خدامراد فولادی: پلمیک ِ نقادانه با آقایان عباس منصوران، بیژن نیابتی، و یاشار سهندی. بخش ِ دوم

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 نقد ِ دیدگاه های عباس منصوران:
یکم:
آقای منصوران مانند ِ دیگر همفکران اش خود را مارکسیست- لنینیست می نامند، که لنینیست اش درست و مارکسیست اش به دلایلی که در ادامه خواهم گفت نادرست است. ایشان اگر نمی دانند بدانند: مارکس هم مانند ِ من و منصوران در دوران ِ سرمایه داری ونظام ِ بورژوایی زنده گی می کرد و همچون آقای منصوران- البته اگر واقعییت ِ برهمه مسلم راحاشا نکنند!- ازامکانات ِاجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی،سیاسی - مناسباتی ِاین نظام درحد ِ نیاز، وخصوصن از دموکراسی ِآن درانگلیس که پیشرفته ترین کشور ِ سرمایه داری بود به مساعدترین وجهی استفاده کرد.

در انگلیس فعالییت ِ سیاسی و همزمان با آن فعالییت ِ نظری و نوشتاری و تبلیغی ترویجی بارویکرد ِسوسیالیستی وکمونیستی داشت. یعنی کتاب و مقاله می نوشت ومنتشر می کرد، و یا در جمع ِ فعالان ِ سیاسی ِ هوادار ِ سوسیالیسم و کمونیسم شرکت وبحث وسخنرانی می کرد. با اینهمه فعالییت در زادگاه ِ سرمایه داری، اما نظام ِ سرمایه برای آزادی ِ بیان و چاپ وانتشار دیدگاه ها ،ایده ها ونظرهای اش ایجاد ِمحدودییت وممنوعییت نکرد. یعنی همان آزادی هایی را داشت که امروز آقای منصوران هم در غرب دارد اما آنها را انکار و ایرانی ها را از تلاش برای داشتن شان نه تنها منع بلکه با زدن ِ برچسب ِ « پروامپریالیسم» متهم به مزدوری ِ سرمایه داران می کند. مارکس به دلیل ِ فعالییت های شبانه روزی ِمطالعاتی و نوشتاری از لحاظ ِاقتصادی وضعییت ِمطلوبی نداشت، اما دوست و همفکراش انگلسِ کارخانه دار، یعنی سرمایه دار بود و ازاین راه به مارکس و اندیشه ی مارکسیستی چه باهمکاری و چه به تنهایی یاری های هم مالی -اقتصادی وهم نظرورانه ی بسیار نمود. منصوران و همفکران اش به این واقعییت توجه ندارند که اگر دموکراسی ِ بورژوایی نبود و اگر نظیر ِ آنچه در ایران ِ امروز حاکم است، یعنی دیکتاتوری ِ فردی- دولتی، در انگلیس ِ آن زمان حاکم بود، مارکس و انگلس هرگزنمی توانستند اینهمه کتاب که هیچ،حتا یک صفحه در نقد ِ نظام ِ سرمایه داری بنویسند و انتشار دهند تا امروز ما از اندیشه و نظریه های آن ها بیاموزیم.( ادعا می کنند که دموکراسی مربوط به اوایل ِ سرمایه داری است و امروزه دیگر دوران ِ آن به سر رسیده و سرمایه داری خصلت ِ ارتجاعی فاشیستی پیدا کرده است. این ادعای کسانی است که همین امروز هم در کشورهای غربی زنده گی می کنند و از تمام ِ امکان های موجود ِ رسانه ای و آزادی های سیاسی ِ آن کشورها همچون دیگر شهر وندان وهمچون سخن گویان ومدافعان ِنظام ِسرمایه داری بهره مند اند.). درواقع تکنولوژی ِ سرمایه داری ابعاد و گستره ی دموکراسی و آزادی های سیاسی ِ بورژوایی را بسی بیش تر و فراگیرتر از زمان ِ مارکس و انگلس برده است. چیزی که حاشا کردن ِآن کار ِفریبکاران و باور کردن اش کار ِ ساده لوحان است. اینها گروندریسه و سرمایه ی مارکس را یا نخوانده و یا اگر خوانده باشند لابد با تعریف و تجلیل هایی که مارکس از دموکراسی ِ بورژوایی می کند مخالف ومارکس را« پروامپریالیسم» به حساب می آورند. همچنان که امروزمارکسیست هایی را که درایران خواهان ِ دموکراسی هستند پروامپریالیسم قلمداد می کنند. در حالی که اشکال نه از مارکس و نه از مارکسیست هاست، بلکه اشکال از فرقه سالاری ِ آنها و بی اعتقادی شان به ماتریالیسم ِ تاریخی و تکامل ِ قانون مند و نظام مند ِ جامعه های انسانی است.( فرقه تشکیل شده است از افراد ِ تکینی که برحسب ِتصادف و جاذبه ی یک شخصیت ِ تکین با اتوریته ی رهبری به هم پیوسته اند و نه بنابر ضرورت ِ تاریخی. به همین دلیل به محض ِ آن که رهبر ِ مادام عمر ِ جاذبه دار ِ گرد ِ هم آورنده ی فرقه بمیرد فرقه نیز یا به کلی ازهم می پاشد و یا شاخه شاخه خواهد شد. اتفاقی که برای تمام فرقه های لنینیست و غیر ِ لنینیست افتاده است. ازاین روست که میگوییم فرقه گرایی کم ترین جایگاهی در مارکسیسم و ماتریالیسم ِ تاریخی ندارد.).
منصوران یا این آموزه های علمی تاریخی را نمی داند، یا می داند و آنها را قبول ندارد و برای قبول نداشتن اش عذر( دلیل) ِ بدتر از گناه می آورد و آن پریدن از روی نظام ِ سرمایه داری و انتخاب ِ راه غیر ِ سرمایه داری و « حکومت ِ شورایی» است.
دوم: منصوران در مقاله ی « موقعییت ِ انقلابی ، اداره ی شورایی» با نسبت دادن عقاید ِ فرقه ای و نه طبقاتی ِ خود هم به مارکس و هم به کارگران، طبق ِ معمول ِ لنینیست ها مقداری شعارنویسی که در آن تخصص دارند، و نه نظریه پردازی که از آن بهره ای ندارند، می کند و می نویسد:« کارگران دوشادوش ِ زنان و جوانان ِ انقلابی در تجربه ی زنده گی و بهره کشی ِ طبقه ی مسلط از آنان دریافته اند که هیچ کس وهیچ قانونی و خدایی حق ندارد بردیگری تسط داشته باشد....» و در ادامه گریزی می زند به خیزش ِ 57 وربط دادن ِآن بدون ِ سند و مدرک و استناد ِ علمی عقلانی ِ اقناعی به سرمایه داران با هدف ِ وصل کردن ِ آن به خیزش ِ کنونی و نسبت دادن ِ « همه با همی » های ضد ِ استبدادی ِ 57 و کنونی به سرمایه داران ِ جهانی به ویژه برای محکوم نمودن ِ همه باهمی ِ امروزی که بر خلاف ِ 57 فرقه گرایان در آن نقش و جایگاهی ندارند، و می نویسد:« در سال ِ 57 بلند گوهای سرمایه داران شعار ِ همه با هم بودن علیه ِ دیکتاتوری ِ شاه را به پیش بردند». آقای منصوران فراموش کرده اند که این فرقه گرایان و ازجمله چپ ِ لنینیست بودند که با ضد ِامپریالیست نامیدن خمینی به زیر ِ پرچم ِ او رفتند وهراعتراضی علیه استبداد ِ تازه نفس را با این توجیه که حالا وقت ِ مبارزه با امپریالیسم است و نه وقت مطرح کردن ِ مسائل ِ پیش ِ پاافتاده ای نظیر ِ حجاب و آزادی های فردی، به شدت محکوم می کردند. در واقع این آنها یعنی چپ های فرقه گرای اند که هرحرکتی را که در جهت ِ منافع ِ فرقه گرایانه و فرقه سالارانه ی آنها نباشد آن را به سرمایه داران ِ جهانی نسبت می دهند تا به زعم ِ بی اعتبار ِ خودشان آن را بی اعتبارسازند. درادامه می نویسد: « هنوز هم پس از 43 سال مانند ِ 57 آن سرمایه داران می گویند اختلاف ها را بگذارید برای بعد. حالا باید همه با هم باشیم». امان از عوام فریبی که در شرایط ِ نبود ِ دموکراسی و آزادی ِ بیان برای پاسخ گویی تنها به قاضی می رود و هرنسبت ِ درخور ِ فریبکاران را به دموکراسی خواهان می دهد و از خود راضی به فرقه بر می گردد. جناب ِ فرقه سالاری که تا به این مرحله از خیزش خوشبختانه دست ِ فرقه ات از تحمیل ِ عقایداش به خیزشگران کوتاه بوده و آبشخور ِ تهمت ها و اهانت های ات جز این نیست! اولن: هم « همه باهمی» ِ 57 وهم « همه باهمی » کنونی یک هدف ِ مشخص ِ تاریخی داشته و دارند که عبارت است از دموکراسی و آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی ، با این تفاوت که آن یکی با آمدن ِ خمینی و دارودسته ی واپسگرای اش به عرصه ای که تاریخن به آنها تعلق نداشت ازیک سو،و حمایت ِ دیگر فرقه سالارن ِ ضد ِ دموکراسی و ازجمله چپ ِ لنینیست ازآنها از سوی دیگر به هدف اش نرسید، اما این یکی هنوز زیر ِ سلطه ی فرقه های دموکراسی ستیز ِ کیش ِ شخصییت ستا نرفته و احتمالن با توجه به آگاهی های کسب شده اش از تجربه ها و درس های تاکنونی از چندین استبداد ِ کیش شخصییتی نخواهد نخواهد رفت. ثانیین، تا آنجا که ما مارکسیست های شاهدان ِ عینی ِ حاضر در بطن و متن ِ خیزش می دانیم این« همه باهمی» یا « ماهمه با هم هستیم»، مضمونن در چارچوب ِ ماتریالیسم تاریخی قرار دارد چون خواهان ِ مطالبه ای است که تاکنون در این جامعه تحقق نیافته، یعنی دموکراسی ِ دورانی برای همتراز نمودن ِ آن ازهرلحاظ با جامعه های پیشرفته(ی سرمایه داری. سرمایه داری هم برخلاف ِ اعتقاد ِ شما نه جرم است و نه همچون راه ِ غیر ِ سرمایه داری ِ شما خارج از چارچوب ِ ماتریالیسم ِ تاریخی و تکامل ِ اجتماعی، بلکه یک مطالبه ی تاکنون تحقق نیافته است با مناسبات ِ مشخص که هم اکنون در جامعه های پیشرفته کارکرد دارد و از جمله شامل ِ آزادی ِ اندیشه و بیان و دیگر آزادی های سیاسی ِ معمول ِ این دوران است. آزادی هایی که « این جامعه»- توجه کنید به تاکید براین جامعه- هیچگاه در طول تاریخ اش از آنها بهره مند نبوده است و ضرورت ِ تاریخی حکم می کند بهره مند گردد تا همتراز با دیگر جامعه ها در مسیر ِ تکامل ِ قانون مند قرار گیرد). علاوه بر این آموزه های مارکسیستی که شما و همفکران تان هیچگاه به آنها اعتقاد نداشته اید، شعار ِ« ماهمه باهم هستیم» شعار ِ خیزشگران ِ خیابانی یی است که همه یا اکثر ِشان نوجوان و جوان ِ دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهی هستند. یعنی همان هایی که رژیم روزی چندین تن شان را یا می کشد یا بازداشت می کند و به سیاهچال ها و زندان های اش می اندازد و حتا به آنان تجاوز ِ جنسی می کند. هیچ کدام هم سرمایه ای جز فرهنگ و آگاهی و جوانی شان ندارند و آنچنان که برهمه و حتا رژیم معلوم است غالبن فرزندان ِ شهروندان ِ نیمه مرفه، یعنی بازنشسته گان و کارمندان ِ دولت، و یا کارگران ِ صنعتی ِ رسمی یا قراردادی، و نیز بازاریان ِ میانه حال هستند. اما شما اگر تهمت به این نوجوانان و جوانان ِ دختر وپسر نمی زنی، یک نمونه از آنها که می شناسی و سرمایه دار است نام ببر تا حرف و ادعای ات را ثابت کنی. من، خدامراد فولادی، مارکسیست و سوسیال دموکرات یکی از کسانی هستم که مدافع و ترویج دهنده ی ِ « ماهمه با هم هستیم» خیزشگران ِ دموکراسی خواه هستم و شعر و مقاله هایی درهمین زمینه نوشته وانتشار داده ام. شما یکی از این مقاله های درس آموخته از ماتریالیسم ِ تاریخی و این خیزش ِ هدف مند ِ در راستای تکامل ِ تاریخی را اگر نخوانده اید بخوانید و بگویید کجای آن « تبلیغ برای سرمایه داران » است. احتمالن و بلکه حتمن نمی دانیدکه دفاع ِ من از « دموکراسی ِ دورانی» یا دموکراسی ِ بورژوایی به هیچوجه دفاع از« نظام» ِ سرمایه داری نیست بلکه دفاع از « دموکراسی و آزادی های سیاسی یی است که شما در اروپا و آمریکا دارید و ما در ایران ِتحت ِحاکمییت استبداد از آن محروم هستیم. و اگر این آزادی ها جز با برقراری ِ یک دولت و حکومت ِ بورژوایی عینییت نمی یابد، مشکل ِ ما نیست بلکه یک مشکل ِ تاریخی و عامل ِ آن نیز حکومت های استبدادی- پدرشاهی و از جمله توده ایسم ِ راه ِ غیر ِ سرمایه داری ِ شماست که با هیچ دموکراسی یی سر ِ سازش وهمسویی ندارد ». پس اگر دموکراسی ِ بورژوایی فقط اختصاص به سرمایه داران دارد و بر غیر ِ سرمایه داران« حرام » است، چرا شماها بعداز ترک ِ ایران به دلیل ِ سلطه ی حاکمییت ِ استبدادی به همان کشورهای سرمایه داری پناه بردید که فقط اختصاص به سرمایه داران دارد؟ به چه دلیل از آن دموکراسی یی که بر ایرانی های ساکن در ایران« حرام» است تا آنجا که مورد ِ نیازتان هست بهره مند شده اید؟ پاسخ، دقیقن این است: چون می دانستید از چگونه حاکمییتی به چگونه دولت و حکومتی پناه می برید: از استبداد ِ پیشا سرمایه داری به دموکراسی ِ تاریخن عمومییت دار ِ سرمایه داران، همچنان که لنین ِ شما و رفقای بلشویک اش با پناه بردن به این نظام و دموکراسی اش چنین کردند. مگرنه؟! اما، فرق ِ ما مارکسیست ها بالنین وبلشویسم ِشما این است که لنین وپیروان اش و ازجمله توده ای- لنینیست های ایرانی به دنبال ِ کسب ِ قدرت ِ سیاسی و برقراری ِ سرمایه داری ِ انحصاری رانتی ِ دولتی ِ خارج از قوانین ِ عام ِ تکامل ِ اجتماعی با نام و عنوان ِ « راه ِ غیر ِ سرمایه داری» بوده و هستند، در حالی که ما مارکسیست ها اولن خواهان ِ تکامل ِ قانون مند ِ جامعه از همان راه تاکنون هموارشده ی تاریخی هستیم،وثانیین به همین دلیل به دنبال ِ فرقه سازی و فرقه سالاری و کسب ِ قدرت ِ سیاسی به نام ِ کارگران و به کام ِ خود نیستیم. تفاوتی که همین امروز جامعه ی ما را برسر ِ دوراهی قرارداده: یا راه ِ قانون مندانه و تکامل گرایانه ی سرمایه داری ِ هنجارمند را طی کند تا به سرمنزل و غایت ِ تاریخ فرا برود، یا راه ِ ناقانون مند و غیر ِ تکامل گرایانه ای را که شوروی و چین و کره ی شمالی و کوبای شما درپیش گرفتند برگزیند و همچنان در چرخه ی استبداد ِ پدرشاهی و فرقه سالاری درجا بزند.
ادامه دارد