سهیل عربی: نمی خواستم اینها را بگویم،چون کارهای مهمتری داشتم،

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

نمی خواستم اینها را بگویم،چون کارهای مهمتری داشتم، چون می توانستم از حق خودم بگذرم، اما از حق کسانی که برای دفاع از حقوق مردم جان و جوانی دادند نمی گذرم . آرش و گلرخ را بایکوت کردید، چون نان به خون مردم نزدند،چون با شما همدست نشدند، چون شرافتشان را به پول نفروختند.

☆☆☆
ما در اوج بحران‌ها بودیم ، زندان ، بیکار شدن ، فقر ، زخم زبانها ، تحقیر شدن‌ها

در بندهای عمومی باید هر هفته پول خدمات داد، سال ۹۶ و در بند هفت زندان اوین هزینه خدمات هر هفته سه پاکت سیگار بهمن بود،هر بسته سیگار بهمن دو هزار تومان بود، دو پاکت برای خدمات سالن و یک پاکت برای زحمتکش اتاق ( در زندان از سیگار به جای اسکناس/ پول نقد استفاده می شود، چون نگهداری پول ممنوع است)
برای من که چهار سال در زندان بودم و با انتقال تنبیهی به بند هفت کارم را هم از دست دادم و هیچ درآمدی نداشتم تامین همین شش هزار تومن هم سخت بود، دلم نمی آمد از خانواده ام که گرفتار تر از قبل شده اند پول بگیرم...
بارها به خاطر اینکه نتوانستم پول خدمات بدهم سرکوفت شنیدم، اختلاسگرها می گفتند شما که شش هزار تومن خدمات نمی توانید بدهید ، می خواهید نظام را سرنگون کنید ؟؟؟...
و متلک و تحقیر ...
درست در اوج این بی پولی ، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ به من و چند زندانی سیاسی دیگر پیشنهاد شد که مردم را تشویق به شرکت در انتخابات و رای دادن به روحانی کنیم،گفتند این کار را نه برای دویست ملیون هدیه ، بلکه برای وطن انجام دهید، اگر روحانی نیاید ، رئیسی می آید !
اگر قبول می کردم، هیچ کس نمی فهمید، چند سال بعد هم می گفتم یک خطای سیاسی بود...
و همه مشکلاتم حل میشد،شاید اصلا کارمان به طلاق هم نمی کشید ، و اصلا اگر به سمت آنها میرفتم بایکوت خبری نمی شدم و خیلی زودتر از اینها آزاد می شدم و دخترم را از دست نمی دادم...
اصلا پشیمان نیستم، اینها را گفتم،چون همین کار را با دیگران هم کردند ، آرش و گلرخ هم دقیقا سرنوشتی مثل من داشتند و خیلی های دیگر ...

بعد از اینکه آزاد شدیم ، هم به من ، هم به آرش پیشنهاد کار با بیست ملیون حقوق ( در ماه) شد،اگر می پذیرفتیم هیچ کس ما را سرزنش نمی کرد
گفتند اخبار زندانیان سیاسی را به نهاد ما بدهید، ما خبر را پخش کنیم و شما هم خبر ما را ریتوییت کنید، به همین سادگی.
می توانستیم توجیه بیاوریم که برای اینکه تمرکزمان روی فعالیت باشد، مثل هر روزنامه نگار دیگری نیاز به دستمزد داشتیم
اما قبول نکردیم چون نخواستیم از حبس کشیدن یارانمان پول در بیاوریم.
آرش دانشجوی فلسفه ویزیتوری می کرد،چون به زندانی سیاسی( به قول آنها امنیتی ) سابق کار نمی دهند ،
من با شانزده سال سابقه کار، خودم آتلیه عکاسی داشتم ، چند جایزه بین المللی ...همه اش رفت ...
حالا دیگر نه چشم عکاسی دارم و نه اعصابش را
گاه تدریس می کنم که چندان درآمدی ندارد و مجبورم در اسنپ هم کنم، با یک موتور قراضه....
خیلی روزها با آرش با هم سرکار می رفتیم
با موتور من،
آرش یک دستش به دلیل بیماری سرطان از کار افتاده ،
همینطور که ترک موتورم می نشست، موبایلش را به کمرم می چسباند و با همان یک دست تایپ می کرد و برای زندانیان بی پناه خبر کار می کرد.
فقط برای اینکه از حقوق چند زندانی عرب، بلوچ و کُرد، دفاع کردیم به ما وصله تجزیه طلب بودن و مزدور عربستان سعودی بودن چسباندند و حتی به مادر آرش فحش های خیلی زشت می دادند .
مادرآرش در اولین بازداشتش توسط مزدوران سپاه کشته شده بود، به او هم رحم نکردند .
اینها را نگفتم که منتی گذاشته باشم،
نه!!
هر کاری بود برای دلمان کردیم و هیچ توقعی نداریم
ولی وقتی می بینم چنین رفتار بی رحمانه ای با امثال گلرخ و آرش که بی منت و از روی عشق به مردم خدمت کردند دارند،نمی توانم سکوت کنم.
خیلی ظلم‌ها به ما شد که گفتنش در یک پست و چند کتاب نمی گنجد، چه تلاشی کردند تا آرش و گلرخ را از هم جدا کنند
آنها که نقاب آزادی خواه هم بر صورت دارند...

#آرش_صادقی #گلرخ_ایرائی #زندانی_سیاسی