آزادی زنان در گرو آزادی جامعه است! و چند مطلب دیگر

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

اشرف دهقانی: این روزها جمهوری اسلامی، این محصول گوادلوپ امپریالیست‌های آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان، دسته‌ای از مأموران مسلح خود با نام "گشت ارشاد" را به خیابان‌های سراسر کشور‌ گسیل کرده است تا آنها حجاب مورد نظر رژیم را با وحشی‌گری‌های هر چه تمامتر بر زنان تحمیل کنند. گشت ارشاد از مردانی با یونیوفورم پلیس (نیروی انتظامی) و زنان محجبه چادر به سر تشکیل شده است که در اماکن عمومی حضور یافته و زنان مخالف حجاب اجباری را مورد تهاجم خود قرار می‌دهند.

آن‌ها با ماشین‌های ون خیابان‌ها را قرق کرده و با حمله به زنان آنها را شکار و به عبارت دیگر دستگیر و در میان فریادهای اعتراضی و دادِ بی‌داد جمعیت حاضر با اِعمال زور به درون ون‌ها می‌اندازند و با خود می‌برند. به این ترتیب در چند روز اخیر، دوباره جنگی سخت ولی نابرابر بین این نیروهای ضد انقلابی حافظ نظام سرمایه‌داری حاکم با زنان تحت ستم ایران جریان یافته است، جنگی که با صحنه های بسیار دلخراش از ضرب و شتم زنان و دختران جوان که با فریادهای مملو از خشم و کینه غیرقابل وصف آنان توأم است، صحنه‌هائی که برگ پر نفرت دیگری بر صفحات تاریخ تماماً جنایت و ددمنشی‌های جمهوری اسلامی می‌افزاید.
اکنون مردم ایران در خیابانها و میادین شهرهای ایران صحنه‌های خشم آلود دردناکی را شاهدند که برخی از آنان چون صحنه‌ دچار شدن یک زن مورد حمله واقع شده به تشنج‌های عصبی، چگونگی قتل ندا آقا سلطان را در خاطره‌ها زنده می‌کند. حالا دیگر ژینا امینی‌ها و آرمیتا گراوندهای دیگری در راهند. در جنگ نابرابر جاری مأموران وحشی مسلح در انجام وظیفه ضد انقلابی خود و اجرای فرمان حاکمین نه فقط زنان بلکه خانواده‌ها و مردمی که به مقابله با این گماشته‌گان جمهوری اسلامی می‌پردازند را نیز مورد یورش و تهاجم قرار می‌دهند و بسیجی ها و وزارت اطلاعاتی‌های لباس شخصی کسانی که به فیلم‌برداری و ضبط صحنه اقدام می‌کنند را ضمن ضرب و شتم دستگیر می‌کنند. 
نباید فراموش کرد که سرکوب زنان به مثابله نیمی از آحاد یک جامعه سرکوب کل آن جامعه می‌باشد و از این رو جمهوری اسلامی نیز امروز با سرکوب زنان تحت ستم ما و ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه در صدد سرکوب مردم گرسنه، دربه‌در، جگرسوخته و داغ‌دیده ایران است که فریادهای اعتراض و خشم و نفرت‌شان از وضع موجود و رژیم حاکم هر روز رساتر از روز پیش به گوش می‌رسد.  
اگر خوب توجه کنیم حملات وحشیانه علنی و عیان امروز رژیم علیه زنان تحت ستم ما یادآور سرکوبگری‌های وحشیانه رژیم در سال 1360 در سراسر ایران می‌باشد. در آن دوره برای رژیم تازه روی کار آمده، سرکوب انقلاب توده‌های میلیونی در سال 1357 و بازپس‌گیری دستاوردهای آن انقلاب مطرح بود و امروز این رژیم با حمله به زنان از یک طرف خواهان بازپس‌گیری یکی از دست‌آوردهای ارزشمند زنان در جریان جنبش انقلابی مردم ستمدیده و دردمند ایران در سال 1401 یعنی عدم تبععیت به حق و شجاعانه زنان از قوانین خود ساخته این رژیم زن‌ستیز در مورد حجاب می‌باشد و از طرف دیگر در شرایطی که می‌داند به دلیل شدت استثمار کارگران و فشارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی به اکثریت مردم، ایران یک بار دیگر به جامعه‌ای در حال انفجار تبدیل شده است با استیصال کامل جهت جلوگیری از خیزش‌های انقلابی توده‌ای که بی‌شک بسیار پر هیبت‌تر از قبل برای دشمن خواهد بود، پیشاپیش سرکوب کل جامعه از طریق سرکوب هر‌چه وحشیانه‌تر و خشن‌تر زنان را در برنامه کار خود قرار داده است.
از تحمیل حجاب، زنان طبقه کارگر و زنان زحمتکش دیگر، بیش از هر زنی در جامعه در رنج و عذاب به سر می‌برند اگر چه لغو آن پاسخگوی گرسنگی و فقر و فلاکت و مصیبت‌های بیشمار آنان نیست. اما این نکته عیان و قابل تأکید است که امروز از یک طرف مبارزه با حجاب به نماد مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی تبدیل شده است و از طرف دیگر این رژیم به مثابه رژیم تأمین کننده منافع سرمایه‌داران داخلی و خارجی با تحمیل حجاب اجباری به زنان در صدد تشدید اختناق و دیکتاتوری و خفه کردن هرگونه صدای آزادیخواهانه در جامعه جهت حفظ وضع موجود بر آمده است. 
جمهوری اسلامی چه در جنبش انقلابی سال  1388 و چه در جریان سه جنبش انقلابی تقریباً پی‌درپی دی 1396، آبان 1398و 1401 شاهد سلحشوری‌ها و قهرمانی‌های زنان آگاه و انقلابی ایران بود که شجاعانه دوشادوش مردان و در صف مقدم علیه این رژیم مذهبی ارتجاعی می‌جنگیدند، شاهد برخوردهای شجاعانه دختران جوان و آگاهی چون ساریناها، نیکاها، حدیث‌ها، آیلارها و بسیاری دیگر از با نام‌ها و گمنام‌ها بود که نه فقط جهت لغو حجاب اجباری بلکه برای سرنگونی کامل جمهوری اسلامی و نابودی این جرثومه فساد و تباهی قهرمانانه دست به هر فداکاری و از جان گذشتگی می‌زدند. لذا برای این رژیم به مثابه رژیمی که وظیفه حفظ و حراست از سیستم سرمایه داری حاکم بر ایران را بر عهده دارد از میان برداشتن و کنترل این نیروی عظیم سرشار از پتانسیل انقلابی به امری بس مهم و عاجل در آمده است، چرا که خوب می داند که مبارزه برای لغو حجاب با مبارزه جهت سرنگونی جمهوری اسلامی در هم تنیده شده است و این اولین گام برای نابودی سیستم سرمایه‌داری وابسته حاکم بر ایران می‌باشد که عامل اصلی دیکتاتوری، اختناق، فقر و فلاکت و همه مصیبت‌هائی است که مردم تحت ستم ما از زن و مرد و کودک امروز با دلی پرخون و وجودی سرشاز از خشم و کینه با آن مواجهند.
سرانجام جمهوری زن ستیز اسلامی، این دشمن زحمتکشان و نوکر غارتگران امپریالیست به دست توانای توده‌های مسلح و سازماندهی شده، در گورستان تاریخ دفن خواهد شد. 

درود بر زنان مبارز و مقام و مایه افتخار خلقهای تحت ستم ایران!
درود بر مردان مبارز و انقلابی ایران که دوش ‌به دوش زنان مبارز و انقلابی
 برای رسیدن به آزادی پیکار می‌کنند!
زنده باد انقلاب، زنده باد سوسیالیسم!

30 فروردین 1403 برابر با  هیجدهم آپریل 2024

 

صحبتهای رفیق سهیلا در جلسه کلاب هاوس:  آزادی زن در گرو آزادی جامعه (آسیب شناسی شعار زن، زندگی، آزادی)
توضیح "پیام فدایی": آنچه در زیر می‌آید متن صحبتهای رفیق سهیلا در جلسه کلاب هاوس مورخ یکشنبه 10 مارس 2024 میباشد که از طرف چریکهای فدایی خلق ایران در اتاق بذرهای ماندگار به مناسبت 8 مارس روز جهانی کارگر برگزار شد. 
با درود به همه شما؛ دوستان و رفقای عزیز؛ 
روز جهانی زن گرامی باد بر شما و همه زنان کارگر و زحمتکش آگاه و مبارز.
صحبتهایم را با گرامیداشت یاد زنان و مردان انقلابی و دخترهای نوجوان و پرشهامت خلقهای ایران شروع میکنم؛ به یاد آن انسانهای پرشوری که قربانی جنایات بی شمار جلادان رژیم شدند؛ یاد فرزندان پاک خلق گرامی باد.
امسال روز جهانی زن را زنان مبارز ایران در شرایطی پشت سر گذاشتند که با اینکه جمهوری اسلامی جنایتکار؛ بسیاری از زنان و مردان مبارز را در خیزش ۱۴۰۱ به وحشیانه ترین شکلی سرکوب کرد و حالا هم به اعدام روزانه جوانان زندانی مشغول است؛ و بسیاری از دستگیر شدگان هنوز جزو ناپدیدشدگان هستند؛ و با اینکه جنبش تا حد زیادی به دلیل این سرکوبها (و عوامل دیگر) فروکش کرده؛ اما هنوز زنان و دخترهای نوجوان؛ جسورانه به سرپیچی از مقررات ارتجاعی رژیم ادامه میدهند؛ با اینکه میدانند که این سرپیچی ممکن است برایشان عواقب سنگین داشته باشد. 
فکر میکنم که امروز برای گرامیداشت روز جهانی زن و گرامیداشت یاد آن جوانهای مبارز؛ بهترین شیوه این باشد که در اینجا به چگونگی باز کردن گره ای از گره های جنبش انقلابی زنان ایران بپردازیم و به طور مشخص بپردازیم به "آسیب شناسی" شعار "زن؛ زندگی؛ آزادی" که یک شعار مبهم است که توسط دشمنان مردم؛ در جنبش جاسازی شده؛ و شعار انقلابی "آزادی زن در گرو آزادی جامعه است" را به عنوان یک شعار محوری واقعی مورد تاکید قرار بدهیم؛ این شعار انقلابی؛ یکی از شعارهای مهم اولین تظاهرات اعتراضی وسیع زنان علیه حجاب اجباری در تظاهرات ۸ مارچ ۱۳۵۷ بود و امروز نیز باید شعار محوری جنبش انقلابی زنان تحت ستم ایران باشد. در اطلاعیه این مراسم امروز هم عکسی از تظاهرات زنان در مشهد هست که این شعار را روز بنری نوشته اند که در تظاهرات حمل میکنند.
در رابطه با شرایط ایران؛ یکی از سوالهایی که مطرح می‌شود و کاملاً به بحث ما ربط دارد؛ این است که چرا مردم هنوز پیروز نشده اند؟ چرا مردمی که در طول چهل سال گذشته همیشه برای رسیدن به خواست های انقلابی اشان به خیزشهای کوچک و بزرگ متعددی دست زده و با رژیم جنایتکار مبارزه کرده اند؛ هنوز پیروز نشده اند؟
در پاسخ به این سوال می‌توان گفت که دلیل اصلی شکست مردم؛ سرکوب شدید آنها توسط رژیم بوده.
در رابطه با سرکوب مردم توسط رژیم؛ اگر خیزش انقلابی ۱۴۰۱ را در نظر بگیریم، می بینیم که دشمنان مردم در این جنبش علاوه بر سرکوب فیزیکی؛ به صورت کاملاً برجسته از طریق به اصطلاح "سرکوب نرم" نیز با مردم مقابله کردند. دشمن با ایده پراکنی و مهندسی افکار و به طور مشخص از طریق "مهندسی شعارها"ی جنبش؛ تلاش کرد که جنبش را از مسیر انقلابی اش منحرف کند. در این رابطه بود که یک شعار انحرافی؛ مبهم و قابل تفسیر؛ یعنی شعار "زن، زندگی، آزادی" را با تبلیغات بسیار گسترده (در سطح جهان) در درون جنبش جاسازی کردند. یعنی شعار "زن، زندگی،آزادی" که معنی و پیام روشن و واضحی ندارد؛ ناگهان بردند روی آنتن و رسانه ای شد؟ چرا هیچکدام از آن همه شعارهای مشخصی که مردم در جنبش؛ برای تحقق خواسته های طبقاتی خود سر دادند؛ در رسانه های جهانی مطرح نشدند؛ اما امپریالیستها آن همه تبلیغات صرف آن شعار مبهم کردند؟
خب؛ همه ما دیدیم که در جنبش ۱۴۰۱؛ زنان و به خصوص دختران جوان؛ حتی بیشتر از جنبش های قبلی با شور و شجاعت تمام در آن شرکت کردند. شاهد حضور زنانی بودیم که مرگ را به سخره گرفته بودند و با شور و شوق انقلابی در مقابله ی قهرآمیز با دژخیمان رژیم؛ جان تازه ای به انقلاب شکوهمند توده های مبارز مردم بخشیدند. 
دشمنان می‌دیدند دختران جوان انقلابی نمادهای زیبای انقلاب هستند؛ در این جنبش دختران جوان آگاه و ثابت قدمی حضور داشتند که به چشمهایشان مزدوران رژیم با گلوهای ساچمه ای شلیک کرده و آنها را کور کرده بودند؛ اما با این همه آنها میگفتند "چشم که چیزی نیست؛ برای آزادی جانم را هم فدا میکنم"؛ و یا آن مادری که با زبان خودش در تجلیل از مبارزه قهرآمیز میگفت "دختر جان؛ زمانی میرسد که آرد نانی که میخوریم؛ از آسیابی آمده باشد که مردم؛ چرخهایش را با خون این دژخیمان به حرکت درآورده باشند؛ و فقط آن زمان؛ میتونی بگی که واقعا آزاد شده ایم"؛ وقتی دشمنان مردم (در صدر آنها امپریالیستها) دیدند که این نوع زنان؛ نماد مبارزه شده اند؛ از این واقعیت سوء استفاده کردند و در چهارچوب شرایطی که زنان مبارز به چنین مقامی در جامعه‌ی انقلابی رسیده بودند؛ شعاری را که فقط در ظاهر؛ اسم "زن" در آن قرار دارد ؛ اما از نظر محتوی قابل تفسیر و بدون هیچ ارزش و ماهیت انقلابی است؛ با زور تبلیغات گسترده؛ در درون جنبش جاسازی کردند. دشمنان مردم با این شعار مبهم؛ یک نوع اتحاد تصنعی و همبستگی خیالی در میان افرادی (عمدتا در جوامع ایرانی خارج از ایران) ایجاد کردند؛ افرادی که به شکلی در اثر زرق و برق تبلیغات امپریالیستی دچار کوری و کری سیاسی شده بودند؛ زیرا که هر کدام از آنها به نوعی خواسته های خودشان را در آن شعار مبهم تصور میکرد. البته یادآوری میکنم که ما هر فردی را که این شعار را تکرار کند را ضدانقلاب و یا دشمن نمیدانیم. بسیاری از این افراد؛ کسانی هستند که از احساسات و همدردیهایشان با مردم مبارز ایران سواستفاده شده است و آنها صرفا از روی احساسات است که آن شعار را سر داده اند و ما این ایرانیان را جزو صف انقلاب میدانیم. اما تاکید میکنیم که "احساسات" سنگ بنای خوبی برای فعالیت مبارزاتی نیست. و البته خاصیت اتحادهای خیالی؛ ذات ناپایدار آنهاست.
این شعار انحرافی را عبدلله اوجالان (رهبر پ.ک.ک ) در اواخر دهه ۱۹۹۰ در رابطه با جنبش زنان سوریه مطرح کرده بود. و اولین بار در ایران توسط فردی ناشناس (که احتمال دارد از طرفداران اوجالان بوده) در مراسم دفن زنده یاد ژینا سر داده شد؛ و برخی افراد در میان مردمی نیز که در آن فضای دردناک برای سوگواری بر مزار ژینا جمع شده بودند؛ بدون اینکه درک مشخصی از آن شعار داشته باشند؛ آن را تکرار کردند. رسانه‌های امپریالیستی نیز با تکیه بر این امر، به رواج شعار مزبور پرداختند. یک گفتمان های انحرافی و غیرانقلابی مانند "انقلاب زنانه" نیز (که هم ردیف نظرات مضحک اوجالان؛ نظراتی مانند علم زن شناسی یا «ژنولوژی» است) همراه با شعار انحرافی مزبور در جنبش جاسازی شد.
شعارهای واقعی جنبشها هرگز شعارهایی نیستند که به این شیوه (توسط افرادی از خارج جنبش) به جنبش تحمیل شده باشند؛ آنهم با هزاران تبلیغات عوامفریبانه امپریالیستها، امپریالیستهایی که نمایندگان دولتهایشان در مجالس قانون گذاری شان؛ مزورانه گیس خودشان را میبریدند که وانمود کنند مدافع زنان ایران هستند؛ اما از در پشتی میرفتند مذاکرات و معاملات اقتصادیشان را با جمهوری اسلامی ادامه میدادند. شعارهای واقعی جنبشهای انقلابی (آنطور که در جریان جنبش های مردمی شاهد بودیم) در درون خود آن جنبشها؛ توسط توده‌های انقلابی و روشنفکران آگاه و چپ؛ منطبق بر مراحل مختلف مبارزه؛ و در رابطه با هدف و پیامی که در آن مرحله از مبارزه میخواهند منتقل کنند؛ ابداع می‌شدند. درحالیکه شعار اوجان هیچ ربطی به ماهیت خیزش انقلابی مردم ایران ندارد.
مردم انقلابی در طول مبارزات پی در پی خود می آموزند که دو نوع شعار متفاوت "انقلابی" و "غیرانقلابی" را از هم تشخیص بدهند و تفکیک کنند. شعارهای انقلابی؛ به مثابه یکی از ابزارهای تبلیغ و ترویج و پیام رسانی و آگاهی دهنده عمل میکنند. و نمایی کلی و به روز شده از خواسته ها و اهداف و چشم اندازهای مردم درون جنبش را نشان میدهند و به ایجاد زمینه های لازم برای پیروزی انقلاب کمک میکنند. به عنوان مثال شعار "سقف و کتاب و گندم؛ قدرت به دست مردم" توسط خود مردم انقلابی ایران ابداع شد که خواست ضروری تامین نان و مسکن را با ضرورت رشد آگاهی در میان نیروهای درون انقلاب که منجر به تشکل و رهبری و کسب قدرت سیاسی انقلابی طبقه آگاه کارگر خواهد شد را بیان میکند. همین یک شعار به نوبه خود بیانگر آن است که زنان و مردان مبارز ایران می دانند که پس از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی خواهان چه نوع جامعه ای هستند.
شعارهای طبقاتی-کمونیستی مانند "سوسیالیسم یا بربریت" که توسط دانشجوهای شهرهای مختلف روی پلاکاردها نوشته شد؛ و شعار "زنده باد سوسیالیسم" که در کردستان سر داده شد؛ با پیوندهای واقعی و مستقیمی که با شرایط زندگی و خواسته های مردم دارند؛ به ایجاد و رشد آگاهی های حقیقی کمک میکنند. اما شعار مبهم و قابل تفسیر اوجالان چنین هدفی را دنبال نمیکند.
برخی شعارهای انقلابی نیز با هدف از میان برداشتن زمینه های افتراق (افتراق هایی که دشمن ایجاد کرده) در درون جنبش سر داده میشوند؛ شعارهایی مانند "اتحاد؛ اتحاد" که از قدیم در قیامهای مردم ایران بوده؛ و شعار "بلوچستان،کردستان، چشم و چراغ ایران" که در نقاط مختلف ایران؛ برای همبستگی با مردم بلوچستان در مقابل حملات وحشیانه رژیم سر داده شد. این نوع شعارها بر همبستگی و اتحاد مردم ایران تأکید داشتند. اما اگر خوب توجه کنیم شعار "زن، زندگی، آزادی" اوجالان؛ (برعکس شعارهای انقلابی ای که مثال زدم) به نوعی برای ایجاد نفاق میان مردم؛ مورد استفاده قرار گرفته است. به عنوان مثال؛ برخی از زنان که خودشان را فمنیست میخوانند؛ زور و تلاش زیادی به خرج میدهند تا شعارهای طبقاتی-انقلابی کمونیستها را عقب بزنند و به جایش این شعار اوجالان را به جنبش قالب کنند. آنها در این رابطه به تحریف تاریخ جنبش انقلابی چپ هم دست زده اند. بعدا در پرسش و پاسخ اگر وقت شد بیشتر در این رابطه توضیح خواهم داد.
مثال دیگری میزنم از شعارهای انقلابی؛ شعارهای واضحی مثل "معلم بیدار است؛ از شاه و شیخ بیزار است"، "معلم زندانی آزاد باید گردد"، خواسته های مشخص قشرهای خاصی در درون جنبش را بیان میکنند. در حالی که در شعار جاسازی شده ی "زن، زندگی، آزادی" اصلا حرف مشخصی زده نمیشود؛ چه برسد به اینکه خواسته ای از خواسته های بیشمار زنان و یا قشر دیگری از مردم تحت ستم را منعکس کند.
باید تأکید کنم که بسط شعارهای واضح انقلابی که خواسته های همه اقشار تحت ستم را پوشش بدهند میتواند به تقویت جنبشهای مردمی کمک کند و در خدمت رهائی کودکان کار؛ کولبران؛ دست فروشان؛فعالین محیط زیست؛ زنان و ... غیره قرار بگیرد. اما نقش آن شعار مبهم کذایی فقط ایجاد گیجی و سردرگمی سیاسی و نظری است. وقتی از کسانی که از آن شعار طرفداری میکنند؛ میپرسی که خب؛ این شعار چی میگه؟ معنیش چیه؟ جواب میدهند که "برای من ... اینه و اونه" آرزوهایی را از درون تخیلاتشان میکشند بیرون و چیزهایی میگویند که به طور واقعی و واضح در این شعار نیست؛ در هواست؛ از هوا میگیرند میچسبانند به این شعار.
شعارهای انقلابی دیگری مثل "وای به روزی که مسلح شویم" قدمهای بعدی انقلاب را به روشنی مشخص میکنند و با این روش پیوند مستقیمی میان اقدامات نیروهای درون جنبش؛ با پیروزی انقلاب ایجاد میکنند. اما بدون تفسیر های دلبخواهی؛ نمیتوان هیچ هدف انقلابی در شعار "زن، زندگی، آزادی" دید.  
یک مثال دیگر میزنم. همه ما دیدیم که توده های مردم آگاه و از جمله زنان مبارز؛ با شعارهای انقلابی و ابتکاری مثل "اصلاح طلب؛ اصولگرا؛ دیگه تمومه ماجرا" چه ضربات جانانه به دشمنان فریبکارشان زده اند. اما شعار جاسازی شده "زن، زندگی، آزادی" نه تنها ضربه ای به دشمن نمیزند؛ درواقع خودش هم ضربه ای است که دشمنان و نوکران مرتجع آنها و همچنین ساده اندیشان سیاسی؛ به زنان و جنبش انقلابی اشان زده اند. بعدها درجه کاری بودن این ضربه هر چه بیشتر معلوم خواهد شد.
با شعارهایی مانند "مرگ بر دیکتاتور"؛ "مرگ بر جمهوری اسلامی" و همانطور که الان مثال زدم شعار "وای به روزی که مسلح شویم" مردم انقلابی علیه کلیت رژیم روشنگری میکنند و راه صحیح انقلاب و خواست سرنگونی انقلابی رژیم را اعلام میکنند. و دشمنان مردم درست در تقابل با چنین شعارهائی است که شعارها و گفتمانهای ضدانقلابی مانند "مبارزه ی خشونت پرهیز" را ترویج میکنند؛ و شعار "زن، زندگی، آزادی" را علم کردند که نه تنها راهی برای مبارزه نشان نمیدهد بلکه سعی در انحراف جنبش از راه و هدف اصلی اش دارد. این واقعا ضربه زدن به توده های مردم انقلابی است.
در خیزش ۱۴۰۱ شعارهای ابتکاری و انقلابی جدیدی هم برای از بین بردن توهماتی که دشمن ایجاد میکند؛ ابداع شدند. به عنوان مثال؛ شعار "نه نون داریم نه خونه؛ حجاب شده بهونه" یا "حجاب فقط بهانه است، کل نظام نشانه است!" را مردم در پاسخ به تبلیغات ضدانقلاب ابداع کردند؛ ضدانقلابی که وانمود میکند مسئله اصلی مردم حجاب است. واضح است که خواست رفع حجاب اساسا یک خواست مهم زنان کارگر و  زحمتکشان از کشاورزان گرفته تا پرستاران است. زیرا که مخالفت زنان کارگر و زحمتکش با حجاب؛ از جنبه حفظ جان و سلامتی‌شان در کارخانه و بیمارستان و آزمایشگاه و کوه و دشت و ... است. پس زنان کارگر و زحمتکش بیش از همه اقشار و طبقات دیگر از حجاب اجباری صدمه میبیند. اما اگر این خواست برای زنان طبقه سرمایه دار، خواست اصلی و اساسی شمرده می شود، برای زنان طبقه کارگر و زحمتکش تغییر شرایط اسفبار زندگی و گرسنگی و فقر و بیخانمانی و دیگر محرومیتهای زندگی شان خواسته های اصلی و اساسی هستند. 
با توجه به این مقایسه هایی که بین شعارهای انقلابی و شعار "زن، زندگی، آزادی" انجام شد؛ میبینیم که شعار "زن، زندگی، آزادی" به مثابه یک نمونه از شعارهای جاسازی شده توسط دشمن؛ ذاتا شعاری علیه انقلاب است که در خدمت اشاعه ناآگاهی و ایجاد سردرگمی نظری و منحرف کردن مسیر انقلاب مطرح و برجسته شده است. این شعار برخاسته از انقلاب و بیان کننده خواسته های واقعی انقلابیون نیست؛ بلکه نتیجه ی سوء‌استفاده دشمن از واقعیات درون جامعه و از ریخت انداختن خواسته های واقعی انقلابیون توسط دشمن است. درواقع دشمن همیشه تلاش میکند که شعارهای انقلابی و کاری مردم را معیوب کند و از کار بیاندازد. در این رابطه یک مثال میزنم از معیوب کردن شعارهای مردم توسط دار و دسته خمینی در سال ۵۷. حتما یادتان هست که یکی از شعارهای محوری انقلاب ۵۷ "استقلال، آزادی" بود. شعار محوری به مثابه یک نماد نظری و ایدئولوژیک و سیاسی در جنبش انقلابی عمل میکند. و توده های مردم آگاه؛ بنا بر آگاهی اشان از وابستگی رژیم شاه به امپریالیستها و آگاهی اشان در رابطه با رویدادهای تاریخی مانند کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میدانستند که امپریالیستها دشمن واقعی اشان هستند؛ و میدانستند که بدون مبارزه برای پایان دادن به سلطه امپریالیستها در ایران نمیتوان به طور واقعی تغییری اساسی در جامعه ایجاد کرد و از فقر و فلاکت و استثمار نجات یافت. از این رو؛ مردم در سال ۵۶ و ۵۷ شعار محوری "استقلال؛ آزادی" را سر میدادند. اما دارو دسته مرتجع خمینی با هدف شکست دادن مردم؛ عبارت "جمهوری اسلامی" را که یک شعار غیر مردمی و معرف یک نوع حکومت ناشناخته مذهبی برای مردم بود؛ به آن شعار مردمی اضافه کردند و آن شعار انقلابی را معیوب کرده و از کار انداختند؛ و تبدیلش کردند به شعاری نامفهوم و حتی ضدانقلابی. امپریالیستها هم اینطور تبلیغ کردند که مردم ایران جمهوری اسلامی میخواهند.
سخنانم را خلاصه کنم. زنان (و مردهای) جوان انقلابی و پرشهامت در خیزش انقلابی 1401 با شعارهای انقلابی و همچنین با اعمالشان نشان دادند که از آگاهی مبارزاتی والائی برخوردار هستند و همچنین  هیچ تردیدی در اعمال خشونت انقلابی علیه دشمن ندارند. شکوه جنبش ۱۴۰۱ از آن جهت بود که ادامه جنبش‌های کوچک و بزرگ قبلی بود؛ و دربر گیرنده تجارب و دست آوردهای مبارزات پیشین مردم بود؛ و همچنین فراگیرتر و پرمحتواتر از قبل بود؛ مردم انقلابی در این جنبش (که علاوه بر اینکه طبقات و قشرهای گسترده ای را در بر می گرفت؛ مشخصه مهم اش حضور پر شور زنان جسور انقلابی بود) هدف خودشان برای سرنگونی و نفی کامل رژیم را برجسته تر از همیشه فریاد زدند. قدرت زیاد این جنبش و پتانسیل پیشروی گسترده و سریع آن به دلیل همین خصوصیات و دستاوردهای آن بود. از این جهت بود که دشمنان مردم؛ ابزارهایشان را علیه این جنبش انقلابی تیز کردند و دستاوردهای جنبش را مورد حمله قرار دادند؛ و همانطور که مطرح شد یکی از سلاح هایی که دشمن برای این حمله به کار گرفت؛ جاسازی کردن شعاری مبهم و فاقد صراحت و شفافیت طبقاتی در صدر جنبش بود. در هر جنبشی نقاط عطفی رخ میدهند که از یک طرف؛ مردم انقلابی و روشنفکرانشان؛ و از طرف دیگر؛ دشمنان آنان تلاش میکنند که از آن نقطه عطف با پیروزی عبور کنند. دشمن تلاش میکند جنبش انقلابی را از ریل خارج کند. توده های مردم انقلابی و روشنفکران انقلابی اشان باید ضربات دشمن را خنثی کنند و اجازه ندهند که دشمن؛ انقلاب را از مسیر اصلی اش خارج کند. یکی از چیزهایی که میتواند به این امر کمک کند؛ دادن شعارهای مناسب در هر مرحله از جنبش است و همچنین انتشار بیانیه هایی که همه خواسته ها و اهداف برحق همه قشرهای درون جنبش را به روشنی بیان کنند. از طرف دیگر باید قاطعانه با تلاش های دشمن و نیروهای سازشکار برای اشاعه شعارهای انحرافی و از جمله شعار بی محتوا و تفسیرپذیر زن زندگی آزادی مبارزه کنند، و در همان حال به توضیح و تشریح واقعیت های جوامع طبقاتی و جامعه سرمایه داری ایران پرداخته و نشان دهند که چرا آزادی زن در گرو آزادی جامعه می باشد.
خب: امیدوارم خسته اتان نکرده باشم. سخنان زیادی در رابطه با تجارب و خصوصیات و دیگر جنبه های مهم خیزش انقلابی ۱۴۰۱ هست و این که دشمن با شعار زن زندگی آزادی قصد وارد آوردن چه آسیب هائی به جنبش انقلابی مردم را دارد؛ که در اینجا فرصت نیست به همه آنها بپردازم. اما امیدوارم که در بخش پرسش و پاسخ این موضوعات را بیشتر توضیح بدهم.
با امید به پیروزی توده های مردم انقلابی ایران؛ و با امید به موفقیت زنان طبقه کارگر و همه زنان تحت ستم ایران در مقابل رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی و امپریالیسهای مدافع این رژیم؛ برایتان پیروزی آرزو می کنم.
توضیح: در بخش پرسش و پاسخ توضیحات زیر از طرف رفیق سخنران داده شد:
در رابطه با اینکه فمنیستها چطور از فضایی که در چهارچوب شعار "زن، زندگی، آزادی" ایجاد شده؛ برای ایجاد نفاق میان خلق و فرزندان آگاه خلق (یعنی کمونیستها) استفاده میکنند؛ یک مثال میزنم. اخیرا دیدم که یک خانم فمنیست در مصاحبه و گفتگویی ادعا کرد که کمونیستها (و مردهای کمونیست) از تظاهرات ۸ مارس سال ۵۷ (که اولین اعتراضات مردم علیه حجاب اجباری بود) حمایت نکردند. او جریانات سیاسی سازشکار آن دوره را به نام کمونیست جا زد و این واقعیت را لاپوشانی کرد که اکثر زنان شرکت کننده در آن تظاهرات گرایش چپ داشتند و کمونیست بودند. یعنی برپا کنندگان آن جنبش نیروهای متعلق به کمونیستها بودند. اتفاقاً مردان کمونیست نیز به حمایت از این جنبش برخاسته و حتی به مقابله با حزب اللهی ها می پرداختند. در واقع اون خانم فمنیست با پررویی توی چشم ما که بازماندگان دخترهای دانش آموز چپ هستیم که آن تظاهرات را ۵ یا ۶ روز ادامه دادیم، آن واقعیت تاریخی را تحریف کرد. همین خانمهای فمنیست (که البته آن زمان اسمهای دیگری داشتند؛ مثل وکلای توده ای؛ کارمندان وزارت خانه ها که ادعای هواداری از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را داشتند و بعدها اکتریتی شدند و حالا برخی از آنها را من در کانادا و آمریکا میبینیم که از این ادعاهای دروغ دارند) در روز چهارم که طالقانی با فریبکاری اعلام کرد که خمینی منظورش حجاب اختیاری بوده؛ نه حجاب اجباری؛ این خانمهایی که الان فمنیستهای دروغگو هستند؛ تحصن ها را شکستند و اطلاعیه دادند که دانش آموزان دیگه تظاهرات نکنند. گفتند به هدفشان رسیده اند. اما ما دانش آموزان کمونیست یک روز دیگه هم ادامه دادیم و خود من با تعدادی از همکلاسی هایم در محوطه دانشگاه تهران جمع شدیم که دوستم هم از دار و دسته زهرا خانم فالانژ چاقو خورد و شکمش را پاره کردند. حالا علاوه بر تبلیغات امپریالیستها برای شعار کذایی زن زندگی آزادی؛ این قبیل زنان هم برای غالب کردن آن شعار به تحریف تاریخ هم پرداخته اند.

 

 

به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران شماره 295، اسفند 1402

صحبت‌های رفیق خورشید: آزادی زن در گرو آزادی جامعه است!
توضیح "پیام فدایی": آنچه در زیر می‌آید متن صحبت‌های رفیق خورشید در جلسه کلاب هاوس مورخ یکشنبه 10 مارس 2024 می‌باشد که از طرف چریکهای فدایی خلق ایران در اتاق بذرهای ماندگار به مناسبت 8 مارس، روزجهانی زن، برگزار شد. 

با درود و گرامیداشت ۸ مارس، من سعی می‌کنم که خیلی سریع صحبت کنم چون می‌دونم که وقت محدوده امیدوارم فرصت باشه که همه صحبت هام رو تمام کنم.
من می‌خوام در این فرصت در مورد اهمیت نقد شعار زن زندگی آزادی چند دقیقه‌ای صحبت کنم هر چند که خب بسیاری از موارد رو سخنران عزیز بهشون اشاره کرد. تعابیر غیرمنصفانه و بعضا مغرضانه‌ای که برخی از افراد به این نقد ما در مورد این شعار و اینکه درباره مساله زنان دیدگاهی نداریم و یا اصرار داریم که زنان در جامعه ایران مشکلی ندارند و از این صحبت‌هارا حتما شنیده‌اید که هیچ انطباقی با واقعیت ندارد و بیانگر موضع ما نمی‌باشند. ما اگر در نارسائی این شعار صحبت می‌کنیم و به طور مشخص شعار زن زندگی آزادی رو نقد می‌کنیم اتفاقا با یک دیدگاه طبقاتی به این موضوع می‌پردازیم.
ما اگه این سوال رو پیش روی خودمون قرار بدیم که آيا با برداشتن حجاب اجباری و نگاه کلی به صرفا مشکلات زنان، آیا مساله ستم طبقاتی، مشکلات معیشتی و فقر و فساد و بیکاری و … زنان در ایران حل می‌شه؟ آیا اصلا مسئله حجاب که اختیاری بودنش حق مسلم همه زنان است، تضاد اصلی جامعه ماست؟ بازم تاکید می‌کنم، خواست پوشش اختیاری که حق مسلم زنان است و من به عنوان یک زن تمام قد از این حق دفاع می‌کنم و با تاکید بر اینکه حق پوشش اختیاری اتفاقا معضلیه که زنان کارگر با نقض آن در محیط کار با اون روبرو هستن و ما می‌دونیم که چقدر این حجاب اجباری باعث شده که در یک جاهایی آسیب رسان باشه و چقدر برای زنان طبقه کارگر، زنان طبقه‌ای که من از اون دفاع می‌کنم مشکل به وجود میاره.

اگر ما صادقانه به این پرسش بپردازیم متوجه می‌شویم که با سردادن این شعار در حقیقت ما نیم دیگر جمعیت جامعه و اساسی‌ترین معضلات و گرفتاری‌هایی رو که در اون جامعه بحران زده وجود داره رو نمی‌بینیم و از اون چشم پوشی می‌کنیم. مساله‌ای که من با اون مواجه شدم و طبق این جمله معروف که آزادی زن در گرو آزادی جامعه است، من با کسانی روبرو شدم که تصور می‌کنند که بدون آزادی کل جامعه آزادی زن میسر است. من می‌خواهم اینجا این مساله رو روشن کنم با این دیدگاهی که در پیش روی خودمون قرار می‌دیم آیا با آزاد شدن زن در یک جامعه آنطور که ادعا می‌شود در جامعه بورژوائی، مساله فقر و فساد و بیکاری و گرانی و گرسنگی و نبود سرپناه و کارتن خوابی و همه این معضلات بسیار بزرگ اون جامعه برداشته می‌شه و از بین میره؟ نمونه مشخص اون این هست که در جوامع اروپایی به هر حال یک آزادی نسبی در اون جا وجود داره و بهتره بگم که با ایران اصلا قابل مقایسه نیست، اما مشخصا مثلا در همین برنامه های ۸ مارس چه در سال‌های گذشته و همین امسال که سه روز پیش برگزار شد، در خیلی از کشورها تاکید و مطالبه اصلی زنان در مورد نابرابری حقوق بود.
آیا در جوامع غربی هیج مشکل اقتصادی و معیشتی وجود نداره؟ دارم صحبت خودم رو به اینجا می‌رسانم که تاکید کنم که ما با یک سیستم پلید به نام سیستم سرمایه‌داری مواجه هستیم که این ستم طبقاتی که در دنیا وجود داره و همینطور ستم مضاعفی که همواره در طول تاریخ بر زنان در همه جوامع اعمال شده و کلا تمام ستم‌هایی که بر همه توده‌ها روا می‌شه اینها همه ذاتی این سیستم هستند و ….
بیاییم صادقانه به این موضوع نگاه کنیم که با به اصطلاح تاکید می‌کنم با به اصطلاح دادن برخی از حقوق بدیهی و طبیعی به زن‌ها، تمام مشکلات و معضلات زنان و همچنین اون جامعه بر طرف می‌شه؟ یا نه؟ پس مساله اینه که ما بیاییم با تحلیل مشخص از شرایط مشخص، تضاد اصلی رو در جامعه نشونه بگیریم و کندوکاو بکنیم که ریشه‌ی مسله اصلی و مشکل اصلی در جامعه ما چی هست؟ وقتی به این موضوع فکر بکنیم و اگر به همین جنبش انقلابی ۱۴۰۱ هم برگردیم و شعارهای این جنبش رو با این تاکید که شعارهایی رو که مردم در داخل ایران سر می‌دادن رو بررسی کنیم، _این توضیح رو هم بدم که واقعا روند صعودی رادیکالیسم شعارهایی که در داخل ایران سر داده می‌شد رو به هیچ وجه با شعارهای تو خالی اکثریت ايرانی‌های خارج ایران که عاری از بار توصیفی شرایط مردم در داخل بود، مقایسه نمی‌کنم چون واقعا در دو خط متضاد پیش می‌رفتن_ حالا با توجه به اون شعارها متوجه می‌شویم که در همه شعارها اشاره مستقيم به وخامت اوضاع اقتصاد و وضعیت وحشتناک معیشتی می‌شد، به فقر پیش رونده‌ای که مردم اون جامعه رو در خود اسیر کرده اشاره می‌شد، به وضعیت بیکاری اشاره می‌شد. خب همه این‌ها مسائل اقتصادی هستند یعنی مطالبه اصلی مردم تحت ستم ایران مطالبات اقتصادی‌ست. این دقیقا معنای همون سخن بنیادینی هست که می‌گه، اقتصاد زیر بنای جامعه است و سیاست روبنایی است که بر اساس اون زیر بنا شکل می‌گیرد. بنابراین با درک این موضوع که واقعا مساله و مشکل جامعه ما رو نمی‌شه صرفا به مساله حجاب به عنوان مشکل اصلی اون جامعه تقلیل داد، با تاکید بر اینکه دوباره تكرار می‌کنم که مطالبه پوشش اختیاری حق مسلم تمام زنان است و اتفاقا همونطور که قبلا هم گفتم زنان کارگر بیشترین آسیب رو از این مساله حجاب اجباری می‌بینند، اما همه ما می‌دونیم و شاهد هستیم که مشکلات اقتصادی و تبعیض و گرانی‌های افسار گسیخته و در حالت کلی حمایت مستقیم سرمایه‌داری از هر شکلی از شکاف و فاصله طبقاتی که روز به روز بیشتر و بیشتر هم می‌شه مساله اصلی مبارزات توده‌های تحت ستم و مبارز ما هستش که برای بقا و زنده موندن در یک جنگ تمام عیار با سیستم فاسد و پوسیده سرمایه‌داری هستند و ما شاهد هستیم که چگونه توسط مدافعین این سیسیتم در حال سرکوب و فشار بیشتر هستند. اینجا یک نکته‌ای رو در پاسخ به صحبت شادی عزيز بدم که درسته که فمنیست‌ها هم برای تحقق حقوق زنان مبارزه کرده‌اند، اما تئوری رهایی زن که در گرو رهایی جامعه است در حقیقت با شکست سرمایه‌داری به سرانجام می‌رسه. این اساس مبارزه کمونیست هاست و نه فمنیست‌ها.
تقليل مشکلات مردم به مساله حجاب کاری هست که اتفاقا همین سرمایه‌داری در جهت اون کوشش می‌کنه، به دلیل اینکه وقوع یک انقلاب بزرگ مردمی در اون جامعه و شناخت و آگاهی مردم و مبارزه در جهت از بین بردن ريشه تمام این مشکلات یعنی نظام سرمایه‌داری، منجر به نابودی اون سیستم خواهد شد و این همون چیزی ست که از اون می‌ترسند.
اگه بخوام مثال در این‌باره بزنم اینه که همه احتمالا به خاطر دارید زنان و دختران جوان که علاقمند بودند که برن ورزشگاه و مسابقات فوتبال رو از نزدیک دنبال کنند، حتی به خاطر دارم که یک دختر جوان هم در این مورد كشته شد، امروز این موضوع نه کامل بلکه تا حدی حل شده و برخی از زنان و دختران می‌توانند به ورزشگاه برن و مسابقات رو دنبال کنند. اما سوال اینجاست که آیا امروز همه مشکلات جامعه ما حل شد؟ الان هیچ دلیل دیگری برای مبارزه برای برابری زن و مرد نیست؟
واقعیت اینه که ما به عنوان کسانی که برای برابری کامل زن و مرد مبارزه می‌کنیم مثل سلطنت طلب‌ها نیستیم که با سر دادن اون شعارهای هجو و جنسیتی که فریاد می‌زدند و در ادامه شعار زن زندگی آزادی رو هم سر می‌دادن باشیم.
ما می‌دونیم که این شعار بار طبقاتی نداره و کشورهای قدرتمند که مشخصا فقط دنبال منافع خودشون هستند میان و پشت این شعار قرار می‌گیرند. به عنوان چپ به نظر من این یک تلنگر بزرگ هست برای ما که اندیشه کنیم که محتوای این شعار چه نفعی به حال اون‌ها می‌تونه داشته باشه که سردمداران بزرگ و کوچیکشون از اون حمایت می‌کنند و اون مراسم‌های بی خود و مسخره گیس بریدن و امثال اون رو راه می‌اندازند. و همینطور رسانه‌های وابسته به کشورهای قدرتمند هم پشت این شعار قرار گرفتند خب هدف اون‌ها اینه که مبارزات آزادی خواهانه و سرنگونی طلبانه مردم ما رو به هرز ببرند و هدفش رو نابود کنند.

ما به عنوان انسان‌های چپ یا کمونیست یا سوسیالیست خیلی غم انگیزه که بدون تفکر و تحلیل پشت شعاری قرار بگیریم که دشمن طبقاتی ما هم از اون حمایت می‌کنه و تکرارش می‌کنه.

با یک نقل قول از مارکس که تاریخ کلیه جامعه‌هایی که تاکنون وجود داشته تاریخ مبارزه طبقاتی ست سخنم رو تمام می‌کنم و تاکید می‌کنم که تنها زمانی که دشمن اصلی شناخته بشه، مبارزه برای رسیدن به حقوق انسانی شکل درست خود رو پیدا می‌کنه و منجر به نتیجه گیری درست می‌شه. با تاکید بر این واقعیت که آزادی زن در گرو آزادی جامعه می‌باشد.

 

 

تهاجم ددمنشانه به زنان با بازگشت گشت ارشاد
رژیم زن ستز جمهوری اسلامی از روز شنبه 25 فروردین ماه یورش سرکوبگرانه‌ای را به زنان تحت ستم ایران شروع نموده است. گرچه در 45 سال گذشته روزی نبوده است که این رژیم زن ستیز از سرکوب و اعمال انواع فشارها بر زنان بازمانده باشد اما به دنبال ضرب و شتم ژینا (مهسا) امینی در بازداشتگاه گشت ارشاد و قتل وی توسط ایادی جمهوری اسلامی و برپائی خیزش انقلابی بزرگ 1401در سراسر ایران، حمهوری اسلامی با هراس از توده ها هر چند به طور موقت به اجبار "گشت ارشاد" را از خیابان‌ها جمع نمود.  اما با فروکش امواج آن خیزش بزرگ، رژیم دیکتاتور حاکم با دستگاه‌های تبلیغاتی خود به تدریج  زمینه‌های بازگشت گشت ارشاد به خیابان‌ها را مهیا کرد. 

روز شنبه تحت عنوان "طرح نور" که در واقع طرح جلوگیری از نور و گسترش سیاهی و تاریکی بر فراز آسمان ایران از سوی حاکمین سیاه دل می‌باشد نیرو های سرکوبگر جمهوری اسلامی در دستجات بزرگ در خیابان‌های شهرها و به خصوص در تهران در جهت تحمیل حجاب اسلامی مورد نظر خود به زنان همچون سگان هار زنجیر‌گسیخته به جان زنان در بند و ستمدیده ما افتادند. از آن روز به بعد روزی نبوده است که تعدادی از زنان تحت ستم به وحشیانه‌ترین شکل مورد ضرب و شتم مأموران سرکوبگر قرار نگرفته و بازداشت نشوند. در همین فاصله کوتاه، زنان بازداشتی روایت‌های دهشتناکی از برخوردهای خشونت‌آمیز اراذل و اوباش حکومتی ارائه داده‌اند که موارد زنده و مختلف آن در شبکه‌های اجتماعی کاملاً در دسترس می‌باشد. برای نمونه زنانی از ضرب و شتم خود و به کارگیری شوکر (باطوم برقی) و حتی تعرض جنسی به خود گزارش داده‌اند و ویدئوهای پخش شده است که حاوی صحنه‌های دردناکی از یورش ددمنشانه پاسداران سیاهی به زنان بدون حجاب یا حتی کم حجاب می‌باشد. در یکی از این ویدئوها زنی مشاهده می‌شود که در مقابل مترو تجریش واقع در شمال تهران به دنبال برخوردهای خشونت‌آمیز مأموران دولتی دچار تشنج و حمله عصبی شده است که بعد به کما رفته و مردم او را به بیمارستان منتقل کردند. نکته قابل توجه اینجاست که این دیکتاتوری لجام گسیخته در شرایطی با شوکر و باطوم و سلاح علیه زنان مبارز ایران جنگ نابرابر کنونی را به راه انداخته و دسته دسته آنها را بازداشت و در معرض مرگ قرار می‌دهد که در به اصطلاح جنگ‌اش با اسرائیل حتی نتوانست خون از دماغ یک سرباز اسرائیلی جاری کند و تمامی تبلیغاتش در این زمینه به موضوع خنده همگان بدل شده است. 

گزارش ها حاکی است که مأموران همچنین به سوی افرادی هم که از صحنه‌های تهاجم فیلم تهیه می‌کنند، یورش برده و آنها را دستگیر می‌کنند. این اقدام، آشکارا بیانگر آن است که جمهوری اسلامی منفور توده‌های ستمدیده ایران که دست مأموران خود را برای اعمال هرگونه خشونت و وحشی‌گری علیه زنان کاملاً باز گذاشته است به دلیل ترس از مردم و نگران از شدت‌یابی خشم آنان مانع از انتشار اعمال جنایتکارانه خویش توسط خود مردم می‌گردد.

فرستادن گشت ارشاد به خیابانها جهت اعمال خشونت ضدانقلابی معنائی جز آن ندارد که جمهوری اسلامی رسماً به زنانی که مخالف حجاب اجباری بوده و از پوشش اختیاری دفاع می‌کنند اعلام جنگ نموده است. تاکنون شاهدان عینی از جان باختن یک بازداشتی در بازداشتگاه وزرا در تهران خبر داده‌اند و گفته‌اند که خانواده‌ای را دیده‌اند که با گریه می‌گفتند "بچه‌مان را کشتند!".

واقعیت این است که سرکوب زنان سرکوب جامعه است و یورش اخیر رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی به زنان در واقع تلاشی برای سرکوب کل جامعه و جلوگیری از شورش دوبارۀ گرسنگانی است که خواب از چشم سردمداران جمهوری اسلامی ربوده‌اند. گردانندگان جمهوری اسلامی خوب می‌دانند که با توجه به فقر و فلاکتی که در سطح گسترده‌ای از جامعه به وجود آورده‌اند و با اعمال فشارهای طاقت‌فرسا به کارگران و زحمتکشان و توده‌های مبارز دیر یا زود با موج بزرگی از اعتراضات و شورش های مردمی مواجه خواهند شد. از این رو چاره مشکل لاعلاج خود را در این یافته‌اند که با حمله به زنان و پایمال کردن حق آنان برای پوشش اختیاری به مثابه یکی از دستاوردهای خیزش انقلابی 1401و ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه تا جائی که می‌توانند وقوع خیزش انقلابی قابل پیش بینی توده‌ای را به عقب بیندازند. اما شورش ناگزیر گرسنگان و توده‌های تحت ظلم و خانواده‌های داغدیده با چنین تشبثات فاشیستی برای همیشه قابل جلوگیری نیست، برعکس، اتفاقاً جنایات و اعمال وحشیانه اخیر با شدت بخشیدن به خشم و نفرت توده‌ای از جمهوری اسلامی خود به عاملی تسریع کننده شورش‌ها تبدیل شده و جنبش‌های انقلابی توده‌ها را در پی خواهد داشت. آنگاه در خیزش‌های انقلابی بعدی همگان خواهند دید که زنان مبارز و مقاوم ایران با افزودن به تجربه‌ها و آگاهی‌های سیاسی خود با عزم هر چه بیشتری در صف مقدم مبارزه برای سرنگونی این رژیم دیکتاتور، این رژیم سرمایه‌داران خونخوار زالو صفت قرار دارند.

 پیروزی از آن توده‌های ستمدیده، از آن ‌زنان و مردان مبارز و انقلابی است که ضمن کوشش در یافتن راه ظفرنمون انقلاب، برای رهائی ستمدیدگان از زیر سلطه سرمایه‌داران داخلی و خارجی و پایان دادن به حاکمیت‌های دیکتاتور در ایران پیکار می‌کنند.

نابود باد رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی!
آزادی زن در گرو آزادی جامعه است!
پیروز باد انقلاب! زنده باد سوسیالیسم!

با ایمان به پیروزی راهمان!
چریکهای فدایی خلق ایران

29 فروردین 1403 برابر با 17 آپریل 2024

17

 

 

مادران دادخواه علیه بیداد جمهوری اسلامی

به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران شماره 295، اسفند 1402

توضیح “پیام فدایی”: آنچه در زیر می‌آید متن صحبت‌های رفیق مرضیه در جلسه کلاب هاوس مورخ یکشنبه 10 مارس 2024 می‌باشد که از طرف چریکهای فدایی خلق ایران در اتاق بذرهای ماندگار به مناسبت 8 مارس، روزجهانی زن، برگزار شد.

با گرامی داشت یاد جانباختگان قیام‌ها و جنبش‌های مردمی در ایران و ارج گذاری بر فداکاری و ازجان گذشتگی توده‌ها در مبارزات قهرآمیز شون با دشمن، و با درود به همه زنان آزادیخواهی که در این خیزش‌ها فریاد آزادی سر دادند و همچنین، با تبریک ۸ مارس روز جهانی زن، درود می‌فرستم به رفقای حاضر در این اتاق. همانطور که در آفیش برنامه قید شده بحث امشب من درباره مادران دادخواه هست که سال‌هاست علیه بیدادهای ددمنشانه جمهوری اسلامی به اعتراض برخاستند. روشنه که دادخواهی زمانی زمینه طرح پیدا کرده و مطرح می‌شه که بیدادی رخ داده باشه. به همین دلیل هم دادخواهان علیه بیدادی که صورت گرفته به شکایت برخاسته و خواهان عدالت و رسیدن به داد خود می‌شوند. تو تاریخ ایران بعد از انقلاب مشروطیت با توجه به ۵۷ سال دیکتاتوری سلطنت پهلوی و همچنین ۴۵ سال سرکوب‌های بی‌وقفه جمهوری اسلامی همواره ما با مردم دادخواه روبرو بودیم. با توجه به این واقعیته که رژیم‌های دیکتاتور حاکم در همه زمینه‌ها به سرکوب توده‌ها مبادرت ورزیدند و این سرکوب صرفا به حوزه سیاسی محدود نمی‌شه و تو زمینه‌های اقتصادی و فرهنگی هم ددمنشانه اعمال می‌شه. پس ما در همه این زمینه‌ها با دادخواهی مردم مواجه‌ایم. اما بحث  امشب من در مورد مادران دادخواه متمرکزه که در مقابل جنایات جمهوری اسلامی و سرکوب خونین معترضین به پاخاستند. به خصوص باید به دادخواهی مادران در جریان سرکوب خیزش‌های توده‌ای در خرداد ۸۸ و آبان ۹۸ و خیزش بزرگ انقلابی ۱۴۰۱ اشاره کرد. البته می‌دونید که قبل از این خیزش‌ها هم ما مادرای خاوران رو داشتیم که برای گرامیداشت خاطره عزیزانشون به خاوران می‌رفتند و اونجا رو گل بارون می‌کردند و همواره هم با اطلاعاتی‌های رژیم این اراذل و اوباش شناخته شده دیکتاتوری حاکم درگیری داشتند. حتی ما در دوره شاه در تاریخ مبارزات مردممون شاهد تجمعات و مبارزات مادرای فدائی بودیم که به شکل‌های مختلف یاد عزیزانشون رو گرامی می‌داشتند و ستمگری‌های دیکتاتوری شاه رو افشاء می‌کردند. البته می‌دونیم و تجربه هم نشون داده که بدون تغییر اساسی نظام اقتصادی، سیاسی، اجتماعی حق به حق دار نمی‌رسه. اما این دادخواهی‌ها خودش بخشی از مبارزه برای دگرگونی اساسی نظام حاکم بوده و هست .

می‌دانیم که مثل همه زمینه‌های سیاسی دیگه امر دادخواهی هم مورد تفسیرهای “حقوق بشری”، “لیبرالی” و “رفرمیستی” قرار گرفته و می‌گیره، تا انرژی جمع شده پشت امر دادخواهی رو به مسیرهای اصلاح طلبانه سوق بدهند. تو این زمینه می‌شه نمونه نرگس محمدی را ذکر کرد که اخیرا بهش جایزه صلح نوبل رو دادند. او در دیدار با مادرهای دادخواه آبان گفتش “متوجه شدم که اتفاقا اونها در واقع اصلا بدنبال انتقام نیستند” با این جمله او کوشید دادخواهی مادرهای آبان را تو چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی مهار کنه. در حالیکه سخنگوی مادرهای آبان، مادر پژمان قلی پور که در ۲۶ آبان ۹۸ بدست نیروهای سرکوب کشته شد، بروشنی گفتش: تنها چیزی که آرامم می‌کنه انتقام است و قلب کسی که قلب بچه ام رو نشانه گرفت. یا خانواده وحید دامور که در۲۶ آبان ۹۸ در کرج با گلوله جنگی جانباخت، می‌گوید: ما به امید انتقام و سرنگونی قاتلان فرزندانمان زنده ایم. اما درست در مقابل این خواست قلبی مادران دادخواه نرگس محمدی و دیگه اصلاح طلبانی که از حقوق بشر دم می‌زنند. برای حفظ سیستم سرمایه‌داری حاکم از صلح و آشتی دم زده و صرفا خواهان اصلاحاتی به قول خودشون حقوق بشری تو سیستم سرمایه‌داری حاکم در ایران‌اند. در حالیکه توده‌های ستمدیده که در خیزش‌های مردمی جان بر کف برای سرنگونی جمهوری اسلامی و رسیدن به آزادی برخاستند براشون تحقق اهداف انقلابی یعنی رسیدن به نان، کار، مسکن و آزادی مطرحه. اونها برای همین می‌جنگیدند و می‌دونیم که سرنگونی جمهوری اسلامی اولین گام برای رسیدن به این خواست هاست.

حال بذارید اشاره‌ای به تاریخچه مادران دادخواه در جهان، به مادران رنجدیده‌ای که با جسارت برای افشای قاتلان عزیزان خود پیکار نمودند، داشته باشم. جنبش دادخواهی از دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی، به خصوص در کشورهای آمریکای لاتین، وسیعا مطرح شد. اونایی که بنیان‌گذار و هدایت کننده اصلی جنبش دادخواهی‌اند، اینها از مبارزه همدیگه آگاهی و تاثیر پذیری یافتند و هرگز مبارزات شون رو صرفا به فرزندان و همسرهاشون محدود نکردند، بلکه به یک مبارزه دادخواهی عمومی علیه حاکمیت دیکتاتورها ارتقاء دادند. تجربه گرانبهای مبارزه آنها به ویژه جنبش مادران دادخواه در دهه اخیر به دیگه کشورهای جهان از جمله ایران نیز کشیده شد. مادرانی که فرزندان شون بین سال های ۱۹۷۶و ۱۹۸۳ در دوره حکومت رعب و وحشت نظامی در آرژانتین مفقود شده بودند، تصمیم به گردهمایی در میدان مایو “مه” میدان اصلی شهر بوئنوس آیرس پایتخت آرژانتین گرفتند، این در شرایطی بود که حاکمان نظامی با سرکوب تمام فعالان سیاسی و بستن روزنامه‌ها صدای هر گونه اعتراضی رو خاموش کرده بودند. مادرهای آرژانتینی شجاعانه تو این میدان گرد آمدند و صدای دادخواهی خودشون رو به گوش مردم کشورشون رسوندند. صدایی که تو دنیا انعکاس پیدا کرد. دیکتاتورها سه تا از اون مادرها و دو زن دیگه که از هواداراشون بودند رو ربوده و به قتل رساندند. جنبش این مادران دادخواه پس از اون برپا شد که دیکتاتوری نظامی خونتا تو آرژانتین بین سال‌های ۱۹۷۶و ۱۹۸۳ کمونیست‌ها و آزادیخواهان رو بی‌رحمانه نابود می‌کرد. این دیکتاتوری نظامی جنگی علیه آزادیخواهان براه انداخت که به “جنگ کثیف” معروف شد و طی اون بیش از ۳۰ هزار فعال عمدتا چپ و کمونیست توسط گروه‌های افراطی راست گرا و دولت نظامی به قتل رسیدند. جنبش مادران میدان مایو از بین خانواده‌های همین کشته شدگان و زندانیان شکل گرفت که به تدریج به یکی از برجسته‌ترین جنبش‌های سياسی آمریکای لاتین مبدل شد و به جهانیان درس ایستادگی و مقاومت داد.

مورد دیگه، مادران شنبه استانبول هستند. بنا به گفته نهادهای حقوق بشر ترکیه تنها در مناطق کردنشین ترکیه در فاصله سال‌های ( ۱۹۹۲ – ۱۹۹۶ ) ۷۹۲ مورد “ناپدید شده قهری” گزارش شده، همچنین مرکز حافظه جمعی حقیقت وعدالت ترکیه فهرست ۱۳۵۳ فرد ناپدیده شده را اعلام کرده. تو همین رابطه جنبش دادخواهی مادران شنبه ترکیه شکل گرفت. در ۲۷ می ۱۹۹۵ با دعوت مادر (امینه اوچاک) مادران دادخواه تو خیابون استقلال میدان گالاتا سرای استانبول گرد اومدند و بعد این گردهمایی، مادران هر شنبه ساعت ۱۲ ظهر روی سنگفرش خیابون با عکس فرزنداشون می‌نشستند. به این ترتیب جنبش مادران دادخواه استانبول به یکی از صداهای اصلی و ضد دیکتاتوری در ترکیه تبدیل شد. احمد کایا خواننده معروف ترکیه ترانه‌ای داره با این مضمون: پنجره سیز کالدیم آنه! بی روزنه ماندم مادر / بو نه یامان چلشکی آنه! این چه تضاد سختی بود مادر / کورتلر سفره سینه دوشتوم ! که در سفره گرگ‌ها افتادم !

علاوه بر دو موردی که گفتم می‌شه از جنبش ناپديد شدگان شیلی، مادران سربازان در روسیه، مادران میدان تیان آن من در چین و انجمن مادران در الجزایر نام برد .

حالا اجازه بدین به ایران برگردیم و از مادران خاوران، مادران پارک لاله و دیگر مادرای داغدار یاد کنیم.

مادران خاوران شامل زنانی می‌شه که فرزندان و همسراشون از فعالان سازمان‌های مختلف چپ و کمونیست و آزادیخواه بودند و در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ درخاوران به خاک سپرده شدند. این مادران بطور کلی خانواده زندانیان سیاسی قتل عام شده سعی کردند اسامی به خاک خفتگان در خاوران رو جمع آوری کنند. اعدام جوانان کمونیست و آزادیخواه فاجعه بزرگی بود که با “فرمان چند خطی خمینی” اجرا شد، مادران خاوران از این جنایت بزرگ و نابخشودنی علیه حاکمیت پرده برداشتند. در طول سال‌ها جمهوری اسلامی با استفاده از ددمنشانه‌ترین و رذیلاترین شیوه‌ها مانند سرکوب، بگیر و ببند مادران و پدران سالمند تا حفر قبرهای جدید در خاوران کوشیده به خیال خام خودش این صفحه ننگین رو از کارنامه سراسر جنایت خود و از دفتر تاریخ پاک کنه. اما پی‌گیری مادران و خانواده‌های به خون خفتگان خاوران در دادخواهی، تلاش‌های مذبوحانه رژیم را نقش بر آب ساخته. به واقع چهره دیو صفت جلادان حاکم و رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی آن چنان در طول حیات سرکوبگرانه اش روشن شده که غیرقابل کتمانه. به گفته رفیق اشرف دهقانی: خاوران همچون استخوانی در گلوی سگان زنجیری حاکم گیر کرده است.

زنده یاد مادر ریاحی که سه پسرش علی، جعفر و محمد صادق ریاحی در ۳۰ بهمن ۶۱ و قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ تیرباران شدند، نقل می‌کنه که به ما گفتند: چرا دسته جمعی به خاوران می‌آیید؟ گفتم شما ما را دسته جمعی آشنا کردید. پس از تلاش‌های بسیار رژیم جنایت پیشه جمهوری اسلامی برای تخریب خاوران مادران دادخواه کوتاه نیومدند. آنها برای خنثی کردن تلاش‌های جمهوری اسلامی شیوه تجمع و تاکتیک شون رو تغییر دادند.

در مورد مادران پارک لاله می‌دانید که اونها خانواده‌هایی هستند که فرزنداشون در جریان اعتراضات و خیزش مردمی سال ۱۳۸۸ توسط ماموران امنیتی کشته شدند. خواست اصلی اونها پاسخگویی دولت در قبال مرگ، دستگیری و ناپديد شدن فرزندانشون هست. این مادران پیگیرانه علیه جمهوری اسلامی مبارزه می‌کردند و خواستار آزادی زندانیان سیاسی بودند. در ۱۹ دی ۱۳۸۸ با یورش نیروهای سرکوب به تجمع مادران بیش از ۳۰ تن از مادرهای دادخواه بازداشت شدند که هاجر رستمی مادر ندا آقا سلطان، یکی از اونها بود. ندا در ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در امیر آباد تهران با شلیک یکی از مزدورای رژیم به طرز فجیعی کشته شد. به گزارش نشریه تایم لندن لحظه جان سپردن او به پر بیننده‌ترین مرگ یک انسان در تاریخ بشریت تبدیل شد. مادر ندا ماموران هلال احمر رو که از طرف استاندار تهران برای دلجویی اومده بودند رو به خانه راه نداد و گفت: نیاز به دلجویی نیست. او تاکید کرد که فقط خواهان مجازات قاتل ندا ست. لازم به یادآوری ست که در مقابل موضع سرسختانه مادر ندا، قاضی پرونده به او گفت: برو برای باز سازی صحنه قتل خبرت می‌کنیم. در سال نو ۱۴۰۲ مادر ندا بر مزار فرزندش فریاد می زد: ندا مهمونات خیلی زیاد شدند، مادرا همه سوختند! احمد شاملو چه به زیبائی از این مادران یاد کرده؛ مادران سیاه پوش داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد!

حال بگذارید به مادران آبان بپردازم که عزیزانشون در خیزش آبان ۱۳۹۸ به دست پاسداران کشته شدند و در دادخواهی خون اونها از فعالترین مادرهای دادخواه بودند. اونها پس از سرکوب مرگبار قیام انقلابی آبان ۱۳۹۸ یک کارزار اینترنتی راه انداختند و به طور علنی برای دادخواهی خون عزیزانشون و علیه رژیم جنایتکارجمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند. از اقدامات مادران دادخواه آبان می‌توان به تجمع اونها در ميدان آزادی برای حمایت از اعتراضات تابستان ۱۴۰۰ که در ۲۴ تیر ماه در رابطه با بحران آب “قیام تشنگان” از شهرهای مختلفی در استان خوزستان شروع شد، نام برد. که پس از سرکوب‌های شدید معترضان مطالبات و شعارهای سیاسی اونها علیه نظام به استان‌های دیگه ایران گسترش یافت. در این اعتراضات عده‌ای زخمی و کشته شدند. شعار مادران دادخواه: خوزستان آب نداره، آبان فرزند نداره، بود! که با ضرب و شتم نیروهای امنیتی و بازداشت اونها همراه شد. تو جریان قیام مردم در آبان ۹۸ مزدوران جمهوری اسلامی با وحشی گری غیرقابل توصیفی به خون ریزی پرداختند. دو مورد رو ذکر کنم. در بامداد ۲۴ آبان جواد نظری کارگر کابینت سازی با گلوله پاسداران سرمایه کشته شد. مورد دوم پاسداران نظام ظالمانه حاکم آمنه شهبازی رو در روز ۲۶ آبان ۹۸ در حالیکه پای خونین گلوله خورده یک معترض رو با شال سرش می بست، کشتند. او مادر سه فرزند بود. پیام مادران خشمگين آبان از جمله محبوبه رمضانی مادر پژمان قلی پور جوان ۱۷ ساله‌ای که پاسداران تبهکار رژیم ۵ گلوله به سینه‌ش شلیک کردند! خطاب به کفتار خون آشام حسن نوروزی نماینده مجلس که گفته بود: “یکی از آنهایی که به مردم شلیک کرد من بودم، ما کشتیم! حالا چه کسی می خواهد ما را محاکمه کند”. اینه که، “تو لونه‌هاتون وایستادین با ۲۰ تا ۳۰ محافظ می‌گید، ما کشتیم هیچکی نمی‌تونه ما رو محاکمه‌ کنه! یک کلمه شما بیا بیرون محاکمه تون با ما، اگر جرئت داری بیا وسط میدون مثل ما دست خالی بیا، نه با اسلحه، باتوم و شوکر برقی! ما نه از زندان، نه از مردن نمی‌ترسیم!” اینجور برخوردهای قاطع با دشمنان مردم نشون می‌ده که دور نیست روزی که نظام پلید حاکم در آتش قهر مادران دادخواه و مردم داغدیده ایران به زباله دان تاریخ پرتاب بشه!

در پایان این بحث ضروری می‌دونم که به دو مورد دیگه‌ام اشاره کنم. یعنی مادران پیشمرگه کومله در سنندج و مادران جانباختگان بلوچستان.

در مورد مادران پیشمرگان کومله در سنندج باید بگم که اونها و فرزنداشون محصول مبارزات توده‌ای بعد تحمیل رژیم ماحصل گوادلوپ جمهوری اسلامی در کردستان‌اند. بهمین جهت اونها رادیکالیسمی رو نمایندگی می‌کردند که‌ سر چشمه‌اش مبارزه مسلحانه پیشمرگان خلق کرد و از جمله پیشمرگان کومله بود. این مادران برای دفاع از فرزندان خود همه خطرات رو با جسارت و شهامت فوق‌العاده و تحسین برانگیزی به جان می‌خریدند. از جمله از مادر صبیعه سیابی نام ببرم که چهار فرزندش “شوکی، عزیز، شهلا و رحمت کلاه چی” در صفوف کومله جان باختند. یا ملیحه حسن نژاد مادر محمد حسینی اهل سقز که متاسفانه پس از دو مورد سکته جان باخت، یکی از فعالیت‌های مادران پیشمرگه اعلام تأسیس “مادران انقلاب” بر مزار ژینا ( مهسا ) امینی بود. این مادران انقلاب سنندج، دهگلان و دیواندره بودند که با حضور در آرامستان آیچی به طرح پنهان کردن مزار ژینا اعتراض کردند. این مادران برای همدردی با خانواده‌هایی که فرزندانشون توسط جمهوری اسلامی کشته شدند به دیدار اونها می‌روند. از جمله در روز ۱۹ خرداد ۱۴۰۲ جمعی از خانواده‌های دادخواه سنندج به دیدار خانواده کشته‌شدگان اعتراضات ۱۴۰۱در سقز و بوکان رفتند. یکی از اونها خانواده داریوش علیزاده بود که در ۱۶ مهر ۱۴۰۱در جریان اعتراضات مردم سنندج مورد اصابت گلوله قرارگرفت. با اینکه داریوش زخمی شده و خونریزی شدیدی داشت. نیروهای سرکوبگر رژیم از انتقال او به بیمارستان خودداری کرده و باجمع شدن در اطرافش او رو اونقدر آزار و شکنجه دادند تا جان سپرد. باید اضافه کنم که در رابطه با این دیدار بیش از ۳۰ نفر از مادران دادخواه توسط تیغ بدستان خامنه‌ای جلاد بازداشت شدند.

در رابطه با مادران جانباختگان بلوچستان باید بگم که اونها خواهان مجازات آمرین و عاملین جنایت و کشتار جمعه خونین (۸ مهر ۱۴۰۱) زاهدان هستند. نظام در برخورد با دادخواهان بلوچ اونها رو “داغدار” نامید، ( با این توجیه که داغدار نمی‌تونه دادخواه باشه). یکی از این مادران دادخواه صنوبر مادر خدا نور لجه‌ای ست. بعضی‌ها کوشیدند که تمام ظرفیت‌های مقاومت و مبارزه صنوبر در بلوچستان رو به باز نمایی رنج، بدبختی و مظلومیت او تقلیل دهند. در حالیکه او حتی در مقابل دریافت دیه با شجاعت مطرح کرد ما به پول و دیه شما نیازی نداریم. ما دادخواه خون بچه‌هامون هستیم. رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی خدا نور رو ( سارق مسلح) معرفی کرد در حالیکه او کارگر گچ‌کار و معترض سلطه غاصبانه رژیم بوده. مادرش می‌گه: دستش مثل کویر چاک بود و دستمزدش ناچیز، وقتی گفتند تیر خورده سوختم، آتیش گرفتم!

در پایان این بحث و به امید اینکه زیاد خسته تون نکرده باشم لازم می‌دونم تاکید کنم که اتحاد مادران دادخواه اندوه رو به قدرت تبدیل می‌کنه همانطور که خسرو گلسرخی در یکی از اشعارش می‌گه: گریه کار ابر است، من و تو چون شمشیر، من و تو چون باروت … حتما هم می‌دونید که اخیرا روی برخی دیوارها هم نوشته شده “سوگواری نکن، سازماندهی کن”.

به واقع هم اتحاد مادران دادخواه خنجری‌ای بر قلب ضحاک زمان! این واقعیتی انکار ناپذیره که در شرایط دیکتاتوری جمهوری اسلامی مادری که آگاهانه از هنجارهای مرد سالارانه، استثمار گرانه و ناسیونالیستی فراتر می‌ره تا به یک مادر “ناراضی و معترض” تبدیل بشه، مادری که در اجتماعات عمومی علیه خشونت تحمیلی از سوی دولت شرکت می‌کنه و دائما مورد آزار و اذیت قرار می‌گیره، روشنه که حضور او تهدیدی برای وضعیت موجود است. نفس دادخواهی مادران داغدیده در شرایط دیکتاتوری، یعنی با قدرت دولتی سرشاخ شدن، اونها در حالیکه خونه‌هاشون توسط قمه کشان رژیم تفتیش، تلفن‌های همراه‌شون ضبط و خودشون به دادسرا احضار و یا دستگیر می‌شوند. فریاد می‌زنند: قسم به خون یاران ایستاده‌ایم تا پایان! لیلا مهدوی که پسرش سیاوش محمودی ۱۶ ساله در ۳۰ شهریور به دست سپاهیان خامنه‌ای کشته شد. نقل می‌کنه که: این روزها هر ساعت یکی از خانواده‌ها رو بازداشت و احضار می‌کنند. با این وجود مادرای دادخواه آبان هر ماه یک بار با هدف آماده سازی غذا برای کمک به کودکان کار، دور هم جمع می‌شوند. ولی حال بسیاری از مادران جانباختگان راه آزادی خوب نیست. این مادران شب‌ها با عکس بچه‌هاشون می‌خوابند. مادر سپهر مقصودی که جوانی ۱۴ ساله بود و در ۲۵ آبان ۱۴۰۱ در ایذه کشته شد از همان روز اول که پسرش رو کشتند تحت فشار شدید امنیتی بود. او مجبور شد قرص‌های اعصاب مصرف کنه و تحت تاثیر شدت قرص‌های اعصاب متاسفانه فوت کرد. واقعیت اینه که اتحاد و اجتماع مادران دادخواه به کابوس هولناک نهادهای امنیتی تبدیل شده. به رغم تهدیدهای مداوم مادران اونها از دادخواهی دست نکشیده‌اند، مهسا یزدانی مادر جواد زاهدی که در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱در ساری کشته شد. با اتهام های “تبليغ علیه نظام، تحریک مردم، توهین به رهبر و اهانت به مقدسات” دستگیر و با حکم ۱۳ سال حبس تعزیری راهی زندان می‌شه، مهسا یزدانی می‌گه: من شکست نمی‌خورم، من شده حتی ایستاده می‌میرم! با این صداها باید امیدوار بود که راه پیروزی در مقابل حکومت دار و شکنجه جمهوری اسلامی که تا بن دندان مسلح است داره هموار می‌شه و این در حالی که خود توده‌ها فریاد می‌زنند: آتش جواب آتش، وای به روزی که مسلح شویم !

مادر امیر حسین زارع زاده _۱۸ ساله که در اعتراضات آبان ۹۸ در کرج کشته شد_ بعد از تهدیدات تلفنی وزارت اطلاعات که در صورت برگزاری مراسم فلان می‌کنیم و بهمان می‌کنیم اعلام کرد که مراسم می‌گیرم و روی بنر می‌نویسم خامنه‌ای قاتل است، پسرم به دستور او کشته شد. قاتل بشنوه منتظر اون روز هستم که انتقام بگیرم. قاتل خود شمائید، رهبر، ارتش، سپاهی و بسیجی هستند که دستور دادند و فرزندم را کشتند.

مادر بهنام محجوبی “از دراویش گنابادی” که با مسمومیت دارو ۳ اسفند ۱۴۰۱ کشته شد، نقل می‌کنه که بازپرس استقلال عمل نداره و گوش به دستگاه‌ های امنیتی می‌دهه. به ما ثابت شد که تمام جنایات به عهده خود جمهوری اسلامی است. اغتشاش گر و خشونت طلب خودشان هستند. این آگاهی منو به یاد آخرین پیام پیمان منبری که در ۱۶ مهر ۱۴۰۱ از پشت سر با کلت کمری توسط نیروهای امنیتی در سنندج کشته شد می‌ندازه که در اینستاگرام نوشته بود: تا آزادی کامل مردم، خیابون‌های شهر رو به جهنم شون تبدیل می‌کنیم! همچنین مایلم یادآوری کنم که ماه منیر (زینب) مادر کیان پیر فلک در واکنش به سخنان علی خامنه‌ای که در رابطه با رفراندم مردم را “فاقد تحلیل” خوانده بود. نوشت: من قدرت تحلیل سیاسی را از زمانی از دست دادم که قلب مهربون بچه‌ام را شکافتند. با قیچی کار دستی‌اش، گیسم را بریدم تا یادم نره چه کسی آرزوهای قشنگش رو خاک کرد برای مقاصد شومش!

همانطور که انتظار می‌رفت و می‌ره به رغم همه این دادخواهی‌ها عاملان کشتار فرزندان مردم نه تنها مجازات نشدند بلکه فشار جمهوری اسلامی به خانواده‌ها بیشتر شد. مزار یلدا آقافضلی تا بحال پنج بار تخریب شده. در مقابل این زور گوئی‌ها و خشونت رژیم، برادر وحید دام‌پرور با قاطعیت مطرح می‌کنه که: یک راه بیشتر وجود ندارد و آن اینکه این غده سرطانی را خود مردم جراحی کنند. درست به این تعبیره که با اتحاد، تشکل، تسلیح و مبارزه امکان پیشروی مبارزات دلاورانه کنونی توده‌ها و چشم انداز پیروزی رو می‌شه فراهم نمود.

یکی از ویژگی‌های مهم مادران دادخواه اینه که اهداف خودشون را در رو در روئی سیاسی و اجتماعی با دیکتاتوری حاکم به وضوح بیان کرده و به پیش می‌برند. اونها با حاکمیت وارد صحنه رو در روئی جدی شدند. سرود می‌خونند، عهد و پیمان می‌بندند با عزیزانشان که مبارزه خود رو به یک مبارزه عمومی علیه حاکمیت ارتقا دهند. در برابر حاکمیت استوار ایستاده‌اند و همچنان با قدرت به مبارزه ادامه می‌دهند. از این نظر هه که محدود کردن مبارزات انقلابی توده‌های بپاخاسته از جمله مادران دادخواه به دفاع صرف از خواست‌های حقوق بشری و راه‌های مسالمت آمیز تنها به معنی در بند نگه داشتن مردم زحمتکش و رنجدیده هست!

به بخشی از نامه خانواده نوید افکاری و شماری از خانواده‌های زندانیان سیاسی و جانباختگان اخیر در رابطه با جایزه صلح نوبل به نرگس محمدی توجه کنید که از درک عمیق و آگاهی سیاسی اونها خبر می‌ده. اونا می‌گند: دشمن ما جمهوری اسلامی است و برای نابودی آن هر که را که مانعمان شود، نابود می‌کنیم! شما اصرار دارید این تقریبا جنازه را با اطوار و اصلاح زنده کنید. کنار بایستید به شما هشدار می‌دهیم که از سر راه ما کنار بروید. ما از شما و اصلاحات و نمایندگانش با خون عزیزانمان گذر کرده‌ایم، انگشت در زخم ما نچرخانید ما با شما هیچ نسبتی نداریم. “آیا بهتر از این می‌شد این واقعیت رو فریاد زد که دادخواهی تنها زمانی به بار می‌نشینه که شاهد نابودی رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی باشیم”. پس برای یاری به مادران دادخواه باید به مبارزه‌مون برای سرنگونی دیکتاتوری حاکم شدت بخشیم و بدونیم که دست یابی مردم به پیروزی تنها از قهر انقلابی امکان پذیر است.

Tags: چریکهای فدایی خلق ایران حمایت از توده‌های بپاخاسته رفیق اشرف دهقانی رفیق فریبرز سنجری ژینا امینی طبقه کارگر مهسا امینی
Previous
آزادی زن در گرو آزادی جامعه است!
Next
آزادی زن در گرو آزادی جامعه (آسیب شناسی شعار زن، زندگی، آزادی)
از همین دسته

 

 


گفتگو با رفیق فریبرز سنجری درباره قیام و تکوین تشکیلات چریکهای فدایی خلق ایران (27)
متن کامل با فرمت پی دی اف

به نقل از: پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران شماره 295، اسفند 1402

توضیح پیام فدایی:

با اوج گیری انقلاب سال‌های 56 و 57 که آزادی زندانیان سیاسی در جریان آن، یکی از خواست‌های توده‌های ‏میلیونی بپاخاسته بود، رژیم وابسته به امپریالیسم شاه که زیر ضربات انقلاب، آخرین نفس‌های خود را می‌کشید، مجبور به تن دادن به خواست انقلاب و آزادی زندانیان سیاسی از زندان‌های سراسر کشور گشت. در 30 ‏دی ماه سال 1357 آخرین دسته از زندانیان سیاسی از سیاهچال‌های رژیم شاه آزاد گشتند. به همین مناسبت ‏گفتگوئی ترتیب داده‌ایم با رفیق فریبرز سنجری که در آن سال جزء آخرین دسته زندانیان سیاسی بود که از زندان ‏آزاد شدند. در این گفتگو به این واقعه و سیر پر شتاب رویدادها در آن روزهای پر خروش انقلاب می‌پردازیم و به ‏خصوص تلاشمان این است که برای روشنی افکندن بر گوشه‌ای از تاریخ پر فراز و نشیب آن دوره به ویژه برای ‏نسل جوان، از چرایی و چگونگی جدایی رفقای معتقد به نظرات اولیه چریکهای فدائی خلق _که با نام رفیق ‏مسعود احمدزاده شناخته می شود_ از سازمان چریکهای فدائی خلق بعد از قیام بهمن جویا شویم و به خصوص ‏دید واقعی‌تری از چگونگی تشکیل مجدد چریکهای فدائی خلق ایران و روندی که طی کرد، به دست آوریم. بخش‌های پیشین این گفتگو از طریق لینک زیر در سایت siahkal.com  برای علاقه‌مندان قابل دسترس است: مصاحبه – چریک‌های فدایی خلق ایران (siahkal.com)

پرسش: گفتید با وجود جنگ با عراق، جمهوری اسلامی به جنگ در کردستان هم ادامه می‌داد لطفا از تاثیرات این جنگ در کردستان بیشتر بگوئید و وضع آنجا را بیشتر توضیح دهید؟

پاسخ: ببینید با توجه به تبلیغات جمهوری اسلامی و اینکه مدعی بود که رژیمی “ملی” و “ضد امپریالیست” است و با توجه به این که عده‌ای هم متأسفانه فریب این تبلیغات را خورده و برخی سازمان‌های سیاسی هم بر طبل این تبلیغات فریبکارانه می‌کوبیدند، در نگاه اول خیلی‌ها انتظار داشتند که حالا که کشور درگیر جنگ خارجی است، رژیم حاکم، جنگ داخلی را برای تقویت جبهه‌های جنگ با عراق کاهش داده و یا متوقف کند. به خصوص که سردمداران جمهوری اسلامی مدعی بودند که دولت عراق با دستور آمریکا که دشمنی‌اش با مردم ایران امر آشکاری بود به ایران حمله کرده است. اما آنچه در عمل دیده می‌شد برعکس این بود و اتفاقا جمهوری اسلامی برای سرکوب قطعی جنبش خلق کرد از هیچ ترفند و وسیله‌ای کوتاهی نمی‌کرد. این رژیم ضد مردمی که با به اصطلاح تسخیر سفارت آمریکا خود را “ضد امپریالیست” جا می‌زد و شعارهای ضد آمریکائی یک لحظه از دهان سردمدارانش نمی‌افتاد در عمل کمترین توجهی به خواست‌های ضد امپریالیستی و دمکراتیک مردم نداشت و در مخالفت با مطالبات مردم در سراسر کشور و سرکوب اعتراضات آنها کوچکترین تغییری در سیاست‌هایش قائل نبود. این رژیم در همان حال به جنگ در کردستان و علیه مردم این منطقه ادامه می‌داد. از آن بدتر برای پوشاندن جنایات روزمره ارتش و سپاه ضد خلقی خود علیه مردم کردستان و تلفاتش، در تبلیغاتش جنگ علیه خلق کرد را هم جنگ باصطلاح با “کفار بعثی” جا می‌زد. این واقعیات غیرقابل انکار به روشنی نشان می‌داد همه آن شعارها و هیاهوهای ضد آمریکائی و غیره دروغ محض است. این واقعیت به خصوص در کردستان و در جریان سرکوب خلق کرد با برجستگی تمام خود را نشان می‌داد. به دنبال شروع جنگ ایران و عراق گفته شد که رهبری حزب دمکرات به شرط پذیرش برخی از خواسته‌هایش حاضر به همکاری با رژیم در جنگ با عراق می‌باشد. اما جمهوری اسلامی که مساله‌اش سرکوب مبارزات حق طلبانه خلق کرد بود اعتنائی به این امر ننمود و برعکس کشتار مردم را در کردستان تشدید کرد. برای نمونه ارتش اسلامی شده (شاهنشاهی قبلی) در اوائل مهرماه 1359 شهر مهاباد را وحشیانه بمباران نمود که در جریان این بمباران حدود 110 نفر از اهالی شهر جان باختند. اتفاقا در جریان همین بمباران‌ها بود که یکی از پیشمرگان سازمان ما به شهادت رسید. این رفیق نورآذر آقازاده بود که در جریان این جنایت حکومت جان باخت. او که در میان رفقا به”نوروش” معروف بود، کارگر آگاهی بود که سال‌ها در کارخانجات مختلف برای رشد آگاهی دیگر کارگران تحلیل‌های چریکهای فدائی را در میان آنها تبلیغ می‌کرد. رفیق نورآذر آقازاده در 4 مهرماه 1359 در شرایطی که جمهوری اسلامی رسما با عراق در جنگ بود زیر خمپاره‌باران شهر مهاباد توسط ارتش و سپاه، در نزدیکی اداره آموزش و پروش این شهر به دلیل اصابت خمپاره به وی به شهادت رسید. یاد و خاطره این کارگر انقلابی و مبارز گرامی باد.

پرسش: ارتش برای چه منظوری به مهاباد یورش برده بود؟

پاسخ: ارتش ضد خلقی که دیروز تحت نام ارتش شاهنشاهی ایران علیه توده‌ها بود و امروز اسمش را ارتش اسلامی گذاشته بودند منظورش از یورش به مهاباد سرکوب مبارزات حق طلبانه مردم مهاباد بود. مردم مهاباد برای دستیابی به نان و آزادی و خودمختاری و کلا خواست‌های بر حقشان بپاخاسته بودند.

اجازه بدهید رویدادهای پیش آمده را به تفصیل توضیح دهم. از اواخر شهریور ماه یک ستون ارتشی از ارومیه عازم مهاباد شد. این ستون را پاسداران و جاش‌ها همراهی می‌کردند. این ستون در حین حرکت به سمت مهاباد اقدام به تیراندازی بسوی مردم نمود که در نتیجه آن 5 کارگر سنگ تراش و 4 تن از پیشمرگان خلق کرد به شهادت رسیدند. در همین زمان ستون ارتشی دیگری از میاندوآب بسوی مهاباد حرکت کرد که درگیری شدیدی بین این ستون و پیشمرگان رخ داد. در چنین اوضاع بحرانی‌ای در شهر مهاباد سه نفر از نیروهای نظامی جمهوری اسلامی وارد شهر شدند که توسط پیشمرگان دستگیر گردیدند. این امر به دستاویزی برای نیروهای ضد انقلاب تبدیل شد. به طوری که فرمانده پادگان مهاباد تهدید کرد که باید آن سه نفر را آزاد بکنند والا شهر را با خاک یکسان خواهد نمود! در اطلاعیه فرمانده پادگان همچنین از مردم خواسته شده بود که افراد “ضد انقلاب” را دستگیر و تحویل پادگان مهاباد دهند! به دنبال این حوادث ارتش شروع به بمباران شهر کرد که همانطور که قبلا گفتم تعداد زیادی از اهالی کشته شدند.

نکته مهمی را نیز باید یادآور شوم، درست در شرایطی که فرمانده پادگان مهاباد برای مردم این شهر خط و نشان می‌کشید و از نیت خود برای به خاک و خون کشیدن مردم مهاباد سحن می‌گفت سازمان اکثریت اطلاعیه‌ای صادر کرد و در آن دستگیری سه عنصر جمهوری اسلامی به دست مردم را محکوم نمود. اهالی شهر که عملا زیر فشارها و قلدری‌های ارتش در رنج بودند با دیدن چنین اطلاعیه‌ای اکثریتی‌هائی که این اطلاعیه را پخش می‌کردند را گرفته و اطلاعیه‌های ضد‌مردمی آنها را پاره می‌کردند. این مردم انقلابی، اکثریتی‌ها را تهدید می‌کردند و به آنها می‌گفتند که اگر بازهم از این کار ها بکنید با شما همان رفتاری خواهد شد که با پاسداران می‌شود! این واقعیت به روشنی ماهیت ضد انقلابی سیاست‌های کسانی که در آن زمان به ناحق تحت نام فدائی حرکت می‌کردند را باردیگر آشکار می‌کند.

پرسش: چقدر عبرت انگیز است که در شرایطی که پیشمرگان چریکهای فدائی خلق در دفاع از مبارزات خلق کرد زیر آتش بمباران‌های ارتش ضد مردمی کشته می‌شدند مردم مهاباد اکثریتی‌ها را دستگیر و ضمن پاره کردن اطلاعیه‌هایشان آنها را تهدید به رفتاری که با پاسداران داشتند، می‌کردند. در این زمینه چه می‌گوئید؟

پاسخ: بله هم عبرت انگیز است و هم دردناک که دار و دسته فرخ نگهدار توانستند بخش بزرگی از سازمان فدائی را به پابوس ارتجاع حاکم ببرند. اما شرایط مبارزه طبقاتی در کشور این امر مثبت را سبب شد که این استحاله طبقاتی با سرعتی بسیار رخ بدهد و خیانت این دار و دسته خیلی زود در مقابل چشم همگان قرار بگیرد. اکثریتی‌ها فکر می‌کردند با سیاست حمایت از جمهوری اسلامی و هم نوائی با سرکوب‌های وحشیانه‌اش علیه مردم، فضائی برای فعالیت علنی برای مدتی طولانی پیدا می‌کنند. اما جمهوری اسلامی دیکتاتوری لجام گسیخته‌ای بود که حتی نوکران توده‌ای و اکثریتی خود را هم نمی‌توانست تحمل کند. بعدها دیدیم که چگونه حتی این نوکران بی آزار را هم دستگیر و زندانی کرد و یا حتی اعدام نمود.

پرسش: برگردیم به موضوع جنگ با عراق. آن طور که شما توضیح دادید این جنگ تغییری در سیاست سرکوبگرانه جمهوری اسلامی در کردستان و همچنین سراسر ایران ایجاد نکرد.

پاسخ: به هیچ وجه. رژیم مزدور جمهوری اسلامی در حالی که با ارتش عراق در حال جنگ بود لحظه‌ای هم از سرکوب مردم و مطالبات بر حقشان باز نماند. در حقیقت جنگ امپریالیستی با عراق علاوه بر تمام منافع گوناگون برای بر پاکنندگان آن، به حربه بزرگی برای تشدید سرکوب انقلاب و پراکندن هر چه بیشتر فضای اختناق در سراسر کشور تبدیل شده بود. نباید فراموش کرد که جنگ ایران و عراق علاوه بر همه سودهای اقتصادی که برای امپریالیست‌ها داشت از بین بردن نسلی از جوانان و نوجوانانی را هم هدف قرار داده بود که با انقلاب سال 1357به صحنه مبارزه آمده و آگاهی‌های مبارزاتی کسب کرده بودند. این جنایتکاران حتی از جنگ و شرایط جنگی ایجادشده در کشور برای سرکوب هر چه بیشتر مردم مبارز سود بردند. هر کجا که مردم خواهان تحقق خواسته‌هائی بودند که برای تحقق آنها دست به انقلاب زده بودند، جمهوری اسلامی می‌گفت ما با دشمن خارجی در جنگیم و اعتراض شما به نفع دشمن است. بی جهت نبود که خمینی جنگ را “برکت” می‌نامید. به واقع این جنگ برای جمهوری اسلامی وسیله ای بود برای تشدید سرکوب مطالبات و مبارزات توده‌ها.

در رابطه با سرکوب مبارزات انقلابی و حق طلبانه مردم کردستان باید اضافه کنم که اتفاقا کشتار مردم در روستای هندرقاش در 14 آبان و در شرایط جنگ با عراق جلوه آشکار دیگری از ماهیت سرکوبگرانه و ضد مردمی جمهوری اسلامی بود. در این روز پاسداران و جاش‌های جمهوری اسلامی که از سوی ارتش حمایت می‌شدند به دو روستای “هندرقاش” و “یوسوکند”حمله کرده و 53 نفر از اهالی این روستاها را ددمنشانه به قتل رساندند. در جریان قتل عام روستائیان بی‌دفاع، نیروهای جمهوری اسلامی جنایت و وحشی‌گری خود را به آنجا رساندند که کودکان را در جلوی چشم والدینشان به قتل رسانده و به تعدادی از دختران تجاوز کردند و خانه‌های روستائیان را به آتش کشیدند. خلاصه رژیمی که خود را به دروغ ضد امپریالیست و مردمی می‌نامید در شرایطی که اکثر سازمان‌های سیاسی از سازمان مجاهدین گرفته تا سازمان به اصطلاح چریکهای فدائی خلق همین ادعای بی‌پایه را تبلیغ می‌کردند باردیگر جنایات خود در “قارنا” و “قه لاتان” را این‌ بار در “هندرقاش” تکرار کرد. به این ترتیب جمهوری اسلامی نشان می‌داد که جنگی که آن را “برکت” می‌دانست وسیله‌ای است برای تشدید سرکوب توده‌ها.

پرسش: گفته شده است که پاسداران جمهوری اسلامی در جریان جنگ ایران و عراق از ضربه زدن به هواداران سازمان اکثریت که در جبهه‌های جنگ شرکت داشتند، اگر شناخته می‌شدند خودداری نمی‌کردند. آیا این درست است؟

پاسخ: بله، درست است. چه هواداران سازمان اکثریت و چه هواداران سازمان‌های دیگر نظیر اتحادیه کمونیست‌ها که بعدا بیشتر به اسم سربداران شناخته شدند و تحت عنوان “جنگ میهنی” به دفاع از رژیم برخاسته بودند از سوی پاسداران جمهوری اسلامی _اگر شناخته می‌شدند_ از پشت مورد شلیک قرار می‌گرفتند و کشته می‌شدند. این هواداران در مواردی دستگیر و مجازات می‌شدند. این واقعیت حتی در برخی از اطلاعیه‌های خود این جریانات نیز کتمان نشده است. پاسداران به کسانی در جبهه‌ها از پشت شلیک می‌کردند که برخی از آنها شعار “پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید” می‌دادند. به واقع جمهوری اسلامی در حالیکه استفاده خود را از حد سازشکاری این نیروها می‌کرد اما لحظه‌ای هم از فکر سرکوب آنها دست بر نمی‌داشت. در آن زمان این رژیم از سایه خود نیز هراس داشت و جز به نیروهای صد در صد حزب الله به هیچ نیروی حتی ضد خلقی دیگر اعتماد نداشت. بیهوده نیست که بعدها هم شاهد بودیم که این رژیم ددمنش چگونه حتی زندانیان تواب را هم که برای حفظ جان خود ننگ همکاری با جلادان جمهوری اسلامی در سرکوب هر چه شدیدتر زندانیان سیاسی مقاوم را به جان خریده بودند را هم به دار می‌کشید. واقعیت این است که جمهوری اسلامی به منظور سرکوب انقلاب توده‌ها و حفظ مناسبات سرمایه‌داری حاکم در دنائت و رذالت روی دست همه رژیم‌های دیکتاتور بلند شده بود. بنابراین شلیک به حامیانش در جبهه‌های جنگ حتی آنهائی که فریاد سرمی‌دادند که پاسداران باید به سلاح سنگین مجهز شوند امر زیاد عجیبی نبود. به خصوص که این‌ها مزورانه نام فدائی را برای خود حفظ کرده بودند و رژیم می‌خواست آنها را از صحنه بیرون بکند.

پرسش: به یاد داریم که جهت تسهیل سرکوب و بد نام کردن چریکهای فدائی خلق، جمهوری اسلامی برخی از نیروهای امنیتی عراق را که جهت بمب گذاری به ایران فرستاده شده بودند را وابسته به سازمان ما اعلام کرد؛ در این زمینه چه می‌گوئید؟

پاسخ: گفتم که جمهوری اسلامی در رذالت دست همه رذالت پیشه‌گان را از پشت بسته بود. یکی از همین رذالت‌ها این بود که در اوائل دی ماه 59 روزنامه‌های رژیم مدعی شدند که دو نفر که برای عراق بمب‌گذاری می‌کردند را دستگیر کرده‌اند. این روزنامه‌ها برای بدنام کردن سازمان ما نوشته بودند که گویا آن بمب گذارها هر دو از اعضای سازمان ما یعنی چریکهای فدائی خلق ایران بوده‌اند. این دروغی بود که حتی احتیاج به تکذیب هم نداشت اما با این حال البته ما در 22 دی ماه اطلاعیه‌ای منتشر کردیم و این توطئه کثیف را افشاء نمودیم. در آن اطلاعیه تأکید شده بود که افراد دستگیر شده هیچ رابطه‌ای با سازمان ما نداشته‌اند. این شیوه‌های ضدانقلابی و فریبکارانه حاکمین جمهوری اسلامی البته به این مورد ختم نمی‌شد. یادآوری کنم که جمهوری اسلامی تیرباران ددمنشانه چهار رهبر خلق ترکمن را هم به ما نسبت داده بود، اما خیلی زود معلوم شد که جنایتکاران جمهوری اسلامی آنها را دستگیر و سپس تیرباران کرده‌اند. با نشر چنین دروغ‌هائی جمهوری اسلامی این بار هم می‌خواست ما را مسئول بمب گذاری‌های نیروهای عراقی جلوه دهد، در حالی که ما هیچ نقشی در چنین اعمالی نداشتیم و اساسا با توجه به مواضع سیاسی‌مان که جنگ ایران و عراق را یک جنگ امپریالیستی ارزیابی می‌کردیم و هر دو طرف جنگ یعنی هم رژیم جمهوری اسلامی و هم دولت عراق را به عنوان مجریان این جنگ امپریالیستی محکوم می‌کردیم، تهمت جمهوری اسلامی به ما نمی‌چسبید.

پرسش: یکی از مناطقی که تشکیلات از نفوذ زیادی برخوردار بود و هوادران بسیاری در آنجا داشت بندرعباس بود؛ شهری که عملیات زیادی در آنجا انجام شد، روابط این رفقا با سازمان مادر چگونه بود؟

پاسخ: در بندر عباس هم مثل خیلی از شهرهای ایران به دنبال فضای انقلابی سال‌های 1356و1357 بخش زیادی از جوانان به انقلاب پیوستند و با توجه به اعتبار و نفوذ سازمان چریکهای فدائی خلق به هواداری از این سازمان برخاستند. با توجه به این واقعیت که در آن زمان اپورتونیسم بر رهبری سازمان مسلط شده بود و این سازمان در مقابل دار و دسته خمینی سیاست‌های سازشکارانه در پیش گرفته بود به تدریج بخشی از این جوانان که به اعتبار گذشته انقلابی این سازمان به هواداری از آن برخاسته بودند شروع کردند به جدائی از آن سازمان، یعنی سازمانی که دیگر جز نامی که روی خودش داشت رابطه‌ای با گذشته انقلابی‌اش نداشت. با اعلام جدائی طرفداران تئوری مبارزه مسلحانه از آن سازمان و تشکیل چریکهای فدائی خلق ایران بخشی از جوانان انقلابی در نقاط مختلف ایران به هواداری از تشکل تازه پا گرفته برخاستند که جوانان انقلابی در بندر عباس هم از آن جمله بودند. در آن مقطع از آنجا که تشکیلات تازه شکل گرفته ما هنوز قدرت سازماندهی این نیروها را نداشت در نتیجه، بطور طبیعی محافل مختلفی به هواداری از تشکیلات شکل گرفت. در بندر عباس هم محافل مختلفی وجود داشت و گرایش به تماس با سازمان مادر امری طبیعی بود. با توجه به محدودیت‌های سازمان برای تماس با این رفقا به علت نداشتن یک دفتر یا ستاد علنی، برخی از آنها به کردستان رفته و با رفقای شاخه کردستان سازمان که در آنجا علنی بودند ارتباط برقرار کردند. از آن به بعد به تدریج ایجاد رابطه گسترده با رفقای بندر به تهران منتقل شد. در تهران مسئولیت ارتباط با این رفقا بر عهده من گذاشته شد. من در دیدارهائی که با این رفقا داشتم بر اتحاد همه محافل و هسته‌های فعال در این شهر تاکید نمودم که در راستای این سیاست، با کوشش‌های ارزشمند آن رفقا، بالاخره هواداران سازمان در بندر عباس در چهارچوب جنبش دانش آموزی 19 بهمن متشکل شدند و در کنار این جنبش هسته‌های سیاسی نظامی شکل گرفتند. از جمله اقدامات انقلابی این هسته‌ها یکی این بود که در بیستم فروردین 59 ماشین حامل پول بانک صادرات بندرعباس را مورد حمله قرار داده و موجودی آن که حدود 800 هزار تومان بود را به نفع مبارزه برای نابودی جمهوری اسلامی مصادره نمودند. باید یادآوری کنم که این مبلغ در آن زمان مبلغ قابل توجی بود. دوباره چند ماه بعد این هسته‌ها موفق شدند باردیگر ماشین حامل پول بانک صادرات بندرعباس را مورد حمله قرار داده و موجودی یک میلیون و دویست هزار (1200000) تومانی آن را مصادره کرده و در همان حال کلیه افراد محافظ ماشین را خلع سلاج کنند. این دو عملیات دست رفقای انقلابی ما در بندر عباس را برای فعالیت‌های بیشتر کاملا باز گذاشت و نیازهای مالی لازمه فعالیت‌هایشان را تامین نمود.

پرسش: آیا رفقای بندر بخشی از پول‌های مصادره شده را در اختیار سازمان مادر قرار دادند؟

پاسخ: اتفاقا در دیداری که پس از آن عملیات مصادره پول در تهران با برخی از مسئولین هواداران سازمان در بندرعباس داشتم آنها خبر مصادره ماشین حامل پول بانک صادرات بندرعباس را با خوشحالی به من اطلاع دادند و آماده انتقال مبلغ مصادره شده به سازمان مادر بودند. اما من به آنها گفتم تمام مبلغ را برای گسترش فعالیت‌های خود به کار بگیرند و در صدد برنامه‌های مبارزاتی بزرگتری باشند. آنها می‌خواستند از نظر سازمان در مورد چگونگی مصرف مبالغ مصادره شده برای فعالیت‌های انقلابی مطلع شوند و حال که من گفته بودم آن را برای گسترش فعالیت‌های خود به کار بگیرید، در نتیجه، آن رفقا از این موضع که احتمالا هم انتظارش را نداشتند خیلی خوشحال شدند. به دنبال همین برنامه بود که این رفقا در دی ماه موفق شدند کنترل ماشین حامل پول نیروی دریائی در بندرعباس را به دست گرفته و مبلغ 8 میلیون تومان موجودی آن را مصادره کنند. این مبلغ بیش از حد نیازهای مبارزاتی رفقای بندر بود. لذا با این مصادره، رفقا بخش بزرگی از مبلغ به دست آمده را به تهران منتقل کرده و تحویل سازمان مادر دادند.

پرسش: آیا خود سازمان برای تامین مالی تشکیلات هم دست به تلاش هائی زد؟

پاسخ: بله ما در تهران یکی دو تا هسته عملیاتی سازمان داده بودیم. این رفقا در برنامه خود مصادره برخی بانک‌ها را قرار داده بودند. در این رابطه اقدام شد ولی رفقای دست اندر کار موفقیت قابل توجهی در این زمینه کسب نکردند.

(ادامه دارد)

Tags: چریکهای فدایی خلق ایران حمایت از توده‌های بپاخاسته رفیق اشرف دهقانی رفیق فریبرز سنجری ژینا امینی طبقه کارگر مهسا امینی
Previous
“سیاهکل و جنبش مسلحانه”
از همین دسته