چهل و سه سال پیش فاضلابی متعفن سرریز کرد، خونِ انقلاب را نوشید و مشتی پاچهورمالیده که تنبان از کونشان آویزان بود امام و وزیر و وکیل شدند. چه کسی امثال مطهری و خامنهای و رفسنجانی و خلخالی را میشناخت؟ به طرفهالعینی عمامهبهسرهای جامعالمقدمات نخوانده از جعبهی پاندورا بیرون زده بودند و ریشوهای ورورهجادو در پیشان. از چهل و سه سال پیش باور را از باورمندان گرفتند و ایدئولوژی آدمکشی را به نام خود قباله زدند پس هر روضهخوانِ کریهالمنظری خود را امیرالمومنین خواند و ادعای پیمبری کرد. با همین شعبدهها مملکت را به دهان اژدهای جنگ و نیستی بردند. بچهها را روی مین و زیر تانک فرستادند و چون کافی نبود با ذکر دعای توسل با موشک به آنها شلیک کردند.
از پیکر مخالفانِ حبسکشیده و ناکشیده پشته ساختند و چنان تسمه بر گردهی زندانیان کشیدند که گفته شد یک روز زندانِ جمهوری اسلامی با هزار روز زندانِ حکومتهای پیشین برابری میکند. همانها که در صدر مشروطیت فیزیک و شیمی را حرام میدانستند حال بر ضریب جینی و کنترل بیماریهای واگیر رمل و اسطرلاب میریختند. مادام که فرزندانشان در پول خرغلت بزنند و نیش فایزر آمریکایی بر بازوی خود و اهل و عیالشان فرو رفته باشد، چرا که فقر و بیماری و مرگ از آنِ مردم است و حاکم، یا همان که بهتر گفتهاند ظالم، باید سالم بماند.
آبِ دشتها و دریاچههای ایران سیرابشان نکرد، خونِ بیگناه تنها بر عطش این هیولاها افزود، هرجا مایه بود رد عمامه یا پاگونی را میشود جست و هر جا زنی گذشت صدای ماغِ گاوهای فحلِ عباپوش پیچید، زیپها همه باز ماند و حد را فقط بر رعیت جاری کردند که شنوندهی عربدهیِ مطرب گورخانه و آخوند و محلل و مداح، از چشمِ آنها ملت نبود و امت واحده بود که میشد با وردگونهای خونشان را مباح دانست. و خلایق غافل از آنکه چه خوش گفتند چون بهایم به قصر میروند، پادشاه نخواهند شد بلکه قصر را طویله میکنند.
فساد و تباهی پیش تنِ فربهِ بیمصرفشان خجل است و قتل و آدمکشی در برابر گردنِ از مو باریکترشان، شرمزده. هزاران که میلیونها هم گریختند و هیچ سرزمینی وطنشان نشد که ترس از این هیولاها در چمدانشان پنهان شده بود.
بعد از چهل و سه سال، تصویر پیکاسوییِ این گرنیکای اشباحزده که ایران میخوانیمش، پیش چشم همهی ما کامل شده است. در هر شهر و قصبهای جویبار خون و اشکی همیشه جاری، روان کردند و روان ماند. این بود آنجا که رذل بزرگشان مقام انسانیت میخواندش.
شلیک به پرواز PS752 و به گلوله بستن هزاران جوان در آبان خونین و جنایتهای پیش و پس از آنها اگر هنوز مصلحان را ناامید نکرده است صد البته که جای تعجب است. باید هم در عجب بود از آنها که بعد از این همه کشتار هنوز به اصلاحِ این اوباش امید بستهاند. وقتی سرسلسلهی اصلاحات از رای دادن در دماوند تا مجیزگوییِ حضرت سلطان حسین خود را خفیف میکند و در برابر جنایات خفقانِ مرگ میگیرد، کسانی هم لابد باید پیدا شوند که تّکرار کنند ما از همهی شما، از تک تک شما بیزاریم. برای هزارمین بار باید گفت ما از شما بیزاریم و در برابر این همه خون هاشور خاکستری پیدا نمیشود. یا سفید باید بود یا سیاه. خاکستری معنای سکوت نمیدهد که حکم تایید است. اگر اشک مادران و پدران راه را بر مرددین نشان نداده است، تا ابدالآباد در بنبستِ اصلاحِ جمهوری اسلامی خواهند ماند.
تکلیف ما اما معلوم است. ما از شما بیزاریم و راحتتان نخواهیم گذاشت. اگر تمام دنیا هم با این اراذل به توافق برسد و دستار چرکینشان را به کمر ببندد ما قربانیان خار چشمشان هستیم و خار چشمشان میمانیم تا دستکم یکی از ما ذلت و سقوط و خواری این قبیلهی آدمکش را با چشم خود ببیند.
کار ما فقط تماشای این ذلت و سقوط نیست، کار ما ممکن کردنِ آن است.
#از_شما_بیزاریم
#دادخواهی
#ps752Justice