مصاحبه پیام فدائی با رفیق چنگیز قبادی فر در باره زوایایی از خیزش اخیر

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

توضیح پیام فدائی: شکل گیری و چگونگی روند جنبش انقلابی جاری توده ها در ایران علیه رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی، پرسش هائی را در میان نیرو های انقلابی دامن زده و "پیام فدایی" برخی از این پرسش‌ها را با رفیق چنگیز قبادی فر از مسئولین چریکهای فدایی خلق در میان گذارده است که به این ترتیب پاسخ های داده شده در اختیار علاقه مندان و فعالین سیاسی قرار می گیرد.

"پیام فدایی": رفیق عزیز امروز حدود سه ماه از آغاز جنبش انقلابی اخیر می گذرد. در این مدت دیکتاتوری حاکم برای خاموش کردن شعله‌های این جنبش به شدت دست به کشتار ها و سرکوب های خونین زده است. با این حال این جنبش یا به واقع انقلاب همچنان تداوم دارد، این واقعیت را چگونه توضیح می دهید؟

رفیق چنگیز قبادی فر: با سپاس از ترتیب دادن این گفتگو اجازه بدید که در ابتدا درود بفرستم به شجاعت و بی باکی جوانان سلحشور و بویژه دختران و زنان آگاهی که در طول سه ماه گذشته با نمایش صحنه های بی سابقه ای از جسارت و دلاوری، شعله های آتش یک خیزش انقلابی علیه سرمایه داران رذل حاکم و رژیم سرکوبگر پاسدار این نظام ضد خلقی و پوسیده رو روشن نگاه داشته اند و با نثار خون خودشون صفحات افتخار انگیزی رو در تاریخ مبارزاتی مردم ما علیه استثمارگران حاکم رقم می زنند که خارج از هر سرنوشتی که این جنبش پیدا کنه، تاثیرات و تجاربش همچون گوهری تا ابد در ذهن مردم ما و نسلهای آینده خواهد درخشید و راهگشای پیشرفتهای بعدی برای نیل به آزادی خواهد شد.
سه ماه بعد از قتل فجیع ژینا (مهسا) امینی که به عنوان یک جرقه بر انبار باروت خشم تلنبار شده مردم ما، به انفجاری انجامید که سیل کارگران و زحمتکشان گرسنه، جوانان بی آینده، زنان له شده در زیر چرخ دنده استبداد مذهبی، خلقهای تحت ستم و در یک کلام تمام آحاد تحت ستم جامعه را علیه نظم ارتجاعی و غیر انسانی حاکم به خیابانها کشید،. امروز حتی بر محافظه کارترین و ضد مردمی ترین عناصر طبقه حاکم هم روشن شده که تمامیت دیکتاتوری اونها با خیزشی برای یک انقلاب بنیان برافکن در تارو پود سیستم موجود مواجه شده. امروز حتی دانش آموزان آگاه و نسل دهه هشتادی ها و نودی ها که در حاکمیت سیاه همین رژیم ظالم و سرکوبگر به دنیا آمده و رشد کرده اند می دانند و فریاد می زنند که مساله نه بر سر صرف حجاب، نه بر سر گشت ارشاد، نه بر سر این یا آن اصلاح در سیستم فاسد پوسیده، نه صرف جابجایی این یا آن مهره "مسئول" در ارکان مختلف، نه بر سر روبنای مذهبی این رژیم، و در یک کلام بر سر صرف هیچ یک از مظاهر ارتجاعی و اجزای به غایت ضد مردمی تشکیل دهنده نظام نیست! مساله خواست ایجاد یک تغییر بنیادی در تمام مناسبات استثمارگرانه و ظالمانه موجود در جامعه ماست تا اکثریت عظیم توده‌های ایران از گرسنگی، بی خانمانی و انواع مصیبت ها، تبعیض‌ها و بی عدالتی‌های ناشی از فقر و دیکتاتوری افسار گسیخته حاکم رهائی یابند. در چهل و چهار سال گذشته مناسبات استثمارگرانه و ظالمانه سرمایه داری وابسته حاکم بر ایران توسط رژیم جمهوری اسلامی و اربابان بین المللی اش با حربه سرکوب و گستردن بساط دار و شکنجه در جامعه حفاظت شده. به همین خاطر شعارهای توده های معترض نظیر "این دیگه اعتراض نیست، این خود انقلابه!" و "می ریم تا سرنگونی" خیلی سریع در همه جا پژواک شد. جنبشی که امروز در ایران جریان دارد به رغم تمام کاستی هایش تجلی انقلاب برای برانداختن فقر و گرانی و بیکاری، برای یک زندگی شرافتمندانه برای کارگران و زحمتکشان است؛ انقلابی ست علیه بنیادهای زن ستیزی و برای رسیدن به آزادی زنان یعنی نیمی از آحاد جامعه از زنجیرهای انواع ستم‌های مردسالارانه ، انقلابی ست علیه ریشه های ظلم، علیه ستم ملی و مذهبی، علیه گورخوابی، علیه پدیده کودکان کار و در یک کلام، ما اکنون در ایران روشنتر و صریحتر از هر زمان دیگری با انقلابی با محتوای "نان، کار، مسکن، آزادی و استقلال"! روبرو هستیم که دامنه آن صد ها شهر را درنوردیده و حتی به دور افتاده ترین روستاهای کشور کشیده شده است. این که تمامی جنایات مزدوران جمهوری اسلامی از کشتن معترضین در خیابانها و سیاهچالها گرفته تا تجاوز و کور کردن و شلیک به سر معترضین و نمایش سبوعانه وحشیگری های کم سابقه علیه مردم، نتوانسته توده عاصی و شورشی را مرعوب کرده و به خانه بفرستد نمایانگر ابعاد خشم و نفرت مردم و عزم آنها برای به قول خودشان "تمام کردن" کار این رژیم است.

پرسش: بیدادگاه های جمهوری اسلامی شروع کرده اند به محاکمه معترضین دستگیر شده و تاکنون برای تعدادی حکم اعدام صادر شده است. چرا دیکتاتوری حاکم به صدور احکام اعدام روی آورده در حالیکه حتی در صفوف طرفداران رژیم شنیده می شود که توسل به اعدام اوضاع را ملتهب تر کرده و خشم معترضین را فزونی خواهد بخشید؟

پاسخ: بله! این روزها در اجرای اولین حکم رسمی وحشیانه اعدام معترضین، دژخیمان حکومت، محسن شکاری جوان زحمتکش 23 ساله و معترض تهرانی را اعدام کردند و به این وسیله بیش از هر چیز وحشت و استیصال خودشون از جنبش انقلابی جاری رو به نمایش گذاشتند. واقعیت اینه که یکی از مسایل مهم روزهای حساس کنونی جریان تشکیل بیدادگاه های ضد مردمی از طرف حکومت و صدور احکام اعدام معترضینی ست که صرفا به خاطر اعتراض به این همه ظلم و جنایت و طلب کردن حقوق طبیعی خود از حاکمیت دستگیر شده و در زیر شدیدترین شکنجه ها برخاً به اعترافات دروغین نیز مجبور گشته و حکم اعدام براشون صادر شده است. البته این اولین حکم اعدام یک معترض بیگناه توسط دستگاه حاکم نیست.
ببینید تجربه زمامداری رژیمی که امروز همه می دانند توسط امپریالیستها و پس از توافقات در کنفرانس گوادلوپ بر حیات مردم ما حاکم شد، نشون می ده که دیکتاتوری عریان و اعمال قهر و سرکوب سیستماتیک روبنای ذاتی نظام سرمایه داری حاکم بر کشور ماست و این واقعیت هم در زمان حکومت رژیم جنایتکار شاه و هم خلف برحقش یعنی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی به روشنی ثابت شده. این که چرا در شرایط کنونی باز هم این رژیم به حربه اعدام متوسل شده اولاً باید این واقعیت را ذکر کرد که سیاست اعمال و تشدید قهر و سرکوب همواره تنها پاسخ جمهوری اسلامی به اعتراضات و نارضایتی های توده ای بوده. جمهوری اسلامی بخاطر ماهیتش و به خاطر وظیفه اش در حراست از منافع و سلطه سرمایه داران داخلی و قدرتهای خالقش اصولا نه می تواند و نه می خواهد که کمترین گشایشی در زندگی فلاکتبار مردم محروم ما ایجاد کنه. ایران، مملکت ثروتمندی است که بر روی دریای نفت و گاز و سایر منابع طبیعی قرار داره ولی منافع حاصل از اون مستقیم و غیر مستقیم به جیب امپریالیستهای مختلف از روسیه و چین گرفته تا اروپا و آمریکا و سرمایه داران رذل حاکم می رود. مسلم است که تحت چنین سیستم ضد خلقی به طور تدریجی ولی دائمی بر ابعاد فقر و گرانی و بیکاری و گرسنگی و فقدان ابتدایی ترین حقوق انسانی افزوده شده و تضادهای طبقاتی در عرصه‌های مختلف تشدید می‌شوند و حاکمیت نیز هیچ تلاشی برای گشودن گوشه ای از گره های کور کلاف گره خورده موجود انجام نمی‌دهد.
در نتیجه وقتی هم که این امر به طور طبیعی به انفجار های بزرگ و کوچک اجتماعی علیه دستگاه حاکم و مناسبات ظالمانه فوق منجر می شه پاسخ جمهوری اسلامی جز تشدید بگیر و ببند و گستردن بساط دار و شکنجه در هر کوی برزن نیست. قتل عام سیستماتیک و خونین دهه 60، کشتار در جنبش سال 88، 96 ، قتل عام سال 98 و بالاخره کشتار توده های معترض در طول سه ماه گذشته همگی نمونه های روشن این واقعیت هستند که جمهوری اسلامی ناتوان از پاسخ به خواستهای بدیهی مردم، به اعدام و سرکوب خونین دست می زنه تا به خیال خودش توده ها رو مرعوب کند و معترضین رو مایوس و وحشتزده به خونه بفرسته. اما واقعیاتی که ما شاهدش هستیم خلاف تصور جمهوری اسلامی رو ثابت می کنه. صدور احکام اعدام و عملی کردن اونها به صورت رسمی و یا عملی، برعکس تصور حاکمان، تا الآن به نتیجه دلخواه سران دژخیم جمهوری اسلامی نیانجامیده. مبارزات مردمی همچنان با کش و قوس فراوان ولی با روحیه ای رزمنده همچنان ادامه داره. تجمع مردم در مقابل خانه مبارز جانباخته، محسن شکاری، با شعارهای "محسن ما رو بردن بجاش جسد آوردن"، "می کشم، می کشم هر که برادرم کشت" یا "هر آنکه خواهرم کشت" و "هر یه نفر کشته شه، هزار نفر پشتشه" و ... پیام روشن توده های به پا خاسته به دژخیمان رژیم است مبنی بر این که با اعدام و کشتن معترضین قادر به سرکوب مردم و حفظ این رژیم جنایت پیشه نخواهند شد. این واقعیت آنقدر عیان است که صداهایی را در درون خود حاکمیت هم مبنی بر احتمال عدم کاراِیی کشتار و اعدام و احتمال تاثیر عکس اعدامها در تشدید روحیه تعرضی مخالفین علیه نظام بلند کرده و هشدارهایی داده شده است.
اما با تأکید بگویم که این اعدامها وظیفه دفاع از جان زندانیان سیاسی و دستگیر شدگان اخیر را به یک وظیفه مبرم برای نیروهای انقلابی تبدیل کرده است.

پرسش: در تبلیغات جمهوری اسلامی و به خصوص روزنامه کیهان که با بیت رهبری در ارتباط است چنین جلوه داده می شود که ماشین سرکوب رژیم با مردم انقلابی‌ در صحنه و یا به قول آنها اغتشاشگران با مدارا رفتار کرده و می کنند. در حالیکه در واقعیت ما شاهد هزاران کشته و مجروح و بازداشتی می باشیم. این تبلیغات برای چیست؟

پاسخ: در این دروغگویی آشکار البته روزی نامه کیهان تنها نیست همین چند روز اخیر یکی دیگر از مقامات رژیم اعلام کرد که تا به حال یک معترض هم با گلوله مامورین رژیم کشته نشده است!
مبلغان این ایده که گویا جمهوری اسلامی دارد با مخالفین و نیروهای انقلابی با "مدارا" برخورد می کند، هدفی جز ایجاد رعب در مردم در جهت فرونشاندن مبارزات انقلابی آنان را ندارند. آنها در همان حال نشان می دهند که با چنین ادعاهای پوچی دارند با شعور مخاطبین خود بازی می کنند. این اظهارات فریبکارانه در شرایطی بیان می شود که مطابق آمار نهاد های مدافع حقوق بشر (تا تاریخ 29 آذر ماه) -که به هیچ وجه تمامی حقیقت را منعکس نمی کنند- تا کنون حدود 506 تظاهر کننده و من جمله 63 کودک توسط نیروهای سرکوبگر کشته شده اند. این گوشه ای از سیاست "مدارا"ی حکومت با مخالفانش است.
البته شاید هم باید معنای "مدارا" در فرهنگ لغت را عوض کرد! شواهد منتشر شده در مورد قساوت و وحشی گری نیروهای مزدور حکومت آنقدر آشکار است که سر و صدای نمایندگان مجلس حکومتی را هم نیز درآورده است. استفاده از 8 نوع سلاح کشنده که اکثرا در میدان جنگ های کلاسیک به کار می روند نظیر کلاشینکوف و دراگانوف (تفنگ دور زن و تک تیرانداز) و حتی استفاده از سلاح نیمه سنگین مثل دوشکا در کردستان آن هم علیه مردم بی دفاع و با دست خالی گوشه ای از این سیاست "مدارا" را نشان می دهد.
اما پرسیدنی ست که چگونه می توان با گسیل گله های وحوش به خیابانها بچه های مردم را در جلوی چشم همگان با سلاح جنگی و تک تیرانداز های مزدور از ناحیه سر هدف قرار داد و کشت و بعد ادعای "مدارا" با معترضین را کرد؟ آیا کشتن و زخمی کردن هزاران نفر در طول سه ماه و به بند کشیدن قریب به 30 هزار نفر از مردمی که صرفا به خاطر دفاع از حقوق حقه خود به خیابان آمده و نان و کار و آزادی را طلب کرده اند، "مدارا" با معترضین است؟ چطور می توان دستگیری های گسترده نوجوانان و جوانان دختر و پسر و شکنجه و تجاوز به آنان و صدور احکام اعدام در سیاهچالها را "مدارا" با مخالفین نامید؟ و یا شلیک با تفنگهای ساچمه ای و کور کردن و نقص عضو آنها را "مدارا" با مخالفین نام گذارد؟
در همین روزهای اخیر نشریه گاردین انگلیس گزارش وحشتناکی از اوج برخوردهای سرکوبگرانه مزدوران حکومت با معترضین را پس از مصاحبه با ده ها پزشک انتشار داده که مطالعه آن و مشاهده گوشه هایی از اوج ددمنشی نیروهای سرکوب، سیاست واقعی و عملی حکومت در برخورد با مخالفان را نشان می دهد و ننگ نهفته در آن مو بر تن هر انسان آزادیخواهی راست می کند. در این گزارش آمده که در طول سه ماه گذشته نیروهای سرکوبگر به طور سیستماتیک در جریان سرکوب تظاهرات با "شلیک عمدی به صورت، چشم، پستان و اندام‌های جنسی زنان معترض" و "اندامهای حیاتی مردان" و "کودکان" از "فاصله نزدیک" با معترضین برخورد کرده اند، تا با نمایش جنایات خود از قربانیان از آنها نمونه ای برای بقیه بسازند تا بلکه بتوانند مردم جان به لب رسیده را از صحنه مبارزه کنار بزنند.

با توجه به این حقایق، ادعای سیاست "مدارا"ی حکومت با مخالفین که از سوی روزی نامه کیهان عنوان شده است را باید یکی دیگر از عوامفریبی های دستگاه های تبلیغاتی جیره خوار این رژیم تعبیر کرد که از آن برای استفاده خارجی نیز استفاده می کنند. سیاست واقعی جمهوری اسلامی، سیاستی ست که از زبان رهبر این رژیم با عبارت ضرورت آوردن "خدای دهه 60" ("خدای" توجیه کننده کشتارهای بسیار خونین و قتل عام و ترور) برای برخورد با مخالفان نظام به آن مطرح گردید. همان سیاستی که از زبان رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی یعنی اژه ای جانی با این جمله فرموله شد که مخالفین بدانند که با آنها "برخوردسختی" خواهد شد. اینها بیانگر سیاست واقعی حکومت است که در کف خیابانها به آنها عمل می شود. به هر رو نباید فراموش کرد که مردم سلحشور اکنون جمهوری اسلامی را وارد کرده‌اند ماهیت ضد خلقی خود را با عریانی کامل برای همگان آشکار سازد. این رژیم جامعه ایران را به میدان یک جنگ تمام عیار علیه توده‌ها تبدیل کرده است. چشم انداز این جنگ به رغم این که نیروهای نظامی رژیم به انواع سلاح های اربابان امپریالیست رژیم مجهز هستند، در نهایت شکست برای استثمارگران حاکم خواهد بود. اما در حال حاضر مردم ایران با یک ضد انقلاب فشرده تر و وحشی تر که برای نجات خود نه به "مدارا" بلکه به هر جنایتی متوسل می شود، روبرو هستند.

پرسش: آنچه در خیابانها شاهدیم مقابله جوانان با خشونت مزدوران رژیم می باشد. با این حال از طریق رسانه های مختلف به طور روزمره خشونت انقلابی توده‌‌ها که الزام هر انقلاب مردمی است مورد تقبیح قرار می گیرد و مرتب برای مبارزات مسالمت آمیز و به اصطلاح خشونت پرهیز تبلیغ می‌شود. آیا فکر می کنید که همانطور که خیزش های دی 96 و آبان 98 مرگ قطعی هر گونه توهم به اصلاح جمهوری اسلامی از درون را اعلام نمود خیزش کنونی نیز طرفداران مبارزات خشونت پرهیز را به حاشیه رانده است؟

پاسخ: اجازه بدید اول یک نکته ای رو در ارتباط با این سوال بگم. بدون شک جنبشهای اجتماعی توده ها، به نوبه خود، عرصه و آموزشگاهی برای محک زدن حقانیت و صحت گفتمان‌ها و ایده‌های مختلفی هستند که در سطح جامعه در بین نیروهای روشنفکر جریان دارند. واقعیت اینه که امروز در شرایطی که ما با یکی از بزرگترین و طولانی ترین جنبشهای انقلابی توده ها در حیات جمهوری اسلامی روبرو هستیم، بسیاری از ایده ها و گفتمان‌های عقیم و باطل نظیر امکان "اصلاحات" در نظام حاکم، ضرورت طرفداری از یکی از جناح های جنایتکار جمهوری اسلامی برای پیشبرد مبارزات مردمی رنگ باخته است. همین طور است تبلیغ برای مبارزه مسالمت آمیز و نافرمانی مدنی. اینها همه ورشکستگی خود را در عرصه پراتیک اجتماعی ثابت کرده اند.
اگر جنبش توده ای سال 88 میخ تابوت گفتمان اصلاح طلبی و افسانه اصلاحات در دیکتاتوری جمهوری اسلامی را کوبید، جنبش سال 96 با شعار "اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا" ، گفتمان انقلاب و ضرورت نابودی تمامیت جمهوری اسلامی به دست توده ها را هر چه بیشتر به جلوی صحنه راند و جنبش سال 98 که حضور وسیع طبقه کارگر با خواستهای مشخصش در صفوف مقدم آن جنبش ویژگی برجسته اش بود، بر ضرورت انقلاب قهری و مطالبات بنیادین اکثریت آحاد جامعه یعنی "نان، کار، آزادی" با ندایی صولتمند تاکید کرد.
شعارهای انقلاب قهر آمیز نظیر "وای به روزی که مسلح شویم" و "بجنگ تا بجنگیم" – که در سال 96 نیز سرداده شده بود- در سال 98 هر چه بیشتر مُهر خود را بر جنبش خودبخودی توده ها حک کرد، تا جایی که پدیده حملات قهر آمیز تعرضی به نهادهای سرکوب و استثمار و ایدئولوژیک نظام در سطحی وسیع بروز پیدا کرد، امری که بیانگر آگاهی فزاینده توده های به پا خاسته به راه اصلی مبارزه با دشمنانشان بود. امروز نشان داده می شود که این شعارها دیگر صرفا یک شعار نیستند بلکه به راهنمای اعمال رادیکال جوانان مبارز و آگاه تبدیل شده اند. به همین خاطر امروز در جنبش انقلابی جاری ما شاهد برداشتن قدم های آشکار در جهت تحقق این شعارهای انقلابی و راهگشا و همه گیرتر شدن آنها در حرکت‌های جوانان رزمنده و جان بر کف در سراسر ایران می باشیم. امروز در شرایط کمتر شدن ابعاد جنبش توده ای در کف خیابان ( به دلیل سرکوب خونین و دستگیری های گسترده)، اقدامات جوانان مبارز در ساختن کوکتل مولوتف و استفاده از آنها در عملیات پارتیزانی و چریکی به صورت حمله به مراکز سرکوب، دفاتر بسیج، محل های استقرار مزدوران و سرکوبگران حکومت ، دفاتر امام جمعه ها در شهرها، نمایانگر پاسخ مناسب به دشمن بوده و به دلیل حقانیت خود آنچنان تاثیر غیر قابل انکاری بر روحیه عمومی گذارده که تحسین همگانی و حتی کسانی که چنین اعمالی را تحت تأثیر نیروهای کوته بین و سازشکار، "جدا از توده" و "مضر" و زودرس" می نامیدند را هم برانگیخته است.
جوانان انقلابی ما، بسیار پیشروتر از مدعیان روشنفکر مخالف اعمال قهر انقلابی، امروز به ندای جامعه مبنی بر ضرورت پاسخ قهر انقلابی و سازماندهی جنگ علیه دشمن سرکوبگر پاسخ داده و ورشکستگی تئوری های موسوم به "سیاسی کاری"، "نافرمانی مدنی" که اخیراً در قالب مقابله "زود هنگام" با دشمن عرضه می شود، اثبات کرده اند. مدعیان راست و منادیان سازش در شرایط شعله کشیدن مبارزه قهر آمیز علیه رژیم وحشی و بچه کش و تا بن دندان مسلح، مرتب پیام می دهند "جوانان! به رغم آن که در عمل راه دیگری هم نیست ولی نکند شما به مبارزه مسلحانه و قهر آمیز با دشمن سرکوبگر بپردازید" و او را "وحشی تر" کنید. اما جوانان آگاه که ماهیت این حکومت را بسیار بهتر از مدعیان پیشرو شناخته اند، خود را مسلح کرده و فریاد "بجنگ تا بجنگیم" و "وای به روزی که مسلح شویم" و "می کشم، می کشم، هر که برادرم/خواهرم را کشت" سر داده و با اعمال انقلابی و مسلحانه خویش لرزه به تن مقامات و مزدوران سرکوبگر رژیم انداخته اند.

پرسش: این روز ها در همه جا از انقلاب که قبلا به عنوان یک امر ناخوشایند جلوه داده می شد حالا با تمجید یاد می کنند. خود این امر نشان می دهد که خیزش اخیر آن تبلیغات ریاکارانه که هدفی جز خلع سلاح کارگران و توده های ستمدیده نداشت را به حاشیه رانده و واقعیت انقلاب و شکوه همیشگی آن، خود را بر همه تحمیل کرده است. با این حال شاهد تبلیغاتی هستیم که می کوشد اهداف این انقلاب را در صرف تغییر جمهوری اسلامی خلاصه و محدود کند. این واقعیت را چکونه می بینید و چگونه باید با آن مقابله کرد؟

پاسخ: درسته. امروز توده‌های تحت ستم ایران در مصاف با جمهوری اسلامی و برای تغییر بنیادی شرایط زندگی خود دست به انقلاب زده اند. آنها با قهرمانی های بی نظیر خود و با نثار بی دریغ خون خویش واقعیت وقوع انقلاب در ایران را برای همگان آشکار ساخته اند. امروز شاهدیم که درست به خاطر اِعمال قدرت توده ها در عرصه مبارزه با جمهوری اسلامی، حتی برخی از عناصر و مهره ها و سلبریتی های طبقه حاکم که خطر سقوط را بیش از هر زمان دیگری احساس می کنند نیز "انقلابی" شده اند و می کوشند که با اعلام "برائت" از جانیان حاکم، خود را در صفوف مردم و حامی آنها جا بزنند. آخرین نمونه، اعلام برائت بدری حسینی خامنه ای، خواهر رهبر جلاد نظام از اوست. البته کالبد شکافی سیاسی دقیق این عناصر و اهداف و نقشی که در این اوضاع بحرانی هر یک از آنها بر عهده گرفته اند نیازمند فرصت دیگری ست. ولی همین ریزش نیرو و شکافها -که امید است سرعت آن زیادتر هم گردد- نشانگر حضور گسترده و رادیکال توده ها در صحنه مبارزه و انقلابی است که مردم به‌پا خاسته ما به آن دست زده و تا کنون با نثار خونهای زیاد آن را تداوم بخشیده اند. این امر بیانگر آن است که توده‌ها با قدرت انقلابی خودتمام تبلیغات پیشین نیروهای استثمارگر و حامیانشان در تقبیح پدیده انقلاب را باصل و خنثی کرده اند.
در مقابله با انقلاب توده ها دشمن به موازات سرکوب فیزیکی به طور همزمان و به طور سیستماتیک مشغول تزریق و جا انداختن شعارها و تفکرات و ایده هایی ست تا با کمک اونها و غالب کردن اونها به جنبش جاری، بتونه انقلاب ایران رو از مسیر و اهداف اصلی اش یعنی دمکراسی و آزادی منحرف کنه، رادیکالیسم این انقلاب را مضمحل کنه و تا جایی که امکان داره اون رو محدود و در مسیر دلخواه خودش هدایت کنه.
یکی از تجلیات بارز این کوشش ها پخش و ترویج "همه (دشمن مردم و خود مردم) با هم" و این که دشمن اصلی، تنها "جمهوری اسلامی ست" و همه باید صرفا برای رفتن این رژیم تلاش کنند و هر گونه جلب توجه به رژیم جانشین و ماهیت آن یک بحث اضافی ست که باید به "بعد" از سرنگونی ارجاع داده بشه، می باشد. متأسفانه این تفکر در میان بخش هائی از جامعه مطرح است و آنها از روی ناآگاهی تصور می کنند که به صرف سرنگونی جمهوری اسلامی، اوضاع جامعه به شکلی که آنها خواستارش می باشند تغییر خواهد کرد. این یک توهم و خوش باوری بی پایه است. اما در کمپ امپریالیستها و دشمنان مردم ایران این موضوع با هدف خاصی مطرح است. این دشمنان، در صدد حفظ نظام سرمایه داری حاکم از گزند انقلاب هستند. آنها مترصدند تا اگر رژیم دست نشانده شان یعنی جمهوری اسلامی قادر به کنترل و سرکوب انقلاب جاری نشود، با تعویض رژیم سیاسی، و ایجاد تغییراتی در روبنا، انقلاب مردم را "پیروزمند" جا زده و با تعویض آرایش رژیم سیاسی اساس بنیاد به غایت ضد خلقی که جمهوری اسلامی مولود و حافظ آن است یعنی سیستم اقتصادی استثمارگرانۀ مبتنی بر مالکیت انحصاری مشتی سرمایه دار مفت خور بین المللی و داخلی و اعوان انصارشان بر منابع و ثروتها و اقتصاد کشور ماست را حفظ کنند. در این صورت این دشمنان با تن دادن به برخی تغییرات در شکل رژیم سیاسی زنجیرهای اصلی استثمار و غارت و اسارت را همچنان بر دست و پای توده های محروم ما محکم نگاه خواهند داشت. بنابراین مهمه که جوانان آگاه و مبارز و نیروهای پیشرو با این ایده برخورد و راجع به اون روشنگری بکنند.
توده ها از سرنگونی جمهوری اسلامی شرایطی را می خواهند که در آن، کار، یک زندگی و دستمزد آبرومندانه برای تمامی ستمدیدگان، و حق داشتن مسکن و سرپناه، تضمین شده باشد. نیمی از جامعه ما یعنی زنانی که در صف اول مبارزات جاری برای سرنگونی جمهوری اسلامی جانشان را کف دستشان گرفته اند خواهان روی کار آمدن رژیمی هستند که هر گونه زنجیرهای اسارت چه در شکل تحمیل حجاب اجباری و چه ستم های جنسیتی دیگر را از دست و پای آنها بگسلد و حق مساوی و برابر در تمام زمینه ها با مردان را برای آنان تضمین نماید. خلقهای تحت ستم ما نظیر خلق کرد و بلوچ و عرب و ترک و ... به این خاطر در مبارزات کنونی به پا خاسته اند که انقلاب علاوه بر تأمین همه خواسته های اقتصادی و اجتماعی مشترک‌شان، شرایطی را برای آنها بوجود آورد که از بند ستم ملی رها و حقوق دمکراتیک خقها به رسمیت شناخته شود. در یک کلام، توده به پا خاسته در ایران برای نان و آزادی انقلاب کرده است.
بنابراین، هدف مردم ما از انقلاب نه صرفا تغییر شکل حکومت بلکه انجام آن اقدامات انقلابی بنیادینی در جامعه است که در درجه اول تحت حاکمیت یک رژیم دمکراتیک، تغییرات اقتصادی را در جهت رفاه زندگی کارگران و زحمتکشان به ارمغان بیاورد و از سرمایه داران مفت خوری که تمامی ثروتهای چپاول شده را در دست خود متمرکز کرده اند خلع ید کند و سرمایه ها و منابع کشور را از سلطه امپریالیستها رها کرده و تحت رهبری طبقه کارگر در جهت منافع توده ها سازمان دهد. پس در واقعیت عینی سرنگونی جمهوری اسلامی نه هدف غایی توده ها بلکه گام اول انقلاب و رسیدن به شرایط دمکراتیک برای پیشبرد و پیروزی آن است.
راه دوری نرویم تجربه شکست انقلاب سالهای 57-56 و خونهای ریخته شده در آن در جلوی چشم مردم ما قرار دارد که امپریالیستها یک رژیم جنایتکار را برداشته و رژیم جنایتکارتری را به مردم ایران تحمیل کردند. اتفاقا جنبش انقلاب کنونی به دلیل شکست آن انقلاب وبرای انجام اهداف تحقق نایافته آن علیه سرمایه داران داخلی و اربابان امپریالیستشان می باشد که به راه افتاده است.
در جامعه ما یک انقلاب واقعی زمانی به پیروزی می رسد که کلیت مناسبات و سیستم ناعادلانه تولید و توزیع ثروت در جامعه عوض شده و مالکیت آن در اختیار جامعه و نه یک قشر استثمارگر سرمایه دار مفت خور قرار گیرد و مناسبات نوین دمکراتیک به رهبری طبقه کارگر در آن برقرار می گردد. کاری که در انقلاب سالهای 57-56 انجام نشد. آنها که صرف سرنگونی جمهوری اسلامی_ که باید هم سرنگون شود_ را به معنی تحقق انقلاب مردم ایران جا می زنند، در بهترین حالت بسیار کوته بین و نا آگاه هستند و در حالت واقعی تر در صدد فریب مردم به پا خاسته برای به شکست کشاندن یک انقلاب واقعی می باشند. در ایران هیچ انقلابی بدون نابودی نظام سرمایه داری حاکم و برقراری مناسبات دمکراتیک نوین به نفع طبقات تحت ستم پیروز نخواهد شد.

پرسش: اگر پیروزی این انقلاب به نابودی نظام سرمایه داری حاکم وابسته است تحقق این امر چه الزاماتی را نیاز دارد؟

پاسخ: به نظرم این سوال در برگیرنده یکی از کلیدی ترین مسایل انقلاب ایران می باشد. چه ساخت اقتصادی جامعه که بیان کننده ترکیب طبقاتی موجود در انقلاب است و چه تجربیات مبارزات بیش از صد ساله مردم ما نشان داده که پیروزی انقلاب ما که به معنی نابودی رژیم جمهوری اسلامی و در هم شکستن نظام غارتگرانه حاکم وابسته است به سازمانیابی طبقه کارگر و دیگر اقشار ستمدیده و توانائی کارگران در اعمال هژمونی خود در این انقلاب بستگی دارد. این یک شرط اساسی برای پیروزی یک انقلاب اجتماعی ست. در واقع اگر ما به تجارب مشخص چند دهه اخیر نگاه کنیم می بینیم که در هر جنبش بزرگ انقلابی فقدان تشکل و سازمان در میان طبقه کارگر و سایر توده های تحت ستم عامل اصلی شکست این جنبشها بوده است. در انقلاب سال 57-56 به دلیل غیبت یک طبقه کارگر منسجم و سازمانیافته در راس مبارزات توده ای وضعیتی ایجاد شد که در چارچوب آن حتی با وجود یک قیام مسلحانه توده ای و سرنگونی رژیم وابسته به امپریالیسم شاه، امپریالیستها موفق شدند در غیبت یک رهبری پرولتری، با تغییر آرایش در هیات حاکمه و رژیم سیاسی، اولا نظام غارتگرانه و عامل اصلی فقر و فاقه توده ها را حفظ کنند، انقلاب را در نیمه راه متوقف سازند و سپس یک تعرض بزرگ و طولانی به توده های تحت ستم و حیات و معاش آنان سازمان دهند. پس متشکل شدن طبقه کارگر یکی از اساسی ترین الزامات برای از بین بردن سیستم سرمایه داری در ایران می باشد.

پرسش:اگر سازمان یابی طبقه کارگر و رهبری این طبقه در انقلاب شرط پیروزی است خود این سازمان یابی و ابزار های اعمال رهبری در شرایط جامعه دیکتاتور زده ایران در چه بستری دست یافتنی است؟

پاسخ: این سوال هم یک سوال مهم، رایج و مطرح در بین نیروها و عناصر و جوانان پیشرو در داخل و خارج کشوره. واقعیت اینه که شرایط تشکل و سازمانیابی توده ای به طور کلی و تشکل و سازماندهی طبقه کارگر به طور مشخص در هر جامعه مفروضی تابع شرایط مشخص آن جامعه است. این یک اصله و منظور اینه که به طور مثال نمی توان با کپیه برداری و تطبیق نعل به نعل از انقلاب روسیه یا چین یا هر کشور دیگری به سازماندهی طبقه کارگر ایران دست زد و یا با تاٌسی به شیوه های کلاسیک سازمانیابی طبقه کارگر که مثلا در کشورهای متروپل و پیشرفته سرمایه داری در اروپا و آمریکا توسط پیشروان این طبقه و خود طبقه برای سازمانیابی و سازماندهی در پیش گرفته شده در ایران به سازماندهی و تشکل طبقه کارگر پرداخت و با این شیوه و از آن راه به هدف رسید. تجربه نشان داده که در ایران تحت سلطه چون دیکتاتوری روبنای الزامی نظام سرمایه داری وابسته است امر سازمان یابی طبقه کارگر مسیر ویژه ای را طی می کند.
تا آنجا که به شرایط مشخص ایران باز می گردد، فکر می کنم تمامی فعالین کارگری و کارگران آگاه و مبارز بر این حقیقت واقفند که در نظام سرمایه‌داری ایران که تا مغز استخوان به نظام سرمایه داری جهانی یعنی امپریالیسم وابسته است، به دلیل این وابستگی و تحت سلطه بودن، طبقه کارگر ایران در حیات روزمره خود با یک دیکتاتوری وسیعاً و شدیداً قهر آمیز روبروست که بدون احتساب آن نمی توان از برداشتن هیچ گام موثری برای سازمانیابی این طبقه حتی سخن گفت. تحت سیطره این دیکتاتوری، کارگران ایران حتی از حداقل حقوق صنفی و سیاسی شناخته شده توسط سرمایه داران حاکم در کشورهای متروپل نظیر حق اعتصاب و حق داشتن تشکل های صنفی در قانون محروم هستند و هر گونه تلاش برای کسب و تثبیت مطالبات پایه ای کارگران با بگیر و ببند و سرکوب و ترور و شکنجه اعدام پاسخ می گیرد.
به طور خلاصه در ایران دیکتاتوری سدی در مقابل تشکل تمامی طبقات و اقشار مردمی و در راس آنها طبقه کارگر است. در ایران تحت سلطۀ سرمایه داران خونخوار حتی مطالبات صنفی و حرکات مسالمت آمیز برای کسب حقوق پرداخت نشده، تضمین حق اشتغال، بهبود شرایط کار و حق داشتن ابتدایی ترین تشکل های مستقل صنفی با سرکوب خونین توسط نهادهای سرکوب حاکمیت از حراست گرفته تا نیروی انتظامی و سپاه و لباس شخصی و ... و زندان و مجازاتهای شدید و نابود کننده پاسخ می گیرد و به اعتبار این حقیقت هر گونه منفذ برای فعالیت صنفی سیاسی و طرح و تثبیت خواستهای معیشتی طبقه کارگر و هر گونه حرکت برای خودسازمانی کارگران از راه های مسالمت آمیز مسدود شده و در صورت وقوع با سد دیکتاتوری روبرو و متوقف می شود. زنده یاد چریک فدایی خلق رفیق امیر پرویز پویان یکی از پاکباخته ترین مبارزان راه آزادی طبقه کارگر ، در توصیف شرایط زندگی طبقه کارگر وضع آنها را اینگونه توصیف می کند که تحت دیکتاتوری سرمایه داران حاکم "آنها در قرن هجدهم به سر می‌برند، و فقط اين امتياز را دارند که از سلطه پليس قرن بيستم نيز برخوردارند" و اضافه می کند که "به ويژه کارخانه‌های بزرگ در واقع به سربازخانه‌هائی تبديل شده‌اند که سربازان مولد را به کار می‌کشند. يک انضباط سربازخانه‌ای بر آنها اعمال می‌شود تا حداقل وقت صرف شود و حداقل امکان تماس آنان با يکديگر وجود داشته باشد. هر گونه تمايل برای اعتصاب، برای نشان دادن مسالمت‌آميز نارضائی، بيرحمانه‌ترين عکس‌العملها را در پی دارد. توقيف، بازرسيهای ممتد، اخراج و گاه شکنجه". این‌ها واقعیات مربوط به دوره شاه بود که در رژیم جمهوری اسلامی با شدت و حدت بیشتری علیه کارگران ما اعمال می شود.
در نتیجۀ چنین واقعیتی ست که کارگران ایران و روشنفکران مدافع این طبقه راهی ندارند جز این که برای آزاد سازی انرژی مبارزاتی و قدرت طبقاتی کارگران و جاری ساختن آن در مبارزه، نخست باید سد دیکتاتوری را از جلوی مبارزات و جنبشهای طبقه کارگر بردارند. واضح است که اگر می پذیریم که حفظ این دیکتاتوری برای سرمایه داران و رژیمشان اساساً با تکیه بر قدرت سلاح و اعمال قهر ضد انقلابی میسر شده، کارگران آگاه و پیشروان این طبقه نیز راهی جز اعمال قهر انقلابی برای مقابله با قهر ضد انقلابی به منظور از پیش راه برداشتن آن برای تشکل یابی به عنوان یک طبقه را ندارند. در یک کلام اگر سازمانیابی طبقه کارگر شرط اساسی پیشرفت و پیروزی یک انقلاب واقعی علیه نظام سرمایه داری ست در شرایط مشخص ایران و سیطره یک دیکتاتوری تا بن دندان مسلح، روند سازمانیابی طبقه کارگر نه در یک روند مسالمت آمیز بلکه از مسیری ویژه می گذرد و اینجاست که مساله مبارزه مسلحانه برای از سر راه برداشتن این دیکتاتوری و ایجاد فضا برای شکل گیری، تثبیت و رشد تشکلهای کارگری و نقش آفرینی حیاتی آنها در انقلاب ایران، خود را به کارگران پیشرو و پیشاهنگان طبقه کارگر تحمیل می کند. تمام تجارب چند دهۀ اخیر حیات، کار و مبارزات طبقه کارگر ایران نشان داده که طبقه کارگر ایران تنها در مسیر یک مبارزه مسلحانه امکان تشکل یابی و ظهور به مثابه یک طبقه با نیروی انقلابی بنیان برافکن و نجات بخش برای خود و تمامی طبقات و اقشار تحت ستم جامعه خواهد داشت. این را هم اضافه کنم که در حال حاضر اقدام کارگران آگاه و روشنفکران انقلابی به ایجاد تشکل های سیاسی- نظامی و دست زدن به مبارزه چریکی به معنی برداشتن اولین گامها در این مسیر می باشد.

پرسش: در شرایط کنونی شما مبلغ ایجاد هسته های سیاسی نظامی هستید کمی بیشتر در باره ضرورت وجود این هسته ها و عملکردشان توضیخ دهید؟

پاسخ: در شرایط کنونی از نظر ما تشکیل هسته های سیاسی- نظامی کوچک، توسط جوانان انقلابی و آگاه گامی ست که جنبش انقلابی کنونی در سطح جامعه رو کاملا به نفع جبهه مردم به جان آمده متحول کرده و توازن قوا را به نفع انقلاب عوض خواهد کرد. امروز وقتی به شرایط بشدت بغرنج کنونی جامعه که به میدان یک جنگ خونین و نابرابر بین مردم ما و رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی تبدیل شده می نگریم، متوجه می شیم که دیگر کمتر کسی در صحنه سیاسی ایران این همه جنایت رو در خیابانها می بینه و هنوز منکر ضرورت مبادرت به مبارزه مسلحانه چه با استناد به عبارت بسیار محدود "دفاع مشروع" و چه با بیان صریح تعرض و مقابله با ماشین سرکوب حاکم می شه. انقلاب مردم ایران در سه ماه گذشته حتی محافظه کارترین و راست ترین نیروها را مجبور کرده برای آنکه همچنان موقعیت متزلزل خودشون در صف مردم رو حفظ کنند از ضرورت مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی صحبت نمایند و تأکید کنند البته مبارزه مسلحانه بدون "ماجراجویی"! اما توده های تحت ستم و به پا خاسته بویژه جوانان، فرسنگها جلوتر از این گونه پیشاهنگان ، خود به اقدامات انقلابی غریزی در کف خیابانها دست زده و از جمله با خلع سلاح ماموران سرکوبگر در خیابانها، با حملاتی با کوکتل مولوتف - که به درجه ای از هماهنگی و سازماندهی نیاز دارند- علیه مراکز سرکوب و مراکز تبلیغ عقیدتی رژیم نظیر کلانتری ها، دفاتر امام جمعه ها، مساجد، پایگاه های بسیج، دفاتر نمایندگان مجلس و رهبر و تمثالهای سمبلهای ضد خلقی طبقه حاکم به ضرورت کنونی شرایط یعنی مبارزه مسلحانه با دشمن در حد توان پاسخ داده اند. حوادث کامیاران و بوکان و مهاباد و تسخیر این شهرها حتی به صورت موقت را نگاه کنید. براستی توده های ما دیگر باید به کدام عمل بزرگ مبارزاتی دست بزنند که از نظر برخی "پیشروان" برای مبارزه سرنوشت ساز، برای مبارزه مسلحانه "آماده" باشند؟
اگر به واقعیت نگاه کنیم در خواهیم یافت که اکنون بحث و وظیفه نیروهای پیشرو نه نفی و یا بازداشتن جوانان از مبادرت به اشکال عالی مبارزه که توده ها خود در جریان زندگی در میدان عمل به ضرورت آن پی برده و به آن دست زده اند، بلکه بر سر چگونگی سازمان دادن این حرکات پراکنده و منفرد و ارتقاء آن به یک جریان محکم و دوام دار برای پیشبرد جنبش است. اکنون باید چگونگی حل یک تضاد بزرگ را فهمید؛ مساله اصلی انقلابی که هم اکنون در ایران در جریان است و بارها خود را در جنبشهای توده ای سال 96 و 98 نیز بطور برجسته نشان داده است مساله چگونگی نابودی ماشین سرکوب دولتی به مثابه عامل اصلی بقای نظام و رژیم حاکم است. بدون یک سازمان مسلح توده ای نمی توان سپاه و ارتش ضد خلقی و در یک کلام سازمان مسلح دشمن را نابود کرد. هسته های سیاسی نظامی نخستین گام برای سازماندهی مسلح توده ها هستند و در این رابطه است که ما از ضرورت تشکیل هسته های سیاسی-نظامی برای عبور از این مرحله و پیشرفت جنبش انقلابی مردم مان به سوی یک انقلاب سرانجام پیروزمند صحبت می کنیم.

با توجه به این که جنبش انقلابی جاری فضای نوینی را برای شناخت افراد و عناصر انقلابی از هم در جریان عمل مبارزاتی ایجاد کرده است، جوانان آگاه باید در چنین شرایطی از روابط قابل اتکای کنونی پله ای برای ایجاد تشکل های کوچک و محدود بسازند و با یافتن همفکران خود و با رعایت مخفی کاری به تشکیل هسته های سیاسی نظامی دست بزنند. هسته هایی که با تهیه سلاح، آموزش نظامی و یادگیری فن استفاده از سلاح در پروسه رشد و تحکیم خود به مقابله هدفمند با نیروهای سرکوب دست بزنند، کاری که هم اکنون نیز در جامعه تا حدی به صورت خودبخودی جریان دارد. تلاش برای آموزش و ارتقاء آگاهی سیاسی عناصر تشکیل دهنده این هسته ها از جمله از طریق مطالعه تجارب انقلابی نسلهای پیشین خود و همچنین مبارزات انقلابی در دیگر کشورها بخش لایتجزای وظایف هسته های سیاسی نظامی ست. این هسته ها می توانند با شناسایی عوامل سرکوب در کف خیابان بویژه لباس شخصی ها، مزدوران سرکوبگر را به سزای اعمال خود برسانند. این هسته ها می توانند عوامل سرکوبگر حراست در دانشگاه ها و کارخانه ها ، دادستانها و قاضی های صادر کننده احکام مجازات مرگ را شناسایی، مجازات و از صحنه حذف کنند. عملیات نظامی ضمن ایجاد رعب و وحشت در میان نیروهای سرکوبگر رژیم از طریق نشان دادن امکان مجازات به دست خلق در صورت سرکوب مردم، به تظاهرات توده ای و به اعتصابات کارگری فضای رشد داده و به عنوان ریسمانی آنها را به یکدیگر متصل و در یک مسیر جاری خواهد ساخت. تهیه امکانات تسلیحاتی و مالی برای تداوم کار انقلابی از دیگر وظایف این هسته هاست. تمامی این کارها با کار تبلیغی و ترویجی، با پخش اعلامیه های توضیحی و مقابله با تبلیغات و ایده های ضد انقلابی دشمن، و در یک کلام در پرتو یک برنامه عمل انقلابی، گره خورده است. در همه حال باید توجه داشت که مراد از فعالیت هسته های سیاسی نظامی صرفا برداشتن سلاح و مقابله با دشمن و بعد تبلیغ حول آن به صورت صرفا یک تاکتیک نیست. مبارزه مسلحانه ابزار پیشبرد یک استراتژی، استراتژی بسیج توده ها و طبقه کارگر برای یک جنگ توده ای طولانی و تشکیل یک ارتش توده ای ست که تحت یک برنامه انقلابی، هدف اصلی یعنی نابودی نظام استثمارگرانه حاکم را امکان پذیر سازد. اینها خطوط کلی وظایف هسته های سیاسی نظامی می باشند. بدون شک در تحلیل نهایی این جوانان آگاه هستند که می توانند با تحلیل مشخص از شرایط مشخص محیط خود، گامهای مشخص چگونگی پیشبرد این خطوط کلی را تشخیص داده و در حد توان خود برای تحقق آنها عمل کنند.

پرسش: با تشکر از شما لطفا اگر مورد دیگری هست که می خواهید به این پاسخ ها اضافه کنید بفرمائید؟
پاسخ: ضمن سپاس از شما که فرصت این گفتگو را فراهم کردید اجازه بدهید بگویم که جوانان سلحشور ایران، کارگران زجر دیده، توده گرسنه و محروم و زنان دلیر کشور ما حدود سه ماه است که با مبارزات دلاوانه خویش و با تقدیم صدها شهید و هزاران مجروح و اسیر به انقلاب مردم ایران، صفحات زرینی را در تاریخ مبارزاتی میهن ما رقم زده اند. در چنین شرایطی وظیفه تمامی نیروهای آزادیخواه است که با تمام توان در داخل و خارج از انقلاب مردم ایران حمایت کرده و ضمن حفظ اتحاد مبارزاتی در بین خود علیه دشمن مشترک، در همان حال با دسیسه ها مختلف دشمنان مردم ما یعنی امپریالیستها و مرتجعینی که با استفاده از همه منابع و امکانات خود در حال پشتیبانی و حفظ این رژیم از گزند انقلاب مردمی هستند برخورد کنند. در طول این جنبش امپریالیستها و مرتجعین کوشیده اند تا با تلاش برای نفوذ و به بیراهه بردن انقلاب مردمی و به محاق کشیدن آن توسط شعارهای غیر انقلابی و مبهم، با تلاش برای تحمیل آلترناتیوهای ارتجاعی و سرکوبگر، و در یک کلام با دخالتهای خود همچون انقلاب سالهای 57-56 از تداوم نظام اقتصادی-سیاسی ضد خلقی حاکم بر ایران_ حتی در شرایط از دست دادن سگ زنجیری خود یعنی رژیم جمهوری اسلامی_ حراست کنند.
مردم ایران اما از این خیزش توده ای هدف دیگری را در سر دارند. مردم ایران خواهان یک انقلاب واقعی، خواهان یک جامعه آزاد و دمکراتیک هستند که در آن حق داشتن نان، کار ، مسکن و آزادی و استقلال از سلطه سرمایه داران و قدرتهای امپریالیستی حامی این رژیم، تضمین شده و یک ایران دمکراتیک فارغ از سلطه مشتی سرمایه دار استثمارگر، فارغ از پدیده های شوم و نفرت انگیز بی حقوقی نیمی از آحاد جامعه یعنی زنان، گرسنگی و فقر و بیکاری و بی خانمانی و گور خوابی و کودکان کار و ... سرانجام بر ویرانه های رژیم ضد خلقی و فاسد جمهوری اسلامی بنا گردد. در شرایط حاضر وظیفه جوانان آگاه و نیروهای روشنفکر جامعه است که با اتکا به پتانسیل انقلابی بی نظیری که توده های به پا خاسته برای گسستن زنجیرهای یوغ از خود نشان داده اند، بکوشند تا خود و این توده عظیم و شریف را در حد توان زیر پرچم "تشکل، تسلیح، اتحاد ، مبارزه پیروزی!" متشکل کنند و مسیر پیشرفت و تعمیق این جنبش دورانساز را هموار سازند.