از جانباختن رفقا گردان شوان- کومهله- سازمان کردستان حزب کمونیست ایران سی و شش سال میگذرد. در اواخر اسفند سال ۱۳۶۶، در اواخر جنگ ارتجاعی هشت ساله ایران و عراق، منطقه دشت شارزور در کردستان عراق به میدان جنگ خونینی تبدیل شد که طی آن هزاران تن از مردم غیرنظامی و بیدفاع ساکن این مناطق از زن و مرد، کودک و پیر بر اثر بمباران شیمیایی ارتش جنایتکار حکومت عراق جان خود را از دست دادند.
تنها چند ماه مانده به پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق، در ساعت ۲ بعد از ظهر ۱۶ مارس ۱۹۸۸ برابر با ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ هواپیماهای حکومت بعث عراق شهر حلبچه، واقع در ۱۵ کیلومتری مرز عراق با ایران را به مدت ۵ ساعت بمباران شیمیایی کردند. بیش از ۵ هزار نفر از مردم شهر در یک نیمروز جان خود را از دست دادند. بعدها حدود ۱۰ هزار نفر از ساکنان شهر به علت عوارض ناشی از مسمومیت با بمبهای شیمیایی به مرور زمان جان باختند. فرستادگان ویژه سازمان پزشکان بدون مرز بعد از تحقیقات محلی تایید کردند که طی بمباران از گاز خردل و اعصاب استفاده شده است.
بسیاری از افرادی که در مکانهای نزدیک به اصابت بمبهای شیمیائی بودند در جا کشته شدند، و بسیاری نیز در حالی که سعی میکردند از راه کوهستان خود را به ایران برسانند در اطراف شهر مردند. حلبچه بعد از بمباران شیمیایی به علت آلودگی شدید به مواد شیمیایی تخلیه شد و ساکنانی که از فاجعه جان سالم به در بردند شهر جدید حلبچه را در فاصله ۳ کیلومتری از محل حادثه از نو بنا نهادند.
در این میان کومهله- سازمان کردستان حزب کمونیست ایران که طی ۸ سال جنگ مخرب و ویرانگر ایران و عراق بر علیه این جنگ ارتجاعی موضع گرفته بود و همواره میکوشید که نیروهای خود را از میدانهای آن دور نگاه دارد، این بار همراه با مردم ستمدیده این منطقه گرفتار این فاجعه انسانی و ضایعهای بزرگ شد.
در آن سالها نیروی پیشمرگ کومهله، در چندین نقطه کوهستانی، در طول مرز کردستان ایران و عراق، پایگاههایی برای استراحت و … دایر کرده بود. روستای بیاره یکی از این مکانها در منطقه اورامان محل استقرار گردان شوان بود. روز ۲۵ اسفند ماه سال ۱۳۶۶ رفقای گردان شوان متوجه تحرکات تازه نیروهای جمهوری اسلامی در این منطقه میشوند. هر آن احتمال وقوع جنگی سنگین بین نیروهای کومهله و جمهوری اسلامی وجود داشت. به همین دلیل از سوی فرماندهی نظامی کومهله و کمیته ناحیه سنندج، ضمن تماس با فرماندهی گردان شوان، دستور عقبنشینی و تخلیه بیاره به این رفقا داده شد.
رفیق شکرالله خیرآبادی فرماندهی گردان شوان را بهعهده داشت. وی همراه با دیگر رفقای مسئول گردان، دو راه را برای عقبنشینی انتخاب کرده بودند. یکی از این راهها از مسیر جبهههای جنگ میگذشت و از آنجا که ناحیه کوهستانی بود و توسط شمار بسیار زیادی از نیروهای جمهوری اسلامی به اشغال در آمده بود، عبور از آن راه خطرناک و تنها از طریق همکاری نیروهای جبهه کردستان عراق احتمالا میسر میشد. راه دیگر از مسیری هموارتری میگذشت که ظاهر امنتر به نظر میرسید، اما در واقع در تیررس نیروهای دشمن و در نوک حمله آنان قرار داشت. در نتیجه رفقای گردان شوآن برای عقبنشینی عبور از نواحی هموار و دشتستانهای منطقه را انتخاب کردند.
پس از آمادگی و آرایش نظامی لازم به طرف روستایی بهنام «عهنهب» حرکت کردند. در نزدیکی این محل متوجه شدند که نیروهای جمهوری اسلامی با همکاری نیروهای «جبهه کردستان» عراق بخشهای وسیعی از منطقه را به تصرف خود در آورده و پل اصلی که برای ادامه مسیر خود میبایست از روی آن عبور میکردند، توسط این نیروها منفجر شده است. با تخریب این پل تنها راه دیگر عبور از دریاچه سیروان بود.
رفقای گردان شوان ناچار به داخل شهرک «عهنهب» رفته و مخفیانه در چند محل استقرار یافتند، تا بلکه با تاریک شدن هوا در فرصتی مناسب مسیر عقبنشینی خود را ادامه دهند. آن روز تا عصر در آنجا میمانند. اما ماندن آنان در آنجا همزمان است با بمباران شیمیایی شهر حلبچه که بر اثر پخش گازهای سمی در کل منطقه تعدادی از رفقا به سختی و عدهای نیز به درجاتی کمتر مسموم میشوند. از طرف کمیته ناحیه سنندج با رفقای گردان شوان تماس گرفته میشود و آنها را راهنمایی میکنند که به سوی دریاچه سیروان حرکت کنند تا بوسیله قایقهایی که قبلا آماده کرده بودند آنها را از دریاچه عبور دهند.
رفقای گردان شوان تا تاریک شدن هوا منتظر میمانند. با تاریک شدن هوا این رفقا به طرف ساحل دریاچه سیروان حرکت میکنند. برای طی این مسیر بهطور معمول ۲ ساعت وقت لازم است، اما در آن شرایط هولناک رفقا این مسیر را با طی زمان ۷ ساعت میپیمایند و متاسفانه نمیتوانند به محل مقرر با رفقای کمیته ناحیه برسند.
در این بین و در طرف دیگر دریاچه، گردان دیگری از پیشمرگان کومهله از تیپ ۱۱ سنندج و شماری از مسئولین نمایندگی کومهله در عراق با بیصبری برای کمک و نجات جان همسنگران خود آماده هر نوع فداکاری و از خودگذشتگی بودند. این عزیزان تقریبا در فاصله زمانی بیست دقیقهای دریاچه قرار داشتند اما به علت عدم آشنایی با این ناحیه و تاریکی هوا، محل تعیین شده را نیافتند. به منظور تماس و کمک بیشتر به رفقا یک قایق با ۵ سرنشین به آن سوی دریاچه فرستاده میشود. اما قبل از اینکه این قایق به ساحل برسد هدف تیراندازی نیروهای جمهوری اسلامی قرار میگیرد. قایق منهدم شده و ۴ نفر از رفقا جانباخته و یک نفر از آنان نیز به اسارت نیروهای جمهوری اسلامی در میآید.
در چنین وضعیتی، رفیق شکرالله خیرآبادی فرمانده گردان شوان رفقای مستقر در طرف دیگر دریاچه را مطلع میکند که واحدهایی از رفقای گردان با نیروهای جمهوری اسلامی درگیر جنگ شدهاند. پس از گذشت نیم ساعت آخرین مکالمات بین فرماندهی رفقای مستقر در دو سوی دریاچه رد و بدل میشود و پس از آن تماس با رفقای گردان شوان برای همیشه قطع میگردد.
به تدریج و با گذشت زمان روشن شد از آنجا که رفقای گردان شوان در آن شرایط بغایت سخت و دشوار خصوصا مسمومیت عدهای از رفقا بر اثر بمباران شیمیایی، نمیتوانند خود را به ساحل دریاچه سیروان و محل مقرر برسانند، در نیزارهای اطراف میمانند. در همین اثنا نیروهای جمهوری اسلامی که متوجه حرکت قایق کمکی میشوند، متوجه میشوند که ممکن است واحدی از رفقا ما در آن منطقه گیر کرده باشند. به همین منظور شمار بسیار زیادی از نیروهای دشمن با تمرکز در حوالی محل استقرار رفقای گردان شوان با آنها درگیر میشوند و فاجعه اتفاق میافتد. بدین ترتیب رفقای گردان شوان مانند هزاران تن از مردم ستمدیده حلبچه و… جان خود را از دست میدهند.
در این دوره نیروهای سیاسی و مسلح کردستان عراق اختلافات خود را کنار گذاشته و در یک جبهه کردستانی متشکل شده بودند. جمهوری اسلامی هم رضایت این نیروها را برای همکاری در حمله به این منطقه کسب کرده بود.
نیمه شب ۲۴ اسفند حمله مشترک نیروهای جمهوری اسلامی و جبهه کردستانی به این منطقه آغاز شد. مردم شهر حلبچه و شهرکها و روستاهای اطراف آن که در منگنه نیروهای دو طرف جنگ گرفتار شده بودند، برای حفظ جان در زیر زمین های منازلشان پناه گرفته بودند. ارتش عراق در برابر حمله مشترک نیروهای جمهوری اسلامی ایران و جبهه کردستانی نتوانست مقاومت کند و منطقه به کنترل نیروهای جمهوری اسلامی ایران در آمد. فردای روز بعد، صدام حسین رهبر حزب بعث، در حالیکه حتی سربازان خودشان هم به تمامی امکان عقبنشینی از جبهه جنگ را پیدا نکرده بودند، فرمان جنایتکارانه بمباران شیمیائی منطقه را صادر کردند.
چون در هفتههای پایانی جنگ ایران و عراق، نیروهای جمهوری اسلامی وارد حلبچه شده بودند؛ صدام حسین و پسر عمویش، علی حسن المجید، معروف به «علی شیمیایی»، تصمیم گرفتند آنها را به مایه عبرت دیگران تبدیل کنند. نیروی هوایی عراق از انواع مواد شیمیایی علیه حلبچه استفاده کرد: گازهای اعصاب مانند وی ایکس، سارین و تابون، و گاز وحشتناک و البته بهمراتب ابتداییتر خردل، که از زمان جنگ جهانی اول از آن استفاده شده است.
هواپیماها با بمبهای ۵۰۰ کیلویی به پرواز درآمدند؛ هیچکس فکر نمیکرد از خودی بخورد، اما تنها چند دقیقه بعد از بلند شدن بوی سیب هولناکترین جنایت انسانی در حلبچه رقم خورد؛ از رحم سخن میگویید؟ صدام به مردم خودش هم رحم نکرد!
دولت بعث عراق با ۵۰ فروند هواپیمای ویژه که هر یک، چهار عدد بمب شیمیایی ۵۰۰ کیلویی را حمل میکرد در آسمان حلبچه ظاهر شد. در حقیقت، صدام با ریختن ۲۰۰ بمب حاوی مواد شیمیایی، هزاران انسان را به دیار نیستی فرستاد.
به گفته بسیاری از حاضران در آن روز شوم، در ابتدا بویی شبیه بوی سیب تازه به مشام رسیده است. برخی از قربانیان پس از استشمام این بو خیلی سریع جان خود را از دست داده و برخی دیگر نیز پس از چند دقیقه جان باختهاند.
یکی از اتفاقات عجیبی که چند روز قبل از این عملیات رخ داد، بمباران غیرشیمیایی و شکستن دیوار صوتی توسط خلبانان ارتش عراق در حلبچه بود. بهنظر میرسد که این کار را انجام دادند تا با شکستهشدن شیشههای منازل، امکان مقاومت مردم در برابر بمباران شیمیایی را به حداقل برساند.
«ایدن مصطفی خطیب،زاده»، خلبان عراقی که از دستور صدام برای بمباران شیمیایی حلبچه سرپیچی کرد توسط حکومت بعث عراق اعدام شد.
در بین تمام واکنشهای رسانهای که به این فاجعه بشری منتشر شد، روزنامه گاردین لندن واکنشی بسیار عجیب و غریبتر از بقیه داشت. این رسانه غربی گزارش این جنایت فجیع را همراه با عکسهایی به چاپ رساند و نوشت:
«هیچ جراحتی و خونی و اثری، از انفجار روی اجساد دیده نمیشود. اجساد دهها مرد، زن، کودک و حیوانات دستآموز در سطح منازل و خیابانهای این بخش دورافتاده در کردستان عراق را پوشانیدهاند. پوست این اجساد به طرز عجیبی تغییر رنگ داده و چشمهایشان باز و خیره، چرک خاکستری رنگی از دهانشان بیرون زده و انگشتان دست آنها به طرز عجیبی کج و کوله است. این طرف، مادری بچهاش را برای آخرین بار در آغوش فشرده و آن طرف پدری خود را سپر نوزادی، از آنچه نمیدانستند چیست.»
خبرگزاری فرانسه هم چند روز بعد از این فاجعه نوشت: «حلبچه شهری از کردستان عراق؛ گویی شهری منجمد شده است و ساکنان در خوابی عمیق فرو رفتهاند.»
پروفسور «اوبن هندریکس» رئیس آزمایشگاه سمشناسی بیمارستان «گان فلاندر» بلژیک در مورد سموم بهکار گرفته شده در بمبهای شیمیایی گفته است: «رژیم بعث عراق از ۳ نوع گاز مختلف علیه حلبچه استفاده کرد. این گازها شامل گاز خردل(ایپریت)، گازهای اعصاب(تابون، سارین یا سومان)، VX و گاز سیانوژن بودند. بنابراین باید گفت مرگ مردمان کُرد حلبچه مرگی با طعم خردل و با چاشنی تاولزای گاز اعصاب تابون و سارین و بوی مرگآور سیانوژن بود!»
بسیاری از عکسها بهدلیل آنکه در لحظه مرگ جانباختگان گرفته شده بود، بسیار تکاندهنده بود و بازتاب و تاثیر فراوانی بر افکار عمومی جهانی گذاشت. از میان این همه تصویر، عکس عمر خاور، مرد کُردی که کودک یک سالهاش را در آستانه در خانهاش در آغوش داشت بهعنوان نماد فاجعه حلبچه شناخته شده است. دکتر احمد ناطقی آن عکس را گرفت که بعدها روی تندیسی در جلوی دادگاه لاهه نصب شد.
ناطقی، لحظه عکاسی را اینگونه روایت میکند: «مردی با لباس کردی در حالیکه صورت خود را با چفیه پوشانده، کودکی شیرخوار را در آغوش گرفته بود و معلوم بود لحظاتی پیش هر دو جان دادهاند. صورت کودک آنقدر زیبا و معصوم بود که انگار در خوابی شیرین پس از خوردن شیر مادر بسر میبرد.»
در بین آثار سینمایی، یک اثر بیش از بقیه جلوهنمایی میکند و آنهم فیلم سینمایی «حکایت عاشقی» به کارگردانی و نویسندگی احمد رمضان زاده و تهیهکنندگی مسعود جعفری جوزانی است که در سال ۱۳۹۳ ساخته شد.
این فیلم سینمایی، داستان یک عکاس ایرانی است که بهعنوان اولین عکاس بعد از بمباران شیمیایی حلبچه وارد این شهر میشود و عکاسی میکند. او در طی این سفرُ با دختری آشنا میشود و ماجراهای عاشقانهای میان آنها شکل میگیرد.
»حکایت عاشقی» با روایت قصه عشق یک خبرنگار ایرانی به یکی از بازماندگان این بمباران شیمیایی، تلاش کرده ضمن پرداختن به اتفاقات رخ داده در بمباران شیمیایی حلبچه، روایتی از آدمهایی را نشان بدهد که در میان مرگ و زندگی برای مقاومت و حفظ حیات انسانی به عشق و ایمان متوسل میشوند.
بهرام رادان، شیلان رحمانی، بهمن زرینپور و قطبالدین صادقی از جمله بازیگران این فیلم سینمایی بودند و بهمن زرینپور برای بازی در نقش مکمل نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در سی و سومین جشنواره فیلم فجر شد.
علاوه براین، چند مستندی نیز درباره همین سوژه ساخته شده است که بدون شک بهترین این آثار در بین مستندهای ایرانی، «زمناکو» به کارگردانی مهدی قربانپور است. این فیلم مستند روایتی متفاوت از بمباران شیمیایی حلبچه در اقلیم کردستان عراق توسط صدام است که منجر به جدایی کودکی ۴۰ روزه از آغوش مادرش میشود.
همچنین فیلم جیان (Jiyan)، در سال ۲۰۰۲، در رابطه با کشتار حلبچه منتشر شد. جانو روژبیانی نویسنده و کارگردان این فیلم است.
در پایان باید اشاره کرد وقوع فاجعه انسانی از طرف حکومت بعث عراق در بمباران شیمیایی حلبچه رویداد تکاندهندهای بود که هرگز فراموش نخواهد شد.
امروزه برخی از بمبهایی که در جریان این حملات مورد استفاده قرار گرفتند، در موزه حلبچه به نمایش گذاشته شدهاند. در داخل بسیاری از آنها یک پنکه کار گذاشته بودند، که کار آن مخلوط کردن مواد شیمیایی بوده است.
پیش از حملات شیمیایی، شهر بهمدت دو روز با بمبهای متعارف بمباران شد. ظاهرا علی حسن المجید میخواسته شیشه ساختمانهای شهر را بشکند، تا امکان مقاومت در مقابل گازهای سمی به حداقل برسد. نیروی هوایی ایران مرا بههمراه گروه کوچکی از خبرنگاران خارجی از مسیر هوایی به شهر برد.
جمهوری اسلامی ایران، از این اتفاق برای یک پیروزی تبلیغاتی استفاده کرد. خیلیهای دیگر در حالی که سعی میکردند از راه کوهستان خود را به ایران برسانند، در اطراف شهر مرده بودند. با وجود ابهامات موجود، بر سر این آمار میان کارشناسان اجماع وجود دارد. اما با وجود گذشت یک ربع قرن، سایه وحشت هنوز از سر شهر کنار نرفته است. بخشی از گاز خردلی که در جریان حمله روی شهر ریخته شد، هنوز در سردابها و پناهگاههای زیرزمینی شهر، که مردم موقع بمباران به آن پناه میبردند، موجود است. برخلاف گازهای اعصاب که خیلی زود از بین رفتند، گاز خردل از هوا سنگینتر است و پایین میآید، و تودههایی تشکیل میدهد که همین حالا هم خطرناک هستند.
بیگمان در این شهر، هیچکس نمیتواند آنچه را که در آن روز سال ۱۹۸۸ روی داد، فراموش کند. حتی صحبت درباره آن هنوز دانشآموزان را به گریه میاندازد. همین حالا هم مردان و زنان دچار سرطانهایی میشوند که به احتمال زیاد به آثار شیمیایی آن بمباران مربوط هستند. هزاران نفر هم به هراسآورترین شکل ممکن جانشان را از دست دادند.
تاریخ مردم کرد در منطقه پرتلاطم خاورمیانه، پر از تجربههای تلخ و سرکوبهای مداوم و مرگ دستهجمعی در جنگهای بین دولتها و همچنین جنگ دولتها با مردم است.
نمونه روشن و تاریخی این تجربه، عملیات ۷ ماهه «انفال» حکومت بعث عراق علیه مردم کرد بود که به دستور صدام حسین، از فوریه ۱۹۸۸ شروع شد و تا سپتامبر همان سال ادامه داشت. جهان سالها از ابعاد این عملیات بیخبر بود. بسیاری از آن دوره سیاه شاید تنها نام بمباران شیمیایی حلبچه را شنیدهاند. اما عملیات انفال ابعاد بسیار وسیعتری داشت که در استانهای کرکوک، دیاله، نینوا و صلاحالدین و سلیمانیه اجرا شد و طی آن بیش از ۴۲۰۰ روستا کاملا نابود شد و بیش از ۱۸۰ هزار نفر کشته شدند.
زیستگاهها، زمینهای کشاورزی و دو میلیون رأس دام را هم نابود کردند و بسیاری از چشمههای منطقه خشک یا مسموم شدند. علاوه بر این، بیش از ۱۵ میلیون مین در این منطقه کاشته شد که هنوز هم قربانی میگیرد.
ارتش بعث در بیشتر حملات خود، مردم را در روستاها دستگیر میکردند و با ماشینهای زرهی به سمت جنوب و جنوب غربی عراق و مرز با عربستان میبردند.
انفال نام یکی از سورههای قرآن است و در آن وظایف مسلمانان علیه کفار در جنگ یادآور میشود. این نام را صدام و حزب بعث برای عملیات خود انتخاب کردند، که این کشتار را به بهانه عدم همکاری کردها در جنگ با ایران توجیه کنند.
آدونیس، شاعر نامدار سوری در شعری که به یاد جانباختگان کشتار انفال سروده عمق فاجعه را چنین توصیف میکند:
خدایا کردها را ببخش
که نمیتوانند قرآن را ختم کنند
آنها وقتی به سورهی انفال میرسند
همه میمیرند
...
ابعاد این کشتار جمعی تا سالها بعد روشن نشده بود تا اینکه در سال ۱۹۹۱ و بعد از تعیین مدار ۳۶ درجه و ایجاد منطقه پرواز ممنوع، ابعاد عملیات انفال به مرور گزارش و روشن شد و بسیاری از بازماندگان فرصت یافتند تا تجربه دردناک خود را روایت کنند. هرچند سازمانهای جهانی پیگیری کردهاند اما هنوز از تعداد دقیق جانباختگان اطلاعات دقیقی در دست نیست. حکومت فعلی عراق هم احقاق حقوق بازماندگان این کشتارها را مسکوت گذاشته است.
صدام حسین و حکومت بعث عراق در شرایطی جنایات بزرگی علیه مردم کردستان انجام میداد که دو ابر قدرت آنزمان، یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق و ایالات متحده آمریکا روابط سیاسی، تجاری و همكاری گستردەای با حکومت بعث داشتند. در جریان جنگ علیه مردم کردستان و جنگ ایران و عراق، حکومت صدام حسین را در ازای دلارهای نفتی عراق با تمامی سلاحهای مخرب موجود در جهان مسلح کردند.
کشورها و شرکتهای غربی در مسلح کردن صدام حسین و حکومت بعث عراق به سلاحهای شمیایی و کشتار جمعی شرکت داشتند و بدون همکاری آنها و سکوت بعدی آنها در مقابل استفاده از سلاح شمیایی جنایات حلبچه امکانپذیر نبود.
حلبچه دههاست که در سوگ عزیزان از دست رفته خود میسوزد. ترمیم زخم عیمقی که بر پیکر حلبچه وارد شده است بیشک نسلها طول خواهد کشید. حلبچه، یادآور هیروشیما و ناکازاکی است. آمریکا در جنگ جهانی دوم، در یک اقدامی هولناک برای اولین بار در تاریخ بشر، بمب اتمی خود بر روی مردم شهرهای ناکازاکی و هیروشیما پرتاب کرد. اکثریت مردم این شهرها زندهزنده در میان فریاد و ضجههای دردناک و دلخراش سوختند و آنهایی هم که زنده ماندند دنیایی از درد و رنج و بیماریها را با خود حمل میکردند.
یک روز پس از آن در حالی که چشم تمام دنیا معطوف به بمباران شیمیایی شهر حلبچه عراق بود مردم مظلوم و بیگناه شهر مرزی نودشه نیز آماج حملات شیمیایی هواپیماهای عراقی قرار گرفت.
شهر نودشه از توابع شهرستان پاوه در استان کرمانشاه در بیستوششم اسفندماه سال ۱۳۶۶ راس ساعت ۱۰:۱۱ دقیقه صبح «یک روز بعداز بمباران شیمیایی حلبچه» توسط چند فروند هواپیمای سوخو ۲۴ حکومت بعث عراق برفراز شهر نودشه ظاهر میشوند و در دو نوبت شهر نودشه آماج بمبهای شیمیایی قرار دادند و در همان روز نفر و روز بعد شش نفر جان باختند و تعداد جان باختگان شیمیایی شهر نودشه به ۱۷ نفر رسیده است.
طبق گزارش سازمان ملل، حکومت بعث عراق در جنگ ایران و عراق بیش از ۳۵۰ بار حمله شیمیایی انجام داد و شهرهای متعددی قربانی این جنایات وحشیانه صدام شدند.
طبق گزارش رسمی سازمان ملل متحد، حکومت عراق طی جنگ هشتساله، بیش از ۱۸۰۰ تن گاز خردل، ۶۰۰ تن گاز سارین و ۴۰۰ تن گاز تابون را در قالب بیش از ۱۰۰ هزار گلوله و بمب شیمیایی و در بیش از ۳۵۰ حمله، علیه ایران استفاده کرد، حدود یک میلیون نفر از ایرانیان، در این تهاجم ناجوانمردانه، در معرض گازهای شیمیایی مهلک قرار گرفتند که از این تعداد، بیش از ۱۰۰ هزار نفر، به شدت مسموم شدند و گروه کثیری نیز، بر اثر عوارض ناشی از این اقدام وحشیانه به شهادت رسیدند.
عراقیها از آذرماه سال ۱۳۶۱، به طور پراکنده از عوامل شیمیایی کشنده استفاده کردند، ابتدا مقدار محدودی از سولفورموستارد(عامل تاولزا) را به منظور درهم شکستن سازمان رزمی رزمندگان ایران در تکهای شبانه مورد استفاده قرار دادند.
در سال ۱۳۶۲، عراق به کاربرد جنگافزارهای شیمیایی در پیرانشهر و حوالی «پنجوین» مبادرت ورزید و مجروحین جنگ شیمیایی به بیمارستانهای تهران اعزام شدند.
ساعت چهار و نیم عصر یکشنبه هفتم تیرماه سال ۱۳۶۶ هواپیماهای جنگی ارتش بعث عراق، چهار نقطه شهر سردشت و سه نقطه در روستاهای اطراف آن را در استان آذربایجانغربی و کنار مرز عراق با هفت بمب شیمیایی خردل و تاولزا مورد حمله قرار دادند، دو بمب در بازار و دو بمب دیگر به دو منطقه مسکونی اصابت کرد و بقیه در باغهای مجاور شهر افتاد.
بر اساس آمار رسمی ۸۰۲۵ نفر از این جمعیت در جریان این بمباران مصدوم شدند، سه هزار نفر از این افراد به طور سرپایی درمان شدند و مدتی را در روستاهای مجاور شهر سردشت سپری کردند به این امید که آلودگی شهر با گذشت زمان برطرف شود. ۱۵۰۰ نفری که حال وخیمتری داشتند به بیمارستانهای خارج از سردشت اعزام شدند.
جنایات جمهوری اسلامی نیز در این جنگ، کم نبوده و خمینی بنیانگذار جمهوری جها و جنایت و ترور اسلامی و رهبر وقت این حکومت، عامل اصلی طولانیشدن این جنگ خونین تاریخ معاصر بوده است.
رفقای گردان شوان در روز ۲۵ اسفند در اثر بمباران شیمیایی حکومت عراق جان خود را از میدهند. در ۲۶ اسفند ۱۳۶۶، ۱۲ تن از رفقای این گردان به اسارت نیروهای جمهوری جهل و جنایت و ترور اسلامی در میآیند. ۱۱ تن از این رفقا، پس از چند ماه تحمل شکنجههای فراوان و مقاومت در برابر شکنجهگران و دفاع از اهداف کمونیستی خود، سرانجام در جریان کشتار و قتل عام سراسری زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ در زندان سنندج اعدام شدند. ۲ تن از رفقای گردان شوان که جان سالم بدر برده بودند با کمک و یاری مردم منطقه نجات یافتند.
در این واقعه، جمعا ۷۲ نفر از عزیزترین و جسورترین نیروهای کومهله جانباختند. این رفقا از زبیدهترین اعضاء و کادرهای انقلابی کومهله و حزب کمونیست ایران بودند که در جریان انقلاب سال ۱۳۵۷ و حتی سالهای قبل از آن پا به میدان مبارزه نهاده بودند.
رفقایی که جسورترین و رزمندهترین اعضاء و کادرهای انقلابی کومهله و حزب کمونیست ایران بودند که در جریان انقلاب سال ۱۳۵۷ و سالهای قبل و یا بعد از از آن پا به میدان مبارزه نهاده بودند تا در راه آرمان رهایی کارگران و محرومان و ایجاد دنیایی عاری از ستم و استثمار و با شعار «زنده باد سوسیالیزم» به خاک افتادند.
گردان شوان، یکی از گردانهای رزمی کومهله بود که بیشتر فعالیتهایش حول محورهای سقز، سنندج، کامیاران، سنندج کرمانشاه، سنندج قروه، مریوان و دیگر نقاط کردستان بوده است.
این گردان ، به سبب جسارت، دلیری و رزمندگی وصفناپذیرخود و همچنین حضور پیشمرگان جسور و فرماندهان لایق، زبده و با تجربه و کاردان، جایگاه برجستهای در جنبش مسلحانه خلق کُرد در تقابل با جمهوری اسلامی ایفا کرده و در عین حال از محبوبیت خاصی در میان شهروندان برخوردار بود.
گردان شوان بهعنوان گردانی شناخته شده در عرصه نبردهای شهری و غیر شهری با جسارت تمام به جنگ نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی ایران میرفت.
گردان شوان، شامل زنان و مردان رزمنده کمونیست بودند که برخی از آنها، قبل از پیوستن به تشکیلات مسلح و علنی، فعالین و چهرههای محبوب عرصههای مبارزه تودهای و اجتماعی در شوراها و جمعیتها و تشکلهای کارگری و دانشآموزی بودند که سالها و ماهها بعد از پیروزی انقلاب بهمن ۵٧ در شکلگیری جریان آزادیخواه و برابریطلب نقش داشتند و علیه جمهوری اسلامی و گرایشات ناسیونالیستی و بهطور کلی علیه سرمایهداری و علیه ظلم و ستم و نابرابریهای اجتماعی مبارزه کرده بودند. به همین دلیل، جایگاه سیاسی و تعلق این رزمندگان کمونیست، در کردستان ماندگار و عزیز است.
به امید روزی که جنگ و ناامنی، شکنجه و زندان، فقر و نابرابری که نظام سرمایهداری مسبب و عامل بقای آن است جای خود را به صلح و آزادی و رفاه و برابری انسانها، که آرمان رفقای جانباخته گردان شوان بود، بدهد.
در ۳۶مین سالگرد بمباران شیمیایی حلبچه و جانباختن پیشمرگان گردان شوان و هزاران نفر از مردم شهر و منطقه حلبچه به یاد و خاطره آنان را گرامی بداریم.
شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲-شانزدهم مارس ۲۰۲۴
ضمیمه:
اسامی جان باختگان گردان شوان:
ابراهیم احمدی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: باینچو (سنندج)
تاریخ تولد: 1348
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
ارسلان سعادتمند
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1339
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
اشرف قدرجو
اسم مستعار: جلال رزمنده
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1337
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
امین لطفی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: ؟
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
باقر محمدی
اسم مستعار: دکتر عبدالحسین
محل تولد: هەڵوان (سنندج)
تاریخ تولد: 1342
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
بدیع اسماعیلی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: باوریز (سنندج)
تاریخ تولد: 1340
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
توفیق فاتحی
اسم مستعار: رضا تسلیحات
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1342
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
توفیق قادری
اسم مستعار:مامۆ توفیق
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1331
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
جمال محمد علیزاده
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: مهاباد
تاریخ تولد: 1349
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
حسن باباخانی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1334
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
حسین احمدی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: ؟
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق)ُ درگیری با نیروهای رژیم
حسین نادری کروندان
اسم مستعار: اوسا حسین
محل تولد: کروندان
تاریخ تولد: 1335
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
حیدر گویلی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: کیلانه (سنندج)
تاریخ تولد: 1345
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
خالد واحدی
اسم مستعار: لاله خالد
محل تولد: حسین آباد (سنندج)
تاریخ تولد: 1343
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
رحمت تیراندری
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: توریور (سنندج)
تاریخ تولد: 1339
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
رحمت کلاه قوچی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1346
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
رضا خالدیان
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: ؟
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
رضوان احمدزاده
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1341
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
زبیر احمدی
اسم مستعار: جمال باینچو
محل تولد: باینچو (سنندج)
تاریخ تولد: 1346
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
زیور رشیدی
اسم مستعار: زیبا
محل تولد: قار (سنندج)
تاریخ تولد: 1346
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
سهراب پزشک همدانی
اسم مستعار: کمال فارس
محل تولد: تهران
تاریخ تولد: 1337
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
سوسن فریقی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: موسكی (مریوان)
تاریخ تولد: 1345
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
شاهرخ بنی بشر
اسم مستعار: دبیر
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1343
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
شاپور محمدی
اسم مستعار: شاهو
محل تولد: ؟
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
شکرالله خیرآبادی
اسم مستعار: شوکی
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1342
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
صابر ملکی
اسم مستعار: صابر کورکوره
محل تولد: کورکوره (سنندج)
تاریخ تولد: 1348
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
صبریه دوستکامی
اسم مستعار: آرزو
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1343
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
صدیق مرادی
اسم مستعار: صدیق گونتو
محل تولد: ؟
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
صلاح بشارتی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1335
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
طاهر ذبیحی
اسم مستعار: طاهر بیساران
محل تولد: بیساران
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
طاهر قوامی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1343
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
عبدالله شریفی
اسم مستعار: عبه خرکه
محل تولد: خرکه (سنندج)
تاریخ تولد: 1348
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
عدنان محمود خدامراد
اسم مستعار: عدنان هورامی
محل تولد: گولپا (کوردستانی عراق)
تاریخ تولد: 1338
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
عزیزه اعظمی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1339
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
علی حبیبی
اسم مستعار: علی نوره
محل تولد: کرونان
تاریخ تولد: 1342
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
علی حسین محمدی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: ؟
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
فاتح گویلی
اسم مستعار: فرهاد کیلانه
محل تولد: کیلانه (سنندج)
تاریخ تولد: 1347
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
فتح الله کرمی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1339
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
فرزاد محمدی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: کرمانشاه
تاریخ تولد: 1349
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
فرهاد مجیدی
اسم مستعار: صباح سور
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1339
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
فرهاد وکیلی
اسم مستعار: فرهاد تیربار
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1346
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
قباد صادقی
اسم مستعار: قباد پاوه
محل تولد: پاوه
تاریخ تولد: 1347
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
لطف الله شریعتی
اسم مستعار: لفتی
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1342
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
لطف الله محمدی
اسم مستعار: لطف الله نوره
محل تولد: نوره (سنندج)
تاریخ تولد: 1348
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
ماشاالله مهرپناه
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1333
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
محمد رضایی
اسم مستعار: حهمه چكۆل
محل تولد: باوریز (سنندج)
تاریخ تولد: 1351
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
محمد علی وزیری
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1342
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
محمود سجادی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1317
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
محمود صمدی
اسم مستعار: محمود افراسیاو
محل تولد: افراسیاب
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
منصور آقایی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: ؟
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
منصور پاکسرشت
اسم مستعار: فواد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1326
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
نادر سلیمانی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1344
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
نادر صبا
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1346
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
نامق کریمی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: چتان (سنندج)
تاریخ تولد: 1348
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
همایون ناظری
اسم مستعار: علی
محل تولد: ؟
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
کمال اسماعیلی
اسم مستعار: دکتر رحمت
محل تولد: باوریز (سنندج)
تاریخ تولد: 1340
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
کمال قادر کریمی
اسم مستعار: کمال کالی
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: 27-26/12/1366
محل و نحوه جانباختن: کنار دریاچه سیروان (عراق). درگیری با نیروهای رژیم
جبار سید مرادی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1348
تاریخ جانباختن: شهریور 1367
محل و نحوه جانباختن: زندان سنندج ـ تیرباران
جمال اسکندریان
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1336
تاریخ جانباختن: شهریور 1367
محل و نحوه جانباختن: زندان سنندج ـ تیرباران
جمیل احمدی
اسم مستعار: آرام
محل تولد: باینجو (سنندج)
تاریخ تولد: 1347
تاریخ جانباختن: شهریور 1367
محل و نحوه جانباختن: زندان سنندج ـ تیرباران
زمانه قادری
اسم مستعار: ژاله ناسیر
محل تولد: نایسر (سنندج)
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: شهریور 1367
محل و نحوه جانباختن: زندان سنندج ـ تیرباران
شهلا کلاه قوچی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1340
تاریخ جانباختن: شهریور 1367
محل و نحوه جانباختن: زندان (سنندج). تیرباران
عطیه شریفی
اسم مستعار: عطیه گزان
محل تولد: گزان علیا (سنندج)
تاریخ تولد: 1346
تاریخ جانباختن: شهریور 1367
محل و نحوه جانباختن: زندان سنندج ـ تیرباران
علی مرادی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1343
تاریخ جانباختن: شهریور 1367
محل و نحوه جانباختن: زندان سنندج ـ تیرباران
فرهاد حاجی میرزایی
اسم مستعار: فرهاد باوریز
محل تولد: باوریز (سنندج)
تاریخ تولد: ؟
تاریخ جانباختن: شهریور 1367
محل و نحوه جانباختن: زندان سنندج ـ تیرباران
ناصر هادی
اسم مستعار: ندارد
محل تولد: مریوان
تاریخ تولد: 1345
تاریخ جانباختن: شهریور 1367
محل و نحوه جانباختن: زندان سنندج ـ تیرباران
هوشنگ زندی
اسم مستعار: قادر
محل تولد: سنندج
تاریخ تولد: 1332
تاریخ جانباختن: شهریور 1367
محل و نحوه جانباختن: زندان (سنندج). تیرباران
کمال نظری مقدم
اسم مستعار: ایرج
محل تولد: کامیاران
تاریخ تولد: 1341
تاریخ جانباختن: شهریور 1367
محل و نحوه جانباختن: زندان سنندج ـ تیرباران
«سلیطه» تویی، انسان آزاده منم!
بهرام رحمانی
واژه «سلیطه»، چند روزی که در شبکههای اجتماعی ترند شده است. در شرایطی که واکنشها به ماجرای جر و بحث زن معترض با یک آخوند در درمانگاهی در قم در شبکههای اجتماعی ادامه دارد و مقامهای قضایی نیز دستورهای لازم را برای رسیدگی به این حادثه صادر کردهاند، برخی جریانها نیز در واکنش به این ماجرا کمپین «من سلیطهام» به راه انداختهاند.
در مقابل، مخالفان استفاده از هشتگ «من سلیطهام» از هشتگ «زن آزاده منم» استفاده میکنند.
بهنظرم «من سلیطهام»، موضع درستی نیست و چه بخواهیم و چه نخواهیم گرایش ارتجاعی مردسالاری را در جامعه تقویت میکند. بهعبارت دیگر، بخش آزادیخواه و برابری طلب و آگاه جامعه چه مثبت و چه منفی نباید از واژههایی استفاده کند که مختص فرهنگ مردسالار و جمهوری اسلامی زنستیز و آزادیستیز است.
حسین جلالی، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس ایران، به سایت دیدبان ایران گفت: «وظیفه روحانی این بود که از این صحنه ابتذال و ناهنجاری عکس بگیرد و مانند هر شهروند مسئولی گزارش دهد، قوانین اسلامی و قانون حجاب که شورای نگهبان هم آن را تایید کرده چنین اجازهای به شهروندان میدهد.»
اشاره جلالی به تایید «قانون حجاب در شورای نگهبان» در حالی است که لایحه «عفاف و حجاب» هنوز به تایید شورای نگهبان نرسیده است.
میثم نیلی، مشاور وزیر ارشاد اسلامی، هم گفته است: «بخشی از برخورد قضایی با جرایم عمومی، مبتنی بر تشخیص تصویر مجرمان است. عکس گرفتن از کسی که در ملا عام کاری بر خلاف شرع و قانون و عرف انجام میدهد خودش عرف روزگار رسانه است. اگر آن طلبه صبور از وضع آن فرد متوهم و هتاک عکس هم گرفته بود، خطا نکرده بود.»
پس از اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ و جنبش «زن، زندگی، آزادی» و گسترش مخالفتها با پوشش اسلامی اجباری، قوه قضاییه لایحه «حجاب و عفاف» را تنظیم کرد و مطابق مقرارت ایران برای تصویب به دولت فرستاد. به این لایحه اما ایرادهای متعددی گرفته شده و فعالان حقوق زنان هم میگویند که هدف از آن مقابله و «سرکوب قانونی» مخالفتها با حجاب اجباری است.
گفته میشود، لایحه حجاب و عفاف که برای رفع شبهها و ابهامهای آن از طرف شورای نگهبان به مجلس اعاده شده است، بهزودی نهایی میشود.
زنی در درمانگاهی در شهر «مقدس قم؟!»، محکوم و قاطع در مقابل آخوندی ایستاد و با تمام قدرت فریاد میزند «با اجازه کی از من عکس گرفتی؟» زنی که در گوشهای از درمانگاه کودکی را بغل کرده و در حالی که روسری از سرش افتاده بود، یک مرد آخوند یک با گوشی موبایلش از او عکس و فیلم میگیرد.
درگیری این زن که اکنون به «زن قمی» مشهور شده، با مرد آخوند بر سر «پاک کردن تصویر گرفته شده» حمایت گسترده کاربران شبکههای اجتماعی را بههمراه داشت و بار دیگر بحث سرکوب زنان به واسطه حجاب اجباری، حق بر بدن و حریم خصوصی را برجسته کرد. بحث درباره قوانینی که به واسطه نقض حریم خصوصی زنان و حق آنها بر بدن برای پوشش اختیاری، به افراد این امکان را میدهد تا به روشهای مختلف در نوع پوشش زنان دخالت و درباره آن تصمیمگیری کنند.
ابتدا هشتگهای #مادر_قمی و #گوشیتو_بیار_بالا به سرعت در واکنش به اقدام این فرد در شبکه اجتماعی ایکس(توییتر سابق) داغ شد و کاربران بار دیگر به سرکوب زنان به واسطه حجاب اشاره کردند.
اما این حمایت با واکنش برخی کانالهای تلگرامی نزدیک به حکومت و کاربران موسوم به «ارزشی» که زن درگیر شده با روحانی را «سلیطه» خطاب کردند، شکل دیگری به خود گرفت.
این بار زنان از هشتگهای #من_سلیطهام و #ما_سلیطهایم برای بیان اعتراض خود استفاده کردند.
اکنون که چندین روز از آغاز این «کارزار» میگذرد، همچنان این هشتگها ترندهای ایکس(توییتر سابق) در ایران هستند و زنان با استفاده از این هشتگها صدای اعتراضشان را بلند کردهاند. همزمان بحثهای زیادی هم درباره استفاده از واژه «سلیطه» و قلب مفهوم آن جریان دارد.
در شبکههای اجتماعی بسیاری به معنی واژه «سلیطه» اشاره کردند که بار معنایی منفی آن بهعنوان ابزاری برای سرکوب زنانی که در طول تاریخ برای برابریخواهی و بهدست آوردن مطالبات خود مبارزه کردهاند، استفاده شده است.
در فرهنگ مردسالار «سلیطه» به زن آزاد و به اصطلاح «زباندراز» اتلاق میگردد که به تعبیری مانند «هرزه» شکل ناسزا بگیرد. یعنی اساسا کلمه سلیطه به زنی نسبت داده میشود که زبان اعتراض دارد، بنابراین گفتن این که «من سلیطهام» خواسته و ناخواسته همین گرایش مردسالار را تقویت میکند.
نباید چنین کمپینی راه انداخت و یا از چنین کمپینی دفاع کرد چرا که واژه «سلیطه چه در لغت و چه در عام معنی خوبی ندارد و وقتی چیزی معنی خوبی ندارد، دلیلی هم ندارد به خودمان نسبت دهم و با همان فرهنگ مردسالار «معنی لغتی را تغییر بدهیم.»
زبان اولین مرحله مبارزه در اعتراض به نابرابری و تبعیض و فرهنگ مردسالار است. از این جهت بسیاری معتقدند که بار معنایی مفاهیم را باید از قدرتی که به وسیله آنها قصد سرکوب و تحقیر دارد تقلید کرد تا آن را خنثی نمود.
در برخی کشورها «سلیطه» جرم بود چرا که این زنان برهم زننده آرامش و ثبات جامعه تلقی میشدند. برای مثال در بریتانیا در سال ۱۹۶۷ بود که جرم «سلیطه» از قانون جرائم کیفری حذف شد.
در قرون وسطی برای زنانی که «سلیطه» خوانده میشدند مجازاتهایی در نظر گرفته شده بود که مرسومترین آن استفاده از دهانبند بود. برای تنبیه دهانبند را روی صورت زنان میبستند که امکان صحبت کردن را از آنها میگرفت.
در اوایل قرن بیستم درباره زنانی که برای تسلط بر بدن خود، تمایلات جنسی، جنسیت و احقاق حقوق برابر تلاش میکردند، واژهگانی مانند «هرزه» استفاده میشد که به هرزهنکوهی یا سلاتشیمینگ مشهور است.
شعار «هیز تویی! هرزه تویی! زن آزاده منم! » شعاری است که در واکنش به نقدهای منفی علیه شعار «زن، زندگی ، آزادی » شکل گرفت.
شعار «هیز تویی! هرزه تویی! زن آزاده منم! » جواب دندانشکنی از سوی زنان به منتقدان و معترضان به آزادی زنان بود. زنانی که اگر روسریشان چند سانتیمتر عقبتر میرفت از اجتماع سنتی و متحجر دینی پس زده میشدند و آنچنان وجه اجتماعی خود را از دست میدادند که شاید دیگر قادر نبودند به زندگی عادی خود ادامه دهند.
امروز زنان ایران برای اولینبار در تاریخ، رهبری یک جنبش قوی اجتماعی-سیاسی، آنهم در شرایط بسیار سخت و بغرنج جامعه ایران را بهعهده گرفتهاند و صدای آزادی و آزادهخواهیشان را به گوش جهان رساندهاند و در جواب تحجر و سنت چند صد ساله فرهنگ مردسالار جواب محکم و سنتشکنانهای در قالب «هیز تویی ! هرزه تویی ! زن آزاده منم» سر دادند.
این شعار حاوی صفاتی که زنان آزادهخواه ایرانی دهههای طولانی به دوش کشیدهاند که موجب خفقان و سکوت آنان در برابر بیعدالتیهای جنسیتی و تبعیضهای دینی و ناسیونالیستی بود. امروز زنان ایران آگاه و باورمند و پیشرو در خیابان و خانواده و جامعه برای حقوق انسانی خود ایستادهاند.
در سال گذشته و در جریان جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی»، شعارهای بسیاری از موضع سیاسی-طبقاتی باتولید شدند برای مثال، در جنوب ایران، دانشجویان دانشگاه خلیجفارس بوشهر شعار «نان، کار، آزادی، حجاب اختیاری» و «نان، کار، آزادی، مسکن، رفاه، آبادی» سر دادند. شعار دانشجویان دانشگاه تربیتمعلم رجایی هم «دانشجو، کارگر، اتحاد اعتصاب» و «عدالت کجایی؟» بود. تجمع دانشجویان دانشگاه آزاد مرکز سوهانک با شعار «ما تماشاگر نمیخواهیم، به ما ملحق شوید» و ... برگزار شد. دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی نیز شعار «آهای آهای نشستهها، مهسای بعدی از شما است» و «کردستان کردستان، چشموچراغ ایران» سر دادند. دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی کردستان هم با وجود تهدیدها و فشارهای اداره اطلاعات سنندج، تجمع اعتراضی برگزار کردند و اعتصاب دوهفتهای خود را ادامه دادند. شعار آنان نیز «ژن ژیان، ئازادی» و «از کردستان تا تبریز، فقر و فساد و تبعیض» بود.
در همین حال، شعار ابتکاری دانشجویان دانشگاه الزهرای تهران در رسانههای اجتماعی و فضای مجازی با استقبال زیاد کاربران مواجه شد؛ دانشجویان این دانشگاه در پاسخ به ابراهیم رئیسی که دانشجویان معترض را «مگس» نامیده بود، شعار دادند: «مگس هرزه تویی، زن آزاده منم»
دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان هم روز چهارشنبه قانون تفکیک جنسیتی در سالن غذاخوری مرکزی دانشگاه را شکستند که این اقدام آنان با ممانعت حراست مواجه شد و دانشجویان در نهایت، سینیهای غذا را به محوطه دانشگاه بردند. تفکیک جنسیتی در غذاخوری دانشگاه علوم پزشکی کردستان نیز شکسته شد.
فقط شعارهای تجمعهای خیابانی نبود که جنس جنبش مهسا را از تمام جنبشهای پیش از خود متمایز کرد بلکه تنوع روشهای اعتراضی در آن بیسابقه بود.
دیوارنویسی، سوزاندن روسری، عمامهپرانی، بنرنویسی و آویزان کردن از محلهای عمومی، ترانههای اعتراضی، رها کردن کبوتر و گذاشتن گل بر مزار و محل کشته شدن معترضان، درست کردن هزارها قایق و کشیدن هزارها رنگین کمان به یاد کیان پیر فلک، کودک نه ساله کشتهشدن در جریان اعترضات در ایذه توسط نیروهای امنیتی، برداشتن حجاب بازیگران سینما، انجام پرفورمنسهایی به یاد کشتهشدگان و پخش آژیر انقلاب در محلات مختلف تهران همگی در سطحی بیسابقه انجام شد و نشان داد با وجود تمام سرکوبها و سانسورها و قطع اینترنت و تهدیدهای شبانهروزی، چه اندازه ظرفیت اعتراض در جامعه ایران مهیاست.
پیشتر در اعتراضهای آبان ۹۸ هم آتش زدن برخی حوزههای علمیه و دفاتر ائمه جمعه بهعنوان مسببان بدبختی اقتصادی اتفاق افتاد اما ابتکارهایی چون روسری سوزاندن و عمامهپرانی از نظر نقش نمادینی که در نمایش نفرت عمومی و بهویژه جوانان از حکومت دینی ایفا کرد به مراتب پررنگتر و فراگیرتر بود.
اما دستگاه روحانیت حاکم زنستیز و آزادیستیز، چون با بهکارگیری سرکوب و زندان و شکنجه و اعدام نتیجهای نگرفتند به رذیلانهترین ترفندها، آنهم دروغ و انگزدن بیسر و ته پناه آوردند و میخواهند با انگ «فاحشه و هرزه» زدن به جسور و آگاه، خیزش سراسری به رهبری زنان را به بنبست بکشانند و خاموش کنند.
اما اکثریت شهروندان ایران، هرگز به دروغهای آخوندهای حاکم، هیچ خریدار و گوش شنوایی ندارند که هیچ، بلکه دختران و زنان ما در هر کوی و برزن در مقابل این انگ سزاوار خودشان، شعار میدهند: «هیز تویی هرزه تویی، زن آزاده منم!»
و این دروغ و انگها را آیتالله نبویان، اینچنین فرموله کرده و گفته بود:
«۶۰ درصد معترضان شرابخوار، فاحشه و فاسقهاند. دختری که فاحشه بود خودکشی کرد و ضدانقلاب آن را گردن نظام انداخت!»
منظور او یلدا آقا فضلی است که در چهارم آبان در تهران دستگیر شد و پانزده آبان او را به اصطلاح آزاد کردند اما پنج روز بعد بهطرز مشکوکی جان میبازد.
حاکمیتی که بیش از چهار دهه تلاش کرده بود این باور را در جامعه مردسالار نهادینه کند که «ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است» و شعارهایش سرشار از گزارههای مردانه در اداره مملکت بود در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» با اتفاق دیگری مواجه شد که تا پیش از این خود را برای مواجهه با آن آماده نکرده بود.
صفآرایی سراسری معترضان با شعار محوری «زن، زندگی، آزادی» یا «ژن، زیان، ئازادی» آغاز شد. شعاری که ساختار ظاهری سادهای داشت اما ساحت آن مفاهیم عمیقی را نمایندگی میکند. ترکیب سه واژه قدرتمند «زن»، «زندگی» و «آزادی» روایتگر گویای سالها خفقان و سرکوب علیه زنان در ایران بود و هویت جنبشی را بازنمایی کرد که برای انداختن طرحی نو به میدان آمده بود. «زن، زندگی، آزادی» نهتنها شعار که هویت انقلابی نوین به رهبری زنان است. انقلابی که بهسرعت مرزهای ایران را درنوردید و جهان را مات و مبهوت شکوه و مطالبهگری خود کرد. البته هر گرایشی میتواند این شعار با افکار و آرای خود تفسیر کند اما این شعار نه تنها به نفع زنان، بلکه مردان و نهایتا همه جامعه آزادیخواه و برابریطلب است.
هرچند که راوی این شعارها زنان بودند، اما مردان آزادیخواه و انقلابی هم در همراهی با زنان، مطالبههای بر حق آنان را فریاد زدند. شعارهایی مانند «از کردستان تا تهران، ستم علیه زنان» و «عدالت، آزادی، پوشش اختیاری» نشانه آشکار ظرفیت و قدرت جامعه ایران برای مبارزه با هرگونه نابرابری جنسیتی بود.
شعارهای «بیکاری، بیگاری، حجاب زن اجباری»، «تجاوز توی زندان، اینم بود توی قرآن» و «تجاوز، جنایت، لعنت بر این ولایت» از آن جمله است. جنبش «زن، زندگی، آزادی»، وقتی به نقطه اوج رسید که معترضان به صراحت برچیده شدن بساط حاکمیت زنستیز و آزادیستیز را خواستار شدند و زنان بهعنوان رهبر و جلودار این مبارزه در برابر جمهوری اسلامی قد علم کردند.
شعارهایی مانند «گشت ارشاد بهانه است، اصل نظام نشانه است»، «حکومت ضد زن نمیخوایم، نمیخوایم»، «کشتن برای روسری، تا کی چنین خاک برسری» علاوه بر اینکه ستمهای جنسیتی تحمیلی بر زنان را آماج انتقاد قرار میدانند، مطالبه کلان معترضان را که براندازی حکومت بود، نمایندگی میکردند.
حالا دیگر بین حکومت و معترضان دو جبهه علنی متخاصم و آشتیناپذیر وجود دارد، دستگاه مخوف و فاسد و مافیایی حاکم روحانیت، دستور کشتار و سرکوب شدید صادر کرده و انواع اتهامها را به معترضان منتسب میکند. پیکارگران خواهان تغییرات بنیادی در جامعه ایران، نیز به صریحترین شکل ممکن پاسخ دانند. فردای روزی که ابراهیم رئیسی، به دانشگاه الزهرا رفت و دانشجویان معترض را «مگس» خطاب کرد، شعار صریح و گزنده «هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم» در تمام ایران طنینانداز شد.
معترضان، با صدای بلند و رسای خود، حاکمیت زنستیز را به «هرزگی» و «هیزی» محکوم کردند و با رفتاری تهاجمی در برابر انگهای حکومتی ضمن دفاع از خود فریاد «آزادی و آزادگی» را رساتر از پیش سر دادند. برای همین است که خیلیها این شعار را دومین شعار مهم جنبش انقلابی پس از شعار «زن، زندگی، آزادی» میدانند. چراکه در یک جمله باشکوه و کوبنده کل حاکمیت مستبد و مردسالار را از همان نقطهای که در آن ضعف داشت، به چالش کشاند.
فرمانده نیروی قدس سپاه بارها از واژگان «روسپی، هرزه، تحفه، خائن، سگ دستپرورده خون آشام و تفالههای بیارزش» در مورد آمریکا، عربستان و گروههای مخالف استفاده کرد.
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران روز سهشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱، در نخستین سخنرانی عمومی خود پس از آغاز اعتراضات سراسری در ایران، زنان و دخترانی را که حجاب اجباری را کنار گذاشتهاند، در شمار زنان «باشرف» ندانست.
اسماعیل قاآنی در جمع کادر نیروی قدس سپاه گفت: «در تمام این خیابان ولیعصر که راه بروید یک زن باشرف را نمیبینید که غیرمحجبه باشد.»
از آغاز اعتراضات مردمی در ایران که ابتدا واکنشی به جانباختن مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد بود، شمار زیادی از زنان و دختران، بهویژه در شهرهای بزرگ مانند تهران، بدون حجاب اجباری در سطح شهر تردد میکنند.
نظرسنجی «دادههای باز ایران» که به تازگی منتشر شده است، نشان میدهد که ۸۰ درصد از زنان و دختران ساکن تهران در آن روزها، حضور در خیابان را بدون حجاب اجباری تجربه کردند.
اما این نخستین بار است که فرمانده مهمترین نیروی سپاه پاسداران این شمار از زنان و دختران، بهویژه ساکنین پایتخت را علنا در شمار زنان «بیشرف» قلمداد میکند.
این بخش از سخنان اسماعیل قاآنی در حالی که بهطور مستقیم از شبکه خبر سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشد از برخی رسانههای نوشتاری و خبرگزاریهای حکومتی حذف شد.
فرمانده نیروی قدس سپاه در سخنرانی روز سهشنبه خود بارها از واژگان «روسپی، هرزه، تحفه، خائن، سگ دستپرورده خون آشام و تفالههای بیارزش» در مورد آمریکا، عربستان، اسرائیل و گروههای مخالف حکومت جمهوری اسلامی در خارج از کشور استفاده کرد و ناسزاهایی مانند «خاک عالم بر سرتان» و «ای بیشرفترین افراد» را بر زبان آورد.
او از جمله عربستان سعودی را «تفالهای» نامید که به گفته او، «حتی ارزش ندارد که دشمن خطاب شود.»
اسماعیل قاآنی، همچنین کشورهای اروپایی را متهم کرد که برای به ریاستجمهوری رساندن مریم رجوی در ایران تلاش میکنند.
او گفت: «یک زن روسپی جنایتکار را که دستش به خون ۱۷ هزار ایرانی و حتی بیشتر آلوده است، پیدا کرده و میگویند این تحفه روسپی پیشنهاد ما برای رئیسجمهوری ایران است، این هنرشان است.»
ادعای قاآنی در حالی است که هیچ کشور اروپایی، مریم رجوی و سازمان مجاهدین خلق را بهعنوان گزینه رهبری آینده ایران، معرفی نکرده است.
دولت آمریکا نیز ماه گذشته تاکید کرد که سازمان مجاهدین خلق را نماینده اسماعیل قاآنی در سخنان خود خبرنگاران رسانهها را نیز که به ادعای او، حتی «یک روز علیه ایران کار رسانهای کرده باشند»، به صراحت تهدید کرد و گفت «آنها ضربه خواهند خورد» و «یک روز نوبت آنها هم میرسد.»
اشاره او به رسانههای داخلی و خارجی است که مطالبات مردم ایران را به نحوی بازتاب دادهاند.
تهدیدهای صریح اسماعیل قآانی از این نظر حائز اهمیت است که نیروی قدس سپاه پاسداران در کنار سازمان اطلاعات نظامی سپاه پاسداران مسئول تدارک زیرساختها در عملیات ربایش و ترور مخالفان در خارج شناخته میشود.
فرمانده نیروی قدس سپاه مدعی شد که جوانان معترض ایران فریب «سیستمهای الکترونیک و فضای مجازی» را خوردهاند اما «آمریکا حتی به آنها هم ظلم میکند.»
قتل مهسا امینی ۲۲ ساله در تهران؛ در نقطهای که تنها ۸ کیلومتر با محل زندگی علی خامنهای و حسینیهاش فاصله دارد. ۸ کیلومتر تا جایی که فرزند محبوبش، مجتبی، در حال تکمیل دوره فشرده حکومتداری برای فردای پس از مرگ او است.
درست ۳۱ سال پیش، در ابتدای رهبری خامنهای، نوجوان دیگری نیز در ایران به دست نیروهای امنیتی کشته شد. آن نوجوان ۱۲-۱۳ ساله در مشهد کشته شد. در شهر زادگاه علی خامنهای. در محله حاشیهنشین کوی طلاب در مجاورت حرم امام رضا. جایی که اگر انقلاب نشده بود احتمالا علی خامنهای و فرزندانش در همان جا زندگی میکردند. ولی انقلاب ۵۷ اوضاع را دگرگون کرده بود. خامنهای «به برکت انقلاب» از خانه محقر و کلنگی پدرش با یک اتاق و یک زیرزمین در محله «بازار سرشور» مشهد به کاخهای حکومتی در پاستور نقل مکان کرده بود.
خانه پدری علی خامنهای در مشهد با جایی که آن نوجوان در سال ۱۳۷۱ به دست نیروهای امنیتی کشته شد، کمتر از ۸ کیلومتر فاصله داشت. اخبار جنایت هم بهسرعت به خامنهای رسید. واکنش او هم سریع بود. وزرای امنیتی(وزیر اطلاعات و کشور) را به دفترش فراخواند و یک دستور مشخص داد: «سختگیری با مردم معترض.» سختگیری و سرکوب همانهایی که اگر انقلاب نشده بود احتمالا همسایههای دیوار به دیوار خانهاش در کوی طلاب مشهد بودند.
«قشر رذل اوباش چاقوکش»، «علفهای هرزهای که باید کنده شوند، درو شوند و دور انداخته شوند»؛ اینها بخشی از سخنان خامنهای در روز ۲۰ خرداد ۱۳۷۱ است. شاید بهنظر برسد که رهبر جمهوری اسلامی این تعابیر را برای توصیف نحوه برخورد با گروههای سازمانیافته جنایتکار به کار برده است. نه. خامنهای اینها را برای توصیف مردم مشهد استفاده کرده که چند روز قبل از این سخنرانی در اعتراض به کشتهشدن یک دانشآموز بهدست نیروهای امنیتی در کوی طلاب مشهد دست به اعتراض زده بودند.
اعتراضات مشهد در روز ۹ خرداد ۱۳۷۱ از یک محله فقیرنشین در مجاورت حرم امام هشتم شیعیان آغاز شد. جرقه این شورش با دستور علی جنتی، استاندار وقت خراسان، برای تخریب خانههای کوی طلاب زده شد. کوی طلاب در محدوده خیابان طبرسی و در طرح گسترش حرم امام رضا قرار داشت. آیتالله خامنهای و واعظ طبسی، تولیت آستان قدس از اصلیترین حامیان طرح گسترش بارگاه امام هشتم بودند و کوی طلاب در قلب این طرح قرار داشت. زمین این محله که عموما سکونتگاه افراد فقیر بود در دهه ۳۰ خورشیدی برای اسکان طلاب بیبضاعت در نظر گرفته شده بود. در سالهای بعد برخی از طلبهها سهم خود را به مردم عادی و کمدرآمد فروخته و از آنجا خارج شده بودند.
در جریان تخریب این محله در روز ۹ خرداد ۷۱، پسر نوجوانی که از مدرسه به خانه بازمیگشت در جریان تیراندازی ماموران پلیس کشته شد. قتل این نوجوان مانند قتل مهسا در ۳۰ سال بعد، سبب شعلهورشدن اعتراضات شد. از نیمهشب و باهجوم گسترده نیروهای رزمی سپاه خراسان و استانهای همجوار، مردم به شدت سرکوب شدند و روز بعد شهر مشهد به کنترل سپاه درآمد.
خاطرات هاشمی رفسنجانی در روز ۱۰ خرداد ۱۳۷۱ یعنی یک روز پس از شورش در کوی طلاب مشهد بهروشنی مدل ذهنی و شیوه حکمرانی خامنهای بر «رعایا» را نشان میدهد: «رهبری امروز با احضار وزرای مربوطه، دستور سختگیری دادهاند.»
در نتیجه این دستور خامنهای یک روحانی ۳۲ ساله(در آن تاریخ) به نام «ابراهیم رئیسی» بهعنوان «نماینده ویژه رئیس قوه قضاییه» به مشهد فرستاده شد تا دستور علی خامنهای را اجرا کند.
بیش از ۳۰۰ نفر در جریان اعتراضات دستگیر شده بودند. از میان آنها چهار نفر انتخاب شدند. ظرف یک هفته در یک دادگاه فوقالعاده این چهار نفر به اعدام محکوم شدند و ابراهیم رئیسی نیز به نیابت از رئیس قوه قضائیه حکم اعدام آنها را تایید و با قید فوریت به اجرای احکام فرستاد.
چند ساعت بعد، درست در سحرگاه روزی که خامنهای در حسینیهاش با فراخواندن کارگزاران نظامش در حال بیان روایت خودش از این رویداد بود، چهار معترض دستگیرشده همان اعتراضات با حکم ابراهیم رئیسی، در زندان وکیلآباد مشهد به دار کشیده شدند.
معترضانی که اعدام شدند چهار نفر به نامهای جواد گنجخانلو، غلامحسین پورشیرزاد، علی صادقی و حمید جاوید بودند که بنا به اعلامیه دادگاه انقلاب مشهد جرمشان «آتشزدن قرآن، آتش زدن سازمان تبلیغات اسلامی و تخریب ادارات دولتی» بود. دادستان وقت مشهد نیز در توضیح این احکام مدعی شده بود که معترضان با «اسلام، قرآن و انقلاب اسلامی ضدیت داشتهاند.«
در روایت علی خامنهای از این اعتراضات نه نامی از نوجوان کشتهشده مشهدی برده شد و نه حتی ذرهای شماتت نیروهای امنیتی به دلیل کشتار و سرکوب مردم بیدفاع:
«ضدانقلاب وارد ماجرا میشود. منتها از زمینههای فاسد و مردابهای گندیده استفاده میکند. این اراذل و اوباشی که گفته شد، بعضی تعجب نکنند. چنین افرادی وجود دارند: یک قشر رذل اوباشِ چاقوکش، مفتخورهای لاشخورهای جامعه که اقلیت معدودی هستند و دستگاههای انتظامی باید با اینها برخورد کنند. مثل علف هرزه، باید اینها را بکَنند و درو کنند و دور بیندازند. آن پسمانده استکبار میرود به سراغ اینها؛ با یک لقمهای، با یک غارتی، با یک حرکت زشت آشوبگرانه، اینها را تطمیع و هدایت میکند. اینجا برو، این کار را بکن، آن کار را بکن، سازمان تبلیغات را بزن، چه بکن... اینها هستند. هدایت به وسیله ضدانقلاب معدود، مخفی و نقابدار است که پشت گروههای رذل واوباش پنهان میشود و کار به دست چنین افرادی صورت میگیرد. البته ممکن است بهانهاش را یک روز در برخورد با شهرداری پیدا کنند، یک روز در راهبندان فلان خیابان پیدا کنند و یک روز در یک چیز بیخودِ دیگر. هر روز ممکن است یک بهانه به وجود بیاورند و ایجاد کنند. وقتی بخواهند کاری را بکنند، میکنند.»
طرفداران رهبر جمهوری اسلامی از لحظه بعد از جنایت سال گذشته و قتل مهسا امینی دو دسته شدهاند. تعدادی مانند خبرگزاری فارس وابسته به سازمان بسیج، متوسل به سقراط و قانونگراییاش شدهاند و میگویند «حجاب، قانون است و هر حکومتی در مقابل نقض قانون میایستد.» عدهای دیگر به افسانه «بیاطلاعی رهبری»، «مخالفت خامنهای با این اقدامات»، «مخالفت خامنهای با گشت ارشاد» و «خون دلی که رهبری از این اقدامات نابخردانه میخورد» متوسل شدهاند.
شاید یکی از آموزشهای علی خامنهای به فرزندش، «مدیریت گوش و زبان» باشد. خامنهای گوش و هوش ویژهای دارد. گوشی دارد که میتواند اگر خواست، صدای اعتراضات را نشنود، میتواند به اقتضای ضرورت، خواستههای معترضان را متفاوت از آنچه میگویند، بشنود و البته هوشی دارد که میتواند چنان صحبت کند که هم فرمان سرکوب و کشتار داده باشد و هم مواد لازم برای تبرئه خودش و فرار از مسئولیت فراهم کند.
این مدل رهبری خامنهای و البته همه دیکتاتورها در تاریخ بوده است. او در خلوت فرمان سرکوب شدید و بیرحمی مطلق میدهد. در سخنرانیهایش در کنار تکرار این فرمان سرکوب، دو سه جمله مبهم درباره رعایت حقوق مردم و مدارا هم میگوید که راه برای شانه خالی کردن از مسئولیت در زمان ضرورت هم داشته باشد.
طرفدارانش به اقتضای موقعیت، به یکی از این دو سمت سخنانش متمایل میشوند. وقتی راه را باز ببینند و چاقو در کف داشته باشند، فرمان سرکوب خامنهای چراغ راهشان است و وقتی افکار عمومی و فشار بینالمللی آنها را در تنگنا قرار داد به بخش «مدارا و محبت» در سخنرانیهای خامنهای روی میآورند.
ولی موضوع روشن است. نیروهای امنیتی و دستگاه سرکوب در جمهوری اسلامی بدون اشاره علی خامنهای هیچ کاری انجام نمیدهند.
وجود «نیروهای خودسر» که «بیاذن و اطلاع رهبری» دست به جنایت زدهاند، روشنفکران را کشتهاند، بهصورت زنان اسید پاشیدهاند، گشت ارشاد راه انداختهاند، اعدام کردهاند، در خارج از کشور مخالفان سیاسی را ترور کردهاند، روایت دوران تنگنا و فشار افکار عمومی و فضای بینالمللی است.
ادعای وجود «نیروهای خودسر» یا «بیاطلاعی رهبری» همان راه فراری است که هواداران رهبر جمهوری اسلامی و دستگاه پروپاگاندای رسانهایش برای او فراهم میکنند تا مسئولیت مستقیم خامنهای در این جنایات را لاپوشانی کنند.
توییت روز دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۱، مهدی فضائلی، عضو دفتر علی خامنهای و مشاور رسانهای مجتبی خامنهای دقیقا بیان صریح همین موضوع است. او در توییتر نوشت که برای آنهایی که در اعتراض یه قتل این دختر جوان به خیابان آمدهاند، «مهسا امینی بهانه است، اصل نظام نشانه است.»
این سخن درستی است. در مدل «حکومت وحشت» مهم آن است که چه کسی در نهایت از دیگری میترسد. نشانه ترسیدن هم کوتاه آمدن از موضع است. اگر حاکمیت از اعتراضات مردم بترسد و در یک مورد خاص از موضعش کوتاه بیاید، سیل خواستهها آغاز میشود و نمیتواند دیگر جنبههای دیکتاتوریاش را هم با حکومت وحشت حفظ کند.
خامنهای میداند اگر در مقابل حجاب یا هر خواسته دیگری عقبنشینی کند و مردم بدانند که پادشاه لباسی به تن ندارد، دیگر نمیتواند با سرکوب و ارعاب، دیگر خواستههای مردم را عقب براند و به همین دلیل هیچ نرمشی از خود نشان نخواهد داد.
پیروزی مردم نه تنها در موضوع حجاب، بلکه در همه عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پایان «حکومت وحشت جمهوری اسلامی» است و خامنهای نمیخواهد خودش و فرزندش از طعم شیرین «حاکم مطلقالعنان» بودن محروم شوند.
اکنون بیش از هر زمان دیگری از تاریخ ایران، چه برای حکومت و چه برای عموم شهروندان، پنهانی بودن خشونت علیه زنان دیگر بهانه موجهی برای نادیده گرفتن آن نیست. خشونت علیه زنان برخلاف آنچه القا میشود امر پنهانی نیست. بهویژه گرایشات ارتجاعی مردسالار حاکمیت پس از جنبش انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، با هدف انتقامگیری از زنان آزاده و انقلابی شدت گرفته است. حکومتی که برای بقای نکبتبار خود به هر ترفندی، هر دروغی، هر تهمتی و جنایتی متوسل میشود. برای نمونه حملات شیمیایی به مدارس دخترانه در سراسر کشور!
حتی ارقام کشتن یک انسان بهخاطر جنسیتش در یک سال گذشته در جامعه ایران، بسیار تکاندهنده است. وقتی خشونت را تنها عکسالعمل ممکن «ناموسی» و «غیرت مردانه» میبینیم، دست جنایتکاران مردسالار حکومتی و غیرحکومتی را باز میگذاریم.
در نزد حکومتهای دیکتاتوری و گرایشات مردسالار، مرد مالک زن و بدن زن، و زن مایملک و «ناموس» مرد قلمداد میشود. مردسالاری این تعریف را تحت عنوان حمایت از زنان در برابر مردان متجاوز جا میزند. اما در واقعیت این تعریف خود مولد خشونت بیرویه علیه زن است. ناموس در حقیقت مفهومیست که نظام مردسالار از طریق آن، با سلب آزادی جنسی از زنان و دختران، دایره حرکتی زنان در اجتماع را وابسته و تحت کنترل مردان «سرپرست» و کنترل زندگی جنسی یک زن را مسئولیت این مردان تعریف میکند. در این تعریف، هویت و مردانگی یک مرد نیز وابسته به توانایی او در کنترل این بدن و حفاظت از «ناموس» است و هر خشونتی در این راه توجیهپذیر است.
مردسالاری علاوه بر تحمیل مفاهیم «آبرو» و «غیرت» به زندگی و تصمیمهای زنان، حفظ مردانگی مرد را، بهعنوان ستون اصلی «سرپرستی» و منبع اصلی تامین اقتصاد خانواده، در اولویت اصلی قرار میدهد.
در یک قرن گذشته جامعه ما، روزانه زیر بمباران ارزشهای مردسالارانه زیسته کرده است. مفهوم ناموس مدام از طریق رسانهها و حتی در آثار نویسندگان و کارگردانان و شاعران سرشناس در گوش ما تکرار میشود. همه به بهانه انعکاس واقعیت جامعه مدام زن را ناموس مرد و مرد را کسی که برای حفظ ناموسش از کشتن هم بیمی ندارد تصویر میکنند. تصویری که بدون اینکه مردسالاری را زیر سئوال ببرد، تنها به تقویت آن کمک میکند.
یکی از مهمترین کارکردهای این بمباران، عادیسازی مردسالاری بهعنوان سنگ بنای تعادل در جامعه و به چالش کشیدن آن بهعنوان تهدید تعادل است: «اگر همه مثل شما فمینیستها فکر کنند که دیگر سنگی روی سنگ بند نمیشود.»
مردسالاری و حکومت مردسالار اسلامی، زنان را به دو دسته «زن خوب» و «زن بد» تقسیم میکند و «زن بد» را مستحق خشونت و حتی مرگ میداند. در کتابهای مذهبی، فیلمها و سریالها و پورنوگرافی سهلالوصول، میتوانید نمودهای این تقسیمبندی را به وضوح ببینید. کافیست یک زن بخواهد مطابق میل خود سخن بگوید یا فکر و عمل کند، آنگاه مستحق «عکسالعمل» خشونتآمیز شمرده میشود. همزمان چند فیلم و سریال یا موارد واقعی میتوانید نام ببرید که در آن تنفروشان را آزار داده و کشتهاند بدون این که قاتل در دادگاهی محاکمه شده باشد؟
پس از قتل رومینا اشرفی، صداهای پراکنده برای پدری «مجبور شده» دخترش را بکشد دل سوزاندند. عدهای هم بر سر جنازه دختر نوجوانی که پدرش سرش را با داس بریده و آن را مشیت الهی خوانده، «خیرخواهانه» او را سرزنش و آرزو کردند کاش رومینا با بهمن خاوری دوست نمیشد تا جانش را از دست ندهد. یکی دیگر از واکنشهای جالبتوجه دیگر هم به پرونده مبهم قتل میترا استاد به دست محمدعلی نجفی(که سابقه پستهای بالایی چون وزارت در دولتها و ریاست شهرداری تهران در کارنامه خود دارد) برمیگردد. پس از قتل این زن، برخی بلافاصله در وصف فضایل اخلاقی نجفی یادداشت نوشتند، چنانکه گویی که هرگز هیچ قاتل، آزارگر یا سایکوپتی با ظاهر موجه وجود نداشته و هرگز هیچ مرد تحصیلکردهای در خلوت زنش را کتک نزده و آزار نداده یا گویی تاریخ عریض و طویل فیلسوفان و هنرمندان و متفکران و دانشمندان و تاریخنویسان زنستیز به یکباره محو شده و هزاران سال شکنجه و تحقیر و بیارزش شمردن زنان که دامنه آن به همین لحظهای که درآن هستیم نیز میرسد، ابداعی خیالی باشد.
چند صد زن باید بت دیار نیستی فرستاده شوند تا دستکم مردانی که متعصب و خشونتگر نیستند و چه بسا بهخاطر عدم تمایل به خشونت، زیر فشار مردانگی مسموم قرار دارند، متوجه شوند که خودسوزی زنان اراده و مرگ آنها تقدیرشان نیست و نسبت به جلوگیری از آن مسئولیت دارند؟
جامعه به قتل کودکی با داس، به خودسوزی دختری که به صرف «خواستن» برابری برای تماشای یک مسابقه فوتبال در ورزشگاه بازداشت شده، به تجاوز و قتل کودکی که قاتلش خود فرزند دختر دارد، واکنش نشان میدهد. اما اگر یک عنصر تکاندهنده در کنار این قتلها(سحرخدایاری را هم مقتول نظام مردسالار جمهوری اسلامی در نظر بگیریم) نباشد، آن را قتلی مشابه با قتل مردان میبیند. مردمی که تمام مسیرهای تغییر قانون را به روی خود بسته میبینند، «در میان این همه مصیبتی که آوار شده»، مسائل هولناکی چون ازدواج کودکان، خودسوزی زنان بهخاطر تعصب مردسالارانه و قتلهای «ناموسی» را هم بهصورت تقدیری ناخواسته میپذیرند و میگذرند و از خود سلب مسئولیت میکنند.
واقعا چند هزار زن باید خاک شوند تا دستکم مردانی که متعصب و خشونتگر نیستند و چه بسا بهخاطر عدم تمایل به خشونت، زیر فشار مردانگی مسموم قرار دارند، متوجه شوند که خودسوزی زنان اراده و مرگ آنها تقدیرشان نیست و نسبت به جلوگیری از آن مسئولیت دارند؟ چه اتفاقی باید بیفتد تا بفهمیم که شکل خوشخیمی از ناموس و غیرت وجود ندارد و حتی «بیخطر»ترین دشنامهای جنسی هم این «فرهنگ» مسموم را تقویت میکنند؟ چند کودک باید در قالب ازدواج فروخته شده و مورد تجاوز قرار بگیرند تا مردان جامعه جلوی نگاه جنسی به کودکان موضعگیری کنند؟
یکی از دلایل مهم ناپایداری اعتراض به خشونت علیه زنان در ایران، سلب مسئولیت از مردان در مسائل زنان و جدا کردن مطالبات زنان از مطالبات عمومیست. کمارزش تلقی کردن زنان، محدود کردن آنها به آشپزخانه و رختخواب مردان و دیگر نقشهای کلیشهای، گناهآلود دیدن بدن زن و حفاظت از ارزشهایی که به خشونت علیه زنان و فرودستی آنها در اقتصاد و اجتماع منجر میشود، به وضع پایدار و «طبیعی» تبدیل شده و در کوتاهترین زمان ممکن، هر حرکت روبهجلویی را به سمت برابری، متوقف میکند و فرو مینشاند.
با اینوجود زنستیزی حاصل نرمها، قوانین و قواعدیست که توسط مردان به ویژه مردان حاکم بر جامعه، نوشته و حفظ و اجرا میشود. در جامعهای که خانه به خانه آن، نقشی هر چند نامرئی از مردسالاری از خود دارد مگر آنکه مردی بیدار در آن خانه زندگی کند، در فضایی که زنان یا به سکوت وادار میشوند یا صدایشان جدی گرفته نمیشود، مردان دست کم در انفعال نسبت به خشونت علیه زنان، در سکوت در مقابل آزار زنان و سکسیسم(تبعیض جنسیتی) روزمره، در بازنگری تعریف خود از مردانگی و دادن آگاهی به همجنسانشان نسبت به خشونت علیه زنان، در همدستنشدن با قوانین غیرانساین و زنستیز و آزادیستیز جمهوری اسلامی علیه زنان، مسئولند.
چرا در جامعه ما، بهصورت کلی خشونت علیه زنان نادیده گرفته میشود؟ علاوه بر جمهوری اسلامی، همه کسانی که به هر طریقی رابطه نابرابر قدرت میان زن و مرد در ایران را حفظ کردهاند یا به حفظ آن راضیاند، کسانی که وضعیت حال حاضر زنان در ایران را وضع «عادی» میبینند و تغییر آنرا در زبان، تفکر و رفتار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نسبت به زنان و دختران، حیاتی نمیدانند، بخشی از این مسئلهاند.
مبارزه با خشونت علیه زنان، فقط مسئولیت جنبش زنان و فعالان حقوق زنان نیست، وظیفه همه جنبشهای اجتماعی و همه مردان و زنان و دیگر جنسیتهاست.
بیتردید جمهوری اسلامی رفتنی است اما فرهنگ مردسالار جان سخت است و همواره در زیرپوست جامعه بازتولید میشود به همین دلیل، باید بیوقفه مردسالاری را مورد نقد قرار داد و بر برابری زن و مرد در همه عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و زندگی مشترک تاکید ورزید تا پیرامون آن یک افکار عمومی قوی آزادیخواه و برابریطلب شکل گیرد تا در آینده جامعه ایران، هیچ کسی و هیچ نیرویی جرات نکند به زن به عنوان انسان «جنس دوم» نگاه کند!
جمعه بیست و پنجم اسفند ۱۴۰۲-پانزدهم مارس ۲۰۲۴