خدامراد فولادی: این« نقد» بگیر و دست از آن« نسیه» بدار!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

مضمون و یا اصطلاح ِ« نقد» ِ موجود را گرفتن و « نسیه»ی موعود رارها کردن از یک رباعی ِ خیام گرفته ام که در بند ِدوم ِ آن می گوید« این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار/ کاواز ِ دهل شنیدن از دور خوش است» که منظورش از«نقد» زنده گی ِواقعی ِ این جهانی، و «نسیه» زنده گی ِ خیالی و توهمی ِ پس از مرگ و بهشت ِ خیالی ِ آن است. وعده ای که در اصطلاح ِ عامیانه به آن وعده ی سر ِ خرمنی می گویند.

این وعده ی سرخرمنی هم چنان که می دانیم نقد نیست، نسیه است برای دادن ِچیزی که هم اکنون موجود نیست مانند ِ وعده و وعیدی که فرقه گرایان ِ ما به جامعه می دهند و قرار است در آینده به  نیروی اراده ی مافوق ِ قانون و قانون مندی آن را تبدیل به نقد کنند. اما آیا هر وعده ی سر ِخرمنی یی «قانونن» و « ضرورتن» در آینده تبدیل به نقد خواهدشد؟ این پرسش دوپاسخ ِمتفاوت دارد. یکی ازسوی مارکسیست ها ودیگری ازجانب ِ فرقه سالاران. مارکسیست ها « نسیه» ی امروزی را که قرار است و « باید» در فردای تاریخی تبدیل به نقد یا « نقدینه ی تاریخی» شود، مشروط به موجودی ِ تاریخی ِ هر جامعه ی مشخص یعنی پیش نیازهای مادی و مناسباتی ِدر حد ِتکافوی آن جامعه می دانند که« همین امروز ِتاریخی» فراهم شده اند، و در واقع نقدینه ی بالقوه ذخیره شده ی فردای هر جامعه ی مشخص اند،به طوری که اگراین ذخیره و نقدینه گی ِ مادی- تولیدی به مثابه ِ پیش نیاز ِ گذار ِ جامعه از آنچه هست به آنچه باید بشود فراهم نباشد وعده ای که داده می شود مصداق ِ همان  « وعده ی سر ِخرمنی» است که تحقق ِآن بسته به« شانس و اقبال» و یعنی موکول به «معجزه » است. یکی از این وعده هایی که به دلایلی که خواهم گفت هم موکول به معجزه وهم از این رو تحقق نیافتنی است،وعده ی« دموکراسی بعد ازاین» ِفرقه گرایان ِ خودمارکسیست نام است. چرا تحقق نیافتنی؟ چون به زعم ِآنان اولن دوران ِ دموکراسی ِ نظام ِ سرمایه داری به سررسیده – در حالی که برای خودشان در اروپا و آمریکا و به طور ِ کلی غرب نه تنها به سر نرسیده بلکه به امید ِ آن بود که از استبداد ِحاکم بر ایران به آن کشورها و دولت ها پناه بردند و هنوز هم در پناه ِ آن زنده گی و فعالییت ِسیاسی تشکیلاتی می کنند-، و ثانیین علاوه بر انقضای کارکرد ِ مفید ِ دموکراسی ِ سرمایه داری، دموکراسی ِ مورد ِ نظر ِ خودشان نیزهیچ نیازی به پیش شرط های مادی و تولیدی ندارد و به صرف ِ تکیه بر اراده ی معطوف به قدرت و عملیات ِ محیرالعقول ِ معجزه آسای ِ تشکیلات ِ شان قادر به فرابرد ِ جامعه به نظام و دوران ِ پیشرفته تر و عالی تر با تمام ِ مختصات ِ تاریخی آن نیزخواهند بود. ادعاهایی که در واقعییت نه تنها فاقد ِ پشتوانه ی مادی، بلکه فاقد ِپشتوانه و راهبرد ِ تئوریک-مارکسیستی هم هستند،زیرا مورد ِ تایید ِ قوانین ِعام و خاص ِ ماتریالیسم ِ دیالکتیک و ماتریالیسم ِ تاریخی نیستند.
 می دانیم که تئوری ِ ماتریالیستی- تاریخی ِ مارکس –انگلس و دیالکتیک ِ حاکم بر این تئوری، مطمئن ترین تضمین کننده ی تبدیل ِ موجودی ها و نقدینه گی های امروز ِجامعه به نقدینه گی ها ودارایی های فردای هرجامعه ی معین درفرایند ِتکاملی ِآن جامعه است. طبق ِ این تئوری و این دیالکتیک،هرآنچه در امروز مقدمات ِ عینییت یابی و واقعییت یابی اش به تمام و کمال فراهم شده باشد، قطعن و یقینن در فردای دیر یا زود ِ تاریخی همان خواهد شد که باید بشود. در تئوری ِ مارکسیستی به این قطع و یقین ِ عینییت یابنده« ضرورت و حتمییت» ِ دیالکتیکی در فرایند ِتکاملی ِ جامعه- ویا هر پدیده ی مادی ِدیگر- گفته می شود. در واقع،آنچه ضرورت و حتمییت را ایجاب و مآلن اثبات می کند وجود ِ تمام ِپیش شرط های مادی در جامعه ی مشخص است که عبارت است از تولید و مناسبات ِ تولیدی و ازجمله دموکراسی و آزادی های سیاسی تا پایان ِ کرد و کارها و ساز و کارهای قانون مند ِ آن جامعه.
پافشاری ِ من بر دموکراسی دو«حکمت» دارد: یک «حکمت ِ»عام و یک«حکمت» ِ خاص . حکمت ِ عام اش عبارت است ازوحدت ِسیستمی ِ نظام ِ فعلن موجود ِ سرمایه داری و همبسته گی و رابطه ی دو سویه ی تنگاتنگ و جدایی ناپذیر ِ «دموکراسی و نیروهای مولده ای که شامل ِ طبقه ی کارگرهم می شود.». به این معناکه در این نظام ِ تاریخی دورانی « تولید و مناسبات ِ تولیدی از ابتدای پیدایش ِ نظام تا غایت و نهایت - یا زوال ِ آن که نتیجه ی انقلاب ِ سوسیالیستی است- برهم منطبق وگسست ناپذیراند ». در واقع، همین وحدت ِ مادی سیستمی و رابطه ی دوجانبه ی نیروهای تولید و مناسبات ِ همپیوسته ی جدایی ناپذیر ِآن هستند که در حالت ِ تکامل یافته تری از تمام ِجهات ِآن ازنظام ِسرمایه داری به نظام ِ سوسیالیستی انتقال می یابند تا باز هم با محتوای پیشرفته تر و عالی تری به تکامل ِ خود ادامه دهند، به طوری که در این گذارهای پی در پی ِ دیالکتیکی «هیچیک ازعناصر ِتشکیل دهنده ی نظام ِ اجتماعی - غیر از مالکییت ِ طبقاتی بر ابزار ِ تولید - نه تنها حذف نمی شوند بلکه متعاقبن بهینه و تکامل یافته تر شده تا به عالی ترین مرحله ختم شود». به این فرارفت ها و بهینه شدن ها و تکامل های قانون مند ِ متوالی در ماتریالیسم ِ دیالکتیک و تاریخی « اوفهبونگ» گفته می شود. اما، حکمت ِ دوم که از حکمت ِ نخست سرچشمه می گیرد «شرایط ِ خاص ِ این جامعه، یعنی ایران ِ تحت ِ حاکمییت ِ استبداد ِ قرون ِ وسطایی ِ رژیمی است که هیچ یک از مشخصه های یک« نظام » یا وحدت ِ مادی سیستمی ِ این دوران را ندارد. یعنی نه نیروهای مولد ِ پیشرفته و پیشرو دارد و نه به همین دلیل دموکراسی ِ منطبق بر کرد و کارها و ساز و کارهای این دوران و رابطه ی دو سویه ی تولید و مناسبات تولیدی را که در جامعه های پیش رفته عامل ِ اثباتی و فرارفتی و تکامل گرایانه ی آن جامعه هاست، در حالی که در جامعه ی ما استبداد ِ فردی و خدایگان بنده گی است که نتیجه اش باز دارنده گی و نفی و سلب ِ توان ِ تولیدی مناسباتی برای گذار به مرحله ی تکاملی عالی تر شده است. از این رو، می توان با قاطعییت ِ خود ِ دیالکتیک ِ ماتریالیستی و تاریخی گفت که: دموکراسی «برای این جامعه» و نیروهای مولده اش ضرورت ِ حیاتی  ووجودی دارد. یعنی عامل و رابطه ای نیست که بود و نبوداش در کرد و کارها و ساز وکارهای جامعه بی تاثیر باشد و آن را به اراده ی این یا آن فرد وفرقه وتشکیلات و وعده ی فردا و پس فردای آنها گره زد وموکول نمود.هرگز نباید فراموش کنیم که: این، تئوری ِ مارکسیستی است که راه نمای پراتیک ِ اجتماعی و انقلابی است و نه اراده ی معطوف به قدرت ِ افراد و فرقه ها. فردای جامعه ی ما را برطبق ِاین تئوری، وحدت ِ همبسته ی تاریخی - دورانی ِ « نیروهای مولده ی نقد ن موجود» و مناسبات ِ تولیدی ِ وابسته به آن یعنی دموکراسی و آزادی های بی قید وشرط  ِ سیاسی تضمین می کند و تحقق می بخشد نه وعده ی نسیه ی هرگز تحقق نیافتنی ِفرقه سالاران ِتمامییت خواه و انحصارطلب، چه راست، چه چپ. در واقع « حکومت ِ اسلامی» خودش وعده ی بهشت ِ نسیه ای بود که به دلایلی که گفتم نه هرگزنقد شدنی و تحقق یافتنی بود و نه هیچگاه بنا بر ماهییت ِ واپس گرایانه ی «اصحاب ِ کهفی اش» نقد شد و تحقق یافت، و گفته اند: مارگزیده نباید از یک سوراخ دو باره گزیده شود!
حال، با درنظرداشت ِ این بحث ِ تئوریک و خیزش ِ واقعن موجودی که سر ِ باز ایستادن ندارد،خواننده ی آگاه به این پرسش پاسخ دهد که: در شرایط ِ کنونی ِ ایران ِ تحت ِ سلطه ی رژیم ِ اسلامی ِ قرون ِ وسطایی، کدام یک انقلابی و خواهان ِ سرنگونی ِ استبداد ِ حاکم با هدف ِ بر قراری ِ فوری و بی اما و اگر ِ یک حاکمییت ِ پیشرو و دموکراتیک اند: فرقه گرایان ِبرخوردار از دموکراسی اما دموکراسی ستیز ، یا خیزشگران ِ محروم از دموکراسی و دموکراسی خواه؟