در ادامه اعتراضات و تجمعات سراسری معلمان کشور، بار دیگر در تاریخ پنجشنبه ۲۳ دیماه ۱۴۰۰ معلمان مبارز، در بیش از ۵۰ شهر کشور با وجود اقدامات شدید سرکوبگرانه رژیم ددمنش جمهوری اسلامی و نیروهای امنیتی و مأموران لباس شخصی، در اعتراض به مصوبه ناقص رتبه بندی و … بپا خاسته و به اعتراضات و تجمعات سراسری خود ادامه دادند. در جریان این اعتراضات، معلمان معترض، مطالبات و خواسته های به حق خود را روی پلاکاردها مختلف نوشته و یا در سخنرانی ها‌یشان به آنها اشاره کردند.

اعمال سیستماتیک سرکوب عریان توده های مبارز و حق خواه ایران، نموداری است که شدت تضاد بین کارگران و دیگر توده های ستمدیده در ایران با رژیم جمهوری اسلامی به مثابه حافظ منافع امپریالیست ها را آشکار می سازد. در واقع، این حدت و شدت و گستردگی تضادهای طبقاتی در جامعه ایران است که اعمال دیکتاتوری خشن و سرکوب وحشیانه مبارزات حتی مسالمت آمیز توده ها را برای رژیم ضدخلقی حاکم جهت حفظ منافع امپریالیست ها و سرمایه داران وابسته داخلی ضروری ساخته است. اما کارگران و دیگر ستمدیدگان شجاع ایران درست در بطن چنین دیکتاتوری و سرکوب های وحشیانه است که بپا خاسته و علیه وضع ظالمانه موجود دست به مبارزه می زنند.

در درک ابعاد نارضایتی و مبارزات مردمی کافی‌ست اشاره شود که تنها در فاصله دو روز در 25 و 26 دی ماه(1400)، 120 اعتصاب و تجمع اعتراضی از سوی کارگران، بازنشستگان و مستمری بگیران به جان آمده و گرسنه علیه جمهوری اسلامی و شرایط وحشتناک معیشتی مردم در تهران و شهرستان ها به وقوع پیوسته است. این در حالی ست که تنها در مورد بازنشستگان رنج‌دیده، آمار منتشره حکایت از این دارد که از زمستان گذشته که هزاران تن از بازنشستگان کارگری و کارمندی برای تعقیب مطالبات خود به خیابان ها آمده اند، حداقل 250 حرکت اعتراضی در بیش از 20 شهر ایران برگزار شده که اکثرا با برخورد قهرآمیز و سرکوب وحشیانه و دستگیری فعالین این جنبش ها مواجه شده است. دامنه حرکات اعتراضی علیه فقر، گرانی و تورم و سرکوب حتی ادارات دولتی را نیز در بر گرفته است تا جایی که در یکی از برجسته ترین این حرکات که در گزارشات خبرگزاری ها با صفت “بی سابقه” از آن یاد شده است، کارمندان قوه قضاییه و دادگستری رژیم نیز علیه شرایط معیشتی وخیم خود دست به اعتصاب و اعتراض زدند و شعارهای “مرگ بر دولت”، رئیسی دروغگو، در تظاهرات این قشر سر داده شد .

برای داشتن یک تصویر روشنتر از ابعاد و شمار فزاینده اعتراضات توده‌ای، گزارش زیر نیز قابل توجه است:

به گزارش “رادیو فردا”، “سازمان «مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» در گزارش سالانه خود درباره وضعیت حقوق بشر در ایران در سال ۲۰۲۱، از برگزاری ۲۵۴۱ تجمع و اعتصاب صنفی و کارگری شامل ۱۲۶۱ تجمع صنفی، ۱۹۲ اعتصاب صنفی، ۶۱۸ تجمع کارگری، ۳۳۹ اعتصاب کارگری و ۱۳۱ مورد اعتصاب غذای زندانیان خبر داده است”. این آمار _بنا به ماهیت انتشاردهندگان آن_ گرچه به هیچ رو تمام حقیقت را منعکس نمی کند، اما گوشه ای از شدت و وسعت مبارزات توده ای را به نمایش می گذارد.

در توصیف علل و تحلیل مبارزات و جنبش های اعتراضی جاری در ایران، دستگاه های ارتباط جمعی رسمی همواره کوشیده اند ماهیت آنها را اقتصادی جلوه دهند. اما برخلاف این ایده انحرافی، حرکات وسیع و روزمره توده ای در شرایط کنونی به هیچ وجه در حیطۀ مطالبات “اقتصادی” محدود نبوده و مستقیما در ارتباط با خواست های سیاسی توده های به جان آمده ما قرار می‌گیرند. درست است که جرقۀ بسیاری از این اعتصابات و اعتراضات و شورش ها با اعتراض به نداشتن نان شب و عدم پرداخت حقوق و دستمزدهای ناکافی و گرانی و تورم و … زده می شود، اما همگان شاهدند که شعارهای این اعتراضات و اعتصابات و سخنرانی هائی که توسط کارگران یا قشرهای مختلف مبارز صورت می گیرد و در آنها رژیم جمهوری اسلامی مستقیماً به مثابه عامل فقر و اجحاف و تبعیض مورد خطاب و افشاگری قرار می گیرند و شعارهائی در مورد آزادی زندانیان، شعارهائی که با تجربه سرکوبگری های جمهوری اسلامی علیه رژیم با عنوان “بجنگ تا بجنگیم” (ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم) سر داده می شود، همگی از ماهیت سیاسی این اعتراضات حکایت می کنند. به خصوص در بستر برخورد قهرآمیز سریع نیروهای سرکوب رژیم به مبارزات توده ها، معترضین بدون کمترین وقفه ای، به طور صریح و مستقیم دستگاه های دولتی، ماشین سرکوب، ولایت فقیه (به مثابه راس نظام دیکتاتوری حاکم)، و کلیت رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را هدف می گیرند و شعارهای مستقیم و رادیکال سیاسی بر این مبارزات حاکم می شود.

در توصیف شدت و رادیکالیسم این مبارزات می توان مشاهده کرد که توده های به جان آمده ما در تعقیب آرزوی واحد 43 ساله خود یعنی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و انقلاب علیه وضع ظالمانه کنونی در تجمعات جاری با شجاعت تمام با کلمات و زبان های مختلف شعارهای “مرگ بر جمهوری اسلامی” و “بجنگ تا بجنگیم” را سر می دهند و فریاد می زنند “نوبت نابودی شماست!” مثلا در همین جنبش های توده ای دی ماه 1400، از زبان یک زن مبارز بازنشسته شنیدیم که در مقابل چشمان حیرت زده و هراسناک مزدوران تا بن دندان مسلح رژیم فریاد بر آورد که “اگر بخواهیم ما انتقام بگیریم از شما، از روز اول انقلاب تا حالا را می گیریم. (تشویق جمعیت) ما بهترین جوون هامون رو دادیم، عزیزترین جوون هامون رو دادیم تاکشورمون آباد بشه تا وطنمون وطن بشه شما همه چیز رو نابود کردید (تشویق جمعیت و شعار صحیح است صحیح است) و حالا نوبت نابودی شماست! (هلهله جمعیت)”. سخنان این زن شجاع که با کلماتی ساده ولی قاطع، به سردمداران جمهوری اسلامی پیام داد که برای “انتقام” گرسنگان و محرومان آماده باشند، در واقع بیان خواست همه ستمدیدگان جامعه ایران است.

اوضاع توصیف شده در فوق، نمایانگر شدت تضادهای طبقاتی موجود و عمق بحرانی است که نظام سرمایه داری وابسته ایران و رژیم پاسبان آن یعنی جمهوری اسلامی را در بر گرفته است. از دل این بحران است که امواج سهمگین مبارزات و شورش های توده ای هر بار قوی‌تر از سابق شکل می گیرند و ظاهر می شوند.

در چنین شرایطی شعارها و سخنرانی هائی که در مبارزات جاری توده ها شاهد هستیم بیانگر وجود سطح بالایی از آگاهی انقلابی در آنهاست. می بینیم که شکاف طبقاتی عمیق در جامعه، به تاراج دادن ثروت های مردم ایران برای تقویت نیروهای ارتجاعی در منطقه به قیمت تحمیل فقر و فلاکت در سطحی بسیار گسترده به مردم ایران و مسائلی از این قبیل مورد توجه آنها قرار دارد. سردادن شعارهای رادیکالی که کل رژیم و نظام را نشانه می روند، افشای افسانه اصلاح طلبی، شعارهای ضد استبداد و دیکتاتوری علیه هر دو رژیم ضد خلقی شاه و مهمتر از همه دست یازیدن به اعمال قهر انقلابی و شیوه های رادیکال مبارزاتی در جریان این جنبش ها بیانگر وجود حد اعلای آمادگی توده ها برای برداشتن بار انقلاب در زیر رهبری یک تشکل پرولتری مسلح به تئوری انقلابی‌ست.

برخی نیروهای متزلزل و سازشکار می کوشند تا با دست گذاردن بر بخشی از واقعیت، یعنی “بی سر” بودن این جنبش ها و “خودبخودی بودن” آنها، شرکت در این جنبش ها را تقبیح کرده و آنها را بیهوده جلوه دهند. به این ترتیب آنها بی وظیفه‌گی خود در مقابل توده ها و حرکات بزرگ آنان را به نمایش گذارده و پاسیفیسم آشکار خود را نشان می دهند و با این سیاست خواسته و یا ناخواسته بر عمر و بقای این نظام ننگین و ضد خلقی می افزایند. این یک واقعیت سرسخت زمینی است که در فقدان تشکل و در غیبت وجود یک سازمان مسلح به تئوری انقلابی در راس این مبارزات، این جنبش های خودبخودی به سرنگونی رژیم حاکم و کسب آزادی و رهایی منجر نمی‌گردند. اما باید دانست و تأکید کرد که این جنبش ها مهیا کننده و تسریع کننده زمینه انقلاب اجتماعی هستند. آیا کسی می تواند منکر این حقیقت شود که مبارزات جاری به‌رغم هر محدودیتی هر بار بر شدت تضادهای درون نظام استثمارگرانه موجود و طبقه حاکم می افزایند؟ و آیا بدون چنین جنبش هائی هیچ دگرگونی و انقلابی را می توان در جامعه متصور شد؟ واقعیت این است که این جنبش ها درس های گرانبهایی را در اختیار توده های شرکت کننده و بویژه جوانان آگاه و مبارز می گذارند؛ و در پرتو چنین جنبش های خودبخودی است که نطفه های آگاهی هر چه بیشتر در میان توده های مبارز شکل می گیرد. عناصر آگاه و روشنفکران انقلابی نیز با شرکت در همین جنبشهاست که می توانند به بالا بردن سطح آگاهی و تجربه خود جهت متشکل شدن و کمک به رشد و ارتقاء مبارزات توده ها یاری رسانند. بالاخره با پیوستن به هم و ارتقاء همین جنبش ها در نقش جویبارهای کوچک و بزرگ به دریاست است که سرانجام امواج نابود کننده انقلاب دیر یا زود شکل می گیرند. تلاش برای تاثیر گذاری روی مبارزات جاری و کمک به شکل گیری یک تشکل و رهبری انقلابی بر بستر این مبارزات وظیفۀ تخطی ناپذیر هر نیرو و روشنفکر انقلابی ست که داعیه مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم را دارد.

به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران شماره 270، دی ماه 1400

حکومت اسلامی ایران را از هر جنبه‌ای و زاویه‌ای مورد تجزیه و تحلیل قرار ‌دهیم به این نتیجه می‌رسیم که این حکومت، متشکل از گروه‌های تبه‌کار و مافیایی است. حکومتی که 44 سال است آدم می‌کشد، جنگ و ترور و خونریزی راه می‌اندازد، مخالفین خود را ترور و زندان و شکنجه و اعدام می‌کند و ثروت‌های عمومی جامعه را به غارت می‌برد. در یک کلام می‌توان گفت که جامعه 84 میلیونی ایران در قرن بیست و یکم و در اوج آگاهی بشر، اسیر یک مشت هیولای آدم‌خوار و ویران‌گر است. هیولاهایی که از ریختن خون انسان‌ها و دست درازی به سفره خالی محرومان جامعه نیز هیچ ابایی ندارند و هم‌چنان بر طبل جنگ و کشتار و تروریسم می‌کوبند.

توضیح: متونی را که میخوانید، متن پیاده شده بخشی از سخنان منصور حکمت در پلنوم ۱۲ و ۱۵ کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران است. توجه داشته باشید که بحث اول، ۳۷ سال قبل و سه سال قبل از نوشتن نامه به پلنوم ۲۰ کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، در مهر ١٣٧٠ ، در مورد قصد او برای کناره گیری از آن حزب انجام گرفته است. دقت کنید به پیش بینی منصور حکمت در مورد تصمیم لاقیدانه و نامسئول در برابر سرنوشت سیاسی کومه له در استقبال از "اردوگاهی" شدن کومه له تحت حاکمیت رژیم عراق

حداقل سطح دستمزد سال ۱۴۰۱ نیز به روال همیشگی با بالماسکه هر ساله جمهوری اسلامی تعیین گردید. بر کسی هم پوشیده نیست که در این رایزنی فصل تعیین حداقل دستمزدها، نمایندگان واقعی کارگران نه سهیم می شوند و نه دخیل هستند، برعکس. رسانه های دولتی و حکومتی نیز با تیتر درشت به عناوین مختلف به جوانب مختلف این مسئله به غیر از واقعیت درونی آن و اوضاع جامعه پرداخته اند. چندی قبل از این تعرض آشکار به سطح معیشت و زندگی طبقه کارگر هم شاهد هیاهوی حاکمیت در خصوص برنامه دولت برای حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی،

توضیح ضروری: در دو هفته اخیر جدایی در حزب کمونیست ایران و کومه له اتفاق افتاده است. رهبری راست ناسیونالیست در کومه له ناتوان از پاسخ گویی سیاسی به جناح چپ مقابل خودش (اکثریت کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران و بخش مهمی از تشکیلاتهای آن حزب در داخل و خارج و بخش نظامی) به نحو مشمئز کننده ای به فرافکنی در بیرون جریان و سازمانشان روی آورده است. در حرکتی تمامأ اپورتونیستی، به منظور پرده پوشی سیاستها و اقدامات راست روانه از جمله در کنگره اخیرشان، و شانه خالی کردن از عواقب اسکاندالهایی که در دو هفته اخیر در مقابل جناح چپ مرتکب شدند، بار دیگر به فضاسازی خصمانه علیه کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت روی آوردند.

حاکمیت احزاب یا حاکمیت شورایی! تحولات ژرف و گسترده‌ای که جامعه‌ی ایران را دستخوش دگرگونی‌های فراوانی قرار داده‌، اوضاع سیاسی ایران را با دو روندِ برجسته همراه ساخته است. از سویی، هیمنه‌ و اقتدار سیاسی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی عمیقاً تَرَک برداشته و شکاف میان قدرت سیاسیِ حاکم و اکثریت کارگران و مردم فرودست جامعه بیش‌ازپیش تعمیق شده است. موج مبارزات مستمر در گستره‌ی جامعه‌ و پیشروی مداوم آن و نیز بحران‌های لاینحلِ اقتصادی، سیاسی، بین‌المللی و اجتماعی، جمهوری اسلامی را به‌سوی سقوط و فروپاشی سوق داده است.

بی گمان در میان تحولات دنیای امروز و از میان تصاویر اخبار و اتفاقات، تصاویر گله ایی شیخ پشم الدین سوار بر یک جت خصوصی، برای مذاکره بر سر آینده افغانستان با نمایندگان دول فخیم غربی، زمختی خود را به اذهان تحمیل کرد. قرار است به ما بقبولانند این گله آدم کش و عهد عتیقی تنها گزینه های مطلوب دولتهای فخیمه دمکرات برای تضمین امنیت و ثبات و آرامش و ایجاد دمکراسی در افغانستان هستند. اینها سفیران دست و دلپاکی هستند که مدتهاست، "متمدن" شده اند و قرار است اجازه حضور محدود دختران در مدارس، البته به شرطی که منع شرعی نداشته باشد، سند و پاسپورت ورود این وحوش به باغ وحش "دول متمدن" و "جامعه جهانی" شود.

صدف کباش: «وقتی یک گاو نر به یک کاخ می‌رود، تبدیل به پادشاه نمی‌شود، بلکه کاخ را به طویله تبدیل می‌کند.»! صدف کباش خبرنگار محبوب ترکیه به اتهام «اهانت به رییس‌جمهوری» بازداشت شد. وی بدون اشاره به فرد یا مکان خاص در توییتر نوشته بود: «وقتی یک گاو نر به یک کاخ می‌رود، تبدیل به پادشاه نمی‌شود، بلکه کاخ را به طویله تبدیل می‌کند.» وکیل مدافع صدف کباش به خبرنگاران گفته که موکل‌اش پس از بازداشت به یک زندان واقع در استانبول منتقل شده و یک قاضی تحقیقات به این خبرنگار سرشناس تلویزیونی تفهیم اتهام کرده است.

«بنجامین بریر فرانسوی به اتهام “جاسوسی” و “تبلیغ علیه نظام” به هشت سال و هشت ماه زندان محکوم شد». بنقل از رسانه ها !دستگیری اتباع خارجی و دو تابعیتی با انگیزه سیاسی، مستند سازی و مبادله انجام میشود.خواهر بنجامین بلاندین بریر، در یک نامه سرگشاده که در هفته‌نامه فرانسوی “لو پوان” منتشر شد اتهامات وارد شده به برادرش را “بی‌اساس” خواند و به “استفاده ابزاری ایران” از زندانی کردن برادرش برای “پیشبرد مذاکراتش” اشاره کرده است. اکثریت مطلق خانواده های بازداشت شدگان در بیش از یک دهه گذشته درباره دستگیری همسر یا فرزندان خود اتهامات و مستند سازی ها را “بی اساس” خوانده اند.