بحران و جنگ در خاورميانه و دلایل و پیامدها متن سخنرانی بهرام رحمانی – ۱۷ مارس ۲۰۲۴

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

با تشکر از حضار محترم و از «اتحاد چپ ایرانیان واشنگتن» که این نشست را برگزار کرده است.  پیشاپیش فرارسیدن نوروز و بهار را به همه شما عزیزان تبریک می‌گویم. با همه مشکلاتی که جامعه ما در سال ۱۴۰۲ متحمل شده اکنون امیدوار باشیم سال پیش رو، سال خاموشی سلاح‌ها در سطح جهان و سال صلح و سال آزادی و برابری و عدالت اجتماعی برای جامعه جهان و جامعه ایران باشد! مقدمتا عرض کنم که خاورمیانه یکی از مناطق مهم و در عین حال پرتلاطم و پیچیده جهان است و به همین دلیل، تحليل‌های مختلفی در رابطه با بحران خاورميانه و علل و زمينه‌ها و عواقب آن وجود دارد.

قلمرو خاورمیانه براساس مرزبندی‌های جدید شامل ایران، ترکیه، لبنان، اردن، سوریه، عراق، فلسطین و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس شامل عربستان، عمان، بحرین، قطر، کویت، امارات متحده عربی، یمن، مصر و لیبی است.
خاورمیانه در حدود ۰۰۰ ’۸۰۰’۸ کیلومتر مربع وسعت دارد و جمعیت آن در سرشماری ۲۰۲۲، ۴۶۳ میلیون و ۲۹۸ هزار و ۵۹۵ نفر بوده است. سه کشور ایران، ترکیه و مصر ۵۲ درصد جمعیت منطقه را دربرگرفته‌اند. ۱۳ کشور از مجموع ۱۸ کشور خاورمیانه از کشورهای عربی هستند. پرجمعت‌ترین کشورها در خاورمیانه، کشورهای مصر، ایران و ترکیه هستند و پهناورترین کشور منطقه عربستان سعودی است.
 جمعیت خاورمیانه نامتجانس و دارای تنوع فراوان است. به‌طور کلی، ترکیب جمعیتی خاورمیانه از اختلاط بین ملل و مذاهب مختلف عرب، ترک، فارس، کرد، ارمنی، بربر، یهودی، مسیحی، سنی، شیعه و دروزی تشکیل شده است، که عرب‌ها و اهل سنت بیش‌ترین جمعیت را دارند.
 خاورمیانه خاستگاه سه دین بزرگ آسمانی، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام است. 
خاورمیانه در تقاطع سه قاره اسیا، آفریقا و اروپا، در مجاورت اقیانوس هند قرار گرفته است و پنج دریای مدیترانه، احمر، خزر، سیاه و خیج فارس در آن واقع شده‌اند. هم‌چنین وجود چهارتنگه بزرگ در میان انشعاب اقیانوس‌ها، بندرها و راه‌های دریایی سبب شده است تا از دیرباز این منطقه به لحاظ تجاری و نظامی اهمیت راهبردی داشته باشد.
 احداث آبراهه سوئز در ۱۲۸۶/۱۸۶۹، اقیانوس اطلس و هند را به یکدیگر متصل کرد. افزون بر این، اکتشاف نفت در خاورمیانه در اوایل دهه ۱۳۰۰ش/ ۱۹۲۰ و انتقال و توزیع آن، بر اهمیت راهبردی این منطقه افزود و منازعه و رقابت قدرت‌های بزرگ را در آن تشدید کرد.
اندیشه ملی‌گرایی در نیمه دوم قرن سیزدهم/ نوزدهم به خاورمیانه راه پیدا کرد و منشا بسیاری از تحولات خاورمیانه گردید. فروپاشی حکومت عثمانی و شکل‌گیری دولت‌های جدید و هم‌چنین تاسیس مدارس جدید و افزایش آگاهی‌های سیاسی، در تقویت ملی‌گرایی، به‌ویژه در خاورمیانه، موثر بود که به‌طور هم‌زمان سبب پیدایش ملی‌گرایی عرب، ترک، ایرانی و یهودی در این منطقه شد. 

در ابتدای بحث، ضرورت دارد که خود بحران را معنى کنیم. قرار است درباره علل و زمينه‌ها و عواقب این بحران چه واقعيتى‌هایی را بیان کنیم. به خصوص ژورناليسم رسمی و دولت‌ها غربى و منطقه‌ای درگير در اين ماجرا، در تبليغات و تحلیل‌های عمومى‌شان تصوير محدود و اغلب گمراه کننده‌اى از اين بحران به‌ افکار عمومی مي‌دهند. گويا مسئله بر سر به اصطلاح «اسلام سیاسی» و به گفته جمهوری اسلامی «محور مقاومت» است. البته تحليل‌هاى تخصصى‌تر خودشان هم ابعاد عظيم‌تر اين بحران و مخاطراتى که از اين مجرا کل جهان را تهديد مي‌کند منعکس می‌‌شود. یا دعوا بر سر امنیت کشتریانی در آب‌های منطقه است که حوثی‌ها به خطر انداخته‌اند. البته این ماجراها، از قاعده عمومى مناسبات دولت‌ها در سرمايه‌دارى معاصر خارج نیست. اين اولين‌بارى نيست که يک کشور و یا چند کشور از روى منافع اقتصادى، سياسى و استراتژيکى خود به کشور ديگرى لشکر کشيده و آن را اشغال کرده است. در اين مورد معين منافع اقتصادى و سياسى دولت اسرائیل در اين اقدام کاملا روشن است.
برخی منابع یا اندیشمندان و تحلیل‌گران و کارشناسان معتقدند خاورمیانه به‌دلیل منابع سرشار و مجانی نفت و گاز، همواره در روابط در سطح مناقشه مانده و به‌صورتی مداوم محل بازیگری قدرت‌های بزرگ هم بوده است. 
اما در عین حال، این سئوال مطرح است که چرا کشورهای خاورمیانه در بستر روابط سیاسی که شامل همکاری، رقابت، و تعارض می‌باشد، بیش‌تر دچار رویارویی و تعارض و بحران هستند؟ 
در علم جامعه‌شناسی همکاری، رقابت و تعارض از جمله فرآیندهای اجتماعی محسوب می‌شوند که موجب تغییر در جامعه می‌شوند. بنابراین در همکاری، هدف مشترک است. اما در تضاد، هدف مشترک معمولا ناپدید شده، از اهمیت آن کاسته شده یا به اهداف ناسازگار تبدیل شده است. در دنیای سیاسی نیز مواضع استراتژیک معمولا با مقوله‌های همکاری، رقابت، مهار و درگیری توصیف می‌شود. رقابت نیز گاها به تقویت نظامی یک‌جانبه اشاره دارد که می‌تواند باعث ایجاد رقابت‌های تسلیحاتی و جنگی شود. 
ویرانی سوریه، عراق، یمن، افعانستان و هم‌چنین تحولات مصر و لیبی، رقابت نفتی خلیج فارس، عملکردهای داخلی و رقابت‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی و جنگ‌های نیابتی که در برخی کشورهای منطقه راه انداخته، نارضایتی گسترده اجتماعی، بهره‌برداری از اختلافات ملی، گسترش جهادگرایی، و تداوم درگیری اسرائیل و فلسطین برخی از علائم  و هم‌چنین نتایج  پیچیدگی فزاینده‌ای است که خاورمیانه را فراگرفته است.
تاریخ اخیر خاورمیانه ارتباط نزدیکی با تجارب آسیب‌زای متعددی دارد که جمعیت آن در طول قرن گذشته متحمل شده‌اند. برخورد با استعمار و استعمار‌زدایی پیچیده، تشکیل ملت-دولت‌ها، و تداوم حاکمیت‌های استبدادی، حکمرانی‌های ضعیف و در عین حال زروگو، روابط اسرائیل و درگیری‌های آن با فلسطین، رقابت برای هژمونی منطقه‌ای و دخالت قدرت‌های بزرگ، فضای ناامنی را ایجاد کرده است.
بی‌اعتمادی سبب درگیری‌ها و مبارزات خونین بر سر قدرت شده که نتیجه فقدان اتحاد منطقه‌ای و عدم همکاری بین بازیگران مختلف اجتماعی و اقتصادی است. 
البته انباشت قدرت و ثروت نیز قابلیت طرح دارد. ثروت‌هایی که برنامه‌ای در جهت توسعه این کشورها نداشته و راه خود را در تعارضات و درگیری‌ها یافته است. این‌جا در هر دو حالت مدیریت روابط و فقدان رهبری و برنامه‌ریزی درازمدت وجود ندارد. 
اما به‌هرحال بايد روشن باشد که محور بحران امروز در خاورميانه نه نقض حقوق حاکميت فلسطین است و نه محدود شدن عرضه نفت به غرب و نه وضعيت خارجيان. اشغال غزه و نسل‌کشی در این باریکه پرجمعیت جهان، به‌مثابه چاشنى کوچکى براى يک انفجار عظيم در مقياس جهانى و منطقه‌ای به‌عنوان مجرايى براى حل و فصل معضلاتى بسيار بنيادى‌تر و تاریخی‌تر عمل‌کرده است.
اظهار نظر درباره بحران خاورميانه و موضع‌گيرى در قبال آن، يعنى معطوف شدن به اين مسائل محورى و به سير آتى اين اوضاع است. به‌هرحال صورت مسئله رابطه اسرئیل و فلسطین و یا صرفا اسلام سیاسی نيست. بلکه صف‌آرايى جهانى‌اى است که به‌دليل اين واقعه صورت گرفته است و موقعيت انفجار‌آميزى که به اين اعتبار دنيا را تهديد می‌کند.
اين واقعه را بايد در متن تحولات جهان بعد از جنگ سرد و در متن شرايط پس از اضمحلال بلوک شرق، صف‌آرایی روسه و دولت‌های عضو ناتو و قدرت‌های نوظهوری مانند چین و هند بررسى کرد. چه اشغال غزه و چه موقعيت بعدى در خاورميانه هر دو به‌دليل وجود اين شرايط ممکن شده‌اند. تا قبل از تحولات بلوک شوروى جغرافياى اقتصادى و سياسى جهان تحت تاثير صف‌بندى دو بلوک غرب و شرق و به اصطلاح تقابل دو ابرقدرت، شکل کمابيش با‌ثباتى به‌خود گرفته بود. نه فقط تقسيمات سياسى و کشورى جهان سرمايه‌دارى، بلکه کل روبناى فکرى و سيماى ايدئولوژيکى دنيا تحت تاثير اين تقابل بين‌المللى تعريف شده بود. اما امروز همه اين معادلات بايد از نو تعريف بشوند.
سئوالات باز و پاسخ نگرفته‌اى طرح شده است و هر کس و هر دولت و هر نيرويى به سهم خودش دارد در شکل دادن به صف‌بندی آينده دنيا نقش بر عهده می‌گیرد. جهان عرب و سایر کشورهای غیر عرب مانند افغاستان و ایران و ترکیه نیز جزئى از جهان، به‌طور‌کلى است و آن‌چه امروز در آن اتفاق مي‌افتد بهيچ‌وجه شگفت‌آور‌تر از رويدادهاى شوروى و اروپاى غربى و شرقى نيست. مناسبات و معادلات گذشته و کنوانسیون‌های جهانی دیگر مانند حق پناهندگان، سازمان بهداشت جهانی، محیط زیست و غیره دارند از هر طرف مورد تجديد نظر قرار میگيرند. همان‌قدر که جغرافياى اروپای امروز کهنه به‌نظر می‌رسد، همان‌قدر که تقابل و حتى نفس وجود پيمان‌ها نظامی ناتو، در شکل سابق بی‌معنا شده است، تعادل سياسى و تقسيمات سياسى و  ادارى تاکنون موجود در جهان عرب و خاورميانه هم زير سئوال رفته است.
در يک جمله می‌توان گفت که با ورود جهان به دوران پس از جنگ سرد نه فقط سئوالات جديد طرح مي‌شوند، بلکه مسائل قديم نيز قالب‌هاى جديدى براى طرح مجدد خود پيدا می‌کنند و به اشکال جديدى سر باز می‌کنند.
کشوری پیشرفته‌ای مانند سوئد که حدود ۲۰۰ سال سیاست‌های بی طرفی در پیش گرفته بود در سال‌های اخیر برای عضویت در ناتو مجبور شد حتی به‌طور خفت‌باری به رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری جنگ‌طلب ترکیه باج بدهد.
وقتى به دو سوى تقابلى که در خاورميانه به‌وجود آمده نگاه کنيم بلافاصله متوجه می‌شويم که مسائلى که دارد در اين کشمکش طرح می‌شود بسيار از واقعه اشغال غزه فراتر می‌رود. براى آمريکا اين درگيرى در خاورميانه مجرايى براى شکل دادن به ساختار سياسى آتى جهان سرمايه‌دارى در جهت حفظ موقعيت آمريکا به‌عنوان يک ابرقدرت است.
با پايان جنگ سرد، با تحولاتى که در اروپا صورت گرفته و با حذف بلوک شوروى، موقعيت آمريکا در قبال اروپا و در سطح جهانى تضعيف شده است. وحدت دو آلمان آن‌هم در متن يک اروپاى متحد و از نظر اقتصادى قدرتمند تا حدود زيادى نقش آمريکا را در صحنه سياست بين‌المللى به يک نقش درجه دوم تنزل داد. واقعيتى که با افول اقتصادى آمريکا هم تناسب دارد. پيمان ناتو که عملا به پديده بی‌مصرفى تبديل شده بود با حمله روسیه به اوکراین، جان تازه‌ای گرفته است. با اين بحران اخير، پرونده آمريکا به‌عنوان يک ابرقدرت باز هم مطرح شده است. اکنون فضا و امکانى براى ابراز وجود آمريکا به‌عنوان يک قدرت نظامى که اروپا و ساير کشورهاى صنعتى پيشرفته به آن نيازمند هستند، فراهم مي‌شود. حتى قبل از وقایع اخیر، تحليل‌گران غربى در جست‌و‌جوى فلسفه وجودی جدید براى ادامه پيمان ناتو و نقش هژمونيک آمريکا به معضلات و تضادهاى موجود در کشورهاى عقب مانده و به‌ويژه در خاورميانه تاکید می‌کردند. با واقعه اشغال غزه، احتمال دارد آينده آمريکا به‌عنوان يک ابرقدرت بتواند از ابهام خارج شود. ناگهان دنیای غرب و حامیان خاورمیانه‌اش، مجددا خود را به آمريکا و رهبرى آمريکا نيازمند دیده است. بنابراين، ابعاد خود مسئله اوکرایت و غزه هر‌چه می‌بود آمريکا محتاج تبديل آن‌ها به يک بحران بين‌المللى بود و نهايت تلاش خود را به کمک دولت‌های اروپایی در راستای اهداف به‌عمل آورده است. 
اما افق و چشم‌اندازی که آمريکا دنبال می‌کند فراتر از بازگرداندن اوضاع اسرائیل و فلسطین به وضعيت قبلی است. مسئله اصلى آمریکا باقى ماندن به‌عنوان بازيگر اصلى و به‌عنوان ابرقدرت در دنيایى است که به‌سرعت دارد تغيير می‌کند.
در طرف مقابل هم واقعه جنگ روسیه و اوکراین و هم اسرائیل علیه مردم فلسطین، دريچه‌اى به طرح تضادهاى بنيادى‌ترى است. اين شرايط اجازه داده است که کل تضادها و تنش‌هاى موجود در خاورميانه که پيش از اين در يک تناسب قواى معلوم جهانى مهار می‌شدند و در در ابعاد محدوتری بروز پيدا می‌کردند به آشکارترين و حادترين شکل بروز پيدا کنند. خود اين تنش‌ها کاملا قابل توضيح هستند. 
نخست، مسئله فلسطين به‌هرحال می‌بايست به‌نحوى خود را در اشکال جديدى طرح بکند. اشغال فلسطين و ستمى که بر مردم فلسطين روا می‌شود زخمى کهنه در پيکر جهان عرب است. دوم، مرزهای تصنعى‌اى است که دول استعمارى بر مردم عرب تحميل کرده‌اند. خود اين مردم خود را ملتى تقسيم شده می‌دانند.
دوم این که صدها ميليون نفر وجود فقر و محروميت در يک‌سو و ثروت‌هاى افسانه‌اى معدودى کشور دست‌ساز و شيخ‌نشين که استعمار انگلستان هنگام ترک منطقه با خط‌کش و مداد روى نقشه منطقه ايجاد کرده است، را تا ابد تحمل خواهند کرد تصورى پوچ و بی‌معنی است. اين تقسيمات و اين شکاف‌هاى عينى اقتصادى يک منشاء مهم نارضايتى توده‌هاى وسيع و يک پايه نفوذ ناسيوناليسم عرب است. 
از اين‌ها گذشته، امروز اراضى نفت‌خيز يا سواحل مناسب براى صدور نفت، ارم همه دولت‌های غربی و منطقه‌ای است. اما با اين واقعه و با صف آرايى آمريکا و متحدينش و گرفتن قيافه آشکارا ميليتاريستى، بخش وسيعى از جهان عرب و غیرعرب منطقه بسيج می‌شود و تضادهاى تاريخى در اين منطقه به جلوى صحنه رانده می‌شود.
مجموعه اين تنش‌ها و تضادها در متن پرتحول دنياى پس از جنگ سرد بحران امروز را به‌وجود آورده است. نقطه شروع اين جريان از جنگ هشته ساله ایران و عراق و اشغال کويت توسط عراق و تلاش برای الحاق آن بود که شکست خورد. و قدیمی‌تر از همه، اشغال فلسطین و آوارگی میلیونی مردم این کشور است. همه این وقایع، بحرانى عظیمی در اين منطقه به‌وجود آورده است که اين واقعه عملا به مجرايى براى حل و فصل و تعيين تکليف تضادها و تنش‌هايى و تقابل منافع مادى تبديل شده است که ابعاد و دامنه‌اى جهانى و تاريخى دارند. مهم‌تر از همه نياز و تلاش آمريکا براى تعريف موقعيت و نقش خود به‌عنوان يک ابر قدرت در شرايط جديد در دنياست. بيش از هر چيز رابطه اروپا و آمريکا و جايگاه آمريکا در دنياى جديد است که دارد در اين ميان حل و فصل می‌شود.
در چنین وضعیتی، نیروهای ضدسرمایه‌درای و ضدجنگ جنگ و تبعیض و جنبش طبقه کارگر و سایر جنبش‌ها که اهداف اجتماعى و سياسى معلومى دارند، جان‌بدارى سياسى و اجتماعى از اين يا آن‌طرف حقوقى، از اين يا آن بلوک دولت‌هاى درگير در اين رويارويى‌ها، موضوعيت ندارد. افق و آلترناتيو نیروهای پیشرو و ضداستثمار و ضداستعمار براى جوامع نه با وضع پيشين در منطقه خوانايى دارد و نه در اين جدال توسط طرفين نمايندگى می‌شود. بحث نباید به به اين تعبیر شود که در قبال معضلاتى که در اين ميان مطرح می‌شود بى‌تفاوت ماند. زندگى و آينده توده‌هاى وسيع مردم آزادی‌خواه، مزدبگیر و زحمت‌کش دارد اين‌جا رقم زده می‌شود. دنياى معاصر دارد از اين طريق قالب خود را براى يک دوره تعیین می‌کند و طبقه کارگر و سایر جنبش‌های اجتماعی و همه نیروهای آزادی‌خواه و برابری‌طلب، در همه اين‌ها ذی‌نفع هستند. 
اجازه بدهید بر روی مواردى که در ابتدا اشاره کردیم کمی تعمق کنیم.
آمريکا و متحدان منطقه‌ای و جهانی می‌روند تا در پى منافع اقتصادی و سیاسی و نظامی ويژه‌اى يک جنگ خون‌بار را به مردم منطقه و به‌ويژه به مردم فلسطین تحميل کرده‌اند. جنگ داخلی سوریه و یمن و عراق و افعاستان، دو دهه است که تمامی ندارند. ایران اسیر حکومتی دینی است که اکنون کفکیرش به ته دیک خورده است. حکومتی که یکی از عوامل مهم تنش و راه‌انداختن جنگ‌های نیابتی در منطقه است.
میلیون‌ها مردمى که مشقات و محروميت‌هاى ناشى از این بحران‌ها، کمرشان خم شده است. اين را مفسران سياسى خود بورژوازى آمريکا دارند به صراحت می‌گويند. نه حکومت اسرائیل و يا استقلال مردم فلسطین و نه نفت جزو توجيهات جدى این‌ها براى دميدن در شيپور جنگ نيست. خودشان می‌گويند که موقعيت آمريکا در اقتصاد و سياست جهان معاصر به‌عنوان يک ابر‌قدرت، به‌ويژه با پايان جنگ سرد و ظهور قدرت‌های اقتصادی جدید مانند چین و هند، شدیدا تضعيف شده است، آن منفعتى است که سربازان آمريکايى بايد به‌خاطرش بجنگند نه قطع نفت، که اصلا قرار نيست قطع شود، و يا استقلال فلسطین. روز روشن دارند می‌گويند که اگر آمريکا اين‌جا به‌عنوان يک قدرت نظامى خودى نشان بدهد می‌تواند هم‌چنان به‌عنوان ژاندارم دنياى پس از جنگ سرد و به اصطلاح رهبر در اين دنيا باقى بماند. اکنون بحران عظیم خاورمیانه و جنگ روسیه در اوکراین، براى آمريکا اين يک فرصت بادآورده طلایی براى تحکيم موقعيت رو به تخريبش در قبال بخش‌هاى ديگر جهان سرمايه‌دارى است. در واقع شروع ماجرا از هر‌جا بوده باشد، امروز اين منفعت و فقط اين منفعت آمريکا و رقبایش مانند چین و روسیه است که دنيا را با کابوس يک تراژدى انسانى ديگر، در ابعادى حتى وسيع‌تر از آن‌چه آمريکا و متحدانش تاکنون به دنيا تحميل کرده، رو‌به‌رو ساخته است.
نيرو آوردن به خاورميانه و قرق کردن خليج فارس و درياى سرخ را باید به‌عنوان آشکارترين نوع قدرت‌نمايى امپرياليستى ارزیابی کرد. اين‌ها اول نيرويشان را می‌آورند و بعد اجازه‌اش را از سازمان ملل‌شان می‌گيرند. 
جنگ ویتام، اشغال گرانادا، مين‌گذارى سواحل نيکاراگوئه، اشغال پاناما، و از همه عيان‌تر اشغال سرزمين‌هاى فلسطينى توسط اسرائيل و به خاک و خون کشیدن کشورهای لیبی، عراق، یمن، سوریه در خیزش بهار عربی، اشغال افغاستان پس از اقدام تروریستی ۱۱ سپتامبر و اکنون جنگ روسیه و اوکراین و جنگ اسراپیل علیه مردم فلسطین، بخشی از فجایعی است که آمریکا و متحدینش در سطح بین‌المللی مرتکب شده‌اند. 
به‌نظرم، جنگ‌طلبى آشکار اروپا و آمريکا و کور کردن از پيشى راه‌حل‌هاى ديپلوماتيک و سياسى و بی‌توجهی به تصمیات دادگاه بین‌المللی لاهه بر علیه اسرائیل، آینده سیاهی رد مقابل مردم خاورمیانه قرار می‌دهد. 
کشورهايى به منطقه کشتى و سرباز فرستاده‌اند که حیرت‌انگیز است. کانادا، ايتاليا، استراليا و غيره آن‌جا چکار می‌کنند؟ 
سئوال مهم‌تر این است که واقعا چگونه می‌توان این بحران‌ها را پشت سر گذاشت؟ بی‌تردید بين شيوه مطلوب و شيوه ممکن تفاوت زیادی وجود شيوه مطلوب ما مردم، حل مصائب توده مردم و خلاصى‌شان از فقر و جنگ و اختناق است. سوسياليسم است که به نظام طبقاتى نابرابر پایان می‌دهد. اين راه‌حل نیروهای چپ و کمونیست است که فلسفه هر فعاليت آن‌ها را تشکيل می‌دهد. اما متاسفانه امروز سوسياليسم کارگرى، يک نيروى و يک جريان آماده براى تعيين سرنوشت بنيادى جوامع در اين نوع تلاقى‌هاى سياسى نيست. در اين بحران معين اين نيرو، جزو بازی‌گران اصلى در صحنه نيست. اين وضع بايد تغيير کند و اين امر جنبش کارگری و همه نیروهای چپ و کمونیست است.
اما براى توده مردمى که زندگى و هستى‌شان دارد در اين ميان بر باد می‌رود فقط يک سير مطلوب وجود دارد. بايد به‌هر قيمت از جنگى که در جریان است و یا در شرف وقوع است جلوگيرى شود. بايد دولت آمريکا و متفقينش و هم‌چنین روسیه را باید وادار کرد از ادامه این جنگ‌ها و یا راه‌انداختن جنگ‌ها و کشتارهای جدید منصرف شوند. هيچ‌يک از مسائل مطروحه در اين بحران، اشغال غزه، خارجيان، نفت، سفارتخانه‌ها و غيره نمی‌تواند توجيهى براى اين فاجعه باشد. از نظر عملى بايد تعيين تکليف غزه به خود مردم فلسطین سپرده شود. بايد راه‌حل ديپلوماتيک و سياسى براى اين بحران جست‌و‌جو بشود.
به‌نظرم احتمال وقوع گسترش جنگ در خاورمیانه، يعنى شروع آن از طرف آمريکا متحدانش، بسيار زياد است. آمريکا وارد يک بازی بزرگ شده است. اما حتى اگر آمریکا و متحدانش به اهداف اولیه خود برسند اين آخر کار نخواهد بود. همان‌طور که در عراق و افغانستان آخر کار نبوده است. احتمالا با توجه به رقابت‌های آمریکا و متحدانش و ناتو از یک سو و روسیه و چین و متحدان آن‌ها از سوی دیگر، تعادل جديد کوتاه‌مدت خواهد بود و تنها پيش درآمدى به يک کشمکش خونین چند ده ساله در کل خاورميانه با نتايج تعيين‌کننده جهانى خواهد بود. وقوع چنين جنگى در خاورميانه، حتى می‌تواند بر روندهاى جارى اروپا و در اوضاع سياسى روسیه و چین تاثير جدى بگذارد. در هر حال چه جنگ بشود و چه نشود، اين ماجرا هم اکنون روند تغييرات بنيادى در منطقه را آغاز کرده است. به‌عنوان نمونه وضع اسرائیل، فلسطین، سوریه، لبنان، یمن، عراق، افغانستان و ایران، بسیار بحرانی است. ساختارهاى حکومتى در این کشورها به اين‌صورت باقى نخواهند ماند. مسئله فلسطين وارد مرحله کاملا جديدى شده است. تعادل ايدئولوژيکى و سياسى در خاورميانه شدیدا به‌هم ريخته است. لااقل در ميان‌مدت ناسيوناليسم و اسلام سیاسی، دوباره به اشکال دیگری فعال‌تر خواهند شد. مبارزه مستقيم طبقاتی جنبش‌های حق طلب کارگری، زنان، دانشجویا، روشنفکران و مردم تحت ستم بار ديگر تحت‌الشعاع کشمکش‌هاى کشورى و ملى و مذهبى و امثالهم قرار خواهد گرفت. اين هم يک عقب گرد جدى از نقطه نظر تکامل مبارزه طبقاتى در خاورميانه است که می‌تواند جنبش‌های کارگر و غیرکارگری در اين منطقه را دنبال ايدئولوژى‌ها و جنبش‌هاى لیبرالی و عقب‌مانده بکشاند.
نبايد فراموش کنیم که اگر آمريکا و متحدانش در سياست ميليتاريستى کنونى‌اش موفق شوند و موقعيت خود را به‌عنوان ژاندارم در دنياى پس از جنگ سرد تثبيت کنند، اين مقدمه و زمينه‌اى براى سرکوب قهرآميز هر جنبش کارگرى، مردمى و آزادی‌خواه در اقصا نقاط جهان خواهد بود که به اشکال مختلف در آينده منافع اين‌ها را به خطر بيندازد.
موضع جمهوری اسلامی ايران هم به تناسب جناح‌ها در طول این سال‌ها تغییر کرده است. این حکومت در دخال کشور بسیار منزوی شده است. در سال گذشته جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» و امسال انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری نشان داد که این حکومت در بهترین حالت تنها حدود ۲۰ درصد ارای مردم را پشت سرش دارد. اعتبارشان در جهان و منطقه فروريخته است، روند بهبود روابط جمهورى اسلامى با غرب هم‌چنان بحرانی است. معلوم است که جمهوری اسلامی به‌عنوان حاکم بر جامعه ایران، صداى مستقل و موثرى در اين ماجرا نخواهند بود. به‌نظرم جمهوری اسلامی ايران، نهايتا با آمریکا و غرب آشتی خواهد کرد تا بتواند به راحتی مردم ایران را سرکوب کند. آزادی میلیاردها دلار پول بلوکه شده ایران در بحبوبه آدم‌کشی‌هایش در خیابان‌های شهرهای مختلف ایران و اخیرا مذاکره بر سر حوثی‌های یمن و انرژی اتمی مطرح شده است. اصولا برای دنیای غرب هنوز جمهوری اسلامی آلترناتیو است و چین و روسیه همه حامی این حکومت هستند. 
بايد از دولت‌هاى غربى به اصطلاح طرفدار حقوق بشر پرسید که شما از یک طرف جنگ و کشتار و آوارگی راه می‌اندازید و از سوی دیگر، چرا داريد مرزهايتان را روى مهاجرينى که از فقر و جنگ در کشورهاى غير اروپايى فرار مي‌کنند می‌بنديد؟ آن‌چه در اين بحران مانند روز روشن است که سياست بورژوايى انسانيت سرش نمی‌شود و در جدال ميان کشورها و منافع ملى در جهان امروز، بشريت بى‌دفاع نخستین قربانى است. چيزى که روشن است اين بود که چه‌قدر ايدئولوژى و اخلاقيات رسمى در جامعه بورژوايى، رياکارانه است و چه‌قدر رسانه‌هاى جمعى در اروپا و آمريکاى دموکراتيک زائده سياست خارجى دولت‌ها هستند.
ما انسان‌های چپ و آزادی‌خواه و سوسیالیستی، شدیدا اقدام نیروهای حماس در اسرائیا علیه مردم بی‌دفاع و کودکان را محکوم می‌کنیم. چرا که به‌عنوان يک انسان برابری‌طلب و ضدجنگ و عدالت‌جو، خواهان اعمال اراده خود جنبش‌های اجتماعی و مردم آزاده در سرنوشت‌شان هستيم و نه دولت‌ها و ارتش‌ها. به همین دلیل روشن با کسانی که خطاب به دولت‌های می‌گویند سر مار در ایران است حماس دم مار است باید شدیدا مخالفت کنیم چرا که ما مخالف دخالت ارتش‌ها و دولت ها در تحولات ایران هستیم و هم‌چنان به مبارزه خود مردم ایران در جهت سرنگونی این حکومت تاکید می‌ورزیم.
حقوق بين‌المللى موجود اساسا براى تنظيم مناسبات دولت‌هاى سرمايه‌دارى وضع شده است. بنابراین جدا کردن تعدادى منطقه‌ای از هر کشور منطقه و چاه نفت و گماردن جریاین و فردی به نگهبانى‌اش مبنايى براى حق حاکميت نمی‌شود. بسيارى از مرزهاى کشورى در جهان عرب تصنعى و ميراث استعمار هستند. اين توده مردم ساکن سرزمين‌هاى عربى، يعنى کسانى که آن‌جا زندگى و کار مي‌کنند، هستند که بايد تکليف جغرافياى سياسى اين منطقه را با اراده آزادانه خودشان تعيين کنند. نمی‌شود با دو استاندارد سراغ غرب و خاورميانه رفت. ممکن است گفته شود که در اين مورد مشخص وضع موجود دارد با اشغال نظامى و از بالا تغيير می‌کند. 
واقعیت کشورهایی که دولت‌های غربی و آمریکا دخالت کرده‌اند در مقابل چشمان ماست. وضعیت لیبی، عراق و افغانستان که حکومت‌هایشان با دخالت ارتش‌ها و دولت‌های خارجی عوض شدند وضع‌شان از هر نظر فاجعه‌بار است.
برخی کشورها مانند ترکیه، ادعای حمایت از فلسطین را دارند. اردوغاوان در ظاهر دولت اسرائیل و نتان یاهو را محکوم کرده است اما واقعیت چیز دیگری نشان می‌دهد.
ترکیه ٦۵ درصد از واردات فولاد اسرائیل را تامین می‌کند و شرکت چند بخشی ترکیه ICDAS –  وابسته به MUSIAD – به‌عنوان صادرکننده کلیدی به کشور اشغالگر قابل‌توجه است.ICDAS  تنها از زمان شروع جنگ غزه در ٧ اکتبر ، ۵٠٠٠٠ تن فولاد به اسرائیل ارسال کرده است.
بخشی از این فولاد صادر شده توسط صنایع نظامی اسرائیل برای تولید مهمات استفاده می‌شود که در حال حاضر برای نابود کردن جمعیت غزه و حمله به لبنان و سوریه به کار گرفته می‌شود. قابل ذکر است،ICDAS  صادرات فولاد را به بندر حیفا را با ٦٤ محموله در سال ٢٠٢٣ و ٩ محموله دیگر پس از ٧ اکتبر تسهیل کرده است.
مشارکت ICDAS فراتر از تجارت است. این شرکت هم‌چنین به دلیل نقش خود در ساخت مسجد در چاناک‌قلعه شناخته شده است، تلاشی که از سوی مهمت گورمز، رئیس امور مذهبی، تقدیر شد. در مراسمی به مناسبت شصت و نهمین سالگرد تاسیس اسرائیل،از ICDAS به‌عنوان برترین و موفق‌ترین صادرکننده محصولات ترکیه به اسرائیل تجلیل شد.
علاوه بر این، اسرائیل ٩۵ درصد سیمان خود را از ترکیه تامین می‌کند که مشتریان قابل توجهی از‌جمله وزارت دفاع اسرائیل دارند. بر اساس گزارش موسسه آماری ترکیه‌TUIK))، صادرات سیمان به اسرائیل در سال ٢٠٢٣ بالغ‌بر ١٧٤ میلیون دلار بوده که ٦. ٣٩ میلیون دلار از این رقم از ٧ اکتبر تا کنون ثبت شده است.
صادر‌کنندگان سیمان ترکیه به اسرائیل عبارتند از Akcansa، Limak، Oyak، Nuh Cement  وEren Holding . این دومی، یکی از اعضای MUSIAD، به‌ویژه بیش از ٢٠٠٠٠٠ تن مواد را از ٧ اکتبر به اسرائیل عرضه کرده است.
حجم تجارت دوجانبه طی سال‌ها افزایش قابل‌توجهی داشته است: داده‌های مجمع صادرکنندگان ترکیه‌TIM))، صادرات ترکیه به اسرائیل از ۱.۴ میلیارد دلار در اوایل دهه ۲۰۰۰ پنج برابر شده و در سال ۲۰۲۳ به ۵.۱ میلیارد دلار رسیده است.  ترکیه جزو ۴ کشور برتر صادر کننده کالاها به اسرائیل است.
دولت و ارتش رجب طیب اردوغان رئیس جمهور اسلامی ترکیه که در منطقه، همواره به کردکشی مشغول است چگونه می‌تواند از حقوق مردم رنج‌دیده فلسطین حمایت کند؟!
جمهوری آذربایجان که ارتباط تنگاتگی با دولت ترکیه دارد روابط بسیار نزدیکی با اسرئیل دارد و بیش‌ترین سوخت اسرائیل از آذربایجان تامین می‌شود.
اساسا اهمیت خاورمیانه برای دنیای غرب اهمیت تاریخی دارد. با آغاز قرن نوزدهم و پس از فوران نفت از نخستین چاه نفت در خاورمیانه به(سال ۱۹۰۸) ویژگی این منطقه چهره‌ای تازه یافت. با این رخداد سرو کله شرکت‌های بزرگ نفتی کشورهای بزرگ به این منطقه پیدا شد. تغییرات تکنولوژیک صنعت غرب از سوخت فسیلی قدیمی به نوع دیگری از سوخت، وقوع دو جنگ جهانی و نیاز شدید ماشین جنگی طرفین جنگ به این ماده سوختی جدید و وابستگی صنعت پوست انداخته به این ماده، خاورمیانه را که نخستین تامین‌کننده این ماده به شمار می‌آمد، به بازی دیگری در صحنه جهانی سوق داد.
خاورمیانه جدید پس از جنگ جهانی اول چهره‌ای تازه یافته بود. کشورهای تازه‌ای در این منطقه پا به عرصه جهانی گذاشتند. این کشورها برای ابراز وجود با مشکلات متعددی با همسایگان خود روبه‌رو شدند. 
خاورمیانه جدید، با مسائل جدیدی روبه‌رو شد. ایجاد یک دولت یهودی در میان کشورهای عربی منطقه یکی از بزرگ‌ترین مسائلی است که منطقه با آن هنوز روبه‌رو است و بسیاری از امور این منطقه را تحت تاثیر قرار می‌هد. پس از پایان جنگ جهانی وآغاز جنگ سرد، تضاد میان منافع هریک از قطب‌های قدرت در جهان خاورمیانه را نیز تحت تاثیر قرار داد. موقعیت استراتژیک این منطقه و تامین انرژی در آن از دلایل مهم بود. نزدیکی جغرافیای یکی از این دو قطب به منطقه خلیج فارس و نگرانی این ابرقدرت از نفوذ رقیب به منطقه استحفاظی و قدرتی او از دیگر دلایل تشنج در این منطقه بوداسباب کودتا ها و انقلاب‌ها را فراهم می‌آورد. 
بیش‌تر کشورهای این منطقه از کسری بودجه مزمن رنج می‌برند. جنگ و ناامنی و بحران در این منطقه که گاه‌بی‌گاه رخ می‌دهد و وجود نیروهای نظامی خارجی در منطقه باز هم بر مشکلات این منطقه افزوده است. به دلیل ساختار اقتصادی ضعیف این کشورها افزایش و کاهش‌های قیمت نفت در جهان شوک‌های بزرگی بر اقتصاد این کشورها وارد می‌کند، سران این کشورها خواهان ثبات قیمت نفت در دراز مدت هستند. با وجود همه این‌ها، خاورمیانه هنوز بزرگ‌ترین منطقه تامین‌کننده نفت و انرژی به شمار می‌آید. هم اکنون این منطقه یک عرضه‌کننده بزرگ مهم‌ترین انواع انرژی، نفت و گاز، در جهان است. از میان اعضای سازمان کشورهای صادرکننده نفت(OPEC)، تنها چهار عضو آن خارج از منطقه خاورمیانه قرار دارد. کشورهای خاورمیانه ۶۳ درصد از ذخایر نفت خام جهان را در اختیار دارند. هم‌چنین روزانه بیش از ۲۰ میلیون بشکه نفت مصرفی جهان را تامین می‌کند. با وجود این موانع، خاورمیانه با سرمایه‌گذاری‌های درازمدت هم‌چنان می‌تواند در تامین انرژی و تعیین قیمت‌ها موثر باشد. 
براساس برآوردها، افزایش تقاضا برای نفت در جهان از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۳۰ رو به افزایش خواهد بود که از این افزایش ۶۲ درصد مربوط به کشورهای در حال توسعه به ویژه چین خواهد بود. با این شرایط تا سال‌ها، نفت اصلی‌ترین و عمده‌ترین منبع انرژی خواهد بود که بیش‌ترین تقاضا برای آن نیز در بخش حمل‌ونقل خواهد بود. 

همه این‌ها منطقه خلیج فارس را امروزه تحت تاثیر خود قرار داده است. 
علاوه بر این‌ها بعضی از مشکلات زیست‌محیطی در خاورمیانه در حال بدل شدن به بحران است. خشک‌سالی، گرمای شدید، و طوفان ریزگردها زندگی مردم خاورمیانه را تهدید می‌کند. این بحران‌ها می‌تواند در آینده نزدیک عامل نزاع و درگیری بیشتر در منطقه شود. در ایران، کمبود آب، تخریب جنگل‌ها، آلودگی هوا و تغییرات آب‌وهوایی از مهم‌ترین مسائل زیست‌محیطی است. کویت، در سال‌های اخیر، بالاترین دمای هوا را داشته است. محیط زیست عراق در سال‌ها قبل، تا حد زیادی، نابود شده است. جنگ داخلی سوریه، وضعیت ناهنجاری به وجود آورده است. اختلافات میان سودان و مصر در مورد رود نیل را نیز باید به این فهرست افزود. تردیدی نیست که در خاورمیانه، سیاست و زیست‌بوم ارتباطی نزدیک دارند.
در آستانه ورود جنگ اسرائیل در غزه به پنجمین ماه، نگرانی‌ها از گسترش این درگیری به دیگر نقاط منطقه بیش از همیشه شده و هر روز آتش جنگ در نقاط مختلفی از منطقه بحران‌خیز خاورمیانه بیش از پیش شعله‌ور می‌شود، در عین حال چشم‌انداز روشنی هم نسبت به کنترل نقاط کلیدی بحران دیده نمی‌شود.
از زمان آغاز جنگ میان حماس و اسرائيل در روز ۷ اکتبر، بیش از ۱۲۰ بار به نیروهای آمریکایی مستقر در عراق و سوریه حمله صورت گرفته است. در مقابل پنتاگون هم تاکنون دست‌کم با شش حمله هوایی به این اقدامات پاسخ داده است.
هرچند آمریکا مدام به ایران هشدار می‌دهد که مسئولیت این اقدامات متوجه تهران است، اما مقام‌های جمهوری اسلامی مدعی‌اند که اعضای جریان موسوم به «محور مقاومت» به‌صورت مستقل و خودجوش عمل می‌کنند. 
ضلع دیگر تنش‌های برآمده از نوار غزه در دریای سرخ دیده می‌شود؛ جایی که گروه شبه‌نظامی حوثی‌های یمن هم‌چنان به مزاحمت‌های خود برای کشتی‌های تجاری در آب‌های بین‌المللی ادامه می‌دهند و امکان تردد آزاد را از بسیاری از کشتی‌ها سلب کرده‌اند.
این درحالی است که اسرائیل پس از حمله هفتم اکتبر حماس در چهار جبهه در حال جنگ است. اسرائیل از سویی در حال جنگ با حماس در نوار غزه است و از سوی دیگر با حزب‌الله لبنان درگیر است. از سوی دیگر اسرائیل هنوز با ۱۶ کشور عرب رابطه ندارد و پیمان ابراهیم و امیدواری‌ها نسبت به عادی‌سازی روابط عربستان سعودی و اسرائیل تحت تاثیر تنش‌های جاری در منطقه قرار گرفته است.
جبهه چهارم جنگ اسرائیل، جنگ در سایه با جمهوری اسلامی ایران در و سوریه است. جایی که محموله‌های تسلیحاتی و تاسیسات نظامی به‌طور مکرر هدف گرفته می‌شوند. در این بین اخباری مبنی بر افزایش ظرفیت هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران نیز منتشر شده است.
وضعیت حوثی‌ها و اقدامات این گروه شبه‌نظامی مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران در منطقه و هم‌چنین این گروه بر روابط ایران و عربستان سعودی تاثیرگذاز است. آمریکا نیز به‌طور فزاینده‌ای به درون بحران‌های یمن کشیده شده است.
در هر صورت مجموعه‌ای از عوامل از جمله سیاست متناقض دولت آمریکا، مناقشه‌های متعدد در خاورمیانه در حال تبدیل شدن به جنگی بزرگ است و چشم‌انداز روشنی در این زمینه وجود ندارد.
فعلا همه طرف‌ها دست‌کم در بیان مدعی هستند که از تشدید تنش‌ها و گسترده‌تر شدن جغرافیای درگیری استقبال نمی‌کنند، اما مجموعه حوادث میدان نشان می‌دهد این خطر چندان هم غیرمحتمل به‌نظر نمی‌رسد؛ آن‌هم در شرایطی که آمادگی از سوی اسرائيل برای پایان دادن به حملاتش به نوار غزه دیده نمی‌شود.
در عین حال، تنها شعله‌های آتش بوده که روزبه‌روز فراگیرتر می‌شود و سایه شکل‌گیری جنگی گسترده‌تر هر روز بیش از گذشته بر سر منطقه بحران‌خیز خاورمیانه سنگینی می‌کند.
***
در این‌جا، جلسه وارد بحث عمومی و سئوال و جواب از سخنران شد. به‌نظرم حضار از جوانب مختلفی این بحث را غنی‌تر کردند و سئوالاتی مهمی مطرح کردند. پس از اظهارنظر حضار و طرح سئوالات خود، سخنران به همه سئوالات جوب داد. در پایان فرصتی کوتاهی به سخنران داده شد تا بحث خود را جمع‌بندی نماید.
***
در پایان می خواهم نتیجه‌گیری کنم که آینده خاورمیانه بسیار مبهم و پیچیده است و به همین دلیل، نمی‌توان یک تصویر نسبتا روسنی از آینده خارومیانه داد. اما مدت‌هاست که طرح‌های و نقشه‌ها مختلفی برای آینده خاورمیانه تهیه شده است به خصوص پس از واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و طرح «نظم نوین جهانی»!
طرح‌های مختلفی در تقسیم مجدد خاورمیانه مطرح است من در این‌جا تنها به یکی از آن‌ها که به نظرترین مهم‌ترین طرح هم است اشاره می‌کنم. اخیرا روزنامه نيويورك تايمز آمريكا در ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۳ نقشه تقسيم ۵ كشور در خاورميانه به ۱۴ كشور را منتشر و تاكيد كرد كه اين منطقه از محورهای سياسی و اقتصادی است كه اهميت بيش‌تری در نظام بين‌الملل دارد.
طرح اين تقسيم كه «‌رابرت رايت» آن را ارائه كرده، سوريه را به ۳ كشور كوچك تقسيم می‌كند: كشور علوی كه بر گذرگاه ساحلی سلطه دارد، كشور كردستان سوريه كه امكان جدايی و ادغام با كردهای را دارد و كشور سنی‌نشين كه امكان جدايی و اتحاد با استان‌های مركزی عراق را دارد.
اين روزنامه آمريكایی سپس عربستان را به‌عنوان كشور دوم كه امكان تقسيم آن به ۵ كشور كوچك وجود دارد را مورد در كانون توجه خود قرار می‌دهد، شامل: عربستان شمالی، شرقی، غربی، جنوبی و كشور وهابی‌نشين.
اما سومين كشور ليبی است كه اين نيويورك تايمز آن را به دو كشور كوچك طرابلس و برقه تقسيم می‌كند و البته امكان تقسيم به سه كشور و تشكيل كشور فزان در جنوب غرب اين كشور نيز وجود دارد.
به نوشته اين روزنامه آمريكايی، عراق چهارمين كشوری است كه تقسيم می‌شود، به گونه‌اي كه ممكن است كردهای شمال به كردهای سوريه پيوسته و بخش‌هایی از مناطق مركزی كه سنی‌ها بر آن سلطه دارند به سنی‌ها سوريه ملحق شوند و جنوب نيز تحت كنترل شيعيان باشد.
اما آخرين كشور يمن است كه به دو كشور كوچك تقسيم می‌شود و اين امكان نيز وجود دارد كه كه بخشی از يمن به كشور عربستان جنوبی ملحق شود.
رابرت رايت، نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی كه اين تقسيم‌بندی را آماده كرده است می‌گويد: ترسيم نقشه متفاوت يك تغيير استراتژيك برای همگان در اين بازی خواهد بود، ممكن است تقسيم‌بندی جديد همان تجديد نظر در همپيمانی و چالش‌های امنيتی و گسيل شدن تجارت و انرژی به بخش اعظم جهان باشد.
روزنامه نيويورك تايمز، تنها از طرح تقسيم ۵ كشور عربي به ۱۴ كشور كوچك سخن گفت و اين بخشي از طرح خاورميانه بزرگ است. در اين طرح كشورهای خاورميانه به ما بين ۵۴ تا ۵۶ كشور تقسيم می‌شود، مسئله‌ای كه رسانه‌های عربی از ساليان پيش آن را افشا و رسوا كرده‌اند ولي با چنين واكنش‌ها و يا بازتاب رسانه‌ای فعلی مواجه نشد و دليل آن نيز ساده است اين‌كه از منابع قابل تصديق منتشر نشد.
در تابستان سال ۲۰۱۳، برخی منابع خبری غربی یک تحقیق قریب به ۱۷۳۶ کلمه‌ای متعلق به پنتاگون آمریکا را منتشر کرده بودند که در بر دارنده آمار و اطلاعات دقیق شرایط کشورهای عربی با تمرکز بر کشورهای حاشیه خلیج فارس که بخش عظیمی از نفت جهان را در اختیار دارند، است.
این تحقیق دربخش نظامی خود به بررسی ارتش‌های سوریه، مصر، عربستان و پاکستان به عنوان قوی‌ترین ارتش‌های خاورمیانه که دارای تجهیزات و سلاح‌های سنگین و توانایی مسلح کردن خویش و تجربه و مهارت است، می‌پردازد. در یک پژوهش ۴۳۲ صفحه‌ای به چگونه‌ای متلاشی کردن و انحلال این ارتش‌ها از طریق بی‌طرف ساختن ارتش پاکستان با سرگرم کردن آن با درگیری‌های مختلف و کشاندن آن به سمت خشونت‌های داخلی و تضعیف اقتصاد این کشور و تحریک گروه‌های مختلف جامعه علیه یکدیگر اشاره شده است. در این پژوهش آمده است که ارتش سوریه تا پایان فوریه ۲۰۱۳ علی رغم حمایت تسلیحاتی گسترده روسیه به‌شدت تضعیف خواهد شد و تکنیکی که برای تضعیف ارتش مصر باید اجرا شود اشاره شده است، به ویژه این‌که ارتش مصر باید وارد درگیری‌های گسترده داخلی شود و هماهنگی میان فرماندهان آن از بین برود و شکاف‌هایی به وجود آید که منجر به شکل‌گیری ارتش موازی و مخالف فرماندهان فعلی شود.
این پژوهش بیش از ۶۹ سناریوی پیش‌بینی شده برای مقابله با ملت‌های منطقه قبل از شروع تجزیه کشورها به ایالت‌های و کشورهای کوچکی در اندازه قطر در نظر می‌گیرد.
این پژوهش به تحقق موفقیت‌های پی‌درپی با وجود کوتاه بودن زمان و ایجاد شکاف عمیق ایدئولوژیکی، فکری، نژادی و فرقه‌ای وعده داده است.
این پژوهش در بردارنده راه‌های مشغول کردن ملت‌ها با شعارهای بهار عربی و انقلاب‌های ضد فساد و تهاجم تبلیغاتی از طریق بیش از ۳۸ شبکه رسانه‌ای دیداری و شنیداری و شبکه‌های اجتماعی است.
روزی «محمد حسنین هیکل»، نویسنده و مورخ برجسته مصری، گفته بود: کل تاریخ توطئه نیست ولی توطئه در تاریخ است. کسی که در تحرکات غرب را از اوایل قرن گذشته از وعده بالفور گرفته تا سایکس پیکو تشکیل کشور جعلی اسرائیل و فعالیت‌های اوایل این قرن غرب را توطئه نداند و حتی توطئه‌ای در آن نیابد فرق میان زغال گداخته و خرما را نمی‌داند!
هیکل می‌افزاید: تجزیه فرقه‌ای منطقه نیازمند حداقل دو یا چند فرقه یا گروه‌هایی است که ادعای لیبرالیسم و سکولاریسم را دارند؛ ولی از ریسک کاری که انجام می‌دهند اطلاعی ندارند و یا ممکن است نفوذی باشد و یا فعالیت آن‌ها دارای انگیزه‌هایی هم‌چون کینه‌توزی و فریب باشد. نیروهای سکولار، چپ، ملی‌گرا و لیبرال واقعی و مبنایی دنبال چنین اهداف نیستند؛ چرا که مبانی فکری، فرهنگی و عقدیتی آن‌ها چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. بنابراین چه کسی این نقش را ایفا می‌کند؟ مسلما گروه‌های دینی متعصب، افراطی و تکفیری این نقش را ایفا می‌کنند، دیگر جریان‌ها و گروه‌های مشابه علاوه بر طرف‌هایی که فرهنگ فرقه‌ای را با سخن، نوشته، فتوا، سخنرانی، مصاحبه و گفتگوها و الفاظ خود تغذیه می‌کنند، همه آن‌ها به کشاندن منطقه به محور صهیونیسم جهانی دل خوش کرده‌اند. صهیونیسم جهانی تجزیه‌کننده منطقه از طریق رواج کینه‌توزی فرقه ای و تقابل میان طوایف مختلف و تجزیه آن بر اساس منافع اسرائیل و تضمین آینده آن حداقل تا قرن آینده با همپیمانانش است؛ چرا که سایکس پیکو سال‌خورده شده و نمی‌تواند در خدمت این طرح صهیونیستی‌-آمریکایی باشد.
موسسه میراث فرهنگی، مرکز پژوهش‌های عمومی سیاسی، مرکز پژوهش‌های سیاست خارجی، مرکز پروکنگز، مرکز مطالعات استراتژیک فریمان در تگزاس، مرکز یهودی امور امنیت ملی، مرکز مطالعات سیاسی و استراتژیک پیشرفته و ده‌ها مراکز مطالعاتی دیگر در راستای تفرقه‌اندازی و تقسیم جهان کارهای تحقیقی انجام می‌دهند.
این مراکز همیشه اهمیت سلطه اسرائیل بر منطقه و ایجاد نظام منطقه‌ای خاورمیانه‌ای به جای نظام منطقه‌ای عربی مطرح کرده‌اند، همگان طرح شیمون پرز بعد از کنفراس صلح مادرید در سال ۱۹۹۱ در مورد تشکیل خاورمیانه جدید را می‌دانند و کاندولیزا رایس وزیر خارجه اسبق آمریکا نیز زمانی که از تولد خاورمیانه جدید در ابتدای جنگ جدید اسرائیل علیه لبنان در سال ۲۰۰۶ سخن گفت به این موضوع پرداخت.
روز جمعه ۴ اکتبر ۲۰۱۳، برخی خبرگزاری‌های بین‌المللی و روزنامه‌ها اظهارات منسوب به «هیو شیلتون»، رئیس اسبق ستاد مشترک آمریکا و ژنرال بازنشسته این کشور مبنی بر این‌که دولت باراک اوباما برای ایجاد ناامنی و بی‌ثباتی در نظام‌های مصر و بحرین تلاش می‌کند، نقل کردند. روزنامه وورلد تریبون آمریکا در پایگاه الکترونی‌اش به نقل از شیلتون که در دوران «بیل کلینتون» و «جرج دبلیو بوش» خدمت کرده است، نوشت: مصر در متوقف ساختن خیزی که اوباما در سال ۲۰۱۳ برای ایجاد ناامنی در این کشور برداشته بود، موفق شد.

شیلتون که منابع اطلاعات خود را فاش نساخت، گفت: همپیمانان عرب از واشنگتن فاصله گرفته و پیمانی میان مصر، عربستان و امارات علیه جماعت اخوان‌‌المسلمین تشکیل داده‌اند.
رئیس اسبق ستاد مشترک آمریکا در همین راستا گفت: سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا حمله‌ای را علیه بحرین که از انقلاب‌های شیعی به تنگ آمده، شروع کرده است و واشنگتن بحرین را هم‌چون لقمه آماده می‌بیند که هم‌چون کلیدی برای سقوط کشورهای شورای همکاری خلیج فارس خواهد بود.
در ژوئن ۲۰۱۳، اسنودن مواردی بسیار محرمانه‌ای از سازمان امنیت ملی آمریکا از جمله برنامه «بریسم» را در اختیار روزنامه گاردین و واشنگتن پست قرار داد.
در ابتدا واشنگتن اظهارات اسنودن را خیالی، مغرضانه و برگرفته از عقل بیمارگونه برشمرد ولی بعد از این‌که معلوم شد دروغ‌گو خود کاخ سفید است روش‌های تعامل با افکار عمومی جهانی عوض شد.
پس از این که شبکه ویکیلیکس هزاران سند محرمانه آمریکا را در سال ۲۰۰۶ افشا کرد سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا تلاش می‌کنند که مانع از تکرار فاجعه‌ای شوند که خسارت‌های زیادی به واشنگتن وارد آورده است؛ ولی هیچ موقع به‌طور کامل موفق نمی‌شود. 
به این ترتیب، بحث تقسیم مجدد خاورمیانه، بحث جدید نیست اما هم‌اکنون این نوع بحث‌ها باز هم روی میز قدرت‌های بزرگ جهاین به‌ویژه آمریکا و متحدانش قرار گرفته و جدی‌تر از گذشته برای تحقق آن تلاش می‌کنند.
پروژه موسوم به خاورمیانه بزرگ بخشی از برنامه‌ای بزرگ‌تر به نام «طرح برای یک قرن جدید آمریکایی» است که به باور کارشناسان به منزله مانیفست تاریخی محافظه‌کاران آمریکایی تلقی می‌شود. بر اساس این طرح، ارتش آمریکا برای انجام مسئولیت‌های محوله بسیار کوچک‌تر از حد انتظار است. برای همین منظور ارتش آمریکا بایستی گسترش یابد تا بتواند توانایی حضور در همه نقاط جهان را پیدا کند. از فازهای مهم این طرح مسئله تامین انرژی ایالات متحده است. در همین راستا، طرح خاورمیانه بزرگ بر اساس تکه‌تکه کردن کشورهای بزرگ منطقه یا تغییر حکومت‌های سیاسی آن‌ها تدوین شده است. هر چند اجرای این طرح در قالب برنامه طرح برای یک قرن جدید آمریکایی به نومحافظه‌کاران امریکایی نسبت داده می‌شود که هم اکنون کاخ سفید را ترک گفته‌اند ولی باید دانست موسساتی و تئوری‌پردازانی که این برنامه‌ها را پیش‌بینی کرده‌اند. هم‌چنین شرکت‌های چند میلیتی و سرمایه‌داران بزرگی که از آن حمایت می‌کنند، هنوز دلبستگی فراوانی به اجرای آن در نیم سده آینده دارند.
بنا بر داده های رسمی نزدیک به هفتاد درصد انرژی مصرفی آمریکا تا سال ۲۰۲۵ باید از ناحیه خاورمیانه تامین شود. این وابستگی عظیم انرژی آمریکا به منطقه مزبور کاخ سفید و تئوریسن‌های آمریکایی را وادار کرده تا جایی که می‌توانند در اندیشه بیمه کردن این ناحیه به سود سیاست‌های آمریکا باشند.
همان‌طور که اشاره شد «پروژه خاورمیانه بزرگ» در صدد است با تکه‌تکه کردن کشورهای قدرتمند منطقه دولت‌های کوچک و بی‌ثبات، وابسته و ناتوان در نواحی حساسی چون سواحل خلیج فارس و ناحیه بصره به وجود آورد.
بی‌تردید در این چشم‌انداز، ایران نیز مدنظر طرح خاورمیانه بزرگ و مدل‌های مشابه آن است. 
طراحان پروژه یک قرن جدید آمریکایی و متحدانش در صدد هستند تا ابرقدرتی این کشور را در دهه‌های آینده نیز تضمین نمایند.
پروژه خاورمیانه بزرگ در برگیرنده سرزمین‌های حدفاصل شمال آفریقا تا مغولستان می‌باشد. اما شاه بیت این طرح در مورد کشورهای کناره دریای پارس و دریای مازندران متمرکز است. سرزمین‌هایی که منبع انرژی جهان امروز هستند.
 تهدیدها و مانورها و جنگ دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین و لبنان، تهدید کشتی‌های تجاری در دریای سرخ توسط حوثی‌ها، تهدید متقابل جمهوری اسلامی به بستن تنگه هرمز و شلیک موشک‌های دوربر توسط سپاه پاسداران به کردستان عراق، به‌شدت بر تنش اوضاع افزود. اکنون اوضاع بسیار انفجاری است. لشکرکشی‌ها و پیام تهدیدهای اخیر، این‌ست که خطر گسترش جنگ از همیشه جدی‌تر شده است. بوی باروت و جرقه‌های شعله جنگ چنان نزدیک احساس می‌شود که فضا پر از هراس شده است. 
اتحاد جنگی آمریکا و اسرائیل و بسیاری از دولت‌های غربی در تقسیم مجدد خاورمیانه، ادعاهای رایج در به کارگیری بمب هسته‌ای، بیش از هر زمان دیگری جدی‌تر به نظر می‌آید. 
نسل‌کشی در غزه پنج ماه است که در مقابل چشمان حیرت‌زده و ناباور ما قرار دارد.
امروز ۱۷ مارس، وزارت بهداشت فلسطین در نوار غزه با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرده که در حملات اسرائیل به این منطقه طی ۲۴ ساعت گذشته، ۹۲ فلسطینی کشته و ۱۳۰ تن دیگر نیز زخمی شده‌اند.
براساس این بیانیه، شمار قربانیان حملات اسرائیل به غزه از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون به ۳۱ هزار و ۶۴۵ نفر و شمار مجروحان نیز به ۷۳ هزار و ۶۷۶ نفر افزایش یافته است.
در این بیانیه با اشاره به وجود اجساد زیر آوارها و کنار جاده‌ها تصریح شد که تیم‌های پزشکی و مسئولان دفاع مدنی به‌دلیل ممانعت نیروهای اسرائیل نمی‌توانند به اجساد برسند.
براساس گزارش‌های مکرر سازمان ملل، ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار جمعیت باریکه غزه از خانه و کاشاسنه خود رانده شده اند و بیش از ۸۰ درصد غزه ویران شده است. قطحی و گرسنگی و بیماری‌های مسری و سرمای سخت زمستانی نیز مصببت‌های این مردم جنگ‌زده و آواره را دوچندان کرده است.
با این وجود آمریکا تاکنون همه قطعنه‌ها و تلاش‌ها برای قطع جنگ را بی‌نتیجه گذشته است و حتی آمریکا و دولت‌های غربی و دولت اسرائیل، حتی احکام و توصیه‌های دیوان بین‌المللی دادگستری‌(لاهه) را نادیده گرفته‌اند. آن‌هم آمریکا ریاکارنه از هوا برای مردم غزه مواد غذایی فرو می‌ریزد.
از سویی، صدور حکم اولیه دیوان بین‌المللی دادگستری‌(لاهه) علیه جنایات دولت اسرائیل در غزه، که شروع یک پروسه قضایی بی‌سابقه علیه نسل‌کشی اسرائیل است، بازتاب گسترده‌ای در دنیا داشته است.  با وجود این‌که «بنیامین نتانیاهو»، از صدور حکم اولیه دادگاه لاهه علیه «اسرائیل» خشمگین است و آمریکا و برخی دولت‌های اروپایی هم آن را بی‌اهمیت خوانده‌اند.
در این در شرایط، جهانی‌شدن مناسبات کار و سرمایه، یعنی آغاز یک دوره جدید از مسابقه و رقابت و شدید بر سر سهم هر دولت از انباشت حاصل از استثمار جهانی طبقه کارگر است. 
آمریکا با تکیه به قدرت و قلدری نظامی‌اش تلاش زیادی کرده که خود را به‌عنوان «سردسته» انباشت جهانی سود و ثروت، به قدرت‌های دیگر دنیا تحمیل کند؛ و سهم بقیه بخش‌های بورژوازی جهانی از بزرگ تا متوسط و کوچک را هم او تقسیم کند. این تقسیم سهم هم بر اساس میزان دوری و نزدیکی به خود، تبعیت و عدم تبعیت از خود و بر محور منافع خود عملی کند. 
اکنون برای آمریکا و متحدانش، مطلوبیت جنگ بیش‌تر کنار آمدن با جمهوری اسلامی است. چرا که در حال حاضر حذف جمهوری اسلامی از معادلات خاورمیانه، یا تضعیف شدید آن، شرط مهم تامین منافع درازمدت آن‌ها در پروسه جاری «تقسیم مجدد جهان»است. 
متقابلا برای جمهوری اسلامی مطلوبیت جنگ، در بهره‌برداری از آن برای تحمیل فضای نظامی و اختناق و سرکوب بیش‌تر بر جامعه است. هدف جمهوری اسلامی بقای خود و جلوگیری از سرنگونی و تثبیت حاکمیت خود با یورش گسترده‌تر به معیشت و دستمزد و حقوق طبقه کارگر و ضربه‌زدن به جریانات اپوزیسیون، جلب توجه و سمپاتی نیروهای اجتماعی و سیاسی مخالف آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه و سایر نقاط جهان است. مانور در شکاف بلوک‌بندی‌های جدید جهانی، قبل از همه شکاف محور روسیه و چین در برابر آمریکا و اروپا، امکان این بهره‌برداری را به جمهوری اسلامی داده است. در عین حال شکنندگی موقعیت جمهوری اسلامی در برابر مصاف طبقه کارگر و محرومان وآزادی‌خواهان است که دست‌کم بخش‌هایی از حکومت، گزینه تلاش برای سازش با غرب را در پیش گرفته است.
 
بنابراین، بی‌تردید جمهوری اسلامی از فضای جنگی سود می‌برد و از آن برای تحمیل اختناق بیش‌تر به طبقه کارگر و سیار جنبش‌های اجتماعی و مردم بهره‌برداری می‌کند.
هزینه جنگ دولت‌های بورژوائی و کلا همه کشمکش‌ها و رقابت‌های بخش‌های گوناگون طبقه سرمایه‌دار را همیشه طبقه کارگر و اقشار محروم و مزدبگیر جامعه می‌پردازند. در این مورد هم شاهدیم که قمیت اجناس پس از آغاز جنگ روسیه و اوکراین و در ماه‌های اخیر حمله اسرائیل به غزه، نیازهای ضروری مردم در بازار و سوخت، بارها گران‌تر شده‌اند. 
در چنین وضعیت، شکی نیست که این تعرض را باید با تعرض متحدانه و سازمان‌یافته جنبش‌های اجتماعی پاسخ داد. یک رکن دفاع مردم از معیشت خود و از حقوق ابتدائی خود و پایان دادن به جنگ و کشتار تعرض سازمان‌یافته مردم آزاده جهان است. تنها جنبش‌های اجتماعی مانند جنبش کارگری، جنگ زنان، جنبش جوانان و دانشجویان، جنبش زیست محیطی، جنبش روشنفکران، جنبش هم‌جنس گرایان، جنبش خلق‌های تحت ستم، جنبش ضد جنگ، جنبش ضد راسیسم و اتحاد و مبارزه همه مردم آزادی‌خواه و برابری‌طلب می‌تواند به جنگ و لشکرکشی و کشورگشایی خاتمه دهد و صلح و آشتی و آزاده و رفاه برقرار کند.
ممنونم که حوصله کردید و به این بحث گوش دادید.