خدامراد فولادی:  پاتک ِ جبونانه ی رژیم به دهه ی هشتادی ها

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 ماه هاست درایران ِتحت ِحاکمییت ِرژیم ِ زندان و شکنجه و اعدام ، دو نیرو و دو اراده ی کاملن متضاد و همستیز در برابر ِ یکدیگر قرار گرفته اند. یک نیرو و اراده ی نوجو و نوپو و پیشرفت خواه، و یک نیرو و اراده ی نوستیز و کهنه پرست و واپسگرا. اراده ی نوجو و نوپو ترکیبی است از گرایش ها و تعلقات ِ اجتماعی - طبقاتی ِهمسو با تکامل ِاجتماعی و تاریخی،

و ازاین رو در راستای نیازها و مطالبه های سیاسی ِ تاکنون تحقق نیافته ی این جامعه و به خصوص خواهان ِ دموکراسی و آزادی های فوری و بی قید و شرط ِ سیاسی، که همزمان با آن برآورنده ی نیازها و مطالبه های اقتصادی- رفاهی ِ در حد ِ توان ِ بالفعل و واقعن موجود ِ نظام ِ اجتماعی- اقتصادی ِ این دوران هم باشد. در واقع، این ساختار ِ سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک ِ رژیم ِ نابه جا و نابه هنگام و ناهمساز با دوران است که مانع ِ تحقق ِ مطالبه های تاریخی یی است که ضرورت ِ تحقق شان به میدان آمدن ِ این نیروهای مطالبه گر را در عرصه ی کنشگری ِ سیاسی ایجاب و اقتضا نموده است. نیروهایی که نیابتن و در عین ِ حال تاریخن باید ترکیبی متشکل از مجموعه نیروهای بالقوه و بالفعل نوجو و نوپو و پیشرفت خواهانه ای باشند که مستقیمن و بی واسطه از درون ِ ساز وکارها و کرد وکارهای سیاسی اجتماعی ِ خود ِ جامعه سر برآورده و به طور ِ مستقیم و بی واسطه ی خارج از این کرد و کارها، رو در روی حاکمییت ِ ناهمگون و ناهمتراز با نظام ِ اجتماعی اقتصادی و سیاسی ِ این دوران که نظام ِ واقعن موجود ِ سرمایه داری است قرار گرفته باشند. این نیروهای نیابتی- تاریخی ِ هم اکنون بالفعل و کنشگر، شهرت یافته به« دهه ی هشتادی» ها، یعنی نوجوانان و جوانان ِ تحصیل کرده یا درحال ِ تحصیلی هستند که فرزندان ِ اکثرییت ِ تشکیل دهنده ی جمعییت ِ کشور شامل ِ هردو طبقه ی بورژوازی و پرولتاریای محروم از تشکل ِ طبقاتی ِ خود ویژه هستند که طیف ِگسترده ای رابه لحاظ ِکممی و کیفی تشکیل می دهند. این طیف ِ گسترده ی جمعییتی- طبقاتی با آموزه های کسب شده هم از خود ِ زنده گی ِاجتماعی- سیاسی و طبقاتی ِ شان در این جامعه ، وهم از رسانه های متنوع ِخبری تحلیلی و تا آنجا که مقدور بوده است ازآموزه های علمی- نظری ِ در دست رس، در عمل نشان داده که هم ازآنچه با هستی ِ اجتماعی تاریخی ِاو درتضاد است وآن را برنمی تابد آگاهی و شناخت دارد، وهم ازآنچه شرط ِ لازم ِوجود ِفعالانه ی او در جامعه است وآن رانیاز ِ ضروری ِ هستی ِ اجتماعی ِ خود می داند، و با این آگاهی وشناخت است که در برابر ِ رژیمی قرارگرفته تا دندان مسلح که ازهیچ جنایتی در مقابله با نیروهای تحول طلب و آزادی خواه خود داری نمی کند. رژیمی به غایت واپسگرا که تمام ِخود ویژه گی های واپسگرایانه اش را می توان در عملکردهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ِ چهل و چهارسال حاکمییت اش بر این جامعه مشاهده نمود: از قطع ِ دست، تا در آوردن ِ چشم، و تعیین ِ خون بهای زنان به نصف ِ خون بهای مردان،و قانون ِ عهد ِ جاهلییت ِ قصاص یعنی تمام ِ خصوصییت هایی که نشان می دهد این رژیم به این دوران و طبقات ِ تاریخی اش تعلق ندارد و رژیمی است از هرجهت نابه جا و نابه هنگام. در سوی دیگر و درمقابل ِچنین رژیمی است که نیروی جوان ِ نوجو و نوخواهی قرار گرفته که تشکیل دهنده و ادامه دهنده ی خیزش ِ مشهور به «خیزش ِهمه با همی» ِ کنونی است. خیزشی که جوان بودن ِ نیروهای تشکیل دهنده اش مهم ترین خود ویژه گی و متمایز سازنده ی آن از اعتراضات ِ ضد ِ رژیمی ِ دهه های گذشته است.
تفاوت ِ زاده گان ِ دهه ی هشتاد با زاده گان ِ دهه های پیشین دراین است که: زاده گان ِدهه ی شصت ، دراعتراضات ِ دهه ی 1380 بیست تا سی ساله و هنوز زیر ِ تاثیر ِ فضای حاکم بر جامعه ی آن زمان یعنی تحت ِ تاثیر ِ گفتمان ِ ناموفق ِ دموکراسی ِ گام به گام ِ اصلاح طلبانه ای یی بودند که صرفن « ضد ِ ولایت ِ فقیه»، و خواهان ِ حکومتی بدون ِ ولایت ِ فقیه ِهمه کاره که درعین ِ حال در چارچوب ِ همان ایدئولوژی ِ اسلامی – شیعی باشد . زاده گان ِ دهه ی هفتاد نیز در دهه ی نود همین نگرش و رویکرد را در مواجهه با رژیم داشتند. اما اینک، این زاده گان ِدهه ی هشتادی اند که هدف ِ شان براندازی ِ رژیم ِیکدست نظامی پاده گانی درعملکرد و یکدست سرکوبگر در کلییت ِ همبسته ی آن است.
چنان که از شعارهای این خیزش ِجوانانه ی سرشار ازانرژی و اراده ی مطالبه گر ِ آن بر می آید، دهه ی هشتادی ها بر آن اند که هم خطای فریب خورده گان ِ وعده های خمینی در دادن ِ آزادی های سیاسی را جبران کنند که تنها شرط اش سرنگون کردن ِ رژیم است، و هم با تحقق ِ چنین هدفی شرایطی را به وجود آورند که مانع از قدرت گیری ِ یک استبداد ِ تازه نفس شود، و هم در چشم اندازاش جامعه ای باشد که در آن دامنه ی گسترده ای از آزادی های فوری و فاقد ِ هرگونه قید وشرط ِ محدود کننده ی این آزادی ها وجود ِ عینی و عملی داشته باشد. جامعه ای که با توجه به محرومییت های تا کنونی، تاریخن و ضرورتن باید جمهوری ِ دموکراتیک و انتخابی یی باشد که متضمن ِ هم آزادی های سیاسی بوده وهم هرگونه تمایز و برتری ِطبقاتی را در شرایط ِ کنونی که هردو طبقه ی اجتماعی و به ویژه طبقه ی کارگر فاقد ِ تشکل ِ خودویژه هستند و فقط ایجاد ِفرصت برای ِ قدرت گیری فرقه گرایی وفرقه سالاری است که یقینن پیامدی غیرازاستبداد نخواهد داشت، از افراد و دار و دسته های درکمین ِ قدرتی که خود را وکیل ِ این یا آن طبقه ی فاقد ِ تشکل می دانند سلب نماید.
خیزش ِ نیابتی ِ « همه باهمی » ِ فاقد ِ خصلت و تشخص ِ طبقاتی ِ کنونی، رژیم را بر سر ِ دوراهی ِ انتخاب ِ ناگزیر قرار داده است: یا خودش داوطلبانه کنار برود، که با توجه به عواقبی که برای سرکرده گان ِ جنایت کاراش دارد هرگز تن به چنین کاری نخواهد داد، یا خیزش تا آنجا ادامه خواهد یافت که رژیم را به زیر بکشد، یعنی همان هدفی که امروزه خواست ِاصلی ِ خیزشگران و جامعه و درچشم انداز ِ نزدیک ِآنان است. برای به تاخیر انداختن ِاین هدف و سرنوشت ِ محتوم است که رژیم با تمام ِ نیرو و توان ِ تروریستی اش به جنگ ِ دهه ی هشتادی ها آمده و تمام ِ ابزار ِ یک جنگ ِ تمام عیار را به کار گرفته است. از به کارگیری ِ فشنگ های ساچمه ای و شلیک مستقیم و عمدی به چشم ها و پایین تنه با هدف ِ کورکردن و یا از کار انداختن ِ اندام ِ تناسلی ِ مردان و زنان، یا شلیک ِ مستقیم ِ تک تیراندازان ِ حرفه ای به اتومبیل های در حرکت و پیاده روها که منجر به کشته شدن ِ چند ده کودک شده است، یا تجاوز ِ جنسی به زنان و دختران ِ بازداشت شده و حتا در یک مورد تجاوز ِ علنی در خیابان، و اینک به کارگیری ِ گازهای شیمیایی ِ بی حس کننده ای که مستقیمن برسیستم ِعصبی و دستگاه ِ تنفسی تاثیر می گذارد و در بلند مدت موجب ِ بروز ِانواع ِ بیماری های کشنده خواهد شد. اقدام هایی که هریک به تنهایی مصداق ِ واقعی ِ جنایت علیه ِ بشرییت است و روزی که رژیم سرنگون گردد به عنوان ِ سند و مدرک در دادگاه علیه سران و سرکرده گان ِ جنایت کار ِ رژیم ارائه خواهند شد – البته اگر از انتقام ِ بازمانده گان جانباخته گان جان ِ سالم به در برده باشند-.
این واقعییت ها همه دلالت بر آن دارد که: چهل و چهارسال حکومت برای رژیم ِ استبدای یی که هیچ یک از مختصات ِ یک رژیم و دولت ِ نرمال ِ این دوران را ندارد زمان ِ طولانی یی است، و وقت ِ آن رسیده که بیش از این فرصت و مجال به ادامه ی حیات ِ جنایت کارانه اش داده نشود و به جایی که درخور ِ آن است سرنگون گردد: زباله دان ِ تاریخ. دختران و پسران ِ خیزشگر برای تحقق ِ این هدف است که به نیابت از کلییت ِ همبسته ی این جامعه ماه هاست به میدان آمده و آنچنان که دریکی از شعارهای شان هم مداومن بر آن تاکید کرده و می کنند،« ایستاده اند تا پایان» ِ کار ِ رژیم.
سخن ِ آخر، درس آموزی از استبداد: رژیم اسلامی این درس ِچند بارتجربه شده رابه ایرانی ها داد که: فرقه سالارها و دار و دسته ها و تشکیلات هایی که هنوز به قدرت نرسیده رهبر ِمادام عمر ِفعال مایشاء ِ خود را برگزیده اند، اگر به قدرت برسند همان ساز وکارهای استبدادی ِفرمانده محور را نظیر ِ پاده گان های نظامی بر جامعه حاکم خواهند نمود و هرگونه مخالفت با خود و شخص ِ رهبر را به عنوان ِ اهانت تلقی کرده و به شدیدترین وجهی مجازات خواهند کرد. نمونه می خواهید؟ مسعود رجوی رهبر ِمادام عمر ِ مجاهدین ِ خلق که هنوز به قدرت نرسیده « عیال» ِخود را جانشین ِمادام عمر ِخود در تشکیلات اش نموده و پیشاپیش به او عنوان ِ رئیس ِ جمهور اعطا کرده، تا آنگاه که به نیروی فداییان اش به قدرت ِ سیاسی درایران دست یابد خودش از «غیبت ِ کبرا» خارج شده و او رهبر و فرمانده و « عیال» اش رئیس ِ جمهور ِ مادام عمر ِ « خلق ِ محجور» ِ ایران شوند. باید به ایشان وفداییان اش گفت: آرزو مثل ِ بهشت ِ بعد از مرگ بر مسلمانان عیب نیست!
یک وقتی احمد ِکسروی گفت: آخوندها یک حکومت از مردم ِ ایران طلبکاراند که بالاخره به آن خواهند رسید. دیدیم که رسیدند، و عمر ِ حکومت شان هم به پایان رسیده . کسروی نمی دانست که بعد از او مدعیان ِ حکومت در ایران ِ تحت ِ حاکمییت ِ استبداد روز به روز افزایش می یابد و آنها بر سر ِ این که کدام یک تقدم وصلاحییت رهبری ِ« خلق ِ محجور» ِایرانی را دارند برای همدیگر شاخ و شانه می کشند و بدترین اهانت ها را نثار ِ یکدیگر می کنند.« باش تا صبح ِ دولت ِ خیالی شان بدمد»!