محمد فتاحی: بوی خون به مشام نمی رسد؟

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

کردستان به هشیاری بیشتری نیازمند است! تلاش بی ثمر ناسیونالیسم کرد برای قومی کردن انقلاب زنانه، دیدنی است. این روزها یک جنگ رسانه ای داغ بین حزب دمکرات کردستان و پژاک یا پ ک ک، بر سر تصاحب شعار زن، زندگی، آزادی (ژن، ژیان، آزادی) آنهم در متن شروع یک انقلاب زنانه، تماشایی ترین صحنه بی ربط به انقلاب زنانه امروز در ایران است. در ادامه یادداشت نشان خواهیم داد که نزاع تند امروز اینها مقدمه جنگ خونین اینها به سبک اتحادیه میهنی و پارتی در کردستان عراق دهه های گذشته، برای اعمال سلطه بر کردستان پسا جمهوری اسلامی است.

شعار مورد دعوا از کجا می آید؟
سخنگوی حزب دمکرات در مصاحبه با بی بی سی مدعی است که این شعار متعلق به آنها در کردستان ایران است. پ ک ک و شاخه ایرانی آن، پژاک، مدعی است که این شعار متعلق به عبدالله اوجلان، رهبر زندانی آنهاست. در این نقطه، هر کس که ذره ای شرافت دارد، شهادت میدهد که حق با پ ک ک و ادعای دمکرات ها کذب محض است. آقای هیمن سیدی تحلیل گر ناسیونالیست کرد وقتی آش را شور می بیند به کمک حزب مورد علاقه اش می شتابد و در یک گفتگوی تلویزیونی کشف می کند که این شعار متعلق به تمام کرد است! ایشان برای کشف خود مستشرقین چند صدسال قبل را به شهادت میگیرد و تاریخ می سازد که تاریخا، به دلیل حاصلخیزی خاک کردستان، زن کرد آزاده تر و مستقل تر بوده و در مقایسه با زنان کلان شهرهای ایران، نقش مهمتری در جامعه داشته اند. این ادعا شاهکار نیست؟ اصلا چه کسی میتواند ادعا کند که زنان آزاده و تشکیلات های شان در دوران انقلاب مشروطه، متاثر از زنان "آزاده تر" قبایل چادرنشین کرد در دویست سال قبل نبوده است؟
تحلیلگر ناسیونالیست ما بعدا سراغ اسناد میرود و کشف می کند که سازماندهی "سازمان زنان" برای اولین بار در تاریخ کرد، متعلق به حزب دمکرات در دوران قاضی محمد رهبر جمهوری خودمختار کردستان در هفتاد سال قبل است! بعدا مدعی میشود که کومه له "سازمان کردستان حزب کمونیست ایران" هم از قاضی محمد درس میگیرد و با مسلح کردن زنان در نیروی پیشمرگ، نقش زن در سیاست و نیروی مسلح را یک گام جلو برده است. از نظر او، بعدا که نوبت پ ک ک رسیده، آنهم به نوبه خود آن را ارتقا داده و در سوریه با تسلیح وسیع زنان توسط یگان های مدافع خلق در سوریه، به نقطه عالی رسیده است. طرف در خاتمه با نشان دادن" آس کرد ایرانی" مدعی میشود با همه اینها، به دلیل تعلق "ژینا" به یک خانواده کرد در کردستان ایران، افتخار جایگاه برجسته به محل ریشه اولیه اش، به کردستان ایران برمیگردد، لذا رهبر انقلاب زنانه فعلی، در دستان مقدس کرد در کردستان ایران است! (نقل به معنی از گفتگوی طرف با تلویزیون دمکرات ها، با مسئولیت این قلم).
علت مراجعه من به همین گفتگوی تلویزیونی آقای سیدی، استقبال وسیع دمکرات ها از استدلال های بیربط او، و در ادامه تقدیم کردستان به سران خودگمارده کرد، به عنوان صاحبان و رهبران انقلاب زنانه امروز است. ردیف کردن ابر و مه و خورشید و فلک در کنار شهادت های تاریخی و سیاسی و آدرس اسناد ناموجود، در کنار یک تردستی ژورنالیستی، کاری می کند که افراطی ترین مدافع تعلق ناموسی زن به مرد در کردستان، کاپ مسابقه لیگ های برتر مدافع حق زن را از دستان دوایر منصف شان تحویل بگیرد! علت استقبال وسیع دمکرات ها از شاهکار آقای سیدی، اساسا ناشی از خوشحالی شگفت انگیرشان برای شاهکار تبدیل یک اسکاندال سیاسی و اخلاقی به یک برد سیاسی برای حزب ضد زن شان است. در کردستانی که صندلی خصومت با حق زن بعد از جمهوری اسلامی و سلفی ها متعلق به این حزب است، ، آنهم در متن یک انقلاب حتی عکس گرفتن با اینها در زمین حق زن، آنهم در متن یک انقلاب زنانه، حقیقتا شهامت و فداکاری می خواهد!

چرا ربط دادن انقلاب زنانه به جمهوری قاضی محمد مضحک است؟
جمهوری مهاباد قاضی محمد و جمهوری آذربایجان پیشه وری در دل جنگ جهانی دوم، توسط استالین یک شبه سر هم بندی شدند. مامور سازماندهی این دو جمهوری، مقامات آذربایجان شوروی وقت بودند که برای هر دو طرف نسخه پیچیدند. نتیجتا اگر "سازمان زنان" هم موجود بوده باشد، طبق همان نسخه سفارشی بوده و روی زمین سفت، حتی خدشه ای به سیستم ارتجاع فئودالی آن زمان کردستان وارد نشد و سازمان زنان مورد اشاره، در عمل چیزی جز ورود همسر قاضی محمد به اتاق کار سیاسی قاضی نمی تواند بوده باشد. درجه صحت ادعای بی پایه آقای سیدی وقتی آشکار میشود که مدعی میشود تاثیرات نقش زنان کرد در مقایسه با زنان آذربایجان را مهم تر ارزیابی می کند. سند و مدرک پیش کش، چگونه کسی میتواند ادعا کند که نقش زنان شهری که از رهبران انقلاب مشروطه و در مقاطعی موتور اصلی انقلاب مشروطه بوده است، از نقش زنان یک شهر کوچک مرزی، که حتی اخبار تحولات انقلاب مشروطه را هم به سختی و از دور و دیر شنیده بوده اند، کمتر بوده است؟
مورد دوم مد نظر هیمن سیدی کومه له به عنوان یک جریان کمونیستی در دهه پنجاه شمسی است. کومه له در شرایطی شکل گرفت که سیستم فئودالی قدیم جایش را به یک جامعه مدرن شهری داده بود. در متن چنین شرایطی بود که زن مسلح در لباس سازمان فدایی در نقش رهبری حضور داشت. به علاوه انقلاب سال ۵۷ تغییرات مهمی در عمق جامعه ایجاد کرد که کومه له هم مثل هر جریان سیاسی رادیکال، نمی توانست از آن تاثیر نگیرد. به علاوه این فاکتورها نقش شکل گیری حزب کمونیست ایران با دخالت شخصیت هایی مانند منصور حکمت بود. نتیجه همه اینها، تصمیم رهبری کومه له به سازماندهی نیروی سیاسی نظامی متولد شد. آنهم در شرایطی که سازمان ما زیر فشار ارتجاعی ترین تبلیغات حزب دمکرات به خاطر اقدامات انقلابی در کردستان بود. به گفته ملا حسن عبدالله زاده از دبیرکل های سابق دمکرات، مسئله زن تنها زمانی روی میز شان جای دارد که خودمختاری شان کسب شده است. خارج از همه اینها، دشمنی دمکرات ها با مسئله زن در تمام تاریخ زندگی سیاسی شان، به عنوان یک حزب ناموس پرست و کهنه گرا، و به عنوان نماینده ارتجاع سیاسی در کردستان، کتاب ها شرح و توضیح میخواهد. دفاع اینها از سنن و فرهنگ عهد عتیق و منجمله "ناموس کرد" هیچ نقطه ای برای اتصال اینها به حق زن باقی نمی گذارد.
مورد سوم ادعای ادامه راه کومه له توسط پ ک ک در امر سازماندهی زنان مسلح است!
اوجلان به عنوان تنها استراتژیست پ ک ک، در جوانی عضوی از یک گروه "مارکسیست" در ترکیه بود. نتیجتا برعکس تمام رهبران ناسیونالیست کرد، به سبک تمام مارکسیست ها و کمونیست ها، تولد شان با طرح استراتژی و اتخاذ سیاست، غلط یا درست، قابل توضیح است. شخصیت سیاسی او در جوانی در چنین محیطی شکل گرفته است. به همین دلیل ضمن عادت به اتخاذ استراتژی برای پیروزی، ملزوماتش را تهیه کرده است، تئوری ساخته و یک جهان بینی برای خود تبیین کرده كه برای پیروانش قابل توضیح و دفاع است. برای عنوان نیروی نظامی اش، نه از عبارت کهنه و عقب افتاده ناسیونالیسم کرد که یک عنوان جهانی یعنی گریلا استفاده کرده است. لباس نیروی نظامی اش کردی نیست، پرچم سیاسی اش شباهتی با ناسیونالیست های کرد ایرانی و عراقی ندارد. آموزش بالای نظامی و با استاندارد جنگنده های هر کجای دنیا، برای جنگ های طولانی مدت دارد. کاربرد علمی ابزار نظامی مدرن نزد اینها هیچ شباهتی به سنت کار احزاب سنتی ناسیونالیست کرد ندارد. اصل و نسب سیاسی خود و "ملت کرد" را نه به شیخ پشمدین های کرد و ملا مصطفی و قاضی محمدهای دائما شکست خورده، که به مادها و قدرت برتر ماد به عنوان انسان برتر دوران خود، ربط میدهد. برعکس بقیه ناسیونالیست ها، خود را اهل مظلوم نمایی، فریب خورده و سرگردانی نمیداند که یک روز فریب استالین را خورده؛ روز بعد فریب امریکا را و آن روز دیگر کلاه منصور حکمت سرش رفته و گول خورده است. برعکس بقیه ناسیونالیست ها برای تغییر مسیر سیاسی توضیح دارد، برای تغییر ایدئولوژی از کمونیسم به ناسیونالیسم توضیح سیاسی دارد، برای معامله سیاسی با این و آن دولت فرمول مورد قبول نیرویش را به زبان سیاسی بیان می کند. ناسیونالیست های سنتی کرد، در طول عمرشان، دقیقا مانند اوجلان این کمپ و آن کمپ رفته اند، تغییر ایدئولوژیک داده اند، با دول منطقه تک تک معامله کرده و مخفیانه طرح ریخته اند، اما برای هیچکدام از این تغییر صندلی ها توضیح ندارند. زن از بدو شروع سیاست برای او یک داده و یک عنصر دخیل در سیاست بوده و همراه آنها در گروه سیاسی کار و فعالیت کرده است. اگر تمام فاکتورهای بالا بخش شکل گرفته شخصیت او در میان گروههای "مارکسیست" ترک است، ورود عنصر زن در سیاست او یک نرم جامعه آن روز ترکیه است؛ ترکیه سکولار بوده، نخست وزیر ترک داشته و همزمان با فعالیت امثال اوجلان در گروههای ترکیه، امثال "هوال خجو" در راس سازمان "آلای رزگاری"، یعنی "پرچم رهایی"، در رهبری سازمان های سیاسی "چپ" کرد، شخص اول سازمان شان بودند.
تفاوت دیگر در کاربرد اسلحه و زور مسلح برای پیشبرد هر امر سیاسی؛ ترور و سر به نیست کردن مخالفین و حتی منتقدین، حتی از جنس عثمان اوجلان برادر و هم کمیته ای خود عبدالله اوجلان به دلیل تفاوت فکری، ترور و اعدام کسانی که نیروهای شان را ترک می کنند، اعدام دختران و پسران گریلا به اتهام رابطه عشقی با هم تا همین سالهای اخیر، ترور از معلم ده تا کدخدای آبادی، به اتهام کارمند دولت بودن، خشونت تا حد مرگ در تقریبا اکثر کشورهای اروپا برای اخذ مالیات و تعیین مقدار پولی که قربانی ناچار برای فرار از مرگ بپردازد. موارد ترور و تنبیه کسانی که در کردستان ایران مالیات مورد نظر آنها را نپرداخته بوده انذ، و شاید لیست بیشتر از کاربرد اسلحه توسط اینها، شباهت زیادی به گروههای فاشیست و یکی از نمونه های فالانژیست در منطقه است.
اتکای ایدئولوژیک در تعریف هویت، به خون، به نژاد، به عرق بسیار بالای سازمانی فاکتورهایی اند که این سنت ناسیونالیستی کرد را از بقیه و حتی از بقیه فالانژیست ها و شبهه فاشیست ها متمایز می کند.
توضیحات بالا برای نشان دادن تفاوت های فاحش دو سنت ناسیونالیسم کرد، و بیربطی این دو به یک سنت مشابه در برخورد به زن، در مقابل استدلال های بی پایه تحلیلگر و مشاور حزب دمکرات است، که بیخود دمکرات ها را به مسئله زن وصل می کند.

برگردیم به قضیه شعار "ژن، ژیان، آزادی"
مبتکر این شعار عبدالله اوجلان است که سالهاست در امرالی به اسارت گرفته شده است. وقت خودش در مصاحبه ای با عثمان اوجلان برادر عبدالله اوجلان و از رهبران این سازمان در مورد علت تسلیح زنان که سوال میشود، پاسخ میدهد که فکر کردیم تسلیح زنان نیروی ما را برای پیشبرد مبارزه ملی تقویت می کند. بحثی هم در مورد حل مسئله زنان پیش کشیده نمی شود. مصاحبه مذبور از طریق گوگل قابل دسترس است. بعلاوه نمی شود زنان و مردان جوان را به اتهام عشق و رابطه جنسی پشت سر هم دار زد و به گلوله بست و در عین حال برای یک رهایی زنانه جنگید.
با این حال و علیرغم هدف و نیت آنها، این شعار بعدها توسط نقش شیفته فراهانی در جمع یگان های مدافع خلق در فیلم کوبانی، به جامعه ایران معرفی میشود، در شروع انقلاب زنانه توسط جوانان، برای یک رهایی زنانه و کاملا متفاوت، تکرار و در مسیر خود به یک شعار همه گیر انقلاب زنانه در ایران و از طریق آن مرزهای ملی را پشت سر نهاده و جهانی شده است.
مرگ مهسا امینی (ژینا)، بشکه باروت تنفر از جنایت اسلامیون را منفجر و تمام جامعه را به میدان جنگ فرامیخواند. پدر مهسا از طریق مصاحبه های متعدد به گوش تمام جامعه میرساند که دختر من و خانواده ما به هیچ هویت قومی تعلق نداریم. میگوید ما ایرانی هستیم و دختر ما دختر همه شماست. با این حال، وقتی کنجکاوی جامعه در مورد هویت مبتکر شعار این انقلاب میگردد، به درست اوجلان معرفی میشود. در متن مصاحبه بی بی سی با سخنگوی حزب دمکرات، بطور غریبی این موضوع انکار و ریشه آن به "کردستان ایران" وصل می شود. همین مسئله یک جنگ سیاسی بین طرفین را در فضای مجازی به سطح یک جنگ دو جبهه میرساند.
علت انفجار این مسئله بین طرفین، در حالیکه جنگ مردم با رژیم اسلامی در جریان است، نمی تواند ناشی از مسابقه مصادره این شعار باشد. اگر چنین می بود، شعار آزادی و برابری که شعار انقلاب کبیر فرانسه در چند صد سال قبل است هر روز می بایست مبنای جنگی بین تکرار کنندگان آن در سرتاسر دنیا باشد تا معلوم شود که آن شعار نه بین المللی بلکه متعلق به خاک پاک فرانسه است!
نزاع بین طرفین مدعی صاحب این شعار در فضای سیاسی کردستان در سالهای گذشته و خواب آنها برای تصاحب کردستان در آینده است. ناسیونالیست های کرد ایرانی معتقدند از طریق جایگاه این شعار در متن انقلاب زنانه، کرد رهبر این انقلاب است! در فضای مجازی هم مرتب توسط هواداران این احزاب تکرار میشود که رهبران کرد باید از موضع صاحب این انقلاب، به عنوان رهبر انقلاب جامعه ایران را رهبری کنند! صحنه دیدنی در این ماجرا، دفاع سرسخت دسته جمعی اینها از ارزشهای پوسیده دوران جهالت بشر، تحت عنوان دفاع از فرهنگ و سنن و آداب و رسوم قومی و قبیله ای است. بین همه اینها، ناموس جزو مقدس ترین ارزشهای آنهاست.

مسئله اصلی چیست؟
دعوای اینها نمی تواند یک مسابقه برای کسب رهبری یک انقلاب زنانه باشد، چون یک انقلاب زنانه که تمام سنن و آداب و رسوم کهنه عهد بوق قومی و ملی را جارو میکند، تمام هویت های جعلی را کنار میزند، تمام سنن برخاسته از اسلام و دوران جهالت بشر را در آشغالدانی میریزد. نیروهایی که تمام هویت شان متکی بر تفاوت های فرهنگی و آداب و رسوم کهن است، چرا باید زیر پای جنبش و هویت قومی خود را خالی کنند؟ نتیجتا دعوا باید نه جنگ تصاحب یک شعار متعلق به یک انقلاب زنانه باشد. به همین دلیل ریشه این سنگربندی های قومی، در سواستفاده از این شعار و مصادره آن به نفع "کرد"، برای امر ملی و قومی است؛ اینها مثل همه میدانند که رژیم اسلامی رفتنی است. لذا نقشه کشیده اند که با رفتن جمهوری اسلامی، اینها صاحبان و حاکمان مناطق کردنشین کشور شوند. از آنجا که تعداد رقبای این عرصه پرشمار اند، یک ماراتون سیاسی در مقابل خویش طرح کرده اند تا در متن رقابت بین شرکت کنندگان، برنده اول مسابقه معلوم شود. دعوای بین ناسیونالیسم نشات گرفته از پ ک ک در ترکیه و نشات گرفته در ناسیونالیسم سنتی در ایران، به خاطر حذف پ ک ک از شرکت در این بازی رقابت هاست. بین کومه له و دمکرات ها هم ظاهرا به حکم تحلیلگران دمکراتی، حق با سازمانده "اولین سازمان زنان" یعنی حزب دمکرات است! بی علاقه گی سازمان ها و گروههای منشعب از کومه له در مرکز همکاری احزاب کردی، به همصدایی با حزب دمکرات، به خاطر جایگاهی است که به عنوان گروههای ضعیف تر و پراکنده تر ناسیونالیستی، باید در صف آخر، از حزب دمکرات متحد و یک پارچه، پست و موقعیت های درجه چندمی گدایی کنند.
اگر مبنا جایگاه یک گروه در جنبش حق زن است، کومه له کمونیست قدیمی، تنها سازمان سازمانده زن برای حق زن بود که حقوق زن را جهانشمول میدید و پذیرش زن در صفوف مسلح خود برای امر کرادیتی و قومی گری و معاملات سیاسی با دولت های منطقه و کشاندن آنها به جنگ های نیابتی در خدمت اهداف عربستان و ترکیه و آن دیگری نبود. اگر مبنا دوری و نزدیکی به حق زن بود، حزب دمکرات کردستان می بایست حتی حق مشارکت در یک ماراتون سیاسی را هم نداشته باشد.

نتیجه این کشمکش ها چه میشود؟
نمونه چنین گروههایی، حی و حاضر روبروی همه ما بر تخت سلطنت نشسته اند؛ حزب مسعود بارزانی حاکم منطقه بزرگتر در پایتخت کردستان عراق، و حزب اتحادیه میهنی حاکم بر منطقه محدودتر با مرکزیت سلیمانیه اند، که بعد از جنگهای متعدد در دوران تقسیمات اولین کردستان عراق، با اتکا بر میلیشیای خصوصی خود، مشغول جارو کردن ثروت و محروم کردن مردم حتی از یک آب و برق معمولی و خدمات درمانی رایگان مشابه دوران صدام حسین اند.
آیا ناسیونالیست های کرد ایرانی قادر به تقسیم کردستان بین خود خواهند بود؟
شواهد میگوید هدف و نقشه اینها بعد از یک جنگ خونین برای تصاحب سهم برتر، رضایت جمعی به گرفتن سهمی که وزن سیاسی نظامی شان است. آنگاه، میلیشیای هر کدام مسئول حاکمیت بر منطقه تحت نفوذ خود میشود، و "ملت سر به زیر کرد"، رها شده از دست جمهوری اسلامی، زیر سلطه دولت های ریز و درشت "خودی" ناچار به تمکین میشود!
این تصویر زیادی احمقانه است؛ حتی فکر کردن با آن هم احمقانه است. با همه اینها، کشمکش و سنگربندی های سیاسی امروز اینها، به هر گوش ناشنوایی میگوید که اینها برای اعمال سلطه حزبی بر کردستان دور برداشته اند. آقای طاهر خالدی از ناسیونالیست های متین تر از بقیه، همراه گروهی از هم فکران خویش، برای دور کردن خطر تقابل های نظامی از کردستان پساجمهوری اسلامی، مبتکر طرحی شده و آنرا به اطلاع همه گروههای مسلح کرد ارسال کرده است؛ ایشان در برنامه زنده فیس بوک گفت که طرح او تشکیل یک شورا از احراب مسلح برای اداره کردستان و یک شورا برای رهبری نیروی نظامی کل آنها به عنوان چیزی شبیه ارتش کردستان شده است.
در نظر بگیرید، حتی نرم ترین آنها، جمع ریش سفیدان احزاب را شایسته اداره کردستان دانسته است. معنی این مسئله این است که هیچ گروهی از اینها به حاکمیت خود مردم از طریق شوراهایشان رضایت نمی دهد.

اما حقیقت این است که دسته جمعی کور خوانده اند!
کردستان عراق در خلا قدرت و در حالیکه مردم فرصت سازماندهی خود را نداشتند، در اوج توهم به امریکا و احزاب قومی صاحب چندین صدام دیگر شدند. کردستان ایران، امروز به عنوان یک بخش از این جامعه، مشغول انقلاب در وضع موجود به نفع خویش و با اتکا به نیروی متحد خویش است. بعلاوه، ایران عراق نیست، که در تمام عمر سیاسی خود، حتی یک تحول مثبت جز کودتای سلطه گران فاشیست را به خود ندیده است. در مقابل، اینجا ایران است که تا این لحظه، سومین انقلاب توده ای در یک قرن گذشته را تجربه می کند. ایران اولین کشور در جهان شرق با پشتوانه تجربه ای از یک انقلاب نوع غربی در دوره مشروطه است، دارای تجربه انقلاب علیه نظام سابق است، و امروز وارد انقلابی شده است که در تمام تاریخ بشر، برای اولین بار رخ میدهد؛ یک انقلاب زنانه که میتواند زمینه های انقلابی را فراهم کند که برای بشریت این قرن نمونه و الگویی برای رهایی از استثمار و نظام طبقاتی باشد.
در متن چنین تحولی، احمقانی ترین و فکرنشده ترین خیالی است که یک گروه قومی با سنن و ارزشهای عهد بوقی در ذهن بیچاره خود جای دهد.
ناسیونالیست کرد از هر فرقه و شعبه ای، از هر منطقه و کشوری، علیرغم تمام کمک های دول همسایه برای سنگربندی در مقابل انقلاب، باید بداند که مردم در ایرانی که جمهوری اسلامی را سرنگون کرده اند، تجربه به گور بردن مخوف ترین آدمکشان را کسب کرده اند.
این مردم، در متن جنگ فعلی، همراه هم سرنوشتان خویش در سراسر کشور، خود را سازمان خواهند داد، کمیته ها و شوراهای محلی و شهری و سراسری را سازمان خواهند داد، پایه های قدرت شورایی شان را محکم خواهند کرد، و برای آینده خویش نقشه خواهند ریخت. نتیجتا وقتی این احزاب قومی قصد ورود به شهرها را میخواهند عملی کنند، پیشاپیش مطلع میشوند که حق اشغال نظامی شهر و محل زندگی و کار و تحصیل جامعه را ندارد؛ نیروهای میلیشیایی تان را یا در اختیار شوراهای مردم بگذارید، یا باید منحل کنید.
این پروسه به آرامی و در صلح و صفا پیش نمی رود، چون صاحبان این میلیشیا، تمام عمر سیاسی شان برای شرکت در قدرت و میدان کسب پول بوده است. کارگر و زحمتکشی که متوهم میماند، با زندگی خود بازی می کند. نتیجتا، کارگر و انسان محروم امروز، برای پرهیز از اسارت توسط گرگهای سیاسی بعدی، باید و ناچار است که به دنبال هر تعرض به نظام فعلی، یک گام برای سازماندهی خود، برای شکل دهی به سرنوشت سیاسی فردای خود بردارد.
امکان عقب نشینی اینها از زورگویی و قلدری، به قدرت سازمان های توده ای و شوراهای مسلح فردا در هر کوی و برزنی گره خورده است. امکان تقبل متمدنانه شرکت در شوراها و مبارزه متمدنانه برای پیشبرد سیاست شان از طریق شرکت در شوراها، مطلقا و فقط با شکل گیری یک قدرت پر زورتر از آنها توسط ما، ممکن میشود. حزب ما برای پیشبرد و تضمین این امر مهم همه کمونیست ها را به صف خود فرامیخواند.