77 منتخب سایت

شاه سایبری و تاج مجازی

جدال دیدگاه‌ها

در روزهای اخیر باردیگر پرده از یکی از رسواترین پروژه‌های رسانه‌ای جریان پهلوی کنار رفت: بنا به گزارش روزنامه هارتص شبکه‌ای متشکل از ده‌ها کانال جعلی و حساب هماهنگ در پلتفرم‌های مختلف که با پشتیبانی و هدایت مستقیم دولت اسرائیل، مأموریت داشتند...

از رضا پهلوی "کینگ پهلوی" رویایی بسازند، پادشاهی دیجیتال بر پایه‌ی دروغ، دلار و دستورالعمل‌های اتاق‌های فکر اسرائیلی و دول غربی.

این شبکه‌ها نه تنها در تلاش بودند با جعل افکار عمومی، پهلوی را به‌عنوان "آلترناتیو دموکراتیک" و ״سلطان قلبها״ی  میلیونها انسان فهیم در ایران جا بزنند، بلکه زیرکانه از حمله‌ی نظامی اسرائیل به شهر های ایران دفاع کنند و با نام نامی ״آزادی״ و ״پس گرفتن ایران״، برای بمباران شهرهای ایران و کشته شدن مردم هورا بکشند و نوید اهتزاز مجدد بیرق شیرو خورشید بر "مام میهن" ویران شده سر بدهند. شبکه هایی که با وقاحتی تمام، خواستار تبدیل مردم ایران به سیاهی‌لشکر پروژه‌ی "رژیم ‌چنج" تحت نظارت اسرائیل و غرب بودند.

این رسوایی تصادفی نیست. فاشیسم نئوپهلوی بخشی از همان سناریوی سیاهی است که سال‌ هاست توسط واشنگتن، تل‌آویو و در اتاق فکر های دول غربی طراحی می ‌شود: سناریوی ویرانی، جنگ، تحریم، فقر و فلاکت اما به نام مردمی که بیش از چهل سال است برای آزادی، رفاه، امنیت و عدالت اجتماعی میجنگند.

هرگاه قدرت‌های داخلی و خارجی، فقر، تحقیر، فلاکت و سایه‌ی جنگ را بر مردم تحمیل می‌کنند، و هرگاه شکاف طبقاتی در ایران عمیق‌تر می‌شود، شوالیه‌های پوشالی تاریخ از گورهای تبلیغاتی خود برمی‌خیزند. با شعارهایی پرطمطراق و چهره‌هایی بزک‌شده بازمی‌گردند تا بار دیگر شانس خود را برای حقنه‌کردن سلطه‌ی کهنه‌شان بر مردم محک بزنند.

اما تجربه‌ی بیش از چهار دهه حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی نشان داده است که چه خود این نظام، و چه جریانات ضد‌مردمیِ اپوزیسیونِ آن، در هر نوبت که طرح و سناریویی برای مهار خشم و آگاهی مردم می‌ریزند، سرانجام به شکستی مفتضحانه مواجه می شوند.

یکی از بازیگران محوری این سناریوهای مهندسی ‌شده، جریان رضا پهلوی و گروه ‌های فاشیست نئوپهلویست ‌اند؛ نیروهایی که با پرچم های براق اما پوسیده، میکوشند خود را به‌ عنوان "آلترناتیو نجات" بر جامعه تحمیل کنند. این "ناجیان دروغین" همان وارثان نظم  طبقاتی‌ اند که کارنامه‌ شان با سرکوب خونین کارگران، جوانان و روشنفکران منتقد در تاریخ معاصر ایران ثبت شده است.

امثال جریان رضا پهلوی، اطرافیانش و دیگر "نیروهای سناریو سیاهی" در عمل شریک استراتژیک همان قدرت‌هایی ‌اند که در دهه‌های اخیر با جنگ و بمب، تحریم و فلاکت و مداخلات نظامی، کشورهایی مانند افغانستان، فلسطین، عراق، لیبی، سوریه، سودان و یمن را به خاک سیاه نشانده ‌اند و این کشورها را به گروه ‌ها و حاکمیت‌ های ارتجاعی سپرده ‌اند که علیه آزادی، برابری، امنیت و رفاه مردم عمل میکنند. هدف این بازیگران ارتجاعی، برخلاف ادعاهای پوچ شان، نه ״نجات مردم״ از شر رژیمهای دیکتاتور که استقرار نظم نوین در خاورمیانه و تضمین منافع ژئوپلیتیکی خود است. 

هر شعار "نجات ایران" که از سوی قدرت های غربی و مهره هایشان شنیده میشود در حقیقت پوششی برای بازگرداندن مردم ایران به دوره ای که رژیمی مستبد و ارتجاعی، اما در کمپ غرب و ژاندارم آن در منطقه، در آن حاکم بود و دلسوزان دمکراسی در غرب نه مشکلی با اعدام و شکنجه مخالفین سیاسی در آن نظام داشتند و نه با فقر و استبداد و بیحقوقی مطلق مردم! چیزی شبیه عربستان، دولتی مستبد اما در کمپ غرب! طبیعی است که این قدرت‌ها به دنبال "عروسک‌ های صحنه ‌ای" از میان نیروهای بورژوایی باشند، شخصیت‌ ها و باند هایی که بخواهند اراده جمعی مردم را مخدوش و تضعیف، جنبش‌ های اجتماعی را تکه ‌تکه و هر امکان تغییر ساختاری با قدرت پایین جامعه را ناکام بگذارند.

تضاد منافع این جریانات با منافع مردم ایران، عدم امکان به قدرت رسیدن ‌آنها توسط جنبشی آزادیخواهانه و رادیکال، باعث می شود آنها را به بهترین کاندید برای سناریوهای ارتجاعی میکند. هیاهو و دروغ تبلیغاتی تنها سلاح جریاناتی است که هیچ ریشه ‌ای در جامعه ندارد. رضا پهلوی نه نماینده‌ ی کارگران است، نه روشنفکران، نه زنان، نه جوانان و نه صدای مردم به حاشیه رانده ‌شده. او نماینده‌ ی چیزی است که دیگر وجود ندارد: نماینده لایه ای از یک طبقه که با سقوط سلطنت در ایران نه نابود، بلکه تغییر شکل داد و پراکنده شد. بخشی در درون حکومت و شریک جنایات جمهوری اسلامی، بخشی در بانک‌ های سوئیس، بخشی در پروژه‌ های امنیتی خلیج فارس، و بخشی در لابی‌ های دول غربی و در راس آنها اسرائیل و آمریکا.  نماینده بخشی از طبقه ‌ای زالو صفت و خلع قدرت شده که تا دیروز از نفت و ساواک تغذیه می ‌کرد و امروز از حساب‌ های بانکی و حمایت های سیاسی در تل‌آویو و واشینگتن. او بلندگوی تبلیغاتی سناریوها و خواب هائی است که قدرت های منطقه برای آینده جامعه ایران در سر می پرورانند. او تلاشی مذبوحانه را به نمایش گذاشته تا بلکه "میهن‌ پرستی دیجیتال" را بفروشند و برای ورود دوباره به تاریخ، از نیروی نظامی و ارتش سایبری‌ اسرائیل و ناتو و آمریکا مدد میگیرد.

امروز نماینده رژیم از تاج و تخت ساقط شده با نام جدید و چهره‌ ی بزک ‌شده به میدان آمده است تا به زور سمبه جنگ و تحریم  ״ایران را پس بگیرد״!. رضا پهلوی نه محصول "خواست مردم"، بلکه یک مهره از پروژه های سرمایه ‌داری جهانی برای باز آرایی نظم منطقه‌ ای است. از ریاض تا تل‌آویو، از دوبی تا واشنگتن، هر جا منافع سیاسی، اقتصادی و نظامی و هژمونی غرب در خطر است، رضا پهلوی و هم کیشان و هم نقش هایش به ‌عنوان "عناصری قابل اعتماد" در اتاق ‌های شیشه ‌ای قدرت های غربی احضار می ‌شوند.

اتاق‌ های فکر قدرت‌ های جهانی به ‌خوبی میدانند که با تکیه بر رأی و اراده‌ ی مردم ایران، هیچ ‌یک از مهره‌ های دست ‌سازشان و در رأس آن "پسرِ زاده ‌شده از شاهِ سرنگون ‌شده " نه در عرشِ خیالی "دربار آینده"، بلکه در واقعیت زمخت جامعه‌ ی امروز ایران حتی در "قعر دره" هم جایی ندارند. از همین ‌روست که دستگاه تبلیغاتی غرب و متحدان منطقه‌ ای  به جعل و توهم‌ سازی پناه برده ‌اند؛ از ساختن "شاه دیجیتالی" تا طراحی سناریوهای پوسیده‌ ای که هدف‌ شان نه ״نجات ایران״ و ״دفاع از مردم ایران״، بلکه در درجه اول فشار به جمهوری اسلامی برای رام شدن و سپس برای تضمین و تقویت موقعیت هژمونیک خود در منطقه است. لباس ملی و میهنی و ناسیونالیستی و قومی پوشاندن بر این سناریو هم کمکی به تحمیق مردم نکرده و نمیکند. 

تصادفی نیست که همزمان با سازش‌های پنهانی میان اسرائیل، آمریکا و دیگر قدرت‌های منطقه، ناگهان رسانه‌های غربی از گنجه‌های غبارگرفته‌ی خود "شاهزاده‌ی دموکراسی‌خواه" را بیرون می‌کشند. این نه لغزشی رسانه‌ای، که بخشی از یک سناریوی حساب‌ شده است: بازسازی چهره‌ای دست ‌ساز برای پیشبرد سیاستی که در ظاهر نجات‌بخش، اما در باطن ویرانگر است.

رضا پهلوی و یارانش همزمان که سینه برای "تمامیت ارضی خاک مقدس ایران" چاک می‌کنند، در عمل با حمایت از تحریم، جنگ اقتصادی و حمله نظامی، بر آتش ویرانی علیه مردم ایران می‌دمند.

کارت بازی دشمنان مردم ایران از تهران تا تل‌آویو، از واشنگتن تا لندن و پاریس و برلین یکی است: حفظ ساختار سلطه در لباسی تازه. پروژه‌ ای قدیمی امپریالیستی که امروز با ماسک "میهن‌پرستی" بازگشته است، پروژه‌ای که منطقش ساده اما مرگبار است.

اجرای سناریوی تحمیل "کینگ پهلوی" به مردم ایران با زور ارتش سایبری غرب و افشا شدن آن، نه ‌تنها رسوایی فضاحت باری برای اسرائیل، قدرت‌های غربی و رضا پهلوی و متحدانش بود، بلکه توهینی آشکار به شعور جمعی مردم ایران و تلاشی است برای فروش یک "شاه مجازی" به‌ عنوان گزینه‌ ی حاکمیت آینده، در حالی ‌که هیچ پایگاه اجتماعی و مشروعیتی در درون جامعه ندارد. 

کارگران اعتصابی، زنان، جوانان، بیکاران، بازنشستگان، روشنفکران، دانشجویان و زندانیان سیاسی دریافته ‌اند که دشمن تنها در حاکمیت جمهوری اسلامی و بیت رهبری و سپاه خلاصه نمی ‌شود؛ بلکه در کاخ‌ ها و کریدورهای تل‌آویو و واشنگتن نیز نشسته است. مردم ایران به چشم خود دیدند که ارمغان مداخلات غرب چگونه افغانستان را طالبانیزه کرد، چگونه "دموکراسی غربی" در عراق به فاجعه ‌ی انسانی و فساد بی ‌پایان انجامید، چگونه جنگ داخلی سوریه با حمایت قدرت‌ های امپریالیستی دنیا نهایتا به ابزاری برای تطهیر تروریسم اسلامی دیروز به حاکمیتی متبوع بدل شد، و چگونه شخصیت ‌سازی غرب از خمینی بازوی قدرت گیری اسلام سیاسی در ۱۳۵۷ ایران را تقویت کرد و به بختک جمهوری اسلامی منتهی گشت.

رضا پهلوی و متحدانش، همچون دیگر جریانات همسو در جبهه‌ ی پان ‌عرب ‌ها، پان‌ کُردها، پان ‌ترک‌ ها و مزدوران رسانه‌ ای شان، بازوی یک سناریوی واحد هستند: سناریوی تکه ‌تکه‌ کردن جامعه، قوم‌ و مذهب سازی و از بین بردن هر امکان مقاومت طبقاتی و مردمی.

این جریانات، دشمنان مستقیم مردم ایران ‌اند، زیرا تنها راه بقا و قدرت ‌گیری خود را در ویرانی، جنگ، اشغال و توسل به قدرت‌ های خارجی می ‌بینند. و یکی از آخرین کارت‌ های سوخته‌ ی سناریو سیاهی امپریالیسم در ایران هستند؛ و برای مردم روشن است که پشت تاج طلایی، وعده های توخالی و پشت چهره‌ مجازی این شاهزاد ها و رهبران خود خوانده، زنجیر آهنین دوره ای سیاه پنهان است. این نیروها همان ‌قدر ضد مردم ایران و ضد انسانی ‌اند که سیاست‌ شان تاریخاً در جبهه ‌ی نابودی مدنیت، آزادی و رفاه مردم بوده است. اینها از تحریم ‌هایی حمایت می ‌کنند که زندگی میلیون‌ ها انسان و کودکانشان را به فقر، گرسنگی و مرگ می ‌کشاند؛ از حملات نظامی دفاع می‌ کنند که خانه، بیمارستان، مدرسه و امید مردم عادی را ویران می ‌سازد؛ و در عین حال از "نجات ملی" دم می ‌زنند، در حالی که پشت درهای بسته با امپریالیسم بر سر آینده‌ ی مردم ایران چانه ‌زنی و معامله می ‌کنند.

اما آنچه غرب و عروسک‌ هایش درک نکرده ‌اند، این است که سرنوشت مردم ایران نه با بمب و تحریم تعیین می‌ شود، نه با دروغ و دلار و شاه مجازی.

اگر مردم ایران تاکنون به تمامی سناریوهای اپوزیسیون‌ و دولت ‌های غربی پشت کرده‌ اند، نشانه ‌ی آگاهی و عزم تاریخی آنان است. نجات مردم ایران تنها از مسیر آگاهی، سازمان ‌یافتگی و اتحاد طبقاتی و از پایین، نه از بالا ممکن است. از دل تلاش و مبارزه و همبستگی کارگران، زنان، جوانان و مردم به ستوه ‌آمده، نه از لبخند شاهزاده‌ ها و شخصیت ‌های بی ریشه و بی ‌ارتباط با واقعیت جامعه و لشکر سایبری او.