده؛ و روزنامه های جمهوری اسلامی گزارشات کم سابقه ای در باره اوضاع معیشت کارگران، دستمزدها و نا ایمنی نهادینه شده در زندگی کارگران، منتشر میکنند. فقط به تیترهای اکثر این روزنامه ها توجه کنید:
– قوانین کار برای زنان، تعطیل؛
– مسکن و معیشت در راس خواسته های کارگران؛
– سال گذشته در چنین روزهایی بود که فتح ال…بیات، رئیس اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی اعلام کرد: بیش از ۹۶ درصد جامعه ۱۵ میلیونی کارگران کشور، با قرارداد موقت، قرارداد ۸۹ روزه، قرارداد یک ماهه و سه ماهه و شش ماهه و حتی با قراردادهای سفید امضا و سفته گذاری و تعهد سپاری بابت اینکه هیچ مطالبه و معوقه ای از کارفرما ندارند، مشغول به کارند؛ بنابراین می توان گفت بیش از ۹۶ درصد قرارداد های شغلی، نا ایمن است.
– مادران و رنج روزهای کار؛
– گواهی بر فریادهای فروخفته؛
– قول های رئیس جمهور به کارگران؛
– خط فقر بالا میرود، دستمزد جا میماند؛
– کار زن یعنی مشقت مداوم و مضاعف؛
– جان ارزان کارگران بطور عموم و در انفجار بندر عباس بطور خاص؛
– …
آیا نمیتوان استنتاج کرد که این طبقه عظیم و تاثیر گذار در اقتصاد، در هر مجال و روزنه ای که در فضای “مذاکره” باز میشود، به تعرض و حتی شورش و قیام روی خواهد آورد؟ و نقشه های این اطاق بحرانها را برهم خواهد زد؟
نکته این است که چگونه فعال سیاسی سوسیالیست و محافل کارگران کمونیست، قدرت طبقه را به معادلات سیاسی جامعه وارد میکنند. تیتر روزنامه های جمهوری اسلامی، حتی در سطح فرمال، بر وضعیت فلاکتبار اقتصادی تمرکز کرده اند. این یعنی رژیم اسلامی فوران خشم طبقه را انتظار میکشد. هیچ نیازی به شرح و بسط مشقات طبقه نیست. و توصیه صبر و تحمل و فرصت دادن به رژیم اسلامی تا به “اقتصاد کشور” سامان بدهد که تازه توصیه های آقای پزشکیان امکان تحقق داشته باشند، با اولین تحرک طبقه کارگر در دفاع از موجودیت خویش، دود شده و به هوا میرود. مراکز آن دو اطاق بحران مذکور بسرعت حاشیه ای خواهند شد و در کمپ ارتجاع قرار خواهند گرفت. تاریخ مصرف این محافل مهجور بسرعت بسر میرسد؛ و بنابراین محافل کارگران سوسیالیست و فعلان سیاسی کمونیست، باید خود را در آینده متحول بازشناسائی کنند. تلاش برای منزوی کردن مشاوران کارگر کارگری اقتصاد ملی و “استقلال” کشور در این دو مرکز اطاق بحران را از هم اکنون باید آغاز کرد.
آنچه که مهم است این است که برخلاف تحولات دهه پایانی سالهای ۱۳۵۰، کارگر پیشرو و فعال سوسیالیست، از نظر سیاسی و آرمانی، ناگزیر اند که حول پرچم و تئوری و سیاست طبقاتی خود، این انبوه خشمگین از فقر و فلاکت و دستمزد چند برابر زیر خط فقر و نا امنی نهادینه شده تحت اختناق اسلام سیاسی، را هدایت و رهبری کنند. تکرار ایام تعلق کارگر صنعتی به سوسیالیسم ملی و خلقی، فاجعه است.
اشتباهات و توهمات رهبران و محافل کارگری آن ایام را میتوان، از جمله به دلیل در دسترس نبودن و فقدان یک ادبیات منسجم سوسیالیستی و کارگری، و ریشه دواندن سوسیالیسم ملی و خلقی در اذهان نخبگان سیاسی و ادبی؛ ناشی از همان “محدودیتهای تاریخی” تلقی کرد و از آن گذشت. اما در این دوره که هر دو شرایط “ذهنی و عینی”، فراهم است، و شکافی نسلی بین خلقی ها و ملی گراها و سنت پرستان با نسل وسیع جوانان فکور، غیر محافظه کار و جسور و متعلق به دنیای امروز سالهاست باز شده است، تکرار اشتباهات رهبران پیشین طبقه، دیگر قابل توجیه نیست.