بر طبق آمار اعلام شده در اثر انفجار بمب در شهر کرمان صدها نفر کشته و زخمی شده اند. اخبار حاکی از آن است که در میان صدها کشته و زخمی، کودکان و زنان و طیف های گوناگون سنی حضور داشته اند. این کشتار جمعی کور، بار دیگر نشان داد که اکثریت مخالفان حاکمیت مذهبی ایران در تبعید، برغم ادعاهای گوشخراش خود در دفاع از حداقل های جهانشمول حقوق بشر، با این حداقل های جهانشمول بیگانه اند!
ناگفته روشن است که در این خیل عظیم ده درصد از هشتاد میلیون شهروندان ایران که یا برای حفظ جان مجبور به فرار و یا برای داشتن امنیت حداقلی قادر به مهاجرت شده اند، انسان های شریف و تشکل های انسان دوستی هم وجود دارند که همچنان محکم و استوار و بدون تبعیض، از آزادی ها و حق حیات بمثابه نخستین حق انسانی، دفاع می کنند (۱)
اما در این میان هستند کسانی که همچون جنگ اوکراین و یا حمله جهاد اسلامی و حماس به جنوب لبنان، از کشتار ارتش روسیه در اوکراین و از کشتار غیرنظامیان جنوب اسراییل بوسیله مسلمانان جهادیست تحت عنوان مبارزه ضدامپریالیستی، اظهار شادی و شعف می کردند اما وقتی ورق برگشت و کشتی ارتش روسیه در اوکراین به گل نشست و ماشین نظامی دولت صهیونیستی از هوا و زمین و دریا،با انواع بمب ها به جان مردم بی گناه غزه افتاد، قه قه شادی شان به تظاهر به گریه و ریختن اشک تمساح تبدیل شد!
همین امروز در فضای مجازی می بینیم که بسیاری که ادعاهای گوشخراش در دفاع از حداقل های اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سرگرمند تا با بهانه های از این قبیل که:
«معلوم نیست کار کی بوده و .... آخه کشته شده ها از نیروهای طرفدار حاکمیت مذهبی ایران بوده اند و .... خب می خواستن به تظاهرات رژیمی نروند و .... آخه حاج قاسم چنین و چنان و .... » لاطاعلاتی از این قبیل، از محکوم کردن این جنایت کور جمعی در کرمان، طفره می روند و سکوت پیشه می کنند!
گیرم در آن محل کودک و کاسب و کارگر محل کسب و دستفروش بینوایی جهت ارتزاق و کسب یک لقمه نان برای خانواده اش نبوده باشد و اکثریت کشته شدگان از طرفداران جمهوری اسلامی ایران باشند، آیا کشتن جمعی انسان ها؛ چه با قتل مخالفان و ترور ماشین دولتی و چه ترور غیردولتی؛ را نباید بشدت، درجا و قاطعانه محکوم کنیم؟
آیا کسانی که قتل عمد و ترور دولتی و غیردولتی، از هر طرف و به هر شکل و از هر کس که باشد را قاطعانه محکوم نمی کنند و چرتکه می اندازند که چه کسی ترور کرده و چه کسی رو ترور کرده و از این قبیل توجیهات، نمی فهمند که دست زدن به خشونت در هر مقیاس و به هر شکلی که باشد، همواره خشونت را بازتولید می کند!
بی تردید ریشه نفرت و خشونتی که امروز در سراسر جامعه ایران موج می زند، نتیجه ۷۰ سال خشونت و ترور دولتی حاکمیت های کودتایی غیرمردمی در ایران است!
نویسنده هرگز فراموش نمی کند و به سهم خود شهادت می دهد که نقض آزادی های فردی و اجتماعی، تبعیض سیستماتیک بین شهروندان، سنگسار و شلاق و زندان و انواع شکنجه و اعدام، بمدت ۴۵ سال است که «قانونی» و در سراسر ایران اعمال شده است!
(۱)
ما ترور را محکوم میکنیم - ندای آزادی
http://nedayeazady.org
جواد قاسم آبادی
آموزگار تبعیدی، پاریس