محمد قراگوزلو: افغانستان (۳. سپتامبر سیاه)

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

واقعیت این است که برخلاف اسطوره سازی از احمد شاه مسعود و ارتقای او تا حد چه ­گوارا و هوشه مین – که به طور مشخص از سوی اصلاح طلبان وطنی و مشابه افغان­شان و محافل پروناتو صورت می گیرد- وی تمام اعتبار نظامی و شهرت سیاسی خود را در جریان “جنگ مقدس” علیه “کفار” به دست آورد. این کفار همان دولت­ های ترقیخواه چپ رفرمیست – از تره ­کی تا نجیب الله – بودند که در تحولات ۷ ثور به قدرت رسیدند و در مدتی کوتاه با وجود اشتباهات مسلم سیاسی و اجتماعی چهره ­ی عقب مانده ­ی افغانستان را در تمام زمینه­ ها تغییر دادند و اصلاحات عمیقا ارزشمند اقتصادی و سیاسی فرهنگی در زمینه ­های مختلف انجام دادند

بیست سال پیش هفته ­ی اول و دوم سپتامبر همه ­ی نگاه ­های نگران جهان به تحولات افغانستان دوخته شده بود. درست مانند اکنون. از قرار در این بیست سال با وجود جنگ جنایتکارانه ­ی ناتو و کشتار ده ­ها هزار غیرنظامی و هزینه ­های هنگفت دو تریلیون دلاری و ادعاهای پوچ “دولت- ملت” سازی و جامعه ­ی مدنی قلابی با صدور خیل عظیمی از زنان و مردان هیچکاره ­ی شیفته ­ی غرب به “تبعید” و داغ کردن تریبون رسانه ­ی اصلی با “تحلیل” های کیلویی و استقرار فاسدترین و تبهکارترین دولت ­های منطقه (کرزای و غنی) و دامن زدن به تضادها و تناقض­ های قومی و قبیله ­یی و هویتی و ملی و مذهبی و عشیرتی و برادر کشی و….درهای جامعه ­ی جنگ زده و گرفتار در ادبار افغانستان بر همان پاشنه می چرخد. بیست سال پیش درست در چنین روزهایی دوران سیاه امارت اسلامی طالبان به اعتبار دو واقعه – که دومی یک خطای مهلک استراتژیک از سوی متحد و برادر تنی طالبان (القاعده) بود- رو به فترت نهاد. بیست سال پیش در چنین روزهایی نیروهای دست ساخته­ و ارتجاعیِ “ائتلاف شمال” ابتدا فرمانده­ی جنگی و نظامی خود (احمد شاه مسعود) را قربانی یک عملیات تروریستی یافتند (۹ سپتامبر) و در شرایطی که تمام شواهد جبهه ­های جنگ از شمال تخار تا قندهار و جنوب حکایت از تضعیف روحیه­ ی “ائتلاف” می کرد و آس اول بازی در دستان امثال ملا محمد مظلوم و ملا نوری و شرکا بود ناگهان ورق برگشت. تنها دو روز پس از ترور مسعود اقتدار نظامی و امنیتی و سیاسی ایالات متحد با فروپاشی تمام عیار برج ­های دوگانه ­ی منهتن دود شد و به هوا رفت. جهان تک قطبی پسافروپاشی شوروی که برای بره کشان پیروزی نهایی “لیبرال دموکراسی” جشن گرفته بود و با کارت مجموعه­ یی از حرفه ­یی ترین جنگ ­سالاران افغان و پاکستانی و عرب و افغان العرب و آسیای مرکزی و به طور کلی همه­ ی حشرات تروریست بنیادگرای متلعق به مکتب اسلام سیاسی طیف وهابی و سلفی و متحدان شان در اقوام فارس و هزاره و شیعه و تاجیک و قرقیز و ازبک و پشتون و مغول و نورستانی و غیره علیه “کمونیسم” شوروی و دولت چپ رفرمیست مستقر در افغانستان قیام کرده بود؛ بزرگ­ترین تو دهنی تاریخ خود را از همین گنگ ­ها دریافت کرد. این فقط یک تودهنی نبود. خیلی بیشتر بود. افول اقتدار و سقوط قدرت هم فقط نبود. خیلی بیشتر بود. تنها تحقیر امپریالیسم نبود. خیلی بیشتر بود. اثبات پوشالی بودن ناتو نبود. خیلی بیشتر بود. آغاز افول هژمونی امریکا نبود. خیلی بیشتر بود. مجموعه ­یی از همه ­ی اینها بود و چیزی بیشتر. پایان تاریخِ “پایان تاریخ” بود. این فقط فوکویاما و سایر “استادان” پاچه ورمالیده ­ی هاروارد و موسسه­ ی پژوهشی “اولین” هاروارد نبودند که برای کلنگی از آب در آمدن تزهای دوزاریِ شان باید با یک اردنگی سوت پایان کلاس­ه ای نظریه پردازی آبکی خود را به صدا در می آوردند و کاغذهای صدمن یک غاز کتاب ­ها و رسالات خود را در انتهای شب ­های سرد هارلم و برانکس از محلات حاشیه نشین جمع می کردند و وظیفه ­ی رفتگران شریف را خود شخصا به عهده می گرفتند، استراتژیست ­های گنده گویی چون برژینسکی و کیسینجر هم بودند که باید تاوان ورود جهان به دوران “جنگ بی پایان” را پرداخت می کردند و به صلابه کشیده می شدند. دودی که برای از میدان به در کردن سرخ­ های شوروی و دولت ترفی­ خواه افغانستان به چشم مردم پاپتی و زحمتکش آن دوران رفت اینک پس از سپری شدن بیش از چهار دهه به آتشی جهانگیر تبدیل شده که با شعله ­های جنگ بی پایان نه تنها افغانستان و عراق بلکه سوریه و لیبی و یمن وآفریقای شمالی تا بتکلان پاریس را می سوزاند و هیچ راه خروجی برای آن متصور نیست. این گندی است که امپریالیسم امریکا زده است. گندی که تا اطلاع ثانوی هیچ قدرتی را یارای پاک کردن آن نیست.

بعد از یازده سپتامبر نوام چامسکی عزیز در تحلیلی تقلیل گرایانه نوشته بود:

« رهبران ایالات متحد این نکته را درک نمی کنند که اشتیاق آن ها برای پیروزی در هر عرصه و میدانی همواره نتایج و بازتاب ­هایی داشته است….اسامه بن لادن هزینه ­ی پیروزی امریکا بر اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان بود. هزینه ­ی بعدی چه خواهد بود؟»

ن.ک به: قراگوزلو محمد (۱۳۸۶) ظهور و سقوط بنیادگرایی در افغانستان، تهران: قصیده سرا

عمق فاجعه اما – چنانکه بیست سال گذشته نشان داده و به گواهی هزاران فکت ثابت کرده – از آنچه چامسکی می گوید بسیار وحشتناک تر است. طیف وسیعی از احزاب و گروه ­های تروریستی – جهادی که امریکا و تمام متحدان منطقه­ یی اش اعم از متحدان استراتژیک (عربستان و قطر و کویت و امارات و به ویژه پاکستان) با همکاری متحدان تاکتیکی از جمله ایران در تقابل با خطر کمونیسم شوروی به وجود آوردند و نماد بارز آن را در اتحاد دولت ­های تحریم کننده ­ی المپیک مسکو می ­توان به وضوح ردیابی کرد و مهم­ترین دسته­ گل شان را در اجلاس بن و تولید سم حامد کرزای و یونس قانونی و فهیم و عبدالله و غیره می توان دید اکنون با تبدیل شدن به شعبه­ های بسیار گسترده در تمام جهان پخش و پلا شده اند و اگرچه مرکزیت­ شان پاکستان و افغانستان است اما کلاف این رشته چندان سر در گم شده است که تا اطلاع ثانوی به دست و پای جهان متمدن خواهد پیچید و در هر بزنگاه تاریخی سمومی را پاندمی خواهد کرد که کووید ۱۹ در قیاس با آن گلستان است!

اجازه بدهید در یک ارزیابی تحلیلی ژورنالیستی حوادث سرنوشت ساز هفته ­ی دوم سپتامبر بیست سال پیش را از سوراخ کلید نگاه کنیم.

اول. ترور بزرگ در خواجه بهاالدینِ تخار!

سپتامبر بیست سال پیش نه فقط طالبان بر تمام ولسوالی ­های افغانستان – جز پنجشیر- حاکم بود بلکه در صف بندی نظامی علیه نیروهای “ائتلاف شمال” حتا در مناطق شمالی نیز دست بالا داشت. ناظران آشنا به تحولات افغانستان می دانند که به لحاظ سنت های تاریخی و مناسبات قومی و قبیله­ یی پایگاه طالبان در مناطق قبیله نشین جنوب و مرزهای مشترک با پاکستان قرار گرفته است. حتا در شهر کابل نیز به لحاظ مدنیت پیشرفته طالبان فاقد پایگاه اجتماعی است و تنها به زور سرنیزه و شلاق و سنگسار و ترور و قتل و ارعاب بساط امارت خود را پهن کرده است. باری اختلافات عمیق و کش­مکش در نیروهای “ائتلاف شمال” که به شدت این جماعت را تضعیف کرده و در سال ۱۹۹۵ قدرت را دو دستی به طالبان پیش­کش کرده بود در ابتدای دهه ­ی نخست از هزاره ­ی سوم جای خود را به یک ائتلاف بر محور امریکا و ناتو و دوستان و دستان منطقه ­یی شان داده بود. در واقع این ضرورت ­های تاریخی بود که فی ­المثل فرصت طلب ترین سیاستمدار نظامی امنیتی افغان ژنرال سابق و مارشال فراری کنونی دوستم را کنار احمد شاه مسعود و عطا محمد نور و محمد محقق و یونس قانونی قرار داده و حامد کرزای را احاطه کرده بود. باری جبهه ­های جنگ در مناطق شمالی لحظه به لحظه ملتهب تر می­شد که ترور بزرگ رخ داد. واقعه در ساعت ۱۲.۳۰ دقیقه ­ی ۱۱ سنبله (۱۸ شهریور- ۹ سپتامبر) ۲۰۰۱/ ۱۳۸۰ اتفاق افتاد. دو ماه طول کشید تا روزنامه ­ی لوفیگارو چاپ پاریس آخرین گزارش­ های سرویس­ های امنیتی فرانسه را درباره ­ی ترور منتشر کنند. به گزارش این روزنامه :« عملیات ترور احمد شاه مسعود به دقت از سوی القاعده و اعضای فرانسوی زبان آن طی یک سال سازماندهی شده بود. شبکه­ ی قتل مسعود مرکب از اسلام­گرایانی بود که ملیت ­های فرانسوی، بلژیکی، الجزایری، تونسی و مراکشی داشتند و همه فرانسوی زبان بودند. مسعود خود نیز به فرانسه آشنا بود. منابع امنیتی مورد نظر معتقدند هرچند عوامل این ترور و واقعه ­ی ۱۱ سپتامبر از زمان و نحوه ­ی عملیات یکدیگر مطلع نبودند اما فرماندهی­شان از یک مرکز شکل بسته بود.» به نوشته­ ی لوفیگارو: «نیروهای پلیس یک مصری به نام یاسر السیری را در لندن دستگیر کردند که مرکز اسلامی این شهر را اداره می ­کرد. وی متهم بود که با دو عامل اصلی ترور مسعود ارتباط داشته. این دو تروریست حرفه­ یی خود را روزنامه نگار مرکز یاد شده معرفی کرده بودند.» همچنین تحقیقات سرویس­ های امنیتی فرانسه نشان داد که عملیات ترور از کابل با تدبیر فردی به نام ابوجعفر یا ابوعمر فرماندهی شده بود. هویت اصلی وی ابوجعفر عمر شعبانی اعلام شد. او از نزدیکان بن لادن و جانشین ابوزبیده از فرماندهان کلیدی القاعده بود. دو بمب­گذار انتحاری که دوربین فیلمبرداری خود را در برابر صورت احمد شاه مسعود منفجر کردند، تونسی و جزو گروه “رزمندگان تونس” بودند. این گروه یک جنبش اسلام­گرای سلفی مستقر در لندن است. فیگارو سپس به معرفی کریم توزانی (م ۱۹۶۷) و قاسم بقال (م ۱۹۷۳) به عنوان دو تروریست انتحاریِ عامل قتل مسعود پرداخت و نوشت: «این دو اوائل ماه اوت۲۰۰۱ لندن را با روادیدی پاکستانی به قصد اسلام آباد ترک کردند و متعاقبا با روادید طالبان راهی افغانستان شدند. دو تروریست یاد شده که به زبان فرانسه مسلط بودند مدتی را در قندهار و کابل گذراندند و سپس خود را به اطرافیان مسعود رساندند و به عنوان خبرنگار “مرکز اسلامی لندن” و شبکه ­ی بین ­المللی آ.ان.ای درخواست مصاحبه با فرمانده نظامی ائتلاف شمال کردند. این تروریست ­ها پیش­تر دست­کم سه بار بخت خود را برای ترور مسعود محک زده بودند. آنان یک بار در اواخر ماه اوت می­خواستند با برهان ­الدین ربانی و یونس قانونی و مسعود عکس یادگاری بگیرند. دو بار نیز خواستار همراهی در هلیکوپتر حامل مسعود و ربانی شده بودند.

واقعیت این است که برخلاف اسطوره سازی از احمد شاه مسعود و ارتقای او تا حد چه ­گوارا و هوشه مین – که به طور مشخص از سوی اصلاح طلبان وطنی و مشابه افغان­شان و محافل پروناتو صورت می گیرد- وی تمام اعتبار نظامی و شهرت سیاسی خود را در جریان “جنگ مقدس” علیه “کفار” به دست آورد. این کفار همان دولت­ های ترقیخواه چپ رفرمیست – از تره ­کی تا نجیب الله – بودند که در تحولات ۷ ثور به قدرت رسیدند و در مدتی کوتاه با وجود اشتباهات مسلم سیاسی و اجتماعی چهره ­ی عقب مانده ­ی افغانستان را در تمام زمینه­ ها تغییر دادند و اصلاحات عمیقا ارزشمند اقتصادی و سیاسی فرهنگی در زمینه ­های مختلف انجام دادند. بسترهای عروج این جریان و نحوه ­ی کسب قدرت سیاسی از سوی حزب دموکراتیک خلق و وقایع اتفاقیه دوران حاکمیت چهار رئیس جمهور این جریان خارج از مجال این مجمل است. همانطور که بررسی دستاوردهای حضور حامی خارجی این دولت­ ها یعنی ارتش اتحاد جماهیر شوروی نیز بیرون از حوصله­ ی این متن است. مساله اما این است که با هر قرائتی که از سوسیالیسم روسی- اردوگاهی داشته باشیم – از سوسیال امپریالیسم و رویزیونیسم و سرمایه داری دولتی گرفته تا…- واقعیت این است که دولت ­های تحت حمایت مسکو و حتا برای برهه­ یی دولت داود خان توانستند تحولات گسترده و عمیقی به سود مردم زحمتکش افغانستان ایجاد کنند. و بی­هوده نبود که امپریالیسم آمریکا به اتفاق متحدان ریز و درشت اش تمام تروریست­ ها را از سراسر جهان جمع کردند و با پول کلان و اسلحه ­ی سخاوتمندانه و آموزش بی دریغ نظامی و حمایت تبلیغاتی به افغانستان فرستادند تا “کفار” را قلع و قمع کنند و “مجاهدین اسلام” را جایگزین سازند. احمد شاه مسعود یکی از این مجاهدین “کفرستیز” بود. درست مانند تمام اعضای کوچک و بزرگی که اکنون در طالبان و القاعده و داعش و سایر گروه­ ها و سازمان ­های تروریستی اسلام­گرا گرد آمده اند. تنها اختلاف بر سر تقسیم قدرت و نحوه­ ی اداره ­ی افغانستانِ “پساکفار” بود که مجاهدین را منشعب کرد، به جان هم انداخت و حشراتی همچون حکمت­یار و حقانی و ملاعمر و امثالهم را تولید کرد. در این پروسه البته که نقش اول را امپریالیسم امریکا ایفا کرد و متعاقبا برای ظهور آفت طالبان دولت پاکستان و ژنرال­ های آدمخوار آی. اس آی وارد میدان شدند. باری “مقاومت” در پنجشیر که مسعود را به یک “اسطوره” ارتقا داده است در دوران حضور ارتش شوروی و متعاقبا پس از سلطه­ ی طالبان – از ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱- از بیخ و بن با حمایت تمام عیار مالی تسلیحاتی و اطلاعاتی غرب طراحی و عملیاتی می شد و قیاس آن با مقاومت ویت­ کنگ ­ها از اساس مضحک است و هیچ ربطی به جانفشانی رزمنده­ یی برجسته همچون چه­ گوارا ندارد. نه در اهداف سیاسی و انسانی و نه در ماهیت نظامی مقاومت و مبارزه!

برای اثبات این مدعا و برای اینکه متهم به سیاه ­نمایی علیه “مقاومت مجاهدین” از موضعی “ایدئولوژیک” نشویم کافی است به عملکرد احمد شاه مسعود پس از سقوط دولت نجیب­ الله و به قدرت رسیدن دولت مجاهدین و دوران ریاست جمهوری صبغت ­الله مجددی و برهان ­الدین ربانی (دوستان نزدیک مسعود) خم شویم. مسعود در اولین دولت انتقالی از مجددی به ربانی کم و بیش همه کاره­ ی افغانستان بود. نخستین اقدام او یارگیری قومی قبیله ­یی و انحصار قدرت در دستان خود و دوستانش بی اعتنا به توافق جبل­ السراج بود. ( قابل توجه کسانی که باند شرور طالبان را به دلیل عدم تشکیل “دولت همه شمول” مذمت می کنند!) بر اثر سیاست ­های “ملی” ربانی – مسعود، تمام سازمان ­ها و اعضای تشکیل دهنده ­ی “مجاهدین” ضد کمونیست به جان هم افتادند. گلبدین حکمت­یار که در ویلایی در تهران یله داده بود و سهم بیشتری از قدرت می خواست ده­ ها هزار فروند موشک به کابل شلیک کرد و هزاران انسان بی گناه را به خاک و خون کشید. این تروریست جانی اکنون یک پای میانجی صلح و انتقال قدرت است. در کنار دو تروریست دیگر حامد کرزای و عبدالله عبدالله! یکی از دلائل انفعال مردم در مقابل تهاجم طالبان همین عملکرد ارتجاعی دولت چهار ساله ­ی مجاهدین (مجددی- ربانی/ مسعود و شرکا) است.

دولت نجیب و خانه­ ی کاغذی غنی!

قصدم به هیچوجه مقایسه­ این دو جریان نیست. قیاسی از اساس مع الفارق. دولت نجیب سه سال پس از خروج شوروی از افغانستان در برابر تمام بلوک ­های امپریالیستی اعم از امریکا و هم پیاله ­های محلی اش تا چینی­ های مائوزدایی کرده به نام “مائوئیست” ایستاد! اما خانه­ ی پوشالی غنی در شرایطی که هنوز یک پای اصلی متحد قدرقدرت خود در کابل بود مثل برف تابستانی ذوب شد. این فروپاشی فوق برق آسا خیلی از ناظران امریکایی را چنان شگفت­ زده کرد که لاجرم به سفسطه و امثال و حکم برای توجیه آن روی آوردند. چنانکه یک تحلیلگر “فارین پالیسی” مچاله شدن ناگهانی ارگ کاغذی غنی را به آن توصیف مشهور همینگوی از شیوه­ ی ورشکسته شدن مانسته دانست: « همه چیز به تدریج و بعد به گونه­ یی ناگهانی» رخ می دهد. یکی دیگر در دفاع از بایدن و رها کردن دولت فاسد محبوب ناتو «بازگشت از اشتباه» را به «استمرار حماقت» ترجیح داد! سردبیر سابق اکونومیست (بیل اموت) برای توجیه عبور از “استمرار حماقت” به درجه بندی ابلهانه ­ی “استراتژی بد امریکا” در قبال “استراتژی بدتر و وخیم پاکستان” پرداخت و دومی را مقصر ناکامی اولی و به باد رفتن دو تریلیون دلار دانست! تنها و به عنوان یک قلم از این تحلیل سانتی مانتال “استراتژی بد” کافی است تاکید کنیم که ناتو و آمریکا پس از تخلیه­ ی بگرام ۲۰۰ هواپیما و هلیکوپتر؛ ۱۷ هزار خودروی نظامی و ۶۰۰ هزار قبضه سلاح­ های سبک و سنگین داشتند که همه را به امارت اسلامی طالبان بخشیدند. هدیه­ یی بی نهایت سخاوتمندانه که گفته می ­شود ارزش آن بالغ بر صد میلیارد دلار بوده! این غنائم که ناتو و امریکا با گشاده دستی تقدیم طالبان کرد تا در تحکیم امارت اسلامی مورد استفاده قرار گیرد از هیچ منظر با آنچه که ارتش شوروی در اختیار دولت جمهوری دموکراتیک خلق نجیب الله قرار داد قابل قیاس نیست. نه به لحاظ کیفیت و ارزش مالی و نه از نظر نوع واگذاری و طرف گیرنده! گفته می­شود در سال ۱۹۸۸ کل ارزش تجهیزاتی ۱۴۰ پادگانی که شوروی به دولت افغانستان تحویل داد چیزی در حدود ۹۰ میلیون روبل بوده است. دولت نجیب الله با همین تجهیزات ناچیز موفق شد پس از خروج تنها متحد خود یک تنه در مقابل یورش­ های مستمری که از همه سو و با شدیدترین نفرت و خشم ممکن دموکراسی جوان افغانستان را هدف گرفته بودند ایستاده­ گی کند. به مدت سه سال. در این مدت نجیب­ الله و دولت ­اش تحقیقا و مطلقا هیچ متحد و حامی و همکار منطقه­ یی و جهانی نداشتند. یکه و تنها بودند. یکه و تنها در برابر کل جهان سرمایه ­داری از امریکا و ناتو و پاکستان و قطر و عربستان و امارات و کویت و ایران گرفته تا چین! مستقل از انتقاداتی که به دولت ­های جمهوری دموکراتیک از تره ­کی تا نجیب ­الله وارد است – و جای نقد نقاط قوت و ضعف آن ها اینجا نیست- و با وجود هر درجه از گرایش ­های ناسیونالیستی و مذهبی در دولت نجیب فاصله میان دوران او و خانه ­ی پوشالی کرزای و غنی و امارت نظامی تروریستی طالبان فاصله ­یی است میان یک جریان ترقی ­خواه و مدرن و سکولار و رو به پیش با طیفی از مرتجع ­ترین عتیقه­ های تاریخ!

این بحث در انتها و به دلیل اهمیت و گستره ­ی آن کمی به حاشیه رفت و نگارنده از ترسیم سیمای دوم سپتامبر سیاه (حمله به منهتن و برج­های دوگانه) باز ماند. در فرصت بعدی به این موضوع نیر خواهم پرداخت.

ادامه دارد….

۹ سپتامبر/ ۱۸ شهریور ۱۴۰۰

https://www.akhbar-rooz.com/125510/1400/06/18/