خدامراد فولادی:  همه با همی یعنی این! ( وقتی ایرانی ها همه صادق بوقی می شوند!)

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

این روزها شهروندان ِ استبدادستیز و اسلام ستیز ِ ایرانی،ازهر رویداد ِسیاسی یا اجتماعی که یک پایه و سویه ی آن رژیم ِ حاکم باشد استفاده می کنند تا آن رویداد را مانند ِ بومرنگ علیه ِخود ِرژیم به کار گیرند. یعنی هیچ حمله ی جنایتکاران ِسرتاپا مسلح ِ رژیم به افراد ِتکین یا جمعی نبوده و نیست که ضد ِ حمله ی شهروندان ِآگاه ازآنچه نمی خواهند و آنچه می خواهندرا به طور ِهمزمان یا به فاصله ی زمانی ِ اندک در شهرهای مختلف در پی نداشته باشد. ضد ِ حمله و واکنشی که مصداق ِواقعی ِهمه با همی ِ شهروندان ِ استبداد ستیز واسلام ستیز است.

چندین مصداق ِ عملی ِ این ضد ِ حمله ها از دیگر مصادیق چشمگیرترو نمایان تر بودند. یکی،شادمانی ِ ایرانی ها ازاعطای جایزه ی صلح ِ نوبل به نرگس محمدی به دلیل ِ تلاش ِ بی وقفه اش در مطالبه ی آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی به قیمت ِ تحمل ِ سال ها رنج و آزار ِ زندان سازان و زندان بانان است، که به ویژه در فضای مجازی میان ِ ایرانیان بارها به اشتراک گذاشته شد . شادمانی هایی که پاسخی دندان شکن بود هم به نشریات و صدا و سیمای رژیم که انواع ِ تهمت ها و اهانت ها را به او دادند و هم به چپ ِ برخوردار از دموکراسی ِ غربی که نرگس را به دلیل ِمطالبه ی آنچه خود دارند محکوم می کنند و اصلاح طلب وعامل ِ امپریالسم می نامند. این واکنش های میلیونی یک نمونه ی همه باهمی در فضای مجازی است که همچنان ادامه دارد.
اما یک نمونه ی شهرت یافته وفراگیر ِدیگر واکنش ِ جمعی ِ ایرانیان در شهرهای مختلف به دستگیری ِ صادق بوقی، ماهی فروش ِ رشتی است که رقصیدن و آواز خوانی بخشی از شغل ِ روزمره ی او برای ِ کسب ِ درآمد از ماهی فروشی است که به همین دلیل هم عوامل ِ رژیم او را دستگیر و مدتی زندانی کردند.  یعنی شغل ِ صادق ایجاب می کرد- و می کند - که برای جلب ِمشتری هم آوازبخواند وهم برقصد. واکنش ِ جمعی ِ ایرانی ها در شهرهای مختلف و به ویژه کلانشهرها به این دستگیری می تواند هم بیانگر ِ نفرت از رژیم ِ ضد ِ بشر و هم همبسته گی و همه با همی ِعملی یی باشد که دوهدف ِواحد ِ درعین ِحال با هم متضاد دارد. هدف ِ اول ، اسلام ستیزی و استبداد ستیزی، و هدف ِ دوم، که در واقع آلترناتیو ِ هدف ِ نخست است، دموکراسی و آزادی های فوری و بی قید و شرط ِ سیاسی که خود مشروط است به رفع و حل ِ تضاد ِ اول ِ شهروندان با حکومت ِسرکوبگر ِ آزادی های فردی و اجتماعی و سیاسی. صادق بوقی، نماد ِ ایرانی است که چهل و پنج سال در فضای  سرکوب و اختناق و خفقان و عزاداری وضدییت با شادی و خوشباشی زنده گی کرده، شکنجه شده، انواع ِ محرومییت ها را کشیده و در جست و جوی راهی برای گذار از این شرایط به شرایط ِ در خور ِ انسان ِ امروزین است. چهل و پنج سال تضاد ِ انسان ِ امروزین با حافظان ِ جهل و عقب مانده گی،زمان ِ کمی نیست. برابر با زنده گی ِ دونسل است. یعنی به عبارتی زنده گی ِ دونسل از زن و مرد در این رژیم ِجهل و جنایت تباه شده و به هدر رفته است. اما از سوی دیگر ایرانی ها نیز در مقابل ِ این تبهکاری های سیستماتیک- ایدئولوژیک ِ رژیم هیچگاه ساکت نبوده و تن به شرارت های آن نداده اند،بلکه به اشکال ِمختلف ومتناسب با موازنه ی نیروی خود با نیروی سرکوبگران با آن در گیر بوده و آن را با انواع ِ اشکال ِ مبارزاتی به چالش گرفته اند. مبارزه ای که همواره یک کانون و نقطه ی محوری دارد و آن هم دموکراسی و آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی است. در واقع،همستیزی و تضاد ِ دیالکتیکی یعنی همین که استبداد، ضد ِ خود یعنی دموکراسی را به جامعه القا و ضرورت ِ تاریخی- دورانی ِ آن را تحمیل می کند. در این تقابل ِ عملی یا پراتیک ِ سیاسی اجتماعی، دو نیرو یا دو قطب ِ همستیز ِ حکومت ِ سرکوبگر ِ به لحاظ ِ کممی در اقلییت اما به لحاظ ِ تشکلی- تسلیحاتی با کیفییت و دست ِ برتر، در یک سو، ونیرو یا قطب ِ استبدادستیز ِ دموکراسی خواه ِ همه باهمی ِ میلیونی به لحاظ ِ کمی بسی افزونتر اما به لحاظ ِ تشکل مندی به دلیل ِ خود ِ استبداد، فعلن در وضعییت ِ ضعف در سوی دیگر، در برابر ِ هم صف آرایی کرده اند. اما، شرایط و فرایند ِ این رو در رویی و مبارزه ی دو قطب ِ دیالکتیکی ِ همستیز به گونه ای است که سرانجام آن سویه ی تضاد که در عین ِ حال در تضاد با دوران ِ تاریخی است یعنی رژیم ِ استبدادی ِحاکم آنچنان تضعیف خواهد شد و سویه ی دموکراسی آنچنان قدرت خواهد گرفت که سویه ی  ناهمخوان با تکامل ِ تاریخی را از عرصه ی تاریخ برای همیشه بیرون بیاندازد. به بیان ِدیگر ، این دیالکتیک ِ تاریخی- دورانی ِِ همه با همی ِ دموکراسی خواهان در مقابل ِ حکومت ِ استبدادی است که سرانجام قطب ِ هم اکنون غالب را در هم خواهد شکست و دموکراسی ِ دورانی را بر استبداد ِ پدرشاهی چیره خواهد ساخت.
در اینجا، این پرسش ِمهم مطرح می شود که پس، جایگاه ِ آگاهی دراین پروسه ی دیالکتیکی-تکاملی کجاست و صادق بوقی ها در آن چه نقش و جایگاهی دارند؟ پاسخ این است: اولن صادق بوقی در این بحث ِ مشخص،نماد و یا نام ِمستعار ِ میلیون ها انسان ِشهروند با خصوصییات ِ فیزیکی، جنسی، اجتماعی، طبقاتی، تحصیلی و فرهنگی ِمتفاوت است و نه همه یکسان به مثابه ِ سربازان و فرمانده هان ِ یونیفورم پوش و یونیفورم اندیش ِ پاده گان های نظامی،یا دارودسته هاو فرقه سالاران ِانحصارطلب ِ تمامیت خواه، ثانیین دراین همه باهمی ِدموکراتیک جایگاه ِ آگاهی را نه اراده ی نا قانون مند ِ این یا آن فرد و رهبر ِ کاریزماتیک ِ مافوق ِ جامعه، بلکه جمع ِ جبری ِ دیالکتیکی- تکاملی ِ همه با همی ِ خود ِ جامعه در کلییت ِ همبسته ی استبداد ستیزی ِ معطوف به دموکراسی خواهی اش تعیین می کند. چراکه درجامعه ی تحت ِحاکمییت ِاستبداد ِ پدرشاهی تنها وتنها دموکراسی است که چنین نقش وجایگاه ِ فرابردی از پیشین به پسین و از پست به عالی دارد. به عبارت ِ دیگر، بنابر قید ِ فورییت ِ میلیون هاشهروند ِ استبداد ستیز و اسلام ستیز از زن و مرد و نوجوان و جوان ِ در صحنه ی مبارزه ی کنونی، تنها بر قراری ِ دموکراسی ِ دورانی است که می تواند و باید جایگزین ِ استبداد ِ سرکوبگر ِ تروریست مسلک ِ حاکم شود و نه هیچ گزینه ی اراده گرایانه ای که به هزار و یک بهانه متوسل می شود تا دموکراسی ِ ضرورت مند را از دستور ِ کار ِ جامعه خارج نماید.