کالبد شکافی خیزش شهریور 1401

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

بخش اوّل: خیزش شهریور1401 که امروز، وارد پنجمین هفته خود شده است لازم به بررسی دارد. این خیزش، از چند زاویه، با خیزش های پیشین در طی این 44 سال عمر رژیم شیعی در ایران، تفاوت های عمده ای دارد.برای این بررسی، به ویژگیهای این خیزش می پردازیم در طول بررسی، مشخص گردد که ذات آن چیست و درجه موفقیت آن، تا حد است و نقاط قوت و ضعف آن کدام است. اگر به خیزش 1388 یا خیزش سبز به پردازیم، دیده می شود که دارای یک خواست سیاسی کامل مشخص بود و آن ویژگی، خود را در شعار " رای من کجاست؟" تبلور یافت. بسیار گسترده بود و از سوی بخشی از جامعه، حمایت شد و ترکیبی بود از سنین مختلف جامعه رای دهنده ایران.

در خیزش آبانماه 98، خیزش، بیشتر جنبه اقتصادی داشت و در رابطه با چند برابر شدن قیمت محمل انرژی بود.
اعتراضات در استان خوزستان در دو-سه سال اخیر و پیش از خیزش کنونی در پی ریزش ساختمان و غیره، و یا اعتراضات کشاورزان اصفهان و روستاهای کناری، یا اعتراضات شکر هفت تپه، بجز اعتراضات سال پیش خوزستان در پی ریزش ساختمان، بقیه جنبه اقتصادی و معیشتی داشتند.
بجز خیزش 1388 که دارای یک رهبری فردی بود، بقیه پراکنده و بیشتر خودجوش بودند. تنها در مورد شکر هفت تپه بود که کارگران، نماینده داشتند ولی سازمان و ساز و کار درستی آن را هدایت نمی نمود و خیزش عمومی نبود و کاملا محدود به یک تشکیلات اقتصادی بود.
هدف از این یادآوری ها، بر جسته کردن خیزش ها و اعتراضات، چه گسترده یا محلی، خصلت های مشخص آنها می باشد که همگی خواست های مشخصی داشتند.
اما در خیزش کنونی، مطالبه گری خاصی بجز اینکه "آنچه هست را نمی خواهیم" خواست مشخص سیاسی، اقتصادی را نمی توان در آن برجسته نمود.
آنچه هست نمی خواهیم، خصلت انقلاب به آن می دهد ولی نه یک انقلاب کلاسیک. انقلاب از این منظر که خواستار تغییر سیستم موجود است و این خصیصه هر انقلابی در شکل ظاهری آن است اما دارای همه صفات آن نیست.
ویژگیهای این خیزش را می توان تقریبا چنین خلاصه کرد.
یک: بدون رهبری است، چه در شکل رهبریّت فردی یا شورایی
دو: گسترده است
سه: تا این لحظه، همه گیر نیست
چهار: ترکیب سنی، به شکل اکثریت، جوان با متوسسط سنی 16-22 ساله می باشد
پنج: می داند چه نمی خواهد ولی نمی داند چه می خواهد و جایگزین سیستم کنونی، چه باید باشد و چه ترکیبی باید داشته باشد.
شش: فاقد شعار های منسجم، سازمان یافته و مشخص است. چه از زاویه سیاسی، یا اقتصادی.
هفت: بخش فمینیستی آن غالب است.
هشت: شعار هایش بخاطر خود جوش بودن، و سرخوردگی های اجتماعی، بیشتر جنبه توهینی و ناسزاگویی دارد تا طرح خواسته های مشخص.
نه: گسسته از خلق های ایران است. رابطه آن در بخش های مختلف ایران، همسان و همخوان نیست. در بخش مرکزی و کلان شهر های دور از مرز ها، خواست، همان " آنچه نمی خواهیم می باشد" اما در استانهای مرزی، اهداف سیاسی، و مطالبات، تا حد زیادی، مشخص می باشند.
حال، تلاش می شود که این ویژگیها بطور خلاصه شکافته شوند و کمبود ها ی آنها مشخص گردد.
عدم رهبری: این نقطه ضعف اصلی آن است. نبود رهبری، چه فردی یا شورایی، اجازه نمی دهد که خیزش بطور سیستماتیک حرکت کند و رشد نماید. عدم رهبری، ذاتا خیزش را با گسستگی همراه می سازد و پیوند بین بخش های مختلف را ناممکن می گرداند. از آنجایی که خواسته ها، به راحتی می توانند با هم تفاوت داشته باشند. در زمان، اجزای اصلی جنبش را هم دچار فرسودگی می نماید و هم از هم دور می کند. این گسستگی، برای حاکمیت، فرصت خوبی است تا بتواند بر اساس ضرورت حیات خود، نوع تاکتیک های سرکوب مختلفی را در نقاط مختلف بکار گیرد.
گستردگی: این یک نقطه قوت هر جنبشی است و خیزش کنونی، از آن برخوردار است.
همه گیری: جنبش هایی بیشتر موفق می شوند که در کنار گستردگی، همه گیر باشند، به این معنی که اقشار و بُرش های اجتماعی با منافع مختلف جامعه، به آن پیوسته باشند. جامعه، یک سیستم زنده طبقاتی است و هر طبقه، خود دارای برش ها و زیر مجموعه های خود می باشد . طبقات مختلف و برش های مختلف آن، بیانگر منافع مختلف می باشد. زمانی که جنبش همه گیر گردید، همه این منافع، در آن مقطع، بهم گره می خورند و سرنوشت همه آنها، بر اساس یک اطمینان به خروجی خیزش، تامین می گردد.
جنبش کنونی، فاقد این شاکله است و در مدت بیش از پنج هفته ای که از آغاز آن می گذرد، نشان امیدوار کننده ای از روی آوردن اقشار مختلف به آن نیست. هر چند در مقطعی کوتاه، برخی در بخش حمل و نقل، اعلامیه صادر کردند یا بخش بسیار محدودی از کارگران، به اعتصاب موقت روی آوردند اما ذات این جنبش بخاطر همان شاکله اولی که از آن یاد شد، اجازه رشد را نمی دهد.
( ن . ه )
نوزدهم اکتبر 2022

کالبد شکافی خیزش شهریور 1401
بخش دوّم و پایانی:
ترکیب سنی و خواست های آن: اکثریت آنانی که در کف خیابان حضور دارند جوانان بین 15 سال تا 24 سال می باشند. این ترکیب سنی، خود گویای بسیاری از واقعیت های خیزش و همچنین بیماری مزمنی می باشد که دامنگیر جامعه ایران گردیده است که ، ناشی از سیاست های مخرّب رژیم در 44 سال زندگی اش چه در عرصه داخلی و چه در زمینه سیاست خارجی آن می باشد.
جوانان دهه 80 و 90 ، با واقعیت های مکانیسم اجتماعی و ادراکات اجتماعی، چه در سطح داخلی، جهانی بیگانه اند. از یکسو، درجه مطالعه آنها بسیار پائین است و از سویی، اطلاعات آنان، در سطح اینترنت، نه ناشی از کنشگری، بلکه اطلاعات القایی و در اکثر موارد، نادرست می باشد. این بخشی از معادله این جوانان می باشد. از سویی، سیستم آموزشی رژیم، در دوران رشد آنان، تلاش کرده اذهان آنان را با مطالبی پر کند که با عرف زمانه و زندگی جوانان دیگر ملل که ثمره آشنایی این جوانان با آن از طریق انترنت می باشد، سازگاری ندارد.
همچنین، فساد و تباهی غالب بر رژیم و رشد بی سابقه فاصله طبقاتی و نبود کار و زمینه های سالم تفریحی در جامعه، و همچنین فساد روزافزون در بطن خود توده ها که ناشی از فقر و شرایط نامطلوب سیستم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه است، ناامیدی روز افزونی را در بین اقشار جوان ایجاد نموده است و گسستی بین این دو نسل و نسل های پیشین و ارزش های اجتماعی ایجاد نموده است. استبداد مذهبی غالب در جامعه ایران و رویگردانی جوان ایرانی از بن-مایه های دینی جامعه که در آغاز به شکل دین گریزی و بعدا در شکل دین ستیزی، بروز کرده، در سایه شکاف بین رژیم و ارزش های اجباری و تحمیلی آن بر جامعه و خواست های جوانان، به خشمی فروخفته در بین جوان ایرانی منجر گردیده است. از یکسو شکافی بین ارزش های این جوانان با ارزش های کل جامعه و سنن و عرف و آداب جامعه ایجاد گردیده و ا ز سویی، بخاطر انسداد سیاسی ناشی از یک جانبه نگری رژیم و نبود سازمان و تشکل های سیاسی برای سازماندهی این خشم، زمینه یک طغیان را آماده کرده که بروزات آن، امروزه مشاهده می گردد.
این خشم، خشم سازنده ای نیست. خشم، ماهیتی دوگانه دارد و بستگی به سازماندهی آن، می تواند هم سازنده گردد یا مخرّب.
زمانی که تشکل های سیاسی سالم و وزین در جامعه باشند، آموزش های سیاسی را همراه دارد. این آموزش ها، جوانان را بخود جلب می کنند و در شکل سازمانهای جوانان حزبی و سازمانی، سر و سامان می دهد و اذهان آنان را به طور منطقی، آرایش و پیرایش داده و تربیت ذهنی می دهد. درجه آگاهی این نوع تربیت ذهنی، هم منطقی است و هم دارای ادراکات اجتماعی سازنده می گردد. در نبود تشکل های سیاسی وزین و معتبر، این خشم در زمان طغیان، نقش ویرانگری خواهد داشت و دارای روحیه سازندگی نیست.
ذهنیتی که تربیت سیاسی شده، در عین اینکه می خواهد تخریب کند، می داند که چه باید بسازد و برنامه سازندگی دارد، در عین اینکه برای تخریب نیز دارای برنامه است و ابزار های خود را به درستی می شناسد. این ابزار ها، استفاده درست از ظرفیت های اجتماعی و کشاندن توده ها به میدان و ایجاد امید در آنان با چشم اندازی روشن و امیدوار کننده می باشد. خشم و طغیان تربیت نشده، در زمان طغیان، تنها به تخریب فکر می کند بدون اینکه بداند، آنچه در پیش او، بعد از تخریب قرار می گیرد، دارای چه ماهیتی خواهد بود. این خشم ویرانگر، می گوید آنچه هست را نمی خواهیم و اینکه بعدا چه پیش آید، به آینده موکول می کنیم. هر چه باشد بهتر از آنچه داریم خواهد بود. این خشم ویرانگر، از آنجایی که نمی تواند چشم انداز روشن و امیدوارکننده ای را در پیش پای توده بگذارد، از توده ها بریده می ماند و رویکردی توده ای نخواهد داشت. در تعجب است که چرا، توده ها، به آنان، پاسخی درخور نمی دهند و گرد آنان، جمع نمی گردند. این درک، قادر به دیدن خود نیست و خود را مرکز می داند و فکر می کند تنها او می بیند، تنها او می داند و تنها باید، همه به آنچه او می خواهد، اعتماد کنند. .واقعیت های اجتماعی، چنین نیست. ذهن جوان، عموما، ورای منافع طبقاتی است، هر چند خاستگاه آنان می تواند از طبقات گوناگون جامعه باشد. اینخود گریزی از منافع طبقاتی ( در شکل عام و نه صد در صد)، به او اجازه درک طبقاتی و منافع طبقاتی را نمی دهد. همین ناتوانی در درک طبقات و منافع آنان، که ناشی از عدم تربیت ذهنی سازمان یافته در تشکل های سیاسی است، به آنان اجازه تنظیم شعار های مناسب را نمی دهد.
آنچه در ایران می گذرد. از این نوع خشم است.

شعار های مطروحه: اگر به شعار های غالب در این خیزش توجه شود، در اکثر موارد، خام، عجولانه و فاقد خواست های مشخص سیاسی و اجتماعی است. هر خیزشی باید دارای دو نوع شعار باشد. یکی شعار های استراتژیک و دیگری تاکتیکی. عمومی ترین شعار مطروحه در این خیزش، شعار " زن، زندگی، آزادی" است. این شعار، گنگ، و نامفهوم است و هر کس، آن را به خواست خود، تفسیر می کند. زمانی که شعار روشن نیست، هر چند ظاهری ساده و زیبا داشته باشد، نمی تواند زمینه همه گیری جنبش را آماده کند.
شعار های دیگر، شعار های فریادی است. شعار، بیشتر نوشتاری باید باشد تا فریادی. حتی شعار های فریادی، انعکاس همان شعار های نوشتاری باید باشند. این خیزش، چنین نیست. اصولا، بیرقی، پلاکاردی، در آن دیده نمی شود. شعار ها، سازمان یافته و سراسری نیستند و هر گروه و هر محله، برای خود، شعار درست می کند و فریاد می زنند. شعار مرگ بر دیکتاتور، یک شعار استراتژیک می باشد. لازم است ولی کافی نیست. در کنار این شعار، خواست های سیاسی درست باید مطرح گردد که در این خیزش، وجود ندارند. این کافی نیست که مرگ بر استبداد، گفته شود. اگر در کنار آن، شعاری مانند " زنده باد آزادی" یا " آزادی ، عدالت اجتماعی" سر داده نشود، اولی، کاربردی درست نخواهد داشت بیرق ها و پلاکارد هایی که می گوید، " آموزش رایگان، بهداشت رایگان برای ایرانی" کاربرد آزادی را نشان می دهد. شعاری مانند " کرد و بلوچ و آذری....... یک وطن و برادری" در کنار عدالت اجتماعی و آزادی، زمینه همگرایی اقوام ایرانی می شود. این ها مثال است و قصد نگارنده ایجاد شعار نیست. هدف نشان دادن تفکر ، در پس شعار های خیزش درست می باشد. امروزه، برخی شعار های مطروحه، به فحّاشی و استفاده از سخیف ترین واژه ها و دشنام ها در کف خیابان، محدود گردیده. این ها، نه تنها سازنده نیستند بلکه نقشی مخرّب دارند. این شعار ها، باعث رویگردانی هر ذهن متین از اجتماعات می گردد. آنانی که چنین فریاد می زنند، آنانی که چنین می کنند فکر نمی کنند که آیا خواهران و مادران آنها، یا آموزگاران، کسبه، بازاریان، اساتید دانشگاهی، کارمندان دولتی و غیره، می توانند در چنین تجمعاتی شرکت کنند و هم دهن با آنها، چنان کلماتی را تکرار کنند؟ این بی فکری، ناشی از همان موارد پیشتر ذکر شده می باشد.
بخش فمینیستی: این بخش، نقطه قوت است ولی شوربختانه، به پوشش ختم شده است یا آن تصویری که در اذهان ایجاد نموده، چنین القا می کند. شعار " زن، زندگی، آزادی" هر چند بخش اول آن فمینیستی است اما ناکافی است. خواست زنان، باید در شعار های مکتوب، به روشنی دیده شود. خواست زنان، در کنار پوشش، برابری در همه عرصه های اجتماعی باید باشد. حق دستمزد برابر با مردان برای کار یکسان، خدمات بهداشتی رایگان در دوران حاملگی، فرصت های کاری یکسان در جامعه، و ده مورد دیگر. اما اینها در خیزش کنونی و مارش دختران و زنان در خیابان، دیده نمی شود. زنانی دیده می شوند که روسری برداشته و آن را تکان می دهند. این زمانی به یک خیزش فمینیستی کمک می کند که در کنار شعار های مناسب خود باشد.
گسستگی خیزش در شکل جغرافیایی.
یکی از بزرگترین ضعف های این خیزش، که خود ناشی از عدم رهبری است، گسستگی های جغرافیایی آن است. ایران، از زاویه خلقی، یکدست نیست. ایران از خلق های گوناگون تشکیل شده. خلق هایی با زبان و آداب و سنن و فرهنگ محلی مختلف. در محدوده جغرافیایی خود، حداقل در سده های اخیر، زمینه رشد اقتصادی و آموزشی و اجتماعی یکسانی با نقاط مرکزی، نداشته و رژیم های مرکزی، تلاشی در این زمینه نکرده اند. نبود عدالت اجتماعی و اقتصادی بطور کلی در کشور و بطور ویژه در بین خلق های اقلیت در ایران در کنار سرکوب های فرهنگی و محلی، باعث یک ستم مضاعف در آن مناطق گردیده است.. استانهای مرکزی، تنها طعم نبود عدالت اجتماعی را چشیده اند اما خلق های ایران، هم سرکوب فرهنگی را تجربه کرده و هم نبود عدالت اجتماعی را.
از آنجایی که رهبری شورایی متشکل از احزاب و تشکل های سیاسی وزین سرتاسری و همچین محلی وجود ندارد، در عمل، گسستگی بین عملکرد خیزش و خواست ها، ایجاد گردیده است. خلق هایی مانند خلق کرد دارای پیشینه سیاسی طولانی می باشد و دارای چندین سازمان و حزب سیاسی محلی می است که تبلور خواست های آن می باشند. گذشته از یکی دو تا از آنها که خواسته هایی جدا از تمامیت ارضی دارند، بقیه آنها، در چارچوب ملی خواستار حق آزادی های محلی را می باشند. خواسته های به حق خلق های ایران، در اعتراضاتی که در شهر های مرکزی انجام می گرد، نمودار نیست. هر چند گاهی شعاری در شکل محدود، در پی حادثه ای یا کشتاری که ازخلق های اقلیت انجام می گرد، در حمایت از آن خلق داده می شود اما دائمی نیست. این بر می گردد به دلائل پیشین که بطور مختصر توضیح داده شد.
( ن . ه )
بیستم اکتبر 2022