گفتگوی محفلی ، مجازی جنبش انقلابی مردم ایران -پیش آمدها و پس آمدهای بعداز این

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 قسمت نهم  ما کیستیم ؟ - وارثان خون و شهادت  عده ای از مبارزان قبل انقلاب که در قیام سال 1357 مشارکت فعال داشتند و تقاص ان را با بیش از 5 سال زندان در اسارت گاه های خمینی جلاد پس دادند و سپس با درس گیری از تجارب و اشتباهات در تمام کنش های اجتماعی از سال 1378 فعال شرکت نموده و تلاش کرده اند تا این کنش ها را جهت دار نمایند وآن ها را از الودگی های سیاست های اصلاح طلبان دروغین و مدعیان داخل نشین و خارج نشین پالوده نمایند .

ما نیز بخشی از همان هائی هستیم که در جمبش 1388 توانستیم شعار "مرگ بر دیکتاتور- مرگ بر خامنه ای " را به شعار محوری جنبش تبدیل کرده و ساختار جاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی را به چالش کشانیم . اطلاعیه ها و بیانیه های ما از همان زمان با نام جنبش انقلابی مردم ایران در تظاهرات ها توزیع و برخی رسانه های خارجی نیز بازتاب یافت. ما اعتقاد داریم جمهوری اسلامی ایران تنها حکومت در جهان است که کودکان را نیز اعدام می‌کند و هزاران زن در آن به‌خاطر مخالفت، اعدام شده و یا در زیر شکنجه به‌قتل رسیده‌اند. ده‌ها هزار زن سیاسی و اجتماعی از جمله دختران نوجوان، زنان باردار و مادران سال‌خورده در دهه ۶۰ به‌خاطر استفاده از حق آزادی بیان و عقیده اعدام شدند. کار بجائی رسید که آیت اله منتطری که خود مبدع ولایت فقیه و در موضع جانشین خمینی قرار داشت در اعتراض نسبت به اعدام دختران سیزده چهارده ساله خطاب به خمینی نوشت: «… اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون این‌که اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملا ناراحت‌کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجه‌های طاقت‌فرسا رو به افزایش است.» .این فتوا درست پس از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق و شکست قطعی ایران در جبه ها صادر شد بنا به اظهارات مکتوب آیت اله منتطری بیش از ۳۰۰۰ زندانی سیاسی و به‌گفته برخی منابع چندین برابر آمار منتظری زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۰ قتل‌عام شده‌اند. براساس اسناد و گزارش‌های موثق زندانیان سیاسی در گروه‌های شش نفره یا بیش‌تر در فاصله زمانی نیم ساعت برای اعدام برده می‌شدند و پیکرهای آنان نیز توسط کامیون‌ها منتقل و در گورهای دسته‌جمعی به‌ویژه در خاوران دفن شدند.در طول دهه‌های گذشته نیز جمهوری اسلامی ایران با استفاده از مجازات اعدام به سرکوب مخالفان سیاسی و حتی غیرسیاسی و عادی خود پرداخته و ده‌ها هزار زندانی سیاسی اعدام کرده است. علاوه بر این مجازات‌های روش‌های دیگری شکنجه از جمله آزار و اذیت جنسی، ضرب و شتم با باتوم، میله‌های فلزی و شوکر الکتریکی، زنجیر کردن زندانیان به میله در محوطه زندان در هوای سرد یا گرم، محرومیت زندانیان از خدمات پزشکی، محرومیت زندانیان از ملاقات، انتقال طولانی مدت زندانیان به انفرادی نیز در زندان‌های ایران استفاده می‌شود.
براساس گزارش‌های متعدد و مکرر منتشر شده بازداشت‌شدگان در این بازداشتگاه در معرض تجاوز جنسی و سوء‌استفاده جنسی و سایر شکنجه‌های غیرانسانی قرار داشتند. هم‌چنین در سال‌های نخست پس از انقلاب ۵۷، دختران «باکره» را قبلا از اعدام به «عقد» پاسداران درمی‌آورد چون از نظر اسلامی دختری که رابطه جنسی نداشته و باکره است بی‌گناه به‌شمار می‌رود، اگر اعدام شود، به بهشت می‌رود. بنابر این طبق فتوایی شرعی و برای جلوگیری از به بهشت رفتن دخترانی که به دلایل سیاسی محکوم به اعدام شده بودند، در شب پیش از اعدام آن‌ها را اجبارا به عقد‌(صیغه) یکی از پاسداران یا کارگزاران دیگر زندان در می‌آوردند تا با تجاوز از آن‌ها رفع بکارت شود و بعد، اعدام شوند. گفته می‌شود دختر بچه‌هایی را که می‌کشند، بعد برای خانواده گل و شیرینی می‌بردند و یا کله قند و می‌گفتند دختر شما دیشب به عقد یک برادر پاسدار در آمد و امروز اعدام شد. گفته شده است که از بعضی‌ها پول گلوله هم گرفته بودند. همه این عوامل باعث ظهور جنبش دادخواهی جدید شده لذا عدم ارتباط جنبش نوین با جنبش ها و شورش و تظاهرات های قبلی بی پایه و انحرافی است.

 

ما عامدانه در بیشتر بیانیه ها مقدمه بالا را درج کرده ایم تا نسل جوان بیادآورد با نسل قبلی او چه کرده اند و بداند که اعمال وحشیانه رژیم و پاسداران چماق بدست حافظ رزیم توتالیتر مذهبی در جنبش اخیر را قبلا با کشتارو تجاوز وشکنجه را با نسل قبلی آموخته بوده اند لذا برای همین مرارا تاکید داشته ایم جنبش زن ، زندگی ، آزادی علاوه بر ویژه گی های منحصر بفرد خود وارث جنبش های قبلی بویژه جنبش دهه شصت بوده است چرا که اگر از سالهای شصت ببعد شاهد برخی مداراهای مقطعی هم در برخی مسائل اجتماعی بوده ایم به یمن مقاومت ، شهادت و شکنجه هزاران اسیر زندان های جمهوری اسلامی در دهه شصت بوده است چرا که در غیر این صورت رژیم جمهوری اسلامی و اندیشه ناب خمینی از همان روز نخست دارای مختصات طالبان شیعی بود اما زیرساخت و روبنای اجتماعی ایران مشابه افعانستان نبود که بسادگی اجازه استقرارحکومت طالبان سیعی در ایران را بدهد .تجربه جنبش های اجتماعی در همه کشورهای نظیر ایران موید آن است که چنانچه مردم نتوانند خواسته خودرا ازطریق انتخابات پارلمان و صندوق رای اعمال کنند بدون شک خیابان منصه برحق خواسته های مردم است .خیزش چندماهه اخیر جوانان که با شعار «زن، زندگی، آزادی» از خیابان ها شروع و پرتوان تا دامنه البرز طنین یافت در فراسوی تکامل خود به شعار سرنگونی نظام و مرگ بر دیکتاتور تکوین یافت. سرعت و شتاب خیزش آنرا به یک جنبش سراسری با مشخصات ومختصات انقلابی تبدیل و علاوه بر شکست سکون معنی دار جامعه چهره وصف بندی نیروهای طبقاتی را دگرگون نموده است. چرائی انتخاب خیابان در جوامع دیکتاتوری محرزاست زیرا وقتی در یک جامعه بسته سیاسی مبتی بر دیکتاتوری هیج راهکار ونهاد دیگری برای ابراز عقاید وجودنداشته باشد فضاهای عمومی همچون خیابان و پشت بام محل اصلی شعارو اعلام خواسته بشمارمی رود .اینک حدود هفت ماه از پدیدارشدن جنبش مهسائی میگذرد و ظاهرا مدتی است جنبش از خیابان پرکشیده بطوری که رژِیم جمهوری اسلامی و دیکتاتور آن که تا همین مدتی پیش به وحشت افتاده بود مجددا با شعار حجاب به میدان بازکشته است اما اقای خامنه ای که عمری را درگنداب فتح المبین بسر می برد فراموش کرده که تاریخ دو بار تکرار میشود، بار اول بصورت تراژدی و بار دوم بصورت کمدی و قهرمانان این تاریخ دوبار زاییده میشوند، بک بار در قامت یک اسطوره و بار دوم بشکل یک دلقک؟
پس آمد جنبش مهسائی که رنگ و بوی کردی آن غیرقابل انکاربود ، خارج نشینان را به خصوص مارهای افسرده به سوراخ خزیده هائی که فرصت تغییر پوست را نیز نداشته اند به وجد و شوق درآورد بطوری که برخی سخنگویان و قلم بدستانی که هویت آشکار آنها مزد بگیری از هرکس که بیشتر پرداخت کند ، در این یا آن شبکه رسانه ای (که بنا به ادعای خودشان از طرف این یا آن کشور یا نهادهای خاص تامین مالی می شوند ) نه از موضع همراهی و همدردی با جنبش که از موضع رفیع رهبری و راهبری و تصاحب جنبش خونین مهسائی برآمده اند . تشکیل شبکه های شش نفره ، هشت نفره و انتشار منشورهای من دراوردی که اساسا با جنبش داخل و مبارزان زندانی و کشور هیچگونه قرابتی ندارند از نمونه های بارز این اقدامات می باشند که مهمترین این اقدام که در همخوانی و همسوئی با رژیم جمهوری اسلامی صورت گرفت تشتت در صفوف مدافعان جننبش انقلابی در خارج کشوربوده است . رژیم در تشتت صفوف خارج کشور فرصت یافت با اعلام عفوعمومی بخش وسیعی از بازداشت شدکان را که دیگر جاو مکانی برای ادامه نگهداری آنان نداشت را آزاد نماید تا باصطلاح زمینه تفاهم با جنبش را فراهم آورد غافل از این که نبیرگان و نوادگان نسل مشروطیت هنوز خلع سلاح ستارخان و انزوای مبارزانی که حاملان جدائی دین از حکومت بودند را راموش نکرده تا باردگر به مسلخ روند . این نسل در تاریخ خوانده که پدران مبارزشان فقط و فقط با مبارزه جهت دار و حذف بنیادگرایان اسلامی قادرشدند حتی حکم اعدام شیخ فضل اله نوری رهبر مرتجعین طالبان وقت را از کف مراجع مترقی بیرون کشندو نعش اورا همچون پرچم پیروزی عقل بر جهل و آزادی بر استبداد را برافراشته نگهدارند .
با توجه به ورود جنبش به فاز نوین تعقل در رهبری و راهبری و بخصوص انتشار متن منشورگروهای 14 گانه داخل کشور که عمده ترین گروه های مبارزاتی چندساله اخیرهستند بر آن شدیم گفتگوی درونی محفلی خودرا جهت اطلاع همه هموطنان مبارز و مبارزین جان برکف داخل منتشر نمائیم تا شاید از این رهگذر بتوان به یک جمع بندی اصولی پیرامون ادامه جنبش انقلابی دست یافت .
س- بعد از اعدام چند نفر و شکنجه های بسیار و تجاوزات جنسی بعمل آمده و متعاقبا آزادی مشروط مبارزان بازداشت شده صحنه خیابان های کشور نشان از نوعی سکون تعجب آوردارد و این باعث شده که مترصدان همیشگی ترک صحنه مبارزه شعار شکست جنبش و... را مطرح نمایند. شما وضعیت را چگونه ارزیابی می کنید ؟
ج- این جنبش تاریخی که ابعاد و طنین آن در تمامی جهان به نمایش در آمد یک سنگربندی جهانی را برعلیه رژیم دیکتاتوری مذهبی جمهوری اسلامی به وجودآورد که حتی برای خودمبارزان نیز قابل پیش بینی نبود. مهم ترین ویژگی جنبش کنونی شکستن دیوار ترس وتابوهای مقدس مابانه مذهبی و تصویر چهره کثیف ولی فقیه و درهم شکستن قداست تروریست های سپاه در قالب جانبازان جبهه و جنگ و برملا شدن نقش سربازولایت قاسم سلیمانی در سرکوب های داخلی ومنطقه ای توام با به آتش کشیدن بنرهای باصطلاح قهرمان ملی بود. شعارهای جان برکفان که پیامد آن درهم فروریختن تابوی رهبری مذهبی وفاصله گرفتن مبازرزان از دین و مذهب ، بیانگر یک دگرگونی کیفی در جنبش پیش رو می باشد. خلاصه این دگرگونی در تقابل مردم ستمدیده163 شهر و 144 دانشگاه و مراکز آموزشی از طریق فرزندان برومندشان در مواجهه‌با کلیت رژیم استبدادی- مذهبی جمهوری اسلامی و عدم توسل به هرگونه شعائر مذهبی بوده است بطوری که پایه های رژیم توتالیتر را از بیخ و بن به لرزه درآورد به طوری که در بین صفوف حامیان و هواداران رژیم نیز تفرقه ایجادکرده است. نمونه بارز آن بیانیه میرحسین موسوی پیرامون عبور از قانون اساسی فعلی و نوعی رفراندوم بود. اگر فقط همین موضوع را دستاورد جنتش مهسائی بدانیم باید به جرئت گفت که جنبش پیروزشد زیرا رژیم استبدادی -فاشیستی کودک کش جمهوری اسلامی که تصور نموده بود نسل فعلی جنایات دهه شصت و قتل عام سال 1367 را فراموش کرده و با تاریخ نگاری وارونه و معرکه گردانی نویسندگان مزدور در مجلات و روزی نامه تصویری مخدوش از مبارزان قبل و بعد انقلاب ارائه نموده بود بناگاه با فرزندان و نوه های سرکوب شدگانی مواجه شد که انتظارنداشت. در ادامه و پس از نوعی سکون در تهران و مراکز استانها شاهد سرکوب شدید خیابانی و لشکرکشی پاسداران جهل و خرافات به سرزمین مقاومت وانقلاب «کردستان» و سپس قتل عام مردم بی دفاع بلوچستان زنجیره مقاومت را در کشور سراسری نمود اما آنچه در پس طوفان بپاشده هویدا بود فقدان یک تشکیلات قدرتمند برای شلیک تیرخلاص به لاشه متعفن جمهوری اسلامی است . اگرچه جوانان برومند کشور با استفاده از تجربیات شبکه ای توانسته بودند نوعی رهبری افقی سراسری را به جنبش تحمیل کنند که تبلورآن در شعارهای واحد سراسری قابل مشاهده بود اما چشم اسفندیار جنبش همانا فقدان تشکیلات سراسری انقلاب به مثابه ارگان مقابله با رژیم پوسیده و زواردررفته ولایت فقیه است .
س-آیا می توان درحال حاضر هزینه- منفعت این جنبش انقلابی را برآورد کنیم ؟
ج- اساسا برای ارزیابی هر جنبشی چه مقطعی و چه ادورای باید نگاهی به آنچه بدست آورده ایم و آن چه از دست داده ایم بیندازیم . صورتحساب جنبش انقلابی تا کنون شامل حدود 19546 بازداشتی شامل 720 دانشجوی بازداشتی ،525 جان باخته شامل 71 کودک ، 732 محکوم شده در بیدادگاه های ضدانقلاب شامل 110 محکوم باعدام بود که تداوم جنبش انقلابی و تطاهرات های خارج کشور و همدردی مردم جهان بخصوص هنرمندان و چهره های سیاسی شناخته شده باعث شد علاوه بر آزادی تقریبا بیش از نوددرصد بازداشت شدگان ، بسیاری از آرای محاکم ضدانقلابی اعلام و اجرا نشوند. بدون شک تداوم مبارزه بهرشکل ممکن در تعطیلی این احکام تاثیربسزائی داشته است . بدون شک مبارزان کف خیابان شناخت درستی از وحشیگری رژیم و هزینه حضوردر خیابان را داشتند و می دانستند خون و مرگ هزینه حضوردر خیابان است. به واقع جان برکفان خیابانی که تشنه آزادی، عدالت اجتماعی و دموکراسی در قالب شعار(زن،زندگی، آزادی) بودند اگاهی کامل داشتند که در مبارزه کنونی دست یابی به خواسته آنان بدون هزینه نخواهدبود . راهبران مبارزه نیز درتلاش بودند تا حدامکان هزینه این مبارزه را کاهش دهند نه اینکه از مبارزه خودداری کنند. شاید بتوان مهمترین دستاورد جنبش را اتحاد و همستگی سراسری مردم ، گروه های مختلف و شخصیت های تاثیرگذار برشمرد که نشان داد برای برافکندن این پیردرخت موریانه زده نیاز به آن چنان صربات تبری دارد که آنرا از ریشه براندازد. از دیگرسو ما شاهد آن هستیم که بعلت شکستن دیوار ترس هر روزه شاهد تظاهرات ، گردهمائی های مقطعی و اعتراضات و اعتصابات محدود هستیم یعنی مردم یادگرفته اند که برای احقاق هرگونه حقوق خود باید در قالب اعتراض برآیند و شکل این اعتراضات را خودمعترضیین تعیین می کنند که بنظر ما همین بزرگترین منفعت جنبش اخیر بوده که مردم را از خانه ها به سوی خیابان و فضاهای عمومی می کشاند تا آن روزی که همه فضاهای عمومی در تسخیر معترضین قرارگیرد و رژیم به زباله دان تاریخ سپرده شود.رژیم جمهوری اسلامی کوشش نموده شهروندان را از یکدیگر منزوی نماید زیرا رمز حکمرانی‌اش پاشاندن بذر جدال و نفاق بین شهروندان است. یعنی جداسازی جسمانی که به‌زور به شهروندان تحمیل می‌شود سنگ‌بنای استبداد وولایت فقیه است زیرا این جدایی‌ها از برقراری ارتباط که پیش‌نیاز هرگونه مخالفت سیاسی سازمان‌یافته است جلوگیری می‌کند.بهمین علت نابودی چباریت وولایت فقیه تسخیر فضاهای عمومی توسط مبارزان است زیرا مبارزان با حضور در خیابان‌ها و مکان‌های عمومی می‌توانند درس های بسیار بیاموزند. . درواقع اگر این فضاها در تسخیر نظامیان و گزمه‌ها باشند پس بدانید جباریت بر آن جامعه حاکم است و اگر شهروندان آزاد این فضاها را در تسخیر خود داشته باشند پس بدانید جمهوریت حاکم است.جبار موفق باید با حذف کامل عرصه‌های عمومی بر جامعه سلطه یابد. اندازه‌گیری اینکه یک کشور تا چه حد جمهوری است از آنجا معلوم می‌شود که چه تعداد از مردم چقدر از مکان‌ها و فضاهای عمومی را به اشغال خود درآورده‌اند. در رژیم های دیکتاتوری و فاشیستی دیکتاتور با بیرون راندن مردم از خیابان‌ها، بوستان‌ها و تالارهای شهر باید با اعمال زور مردم را به عوالم خصوصی‌شان سوق داده و آن‌ها را از فضاهای عمومی حذف می کنند تا مردم همواره رام و‌ مطیع باشند. جنبش مهسائی با درک درست این مولفه ها با شهامت و جان باختگی کوشش نمود مهرحضورخودرا بر همه عرضه های عمومی کشوربزند و اتفاقا در این مورد موفق عمل کرد.


س- بسیاری براین عقیده هستند که زدوبندهای رژیم ملایان با امریکا در قالب توافق محدود برجام و همجنین توافق با رژیم های منظقه ای در قالب برجام عربی باعث شده دست رژیم در سرکوب جنبش باز و رژیم بتواند جنبش را مهارکندچرا که درصورت آزادسازی منابع ارزی تحریمی وورود این منابع به کشور نوعی تحرک اقتصادی بوجودخواهد امد که در مهار اعتراضات موثر خواهدبود
ج- واقعیت آن بوده که جنبش اخیر اساسا ارتباطی به کشورهای خارجی و عوامل خارجی نداشته که تغییر سیاست آنها بتواند اساس جنبش را منحرف نماید به ویژه آن که از منظر اقتصادی بانک مرکزی معادل ریالی منابع ارزی تحریم شده در سالهای ایجاد آن وجوه ریالی چاپ و به بازار تزریق نموده لذا حتی با فرض آزادسازی معادل ریالی ان قبلا وجودداشته است مضافابر فرض چاپ مجدد اسکناس در مقابل این وجوه عملا تورم از دورقمی فراتر خواهدرفت و معیشت کنونی را هم نابودخواهدساخت که موجبات تداوم اعتراضات و اعتصابات را باعث خواهدشد.بزیرا عملکرد فاجعه آور اقتصادی 43 ساله اخیرآن چنان گسترده است که جز از طریق جراحی خودمریض یعنی جمهوری اسلامی امکان بهبود ان وجودندارد . بر اساس آمارهای بانک مرکزی حدود 500 هزار میلیارد تومان فقط کسری بودجه سال 1402 به همراه حداقل همین رقم بدهی واقعی دولت به شبکه بانکی کشور وجوددارد که با ارز نیمائی حدود 35 میلیارددلار و با ارز آزاد بالغ بر 23 میلیارد تومان خواهدشد . یعنی اگربخواهیم این رقم را با فروش نفت جبران کنیم باید فروش روزانه دومیلیون بشکه بازای هربشکه 70 دلاررا در 250 روز سال به این مبلغ تخصیص دهند که عملا غیرممکن است زیرا در چنین صورتی دولت حتی در تامین خقوق ومزایای کارمندان و سپاهیان خودبرنخواهدآمد.لذا چشم امید بستن بر منابع ارزی تحریمی و یا فروش نفت آزاد همان برشاخ گاو نشستن است.
س- وضعیت نیروهای مترقی و چپ را درحال حاضر چگونه است ؟
ج- ما بازماندگان نسل شصت که بر آموزه های زندان و واقعیت ها تداوم زندگی داریم یادگرفته ایم از شعارهای پرطمطراق و توخالی پرهیزکنیم . دوران "ما کمونیست ها از سرشت دیگری هستیم و رفیق کبیر و خانه های تیمی " مدتهاست به سرآمده است. ازآن روزی که سنگ واقعیت به سرمان خورد بخودآمدیم لذا متاسفانه باید گفت در شروع جنبش مهسائی نه ما و نه هیچ جریان سیاسی دیگری مگر خودمبارزان زن ، زندگی ، آزادی وجودنداشتندو حداکثر هنر چپ بازمانده در ایران همراهی با جنبش و نه داعیه رهبری آن بود. برای ما از همان روز نخست جنبش مشخص بود که تداوم جنبش نیازمند ستادراهبری است که الزاما این ستاد راهبری به اشکال سنتی نخواهدبود زیرا در عصرتکنولوژی و ارتباطات شبکه ای وجود راهبری افقی یا عمودی مطلوب و کارآمد نیستند.لذا چپ مستقل باید کوشش میکرد دررهیافت شکل بندی ارتباطات گروهی از محلات تا خیابان ها و شهرستان ها اندیشه ورزی نماید اما متاسفانه حتی آن بخشی از چپ که خارج نشین و مدعی روزآمدی مارکسیسم هم هستند اصلا به این نکته گرهی توجه ننموده و با طرح شعارهای همیشگی سرنگون باد ، نابود باد ، اعدام بایدگردد، پیش بسوی هسته های مسلح و غیرمسلح ( بدون توضییح این که چگونه این هسته ها در شرایط کنترل ریموتی جامعه تشکیل شوند ) ، خودرا سرگرم بحث های تکراری دهه شصت نموده و برخی نیز که از قبل و بعد انقلاب حانه تیمی را سلول زنده جامعه مبارزاتی تلقی (ولی خود فاقد هرگونه تنفس آزاد بوده اند) با تصور این که هرچه شعارها تندتر و تکراری تر باشد مضمون انقلابی آن رساتر خواهد بود ، عملا جز بی عملی سیاسی هیج راهکاری ارائه نکرده اند که نتیجه ان فاصله گیری جنبش از جریان چپ بوده است . ما برخی اوقات می گوئیم خوشا به حال آنانی که اصلا نمی فهمند چرا که نادانی آنها باعث شده بر این باور باشند که گویا مبارزین ایران منتطر تماس این حضرات هستند تا این ها به آنها بگویند چه کنند تا با یک ضربه قاطع رژیم را از پای درآورند. با چنین توصیفی اگر چه برخی علائم مثبته در برخی نیروها نظیر فراخوان های مشترک نیروهای چپ، دموکرات و آزادیخواه، یا بیانیه مشترک شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست بعنوان بارقه های امیدی از همبستگی تشکیلاتی چپ را بوجوداورده ولی ظاهرا هنوز راه دراز و غافلان مدهوش . اما واقعیت آن است که جنبش منتظر نخواهد ماند تا چپ بتواند بر مشکلات اتحادو همستگی و ائتلاف بین خودبرآید. برخی گروه های دیگر هم از سر ناچاری و سر خوردگی از هم اکنون نه در اتحاد با نیروهای چپ که در اتحاد عمل با سلطنت طلبان مسابقه گزارده اند. یعنی کسی نیست از آقایان مدعی چپ بپرسد واقعا اتحاد و ائتلاف و همبستگی شما با دیگر چپ ها سخت تر از اتحاد عمل با سلطنت طلبان است یا نکند خدای ناکرده شماهم بوی گوشت به مشامتان رسیده است ؟! بعضی از این عناصر سن وسالی تاحدود 80 سال داشته و تصور براین دارند که سن و سال و سابقه مبارزاتی گدشته می تواند کرسی عضویت در شورای انقلاب آتی بهمراه بیاورد غافل از این که جنبش مهسائی در دریدن پرده تقدیس خودی و عیر خودی عمل نکرده و برهر آنچه جامعه تقدیش برتن کرده است ...است ! این عناصر که روزگاری مبارز و فارغ از تاج رهبری بودند حتی فراموش کرده اند که در رای گیری سال 1358 تنها گزینه ممکن "جمهوری اسلامی آری یا نه" بوده ولی در مصاحبه های اخیر با تکیه بر آلزایمر بیان می کنند پرسش سال 1358 رای به جمهوری اسلامی و یا سلطنت بوده است .شاید وقت آن رسیده که یک نفر مطلع از خود این آقایان در خلوت به این مدعیان و رهبران خودخوانده که بعضا قومیت گراهم هستند یادآوری کند که عموجان در سال 1358 پرسش انتخاباتی "جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم" بود و گزینه ای به نام سلطنت وجودنداشت چون طومار سلطنت در 22 بهمن بهم پیچیده شده بود ، لذا اساسا موضوعیت طرح نداشت .حالا شما با این آدم های دچارنسیان شده که بدبختانه خودرا چپ هم می دانند و شاید درعمرشان جز نقل قول های چپ هیج کتاب چپی را هم نخوانده اند انتظاردارید برای این جنبش بتوانند رهنمود ارائه نمایند.؟ و یا تصور دارید مبارزان جنبش مهسائی اگر فرصت یابند و ببینند در یک حزب باصطلاح کمونیست شش تیکه و شاحه جداگانه می بیبینم که هر تیکه و شاخه آن با چسبانیدن کارگر و کمونیسم و انقلابی خودرا از سایر شاخه ها جدا و هریک در قبال جنبش مهسائی سازجداگانه ای کوک کرده چه موضعی جزبی زاری از این گونه چپ ها اتخاذ خواهدکرد. اما وضعیت خود مبارزان قصه دیگری است . هیچ دلیلی وجود ندارد که مبارزان کف خیابان برای دست زدن به شورش و جنبش احساس ندامت کنند. چرا که برای کسانی که دوزخ و ترس را در هم شکسته اند ، هیچ مجالی نه می‌تواند و نه باید برای ادامه مبارزه وجودداشته باشد زیرا فقر ، بیکاری ، استبداد عریان مذهبی کماکان تداوم دارد و اکنون موعد آن فرارسیده است که مبارزان خودرا از قید حکومت سبیعانه مذهبی برهانند که آنان را وادار کنند از اریکه قدرت به پائین بیفتند . البته بنظر می رسد دربخشی از مبارزان زندانی شاید روگردانی مقطعی از تظاهرات خیابانی صورت گرفته اما بخش غالب آنان در زندان دریافتند که تظاهرات باید به اعتصابات کارگری و معلمان گره بخورد تا توانمندی جنبش آسیب ناپذیرشود و این امر جز در سایه ایجاد نوعی رهبری شبکه ای نیز میسر نخواهدشد که شاید اعتصابات و اعتراضات اخیر و انتشار منشور گروه های 14 گانه از آن جمله باشد. پیش بینی می شود جنبش در ماه های آتی در اشکال نوینی مجددا حضور پرشتاب خودرا در عرصه های عمومی تداوم بخشد و در همین مبارزات نوین نیز با فرصت طلبان داخل و خارج که مدعی راهبری و رهبری نیز هستند به یک مرزبندی اصولی برای ایجاد یک کمربند سراسری همبستگی انقلابی برسد.
س- نظرتان در باره برگزاری تظاهرات روزجهانی کارگر در اول ماه مه یا دوشنبه 11 اردیبهشت چیست ؟
ج- رژیم جمهوری اسلامی که حامل عقب مانده ترین مناسبات اجتماعی – اقتصادی در ایران بوده از همان فردای انقلاب با نام گذاری قلابی روز معلم ، روز زن و روزکارگر و چسباندن این روزها به نام شخصیت هائی که هیچ پایگاه اجتماعی نبوده و آن شخصیت ها معرف نوعی جاهلیت مذهبی بودند تلاش کرد اعیاد و بزرگداشت های تاریخی کشوررا تهی ومصادره نماید . اگرچه ما شاهد بزرگترین گردهمائی روزکارگردر سال 1358 و 1359 بودیم اما حکومت اسلامی چون رابطه کارگری- کارفرمائی را از باب عقود اجاره و آن را در مقوله اجاره حیوان وچارپا می داند ،درعمل نشان داد که دشمنی تاریخی با طبقات برآمده ازمناسبات غیرمذهبی دارد لذا مبارزان و کارگران قهرمان وظیفه دارند در این برهه تاریخی بزرگداشت روزجهانی کارگررا به نمایش عمق تنفرکارگران و زحمتکشان از حکوکمت منحوس جمهوری اسلامی و سرمایه داری غارتگرانه آن نمایند . عملکرد فاجعه آور جمهوری اسلامی در 43 سال گذشته بسیاری اط اقشاراجتماعی را به زیرخط فقر کشانیده و عملا لشکربیکاران و طبقه کارگررا به یک نیروئی تبدیل کرده که درصورت بسیج و راهبری قادرست طومارحکومت را بپیچد وبزباله دان تاریخ بسپارد . مبارزات کارگران، اقشار و طبقات تحت فشار فقر، سرکوب، بی عدالتی و تبعیض نظیر دهقانان، زنان، معلمان، پرستاران، بازنشستگان، هنرمندان، نویسنده گان، دانشجویان، تحصیل کرده گان، لایه های ورشکسته شهری، غیرشاغلین، نیازمندان، از کارافتادگان و معلولین طی سنوات گذشته، آرام آرام منجر به پیدایش کیفیت سیاسی جدیدی در کشور یعنی جنبش انقلابی کنونی گشته است. برای فعالین جنبش انقلابی فعلی ، شرایط فعلی باید به فرصتی مناسب و دلخواه برای تحمیل عملی حق ایجاد تشکل های مستقل مردم در ابعاد توده ای و سراسری به طبقات ستمگر تبدیل گردد. خوشبختانه در چندسال اخیر تظاهرات و اعتصابات کارگری طبقه کارگر و جامعه کاروتولید کشوررا به یک وزنه اساسی تحولات آتی تبدیل کرده است و انتظارجنبش مهسائی نیز آن است که کارگران مبارز و قهرمان و به خصوص نفتگران مبارز در حمایت از جنبش کنونی و برای احقاق حقوق از دست رفته کارگران امسال بتوانند جشن اول ماه مه – 11 ارزیهشت – را به یک نمایش جهانی بر علیه رژیم منحط جمهوری اسلامی تبدیل کنند . جنبش انقلابی باید تلاش نماید روز اول ماه مه را بیک روزتاریخی در جنبش نوین تبدیل نماید و جنبش کارگری مهر خودرا بر جنبش مهسائی بزند تا اعتصابات کارگری به تظاهرات ها پیوند رسمی بخورد . لذا دانشجویان، دانش آموزان و معلمان کارگران، کسبه، بازاریان، کامیون داران و کارکنان صنعت حمل و نقل ، نویسندگان، دانشگاهیان، فرهیختگان، بازنشستگان، پرستاران، پزشکان، ورزشکاران و هنرمندان باید فعالانه در رزمایش اول ماه مه با همراهی کارگران مشارکت نمایند وچنان رزمایش مبارزاتی برپا نگردد که کمررژیم درهم شکسته شود و باردیگر با صدای بلند فریاد ایران را به جانیان برسانیم که ما با رژیم جمهوری اسلامی قهرانقلابی بوده و برای سرنگونی آن از هیچ کوششی دریغ نخواهیم کرد. بایدمبارزان داخل همه سعی خودرا بکارببرند تا شعارهای ( کارگر، دانشجو، معلم، اتحاد اتحاد) ، (رفرندوم ، رفرندوم ، آزادی و انقلاب) ، (زن ، زندگی ، آزادی- با پرچم شورائی) ،( نان ، مسکن ، آزادی) ،( زندانی سیاسی آزاد بایدگردد) ، ،( اتحاد، مبارزه ، پیروزی) ، ( کرد، بلوچ، آذری ، آزادی برابری)،( نه سلطنت ، نه رهبری ، آزادی وبرابری) ، ( حقوق ما چهارمیلیون، خط فقر چهل میلیون) ، ( ولایت و حکومت، خط فقرو فلاکت )، (مرگ بر دیکتاتور) به عنوان شعارهای محوری اول ماه مه مطرح شوند و از شعارهای متفرقه احتناب کنند.برای تجمعات و تظاهرات پیشنهاد میشود راه پیمائی از میادین پررفت و آمدشهرها به سمت بزرگترین دانشگاه درون شهر یا میدان مرکزی شهر انجام گیرد. برای راهبری تظاهرات از بلندگوهای سیار باطری داردر ابتدای صف تظاهرات و صفوف میانی که نیازبه اتصال به سیم کشی نباشند استفاده شود . میتوان شهارهای فوق را درکاغد پرینت گرفته و بین تظاهرات کنندگان توزیع کرد .
س – دلیل ناکامی چپ را در این شرایط چه می بینید؟ آیا مردم اساسا به چپ اقبال و تمایل دارند؟
ج-اولا فراموش نکنید انقلاب و جنبش انقلابی" زن – زندگی – آزادی " برخاسته ازاندیشه چپ است زیرا راست و پایگاه آن حداگثر پیروان اصلاحات از بالا هستند ولی این چپ است که همیشه درصدد حل ریشه ای معضلات کشوراست . از انقلاب مشروطیت پدیده چپ در ایران شکل گرفته و به گواهی همه اسناد و خاطرات به جا مانده به ویژه تاریخ مشروطیت زنده یاد احمدکسروی با آنكه شاخه های گرایش چپ جامعه در بسیاری از موارد مواضع ناسره ای با یكدیگر دارند؛ ولی همه به صورت گروهی، عمده ترین مطالبات انقلابی و مترقی جامعه را به پیش برده اند. از آن جمله می توان از خواست های آزادی مطبوعات، آزادی بیان، آزادی اجتماعات، حق كارگران برای ایجاد تشكل های صنفی و سیاسی، حق رای برای زنان و اصلاحات ارضی به سود دهقانان نام برد. نفوذ اندیشه‌های سوسیالیستی در ایران به پیش از آغاز نهضت مشروطه یعنی دهه‌های پایانی قرن نوزدهم بازمی‌گردد. میرزاآقاخان کرمانی را پیشرو فکر سوسیالیسم در ایران دانسته‌اند. اما شاید جنبش‌های سوسیال دموکرات (اجتماعیون – عامیون) را بتوان موثرترین عامل نفوذ اندیشه‌های چپ در کشور ما دانست.
در بعد از مشروطیت نیز فعالان 53 نفر از نخستین پیشقراولان چپ در ایران بودند که تلاش داشتند بذر فرهنگ انقلاب را در سرزمین سوخته وقت بکارند بعدها نیز حزب توده ایران ( فارغ از همه انتقاداتی که بدان وارد بود) توانست بعنوان یک تشکیلات چپ سراسری تا اعماق روستاها و شهرها رسوخ و بزرگترین تشکیلات کارگری را درکشور راهبری نمایند که مورد اقبال عمومی نیز قرارداشتند.با توجه به ساختار عقب مانده جامعه چه در دوران مشروطیت و چه در سالهای 1332-1320 حضور و نفوذ جریان چپ موسوم به اعتدالیون و حزب توده و همراهی بسیاری از شخصیت های فرهیخته کشور با آنان نه تنها با اقبال عمومی و بخصوص طبقات زحمتکش مواجه بوده بلکه یکی از مهم ترین جنبش های کارگری منطقه در ایران سامان یافته بود . بعدها در سالهای دهه 1350 چپ جنبش چریکی تنها جریان مسلط چپ تا فردای انقلاب 1357 بوده که تبلور خودرا در سازمان چریک های فدائی خلق نشان می داد. و این جنبش نیز علیرغم همه انتقاداتی که بدان وارد بود عملا توانسته بود در طبقات شهری و به خصوص اقشاردانشگاهی و حتی هنرمندان و نویسندگان تاثیر گرانقدری داشته باشد.اما متاسفانه با وجود اقبال جامعه در همه این ادواربه علت اشتباهات تاکتیکی و استراتزیکی چپ نه تنها هیچگاه نتوانست در قدرت سهیم شود که برعکس همچون مرغی چه در عزای جنبش و چه در پیروزی چنبش ها سربریده شد . از انجا که موضوعیت و فعلیت چپ دهه پنجاه به جنبش چریکی پیوند خورده و تاثیرات همین جنبش با انقلاب 1357 گره خورده بود بد نیست بدانیم بنا به اظهارات خود این رفقا و رگه شناسی تاریخی بعمل آمده این جریان بزرگ شده خانه تیمی و در شناخت فضای عمومی شامل خیابان ، کارخانه ، ناتوان و بعضا از آن متنفر هم بوده است لذا بزرگ شدگان خانه تیمی و مسحورین عملیات تیرو فشنگ اولا خانه تیمی را بجای فضای عمومی و سلاح نظامی ( نه حتی دانش نطامی ) را بجای دانش تئوری و تقدیس مذهبی گونه رهبری با القاب عاریتی رفیق کبیر ( که اساسا در دوره استالین باب شده و تا قبل از آن در ادبیات مارکسیستی وجودنداشت ) وعملا با کاربرد سلاح های زنگ زده ناچار به توسل به تئوری های زنگ زده چریکی بر آمده بودند که اگرچه بعد انقلاب مدعی کنارگذاردن این شاکله از سازمان شده بودند ولی علاوه بر استفاده از همان تفکرو همان تشکیلات بخش وسیعی از آن به همسوئی با رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی عملا در تقابل با سایر نیروهای انقلابی نیز برامدند و تیع جلادان دهه شصت را برای بریدن سر مبارزان صیقل دادند غافل از آنکه جلاد بنا به سرشت خود تیع صیقل داده شده را بلااستفاده نخواهدگزارد و به سراغ سرو تن آنان نیز خواهدرفت . بعدها هم در جریان مهاجرت در اردوگاه های کردستان نیز به یارکشی و سلاح اسلحه بجای سلاح اندیشه روی آوردند که نشان داد اندیشه چریکی اجازه عبور از خط آتش دانش مارکسیستی را نخواهدداد .برخی از این جریانات متنوع و دگرگون پس از سالها مهاجرت به خارج کشور به جای روی آوری به بحث های تئوریک مشکل گشای اوضاع فعلی مدتهاست بخاطره نویسی خانه های تیمی و توضییح و تشریح این یا آن عملیاتی که هیچ تاثیری برروند جنبش انقلابی نداشته اند روی اورده اند که جای بسی تاسف دارد. از این نیرو که بگذریم جریان موسوم به خط سوم به رهبری سازمان پیکاردرراه آزادی طبقه کارگر بود که ان هم در پهنه مصاف با شیر طعمه گرگ درون شد. و این بار به جای حذف فیزیکی شهرامی ، عده ای حذف تشکیلاتی رفقائی را بکاربردند که تا چندگاه قبل آنان را رهبری پرولتاری ایران می نامیدند و عمل تشکیلات شکنانه اینان در دستگیری های بهمن 1360 بی تاثیرنبود. بعدازآن نیز معدودی خارج نشینان سهندی با نام اتحاد مبارزان کمونیست با شوق ادغام در کومله همه اصول و پرنسیب های خودرا به زیر پا گذاشتند و با پیروان تئوری نیمه فئودال – نیمه مستعمره و روستائیان مبارزی که از مارکسیسم همانقدر می دانستند که از طعم قلیان و تنباکو با اعطای امتیاز ویژه و رای ممتاز کومله درصددتشکیل حرب کمونیست ایران و سپس حزب کمونیست کارگری و متعاقبا حزب کمونیست کارگری حکمتسیت و عنقریب حزب کمونیست انقلابی ... برآمدند. نگاهی فقط به این پدیده های نادر ما را به این جمع بندی رسانید که چپ توانائی رهبری جنبش 1357 و مالا جنبش کنونی را نداشته و ندارد. زیرا امررهبری در جنبش انقلابی فردی نبوده وصرفا در تشکیلات خاص متبلوراست .همین نکته نقش شخصیت کهربائی چه در سازمان چریکهای فدائی خلق با ضربه به رفیق حمید اشرف و چه در سازمان بخش منشعب از محاهدین با ضربه به رفیق بهرام آرام باعث فروپاشی هردو سازمان شد در حالی که اگر سازمان نه بر مبنای خانه تیمی و شخصیت فردی ( هر چقدر هم که این شخصیت ها توانا بوده باشند ) به عرضه عمومی و خیابان و کارخانه وصل می شد و توانائی فردی به توانائی سازمانی و تشکیلاتی تبدیل می شد حداقل مشابه سایر کشورها نظیر نیکاراگوئه ، کلمبیا ، شیلی ، برزیل و اسپانیا چپ می توانست لااقل در قدرت مشارکت یابد . در پاسخ به چپ اندرچپ هائی که ممکنست مدعی شوند در این کشورها چپ وجودندارد و انها با چپ واقعی فاصله دارند بصراحت باید پاسخ دهیم مگر همین حالا شما چیزی بیشتر از آنها هستید ؟!
نگرش تک بعدی تشکیل سازمان یا حزب بی طبقه کارگر به جای تشکیلات کارگری و منجمله حزب طبقه کارگر ، فرایند دوری از جنبش کارگری را دامن زد .اساسا چه چپ قبل انقلاب و جه بعد انقلاب دچار یک توهم تئوریک شده بود که رهایی طبقه‌ کارگر به جای این که توسط خود طبقه صورت گیرد می تواند توسط سازمان پیشرو و پیشگام انجام پذیرد. آنها غیررسمی و محترمانه بیان می کردند کارگران بی‌سوادتر از آن هستند که بتوانند خود را آزاد کنند، و این آزادی اول باید از بالا توسط گروه های چپ انجام شود . یعنی اول یک گروه و سازمان یا حزب کمونیستی فارغ از طبقه کارگر تشکیل می شود و حتی قدرت را هم چند روزه تصاحب می کند بعد قدرت را دودستی تحویل پرولتاریای مبارزی می دهد که خودش در تصاحب قدرت نبوده است ؟! باز صد رحمت به بلشویک ها که با کارگران قدرت را تصاحب و بعد به جای کارگران حزب را حاکم بر سرنوشت کشورکردند . خوب معلوم است با چنین تفکری اصلا تشکیل حزب طبقه کارگر توهمی بیش نبوده و لزومی هم به کار سازماندهی شده در طبقه کارگر وجودندارد. وقتی می گوئیم طبقه کارگر لزوما به معنی جلب همه آحاد یا همه بخش های کارگری است بلکه آن بخش هائی از طبقه کارگر که نبض اقتصاد کشور و شیرمایه مالی حاکمیت را درچنگ دارند والا سازمان رزمندگان طبقه کارگر افتخار می کرد که در کوره پزخانه های آجر نفوذ قابل ملاحظه دارد . این بدان معنی بود که رفقای اکونومیست خلقی رزمندگان و بعضا حتی پیکار و اتحادمبارزان کمونیست که در بین سایر گروه ها مدعی بخش کارگری بودند فعالیت خودرا در عقب مانده ترین لایه های بخش کارگری متمرکز کرده بودند که در انقلاب 1357 هیج نقشی را دارا نبودند. بیچاره رفقای کومله حق داشتند در هنگام ادغام اتحاد مبارزان کمونیست از آنها بپرسند پس بخش کارگری شما کجاهستند؟! چون کومله فارغ از مناسبات دهقانی حاکم بر آن بخوبی می دانست که خود یک سازمان مبارزاتی دهقانان کرد و بسیاری از اعضای انرا هم دهقانان مبارزکرد تشکیل می دادند و بر همین وصف هم انتظارداشت سازمانی که خودرا پیشرو طبقه کارگر می داند چندشاخه کارگری هم داشته باشد .شاید اگر تعداد قابل ملاحظه بقایای اعضای سازمان پیکار و رزمندگان و فدائیان که به حزب کمونیست پیوستند نبودند همان اول تشکیل حزب مسائلی که بعدا بوجودآمد ظهور پیدا می کرد .چون وجود این عناصر که عمدتا سوابق مبارزاتی درخشانی قبل و بعد انقلاب داشتند کومله را هم دچار توهم به قدرت اتحاد مبارزان کمونیست کرده بود .امروزه هم متاسفانه همان شیوه مرضیه در برخی گروه های خارج گشور وجوددارد که خود انواع سندیکا و اتحادیه و تشکل های خودساخته در خارج بنام داخل درست کرده و مرتبا هم از طرف این تشکل ها بیانیه و اعلامیه صادر می شود ولی احدی از ما در ایران نمودی از انها در عرصه های عمومی مشاهده نمی کنیم. در واقع صوری بودن این تشکل ها همان قدر روشن است که تشکل هائی که بنام مجاهدین خلق یا سلطنت طلبان بعد از تظاهرات محلات یک شعار در یک گوشه دیواری نوشته و بلافصله انرا در فضای مجازی منعکس می کنند تو وئی که این ها در تظاهرات حضورداشته اند.
چپ اگرچه در بحبوبه انقلاب سال 1357 به عینه دریافت که تشکیلات کارگری فارغ از تشکیلات سازمانی و گروهی است و دقیفا فقدان تشکیلات کارگری نتوانست تداوم قیام 1357 را تضمین کند زیرا چپ ان موقع با یک درک مکانیکی و چریکی معتقد بود " قدرت از لوله تفنگ بیرون می آید ولی درعمل قدرت سندیکای نفتگران جنوب و اعتصاب آنها رژیم را به زانو دراورد و چپ باید درمی یافت که قدرت از لوله های کارخانجات بیرون می آید؟! اگر چپ کمی هشیار می بود و غره در چند عملیات محدودچریکی نمی شد می بایستی درآن شرایط از تجربه روسیه می آموخت که بعداز قیام نخست با گسترش آزادی های مدنی، کارگران و سربازان ناراضی در شهرهای گوناگون روسیه شوراهای صنفی (سوویت) تشکیل داده بودند که فعالیت آزاد و علنی داشتند. آنها خواهان تعمیق دستاوردهای انقلاب فوریه بودند. رهنمود لنین برای بلشویکها در این مرحله عبارت بود از: نفوذ در شوراها، طرح شعارهای تند انقلابی، به دست گرفتن رهبری شوراها و هدایت آنها به سوی قیام مسلحانه. طی چند ماه بلشویکها توانستند رهبری را در دو شورای با نفوذ پتروگراد و مسکو به دست گیرند و به همین علت اقدامات دولت موقت به رهبری الکساندر کرنسکی برای رویارویی با اقدامات لنین و یاران بلشویک او ناکام ماند. کمونیست ها (حزب بلشویک) پرشمار نبودند، اما با تکیه بر شبکه فعالی از اعضای با ایمان، که لنین آنها را "انقلابیون حرفه ای" می خواند، قادر بودند تا ۲۵ هزار نفر را در پتروگراد مسلح کنند. در شامگاه ۲۴ اکتبر بلشویکها در پتروگراد قیام مسلحانه اعلام کردند. گاردهای سرخ، دسته های مسلح کارگران، سربازان و روشنفکران به پادگانها و ادارات دولتی حمله بردند، مراکز حساس را به تصرف در آوردند و وزرای دولت موقت را در "کاخ زمستانی" دستگیر کردند.در پاسخ به فراخوان لنین و بلشویکها که شعار "تمام قدرت به شوراها" را طرح کرده بودند، "کنگره سراسری شوراهای روسیه" با بلشویک ها اعلام همبستگی کرد. شورای پتروگراد حاکمیت کشور را به "شورای کمیسرهای خلق" به رهبری لنین واگذار کرد. لنین در جلسه شورا نطقی هیجان انگیز ایراد نمود و به عنوان رئیس نخستین دولت سوسیالیستی جهان زمام امور را به دست گرفت. او هدف دولت تازه را "حاکمیت کارگران و دهقانان" و برپایی نظام سوسیالیستی در روسیه اعلام کرد.
اما متاسفانه بقایای چپ چریکی ایران که اساسا دارای ریشه در جنبش کارگری همچون بلشویک ها نبود مرتبا بصورت کاریکاتوری و ابلهانه در پی آن بود همان مراحلی که که بلشویک ها تحت رهبری لنین طی نموده بودند ، انجام دهند . آنان دونکته اصلی را فراموش کرده بودند اول انکه شورای پتروگراد که فصل الخطاب انقلاب اکتبر بود و زیر کلید بلشویک ها بود را کدام شورای کارگری ایران نمایندگی می کرد و دوم نقش لنین را کدامیک از حضرات چپ بازی می کردند. این در حالی بود که همه گروه های موجود از چریک و سیاسی کار همگان در سرگیجه انقلاب هنوز هم در خانه های تیمی حتی در روز 21 بهمن 1357 به بحث و مجادله مشغول بودند .از دیگر آفت های جنبش انقلابی قبل و بعد از انقلاب 1357 تهمت زنی و افترا به مخالفان فکری حتی در درون سازمان های خودی بوده است. تسری این تهمت زنی تا سالهای انقلاب تقریبا گریبانگیر همه اشخاص ( حقیقی و حقوقی ) که با جنبش چریکی همراهی نداشتند را همچون مجلات فردوسی ، اندیشه و هنر ، سخن و بزرگانی چون شاملو و .. را هم گرفته بود .بانی این میراث شوم از سالهای تشکیل حزب توده ببعد در فضای سیاسی حزب توده بوده که متاسفانه رویه جاری سایر سازمانها و گروها شده بود و بهمین علت جو ناسالمی بوجودآمده بود تا کسی جرئت عرض اندام در مقابل فتیشم سازمانی( که جایگزین فتیشم کالائی شده بود) و رهبری نکند و سرانجام آن نیز حذف فیزیکی هر آن کسی می شد که بنوعی تقدیس و مقررات خودساخته سازمان را زیر پا می گذاشت. این حربه تا آنجا پیشرفت که در بخش مارکسیست های منشعب از سازمان مجاهدین خلق عملا چندنفر مخالف فکری ( با هر انگیزه و اندیشه ای که داشته باشند) و در سازمان چریکهای فدائی خلق ایران نیز دوسه نفری ناشناخته تا به امروز هم ، ویک مورد تراژدیک عاشقانه و خالصانه در سازمان چریک های فدائی خلق( رفیق عبداله پنجه شاهی که عاشق رفیق ادنا ثابت شده بود ) بدست رفقای سازمانی خود بقتل رسیدند!!. به نطر امروز ما ، بانیان این فجایع شایستگی رهبری جنبش انقلابی ایران را نداشته و داعیه انان نیز از محدوده خانه تیمی بیرون نرفت. بررسی و تدقیق در مواضع رهروان مشی چریکی چه فدائی و چه منشعبین مجاهدین مارکسیست نشان می دهد که شالوده این مشکلات و بن بست های تئوریک – تشکیلاتی و یا چشم اسفندیار سازمان های چپ ایران فقدان درک درست از مناسبات سرمایه داری و تولید انواع تئوری های مشعشعانه ضد مارکسیستی بنام سرمایه داری وابسته ، بورژوازی کمپرادور ، بورژوازی ملی بوده است. از دیدگاه مارکس سرمایه داری یک رابطه اجتماعی مبتنی بر مناسبات خاص اجتماعی 0 اقتصادی و سیاسی است که زیربنا و روبنای یک جامعه را بازتعریف می نماید . مارکس هیچ تعریف دیگری از سرمایه داری بیان نکرده و اشکال سرمایه داری را هم کاملا توضیح نداده زیرا شکل بندی مناسبات اجتماعی – سیاسی در خدمت شکل بندی اقتصادی حاکم بر جامعه می باشند لذا حتی وجود شکل بندیهای اقتصادی ماقبل سرمایه داری هم در دوره حاکمیت رابطه سرمایه داری سرمایه داری غیرقابل انکارست .درواقع شاه بیت تئوری مارکس انباشت سرمایه و ارزش افزوده نهائی است نه اینکه چه کسی این ارزش افزوده را تصاحب می کند کمااینکه در بعد پیروزی انقلاب بلشویکی و بیراهه رفتن آن ارزش افزوده لزوما نصیب سرمایه داران مالک کارخانجات نشد بلکه نصیب دولت سرمایه داری شد که بخش قابل توجهی ازآن را بین بورکراتها و تکنوکرات های حزبی تقسیم می کردندو بخشی را هم مصروف خودجامعه می کردند .از آغاز قرن بیستم و همان دهه های اولیه سالهای 1900 چرخش جهانی سرمایه و فرآیند ظهور امپریالیسم قابل مشاهده بود و تغییر خصوصیات شکل بندی امپریالیسم به امپراطوری های مالی ندان در نوشته های مارکس قابل تبیین نیست ( زیرا برخلاف تفکر مارکسیست های ایرانی مارکس غیبگو و رمال نبوده که بتواند فرآیند سرمایه داری یک صد سال بعد از خودرا به درستی تشریح کند و این وطیفه را مارکسیست هائی نظیر لنین و هیلفردینگ و بعدها کسانی همجون ارنست مندل، میشل لووی ، شارل بتلهایم ، نیکولانز یولانزاس ، تری ایگلیتون ، پل هاروی و..... عهده دارشدند. چپ قبل انقلاب و تا سالهای نابودی دهه شصت اساسا این متفکران مارکسیست را انگ دار تلقی می کردند .اگرچه مارکسیست های ایرانی قبل انقلاب و متاسفانه بخشی قابل توجه بعد انقلاب هنوز هم علیرغم آنکه مرتبا کتب ترجمه شده مارکسیستی را مجددا با ترجمه های مختلف و بعضا نادرست در سایت خودقرارداده اند ولی ظاهرا مطالعه و تدقیق درآن ها را وظیفه دیگر خوانندگان تلقی و خوداز این مطالعه بی بهره هستند. چرا که اگر مطالعه دقیقی پیرامون آنها صورت می گرفت نباید شاهد نظریه های مشعشعانه فعلی در چپ و تشتت وسیع آرا در بین نحله چپ باشیم . یکی از مهترین نکات افتراق جنبش دهه پنجاه با مبارزان جنبش انقلابی فعلی نقش آزادی و دمکراسی برای همه طبقات جامعه است. در همه نحله های جنبش چریکی ایران به تبع مبارزه با امپریالیسم و جنبش خلقی" دمکراسی و آزادی" مفاهیمی انتزاعی و قابل بحث نبوده است. یعنی وقتی یک سازمان مدعی چپ در درک رابطه و مناسبات اجتماعی – اقتصادی با همه نشانه ها و علائم این مناسبات آن ناتوان باشد و به تئوری های سرمایه داری پیرامون پناه ببرد لاجرم طبقه کارگر آن با طبقه کارگر سایر کشور تفاوت ماهوی داشته وچون طبقه کارگر ندای سازمان پیشرو خودرا ناشنیده و یا بدان وقعی ننهاده لذا بر سازمان پیش رو واجب است خوددست به عملیات انتحاری بزند تا بتواندموجودیت خودرا ثابت نماید و همین اندیشه باعث میشود که سازمان پیشرو چریکی آن چنان در خودفرورود که از سیاست های جدید ساواک در تعقیب و گریز های جدید به منظور زدن سر اژدها غافل ووقتی به خودآید که تیم رهبری در کمین پلیس جان باختند و ناقوس شکست به صدادرآید . واقعیت نشان داد که عملیات ساواک در نابودی هردو تشکیلات فدائیان و بخش منشعب عملا در سالهای 1356-1355 موفق بود و اگر انقلاب 1357 آغاز نمیشد عملا ما با یکدوره فترت چندساله مواجه می شدیم .اگر این فاکتورها را درنظر بگیریم در آستانه انقلاب چپ خلع سلاح شده با انقلابی که ارتجاع سیاه بنیاد آنرا پی افکنده بود مواجه شد و چون قادر به تقابل با آن نبود متاسفانه عملا همراه آن شد و شوربختانه پس از پیروزی آن نیز بخش وسیعی از همان کسانی که تا قبل آن جان برکف در خیابان ها برعلیه ظلم و ستم طبقاتی مبارزه می کردند به خدمت تزار نوین که بجای ردای سرخ تزار لباده سیاه برتن و بجای تاج تزار عمامه برسر نهادند درآمدند و انقلابیون خلقی حتی قادر به تشخیص ردا و لباده و عمامه با تاج هم نشدند و آخر عاقبت چپ روانه مسلخ عاشقانی شد که نمی دانستند عشق چیست؟ در حالی که اگر چپ قادر به شناخت مولفه های قدرت و ساختار حاکمیت گذشته و ارتجاع سیاه بود می توانست با یک بسیج طبقاتی حداقل نقشی همچون مبارزان برزیل و شیلی را ایفا کندزیرا دیکتاتوری و استبدار رژیم پهلوی اساسا قابل مقایسه با دیکتاتوری سالازار در پرتقال، النده درشیلی وویدلا در آژانتین نبوده است اما امروز جریان های مترقی موسوم به چپ در این کشورها در یا در اریکه قدرت و یا شریک قدرت هستند و نیروهای فاشیستی قادر به حذف آنان نیستند چون با اتصال به مردم ، طبقه کارگر و کشاورزان دارای جایگاهی غیرقابل انکارهستند .
س – رابطه چپ ایرانی در دوره انقلاب و قبل آن با مفاهیمی همچون دمکراسی و آزادی چه بوده است . آیا حقیقت دارد در فلسفه چپ چریکی و غیرچریکی این مفاهیم وجودنداشته اند؟
ج- اگرچه بررسی قضایای دیروز با عینک امروز کار سختی نیست اما متاسفانه جنبش چریکی که تولد خودرا خودرا با شکستن اسطوره های دروغین گذشته حزب توده شمع آجین کرده بود شاید به تبع جنش جهانی چریکی مفاهیمی همچون آزادی و دمکراسی را انتزاعی و بورژوائی دانسته و خودرا در مبارزه با امپریالیسم و جنبش خلقی محصورکرده بود ووقتی پی باین نقیصه برد که زیر تیغ سلاخی جمهوری اسلامی ضد دمکراسی و آزادی قرارگرفت . متاسفانه هنوز هم دربرخی چپ های خارج نشین شاهد همین موضع گیری ها می باشیم . بد نیست بدانیم تحقیقات محققان خودنظام سرمایه داری جهانی ثابت کرده که دمکراسی و آزادی و تداوم آن اصولا به نقش طبقه کارگر در قالب نهادهای مدنی ( سندیکا، اتحادیه و حزب ) بستگی دارد .
پی آمدهای انقلاب سال 1357 و همچنین شعار اصلی جنبش فعلی " زن – زتدگی -آزادی " کاملا برخلاف ایده های جنبش چریکی بشمار می روند که بسیاری از چپ فعلی هم کماکان تکلیف خورابااین دومقوله اساسی باید صریح و روشن بیان کند. امروزه در حالی که حتی کسانی همجون ساموئل هانتینگتون از نطریه پردازان سرمایه داری جهانی گسترش طبقه‌ی متوسط را یکی از عوامل اصلی گسترش دموکراسی می دانند. دیگر محققان برجسته دموکراسی را محصول قدرت‌گرفتن جامعه‌‌ی مدنی خصوصاً طبقه‌ی کارگر می دانند . از نظر این محققان پیدایش دموکراسی بیش از هرچیز مسئله‌ای مربوط به توازن قدرت است چرا که گذار به دموکراسی نمایانگر افزایش برابری سیاسی است و برابری سیاسی شکل نمی‌گیرد مگر اینکه توازن قوا تغییر کند و بخش‌های ضعیف‌تر جامعه بتوانند در بخش‌های صاحب قدرت برای خود جا باز کنند.به زبان دیگر، این روابط قدرت هستند که بیش از هرچیز تعیین‌کننده‌ پیدایش دموکراسی و تداوم آن‌اند. در این میان قدرت‌گیری طبقات متوسط و کارگر به‌معنای تحول در توازن قدرت و قدرت‌گیری جامعه‌ در برابر دولت است. بررسی تطبیقی و تاریخی نیز موید آن است که اتحادیه‌ها و احزاب مرتبط با طبقه‌ی کارگر اجزای اساسی ائتلافی بودند که دموکراسی را به کشورهائی آوردندد که قبلا تحت نظام دیکتاتوری های نظامی بوده اند . البته که در برخی کشورها صرفا قدرت طبقه کارگر به‌تنهایی برای ایجاد دموکراسی کافی نبوده که در این موارد طبقه‌ کارگر نیازمند مؤتلفانی برای پیشبرد پروژه‌ دموکراتیک بوده ‌است. مدتی پیش نیز آقای روث برینز کولیر، سیاست‌شناس و استاد دانشگاه برکلی، کتاب دیگری نیز منتشر کرد که بحث را به خارج از اروپای غربی و آمریکای شمالی گستراند. او در این کتاب نتیجه گرفت که در موج سوم دموکراسی در اواخر قرن بیستم اتفاقاً کارگران از پیش‌برندگان اصلی گذر به دموکراسی بوده‌اند. کولیر با تحقیق درباره‌ی اسپانیا و پرتغال در اروپای جنوبی و همچنین برزیل، آرژانتین و اروگوئه در آمریکای جنوبی نشان داد طبقه‌ کارگر در دو سناریوی اصلی امکان گذر به دموکراسی را فراهم کردند. در کشورهایی مثل اسپانیا و آرژانتین اعتصابات و اعتراضات طبقه‌ی کارگر موجب ایجاد فشار روی نظام‌های اقتدارگرا شد. این فشار گسترده نظام‌های اقتدارگرا را به‌سمت برگزاری انتخابات آزاد سوق داد. اما در کشورهایی مانند برزیل، نظام‌های اقتدارگرا برنامه‌های محدودی در جهت اصلاحات سیاسی در نظر داشتند تا بتوانند سیطره‌ خود را با شکل متفاوت و درظاهر نرم‌تر از گذشته ادامه بدهند. مثلاً در برزیل نظام اقتدارگرا در پی برگزاری انتخابات‌های کنترل‌‌شده و واگذاری برخی آزادی‌های سیاسی بود. در پاسخ به اصلاحات نمایشی، اعتراضات کارگری چنان فشاری بر این نظام‌ها وارد کرد که ناچار شدند اصلاحات محدود اولیه را تا حد اصلاحات دموکراتیک کامل گسترش دهند.در سالهای اخیر نیز آقای ادانر عثمانی استاد جوان دانشگاه هاروارد در سال ۲۰۱۸ طی یک مقاله مبسوط ثابت کرد که بین بزرگی طبقه‌ی کارگر و احتمال بهبود وضعیت دموکراتیک در یک کشور همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. چرا بزرگی طبقه‌ی کارگر مهم است؟ در شرایط عادی نخبگان سیاسی و اقتصادی، یعنی مقامات دولتی و صاحبان ثروت، حاضر به تقسیم قدرت سیاسی با بخش غیرنخبه جامعه یعنی مردم عادی نیستند. این معادله زمانی به هم می‌خورد که بخش غیرنخبه بتواند بازی سیاسی را به هم زده و هزینه‌ی حکمرانی را برای حاکمان زیاد کند. در چنین شرایطی نخبگان سیاسی و اقتصادی حاضر می‌شوند که برابری سیاسی را گسترش دهند و تن به اصلاحات دموکراتیک بدهند. بزرگ‌بودن طبقه‌ی کارگر نشانگر توان بخش غیرنخبه‌ی جامعه در برهم‌‌زدن بازی و معادلات سیاسی است.یک مقاله معنی دار نیز در سال 2019 توسط سه استاد و پژوهشگر علوم سیاسیِ مؤسسه‌ مطالعات صلح اُسلو در نشریه سیاست از نشریات مهم علوم سیاسی در آمریکا و دنیا، منتشر شد. این پژوهشگران با برسی فهرستی از ۱۹۳ خیز‌ش عمومی در قرن بیستم که یا در پی تغییر رژیم یا در پی پایان اشغال یک کشور بودند به این نتیجه رسیدند که حضور طبقه‌ی کارگر صنعتی در خیزش‌های عمومی نقش مثبت و معناداری در گذار به دموکراسی داشته است. این در حالی است که نمی‌توان برای هیچ‌کدام از گروه‌های دیگر، از جمله طبقه‌ی متوسط، چنین نقش مثبتی ذکر کرد. بنا بر این مقاله دلیل نقش مثبت طبقه‌ی کارگر را باید هم در انگیزه و هم ظرفیت این طبقه برای شکل‌گیری دموکراسی دانست. اعضای طبقه‌ی کارگر گسترش دموکراسی را در جهت کسب قدرت و منافع خود می‌بینند. از سوی دیگر، چنان‌که گفته شد، کارگران به‌دلیل پرشماربودن و قابلیت سازمان‌‌یافتن، ظرفیت بالایی برای حرکات جمعی تعارضی مانند اعتراض و اعتصاب دارندشاید همین تحلیل کافی باشد تا بدانیم در جهان فعلی و نظامات سرمایه داری طبقه حامل مناسبات انسانی برابری، آزادی و دمکراسی صرفا طبقه کارگرست که باید تلاش نماید سایر گروه های ذینفع راهم بدنبال خودبکشاند تا پهنه مبارزه را وسیعتر و قدرت خودرا گسترده تر نماید.متاسفانه چپ قبل انقلاب درک درستی از این موضوعات نداشته و طبیعی بوده که تصور برآن دارد که روایت کوبا می تواند در همه کشورها به واقعیت به پیوندد . همین حالا هم که مشخص شده راه چاره ای مگر اعتصابات کارگری وجودندارد در ساماندهی اعتصابات و همراه شدن با طبقه کارگر دچار مشکل اساسی و دچار این توهم شده که گویا راهبری اعتصاب از خارج امکان پذیراست . بخش داخل نیز عملا منفعل و عموما در پشتیبانی اعنصاب بیانیه می دهد و لاغیر. خود رژیم جمهوری اسلامی بیش از همه چپ ها می داند که سنبه اصلی انقلاب را جنبش کارگری وارد خواهدکرد لذا همه توان خودرا برای عقیم نمودن جنبش کارگری و عدم تشکل آنها بکاربسته است !ما اعتقادراسخ داریم دموکراسی، نه به معنای حاکمیت مردم است، نه حاکمیت اکثریت. مردم یا اکثریت هیچوقت حکومت نکرده‌اند. مبنا و معیار دیگری نیاز است. آنچه دموکراسی را دموکراسی می‌کند، توانایی و حقِ عزلِ حاکمان است از سوی مردم، بدون خونریزی و براندازی.آنچه دیکتاتوری را دیکتاتوری می‌کند، بی‌نصیب ماندن مردم از این توان و حق است، مگر با انقلاب و سرنگونی. دموکراسی این سوال افلاطونی را که «چه‌کس باید حکومت کند؟» کنار می‌زند و به جای آن می‌پرسد «چگونه باید حکومت کرد؟»یعنی ناچاریم ساختاری فراهم سازیم که این موضوع بعنوان کلیدی ترین پرسش مطرح است که چنان باید حکومت کرد که شرورترین و رذل‌ترین حاکم را بتوان پایین آورد.چپ ایرانی و سایر مبارزان از هم اکنون باید توجه ویژه برای فردای پیروزی را داشته باشند زیرا حفاظت از انقلاب بیش از خودانقلاب سخت تر و مشکل دارتراست. باید برای دوران انتقال تا برگزاری مجلس موسسان چشم انداز عملی و اجرائی را تصویر نمائیم تا دوران گذار به آشوب منجرنشود
س- نطرتان در باره دین و مذهب چیست ؟
ج- تا انجا که بیاد داریم همه مارکسیست های ایرانی و یاشاید خارجی ها هم مرتبا این جمله مارکس را سرلوحه مبارزات ضددینی خودقرارداده اند که مارکس گفته دین افیون توده‌هاست. اما بررسی این جمله نشان می دهد که هیج معیار و مبنای مارکسی مشخصی در مورد این جمله وجود ندارد. همین جمله با با تفاوت های ظریف، درنوشته های لودویگ فویرباخ، موزس‌هس، هاینریش هاینه و بسیاری دیگر نیزاز قبل از مارکس بیان شده است..زمانی که مارکس متن فوق را نوشت، هنوز شاگرد فویرباخ و یک نئوهگلی بود. بنابراین تحلیل او از دین «پیش مارکسیستی»، بی طبقه و نسبتاً غیرتاریخی، اما دیالکتیکی بود، زیرا ویژگی متناقض «پریشانی» مذهبی را درک می کرد: گاهی مشروعیت‌بخش به جامعه‌ی موجود، گاهی معترض به آن.تنها بعدها – به ویژه در ایدئولوژی آلمانی (1846) – بود که مطالعه‌ی درستِ مارکسیستی دین به عنوان یک واقعیت اجتماعی و تاریخی آغاز شد. عنصر محوری این روش جدید در تحلیل واقعیات دینی این است که آنها را – همراه با قانون، اخلاق، متافیزیک، اندیشه های سیاسی و غیره – به عنوان یکی از اشکال متعدد ایدئولوژی، یعنی تولید فکری در نظر بگیریم. مردم، تولید ایده‌ها، بازنمایی‌ها و اشکال آگاهی، الزاما مشروط به تولید مادی و روابط اجتماعی مربوط به آن‌ها هستند.بواقع از 1846 به بعد است که مارکس فقط گاه به گاه به دین به عنوان یک جهان فرهنگی-ایدئولوژیکی خاص توجه کرد. انگلس نسبت به مارکس به پدیده‌های دینی و نقش تاریخی آن‌ها علاقه پایدارتری نشان داد. سهم اصلی او در جامعه شناسی مارکسیستیِ دین بدون شک تحلیل او از رابطه بین بازنمایی های مذهبی و طبقات اجتماعی است. برای مثال مسیحیت، دیگر در نوشته‌های او (مانند آثار فویرباخ) به‌عنوان یک «ماهیت» تاریخی ظاهر نمی‌شود، بلکه به‌عنوان شکلی فرهنگی ” ایدئولوژیک” نمایان می‌شود که در طول روندتاریخ دگرگون می‌شود. همچنین به عنوان یک فضای سمبلیک، فضایی از جدال نیروهای اجتماعی متخاصم حضور می‌یابد.انگلس بر خلاف فیلسوفان روشنگری، به لطف روشی که بر اساس مبارزه‌ی طبقاتی داشت، فهمید که تضاد بین ماتریالیسم و دین همیشه با تضاد بین انقلاب و ارتجاع یکسان نیست. به عنوان مثال، در انگلستان، در قرن هفدهم، هابزِ ماتریالیست از سلطنت دفاع کرد در حالی که فرقه های پروتستان، مذهب را نماد خود در مبارزه انقلابی علیه استوارت ها قرار دادند.انگلس در مطالعه‌ی خود در مورد جنبش سترگ مسیحی – جنگ دهقانان در آلمان – به توماس مونزر، الهی‌دان و رهبر دهقانان انقلابی و پلبی‌های بدعت‌گذار قرن شانزدهم – پادشاهی هزارساله‌ی انبیا روی زمین – که خواهان استقرار فوری پادشاهی خدا بودند، ادای احترام می‌کند. به گفته‌ی انگلس، پادشاهی خدا برای مونزر جامعه‌ای بدون اختلاف طبقاتی، بدون مالکیت خصوصی و بدون اقتدار دولتی مستقل یا بیگانه از اعضای آن جامعه بود.انگلس از طریق تحلیل خود از پدیده‌های دینی در پرتوی مبارزه‌ی طبقاتی، پتانسیل عصیان‌گرایانه‌ی دین را آشکار ساخت و راه را برای رویکردی جدید به رابطه‌ی بین دین و جامعه، متمایز از فلسفه روشنگری و نئوهگلیسم آلمانی باز کرد.با این تعاریف می توان دریافت که دین بخشی از باورمردم رنجبر جهان بوده و هست و خواهدبود که بازگوی تحملات زندگی و سر پناه فرو رفتن درآن است و میتواند بار سختی آنان را در عالم رویا کاهش دهد لذا مارکسیست ها وطیفه براندازی دین را برعهده ندارند بلکه باید کوشش نمایند آن را در همان پستوخانه های کلیسیائی و مساجد قراردهند و با جدائی دین از حکومت و سیاست و با کارفرهنگی نیز به توده های زحتمگش توضییح دهند ظلم و ستم بر انها نه ناشی از نقدیرو روزگار که ناشی ار رابطه زورمندان با طبقات فرودست است و انکاه که توده ها باین اقناع و جمع بندی برسند خودشان بهتر از هر فیلسوف و سیاستمدار مارکسیستی می دانند چکونه دین را در پستوخانه ها حبس کنند . تنها نکته اساسی که مارکسیست ها نباید ازآن غافل شوند این است که حبس دین انرا از صحنه روزکار کنار نخواهدزد و هرگاه فرصت نماید سراز پستو بر خواهدآورد که در بعد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شاهد سربرآوردن دین و مذهب در لیاس رفقای چچنی و کشیشان همراه حکومت سوسیالیستی هم شدیم ..
س – ایا هنوز هم شعار زن ، زندگی ، آزادی می تواند به عنوان شعارمحوری فاز جدید جنبش انقلابی کارساز باشد؟
ج- این شعار برگرفته از یک مفهوم تاریخی بود اگرچه ممکن است شعاردهندگان درآغاز متوجه این مهم نشده باشند. البته که رژیم جمهوری اسلامی و مماشات طلبان و بخش های فمنیست تلاش داشتند آن در محدوده حجاب تعریف نمایند اما کیست که نداند حجاب زنان لزوما به معنی روسری و پوشش سر نبوده بلکه موضوع حجاب یعنی استتار زن ودر گوشه خانه قرارگرفتن و از خانه بیرون نیامدن بوده است. نظام ارتجاع دینی ازهمان روزنخست در پی جداساختن زنان از عرصه های عمومی نظیر خیابان ، دانشگاه ، کارخانه ، ادارات بود که با مبارزات خودزنان (در شرایطی که متاسفانه هیچ بخشی از جنبش مبارزاتی با آنان همراه نشد ) رژیم نتوانست به اهداف شوم خود نظیر طالبان دست یابد . ما آزادی زنان را نه بر سر پوشش و نوع زندگی که برای همه وجوه زندگی نظیر" کارمساوی ، مزد مساوی برای کاریکسان زن ومرد ، حق بارداری و حق سقط جنین ، حق ازدواج و تجرد ، ازدواج رسمی یا عرفی ، ساعت کارکمتر برای زنان ، الزام به تامین مهدکودک برای فرزندان زنان کارکن در جوارکارخانجات ، مرخصی زایمان برای دوره کامل بارداری معادل کل حقوق ومزایای قبل بارداری و... " می دانیم. بنابراین اگرچه این شعار کماکان می تواند یکی از شعارهای محوری فاز بعدی نیز باشد اما امروز درس های بازداشت و زندان و شکنجه به مبارزان یادداد که این شعار به تنهائی نمی تاند لوکوموتیو انقلاب را به پیش براند چرا که تامین وجوه مختلف همین شعارجز از طریق مبارزه برای" نان ، مسکن ، ازادی" و پیوستن طبقه کارگربه جنبش امکان پذیرنیست. به ویژه انکه بسیاری از زنان خود جزئی از جامعه کار کشور بوده و خواسته طبقه کارگر همان خواسته های جامعه کار نیز می باشد. علاوه بر این درس دومی که در این دوران اموختیم این بود که جنبش باید دارای رهبری اما شکل رهبری نوع سنتی آن بشکل افقی یا عمودی نبوده بلکه شبکه ای خواهدبود اما بدون رهبری نتیجه مبارزات یا به هرز خواهدرفت یا توسط نااهلان تصاحب خواهدشد که همین حالا که هنوز خبری هم نیست کلی کت و شلواروکراواتی ادکلن زده البته در کافی شاپ های خارج دغدغه برسر لحاف ندوخته رهبری به منازعه پرداخته اند. کارگران و جوانان مبارز در عمل و زندان دریافتند که "کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من" و شاهد بودنددر هنگام فروگش مقطعی جنبش در تهران ومراکز استانها زاهدان و کردستان بپا خواستند و تکوین شعارهای اولیه به « کرد، بلوچ، آذری ، آزادی برابری» و « نه سلطنت ، نه رهبری ، آزادی وبرابری» نشان داد که اتفاقا خواسته های معترضان ریشه در اعماق جان سوسیالیسم دارد . جوانان عاصی با نگاهی به اعتراضات پیشین دریافته بودند که انـقلاب اجـتماعی بـا انـقلاب و تـحول سیاسی و براندازی با سرنگونی مـتفاوت اسـت؛ یعنی تغییرات سیاسی تـنها منجـر بـه عـوض شـدن رژیم سیاسی و گـروه حـاکم منجـر میشـود، در حـالی که انـقلاب اجـتماعی عـناصـر زیربـنایی را هـدف گـرفـته و تـمام مـناسـبات اقـتصادي را تغییر میدهـد. لذا برآن شده اند که شعارسرنگونی را برای ایجاد دگرگونی اساسی سرلوحه کار خودقراردهند تا مرز بین انقلاب و کودتا و همچنین مرز بین فرصت طلبان دل در گرو برادران سپاهی و ارتشی را با جان برکفان زندانی و مبارزرا روشن نمایند.تجربه زندان و خیابان نشان داد که وقتی تـضادهـاي درون هـر جـامـعه شـدت گـرفـته و آشـتی نـاپـذیر می شـونـد، نیازمـند تـحولی اسـاسی اسـت که منجـر بـه تغییر و بـازتـعریف مـناسـبات درون آن اجـتماع شـود.در همین رابطه مبارزان جوان و زنان جان برکف در عمل یادگرفتند که تظاهرات بدون اعتصابات کارگری به پیروزی منجرنخواهد شد .بهمین علت شعار محوری فاز کنونی « کارگر قهرمان ، اعتصاب ، اعتصاب» دردستورروز مبارزان قرارگرفته است . این شعار در عمل ناشی از تجربه زندان و هم بندی با زندانیان سابق سیاسی و سایر آموخته های زندان بوده که تاکیدی مجدد بر پیوند تظاهرات با اعتصابات کارگری و حضورفعال معلمان و کارمندان بنگاه های اقتصادی برای درهم ریختن منابع مالی حاکمیت منفوراست . لذا از هم اکنون جنبش باید بر مکعبی کثیرالاضلاع شامل جوانان جان برکف ، دانشجویان ، نفتگران مبارز، کانون بازنشستگان ، شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ، شورای اعصابات کارکنان دولت بویژه بانکها ، شوراهای کارکران و کارکنان کارخانجات ، بازماندگان جبهه و جنگ و خانواده شهدا ، کانون استادان دانشگاه های کشور ، کانون وکلای ایران، انجمن های دانشجوئی دانشکاه ها ، سندیکای شرکت واحد ، سنديکاى هفت تپه ، اتحاديه آزاد کارگران ايران، شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ، شورای سازمان دهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت ،شورای سازماندهی اعتراضات نفت ، شوراهای جوانان محلات ، مرکز همکاری احزاب کردستان، شوراهای مدارس ایران ، کانون نویسندگان و هنرمندان ، شورای اعتصابات کارکنان دولت، استوارگردد تا بتوان درفاز بعدی با تشکیل شورای سراسری اعتصابات و تظاهرات و راه پیمائی های میلیونی رژیم را به زانودر آورده و جمهوری دمکراتیک شورائی را میسرسازیم . ما نیک آگاه هستیم درشرایط استبدادی- فاشیستی جمهوری اسلامی امکان مبارزه بسیارسخت و نمی توان رهبران جنبش را پیش چشم رژیم قربانی کرد لذا ایجادوتشکیل یک سازمان راهبری سراسری در خارج که ریشه های آن در پیوند با داخل و مبارزان و زندان باشد تنها راه ممکن فعلی است. بنطر می رسد با توجه به سبعیت حیوانی رژیم در سرکوب جنبش، وجود یک ساختارسراسری « داخل و خارج» مشابه ساختار تشکیلاتی مبارزان ایرلندی شامل یک سازمان مخفی متکی بر نهادهای مدنی علنی «شاخه سیاسی - شین فین » و یا مشابه های سازمان های کرد درترکیه که بخش مدنی آن حتی توانسته در پارلمان ترکیه نیز نفوذ نماید و بخش نظامی آن بنام (PKK) از سالیان پیش توامان و موازی یکدیگر با حفظ مرزبندی جلوگیری از ضربات پلیسی تا امروز دوام داشته اند.. علاوه بر این توصیه می شود با توجه به استفاده رژیم از ابزارهای الکترونیکی و ماهواره ای برای شناسائی مبارزان ،کوشش شود مبارزان با ماسک در تظاهرات ها شرکت نمایند و آگاهی های لازم برای ازکارانداختن دوربین های مخابرایت مستقر در اماکن تظاهراتی را کسب نمایند.
س- آیا می توان توضیح داد چگونه شد یک گروه چندنفری بنام سهند به فاصله یک سال پس از اعلام موجودیت به سازمان اتحاد مبارزان کمونیست و درفاصله کوتاهی عملا بسیاری عناصر گروه های موسوم به خط سوم را جذب و در پی ادغام با سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان (کومله ) تشکیلاتی را بنام حزب کمونیست ایران بنیان نهادند که در دوره ای عملا بعنوان تنها سازمان موجود چپ متشکل عمل و آن نیز همچون سایر سازمان ها با انشعابات متعدد به احزابی چندگانه تبدیل شدند و هیاهوی این تشکیلات در آغاز بسیاری را بدنبال خودکشانیده بود ؟
ج- خوشبختانه یا شوربختانه تاریخ تاسیس و تشکیل اتحاد مبارزان کمونیست (امک) و حزب کمونیست ایران نسبت به سایر جریانات دیگر روشن و مستندتربوده و در سایت حزب کمونیست ایران ، حزب کمونیست کارگری ، حزب کمونیست کارگری حکمتیست ، حزب حکمتیست ، حزب حکمتسیت -خط رسمی قابل دسترسی است. بر اساس این مدارک سهند یک هسته سه الی چهارنفری بوده که از انگلستان در اوان انقلاب بایران آمده و طرفدار گروه اتحاد مبارزه درراه آرمان طبقه کارگر ( یکی از سه گروه برآمده از بخش منشعبین مارکسیست شده سازمان مجاهدین در سال 1357) بوده و حتی اعلامیه این گروه را پخش می کرده اند و درصدد بوده اند با یگی از گروه های همسان نطرات خودادغام شوند . خودمنصور حکمت اظهارداشته که در انگلستان با نقطه نظرات تقی شهرام از طریق گروه آذرخش ( زمانی که در سال 1356 شهرام مدتی در انگلیس و فرانسه بود و بعلت تصفیه از بخش منشعب ظاهرا چندنفری هواداران وی نشریه ای بنام آذرخش در انگلستان منتشر می کرده اند) آشنا شده و در بعد ازورود بایران نیز همان نقطه نظرات را در گروه اتحاد مبارزه در راه آرمان طبقه کارگر یافته و از انها طرفداری می کرده است . وی در لندن تحت تاثیر نوشته های دیوید بافه تئوریسین چپ تروتسکیست و در ایران تحت تاثیر نقطه نظرات رفیق مسعودفیروزکوهی از اعضای سابق بخش مارکسیست سازمان مجاهدین بوده که از رهبران گروه اتحادمبارزه درراه طبقه کارگر بوده است . حکمت در این مورد نوشته که "اوائلی که سهند هوادار گروه اتحاد مبارزه درراه آرمان طبقه کارگر بوده احتمالا آرمان آنوقت ٢٠ نفر و ما ٦ نفر بوديم. دو سه ماه بعد آرمان ٢١ نفر و ما ٦٠ نفر شديم و ما هنوز هوادار آنها بوديم. بار اول که مسعودفیروزکوهی را ديديم، از من پرسيد چرا هوادار ما هستيد، چون هر کسى از ما مي پرسد اينها چه کسانى هستند، جواب ميدهيم اينها کسانى هستند که هواى ما را دارند! به يک معنى ما هوادار آنها باقى مانديم". در آن سالها (1360-1359) که تشت آراء و سردرگمی همه سازمانهای چپ مبارز ایران رافراگرفته بود حکمت با انتشار جزوه اسطوره بورژوازی ملی توانسته بود مدعی نوعی مارکسیسم انقلابی در مقابل مارکسیسم خلقی ( یعنی مواضع طرفداران مشی چریکی و خط سه معتقد به مبارزه با امیرپالیسم ازطریق بسیج خلق ) بود و همچنین توانسته بود بحث سرمایه داری در ایران با اتکای به روابط کارمزدی از نوشته های مارکس درشرایط فقدان هرگونه تئوری های جایگزین سروصدائی بپا کند. از انجا که فارغ التحصیل رشته اقتصاد بود و توانائی نوشتاری و سخنوری هم داشت با ردیف کردن آمارو مستنداتی و نقد سرمایه داری وابسته و پوپولیسم و طرح موضوع مارکسیسم انقلابی ( توگوئی مارکسیسم ضدانفلابی هم وجوددارد) و پس از ضربات سنگینی که به جریانات موسوم به خط سه واردآمده بود از طریق نفوذ و یا حمایت از فراکسیون های هوادار اتحاد مبارزان کمونیست در سایر تشکیلات ها عملا آن ها به سوی فروپاشی و جذب به اتحاد مبارزان کمونیست سوق دهد و با توجه به جذب تعداد قابل ملاجظه ای از عناصر ارشد سازمان پیکار ،گروه اتحاد مبارزه در راه آرمان طبقه کارگر و سازمان رزمندگان و حتی برخی اعضا و هواداران جنبش فدائی در شرایط که تشکیلات کومله سردرگم مباحث تئوریک بوده و بدنبال جریانی مسلط به مباحث تئوریک برای راهبری خودبودند، با کومله به توافق برسر تشکیل حزب کمونیست ایران برآمدند و سازمانی که مدعی مارکسیسم انقلابی و نمایندگی پرولتاریا و طبقه کارگر بود در یک سازمان محلی ملی گرا که دارای تعدادی کارگران کشاورزی و کوره پزخانه های کردستان بود ادغام و با الهام از فرمول یک بسترو دورویا حزب کمونیست ایران را در روستاهای کردستان بنیاد نهادند. تیم منصورحکمت که به مسائل تبلیغاتی و رسانه ای مسلط بودند در غیاب هرگونه جریان مبارز دیگر چنان جنجال سیاسی پیرامون حزب کمونیست ایران به راه انداختند که علیرغم فقدان نفوذ و نداشتن تشکیلات مناسب کارگری امر برخودشان هم مشتبه شده بود که به راستی اینان نماینده والامقام طبقه کارگر ایران هستند. آنها معرکه کیش شخصیت و تقدیش گرائی را بسا بیش از دوران مشی چریکی در کردستان به اوج رسانیدند که گویا این رهبران را خدا از آسمان برای بندگان کرد و غیرکرد نازل نموده تا به آنها یاددهند دمکراسی و آزادی سرابی بیش نیست و طبقه کارگر نیازی به دمکراسی وآزادی ندارد بلکه همین بحث های تکراری صد من یک غازی که امروزه در سایت همه گروه های منشعب از حزب کمونیست هست را بعنوان کتاب قرآن چپ ها و خلق قهرمان کرد برای رهائی ازستم ملی و طبقاتی بس است و بیش هم هست. هسته مرکزی تفکر آنچه توسط طرفدارانش بنام حکمتیست اشاعه یافته آن است که کسب قدرت پرولتاریی یک شبه هم امکان پذیراست و حزب کمونیست برای کسب قدرت نیازی به طبقه کارگر ندارد بلکه بعد از کسب قدرت توسط حزب آن را دودستی تقدیم پرولتاریا می کند.درواقع این حضرات عملا دنباله رو حزب دمکراتیک خلق افغانستان هستند که می خواست درغیاب طبقه کارگر از بین قبایل وطوایف مختلف حزب کمونیست را بسازند؟!
س- جنبش مهسائی باعث خزیدن آرام و سپس سربلندکردن عناصر و سازمان هائی شد که در مخیله ما داخل کشوری ها فسیل شده بودند. تشکیل منشورهای مختلف و مصاحبه های پرطمطراق ماه های بعدی بخصوص برخی افراد و سلبریتی ها را به این توهم رساند که گویا رهبری و راهبری جنبش ارث آنان تلقی و از موضع رهبری و داعیه پادشاهی و جمهوریت آن چنان سخن می راندند که گوئی با یک فرمان بسیج سراسری حتی برادران بسیجی هم به صف خواهندشد تا فرودگاه تهران را برای استقبال از آنان آماده سازند. فروکش شتاب جنبش اینها را دچار تشتت و تب وتاب اولیه آنان هم فروکش کرده ولی اینجا و آنجا جارچیان آزادی صادراتی شروع به فحاشی به برخی مبارزان و بخصوص مبارزان چپ کرده و از هم اکنون نوید اندونزئیائی کردن جنبش را می دهند. قضییه چیست ؟
ج- این عارضه متاسفانه یا خوشبختانه در همه جنبش ها وجوددارد که ما خودمان در انقلاب 1357 هم شاهد برآمدن بخش خارج کشور حتی در راس قدرت هم شدیم و یا نمونه های چلبی سازی و کرزای سازی درعراق و افغانستان اما در این میان آ« جه حیرت آورست سر بلندکردن خفته گانی است که سالیان متمادی بخصوص در خارج کشور به زدوبند و سرمایه گذاری در املاک و مستغلات و سهام مشغول بوده و یا پیوستن تعدادی از ورزشکاران و هنرمندانی که بعضا تا همین مدت پیش سردرآخوررژیم داشتند و امروز با پناهنده شدن به خارج داعیه رهبری جنبش را دارند. تشکیلت سازی های غیرواقعی نظیر گروه شش و گروه هشت و منشور برابری و.. که همگی تقریبا پس از فروکش کردن جنبش داخلی عملا یا منحل یا ازهم پاشیده شده اند نشان می دهد که گروه های خارج به ذات هستی بخش نبوده بلکه هستی خودرا از جنبش داخل گرفته بودند که تا مشخص شد بسیاری از این افراد یا گروه ها هیچ نسبتی با جنبش داخلی نداردند تابلواین مغازه تا اطلاع ثانوی تعطیل است را بالا کشیده اند؟!
از دوران انقلاب نوعی چپ ستیزی دیوانه بار توسط نیروهای فاشیست ماب حزب الهی شروع که اتفاقا همان آن موقع و هم در حال حاضر بنوعی توسط نظامیان و سلطنت طلبان و ساواکی ها دامن زده می شود اما به دلیل حضور قدرتمند چپ در دوران سرکوب شاهنشاهی و دوران تظاهرات درآغازراه بجائی نبردند اما بدلیل تشتت گروه های چپ و همراه شدن بخشی از آنان با رژیم حاکم ، جمهوری اسلامی ایران موفق شد ازبعد انقلاب نیروهای چپ را یکی پس از دیگری به گونه‌ای وحشیانه سرکوب که اوج آن بمباران کردستان بود. در این سرکوب رژیم از نیروهای باقیمانده سلطنت طلب در ساواک و سازمان ضداطلاعات ارتش به زعامت تیمسارشاهنشاهی و رفیق شفیق اعلیحضرت حسین فردوست و همچنین تیمسارکاوه معاون اطلاعات خارجی ساواک بهره کامل برده بود . درشرایط کنونی که سلطنت طلبان که بوی گوشت به مشامشان خورده و ازلانه های کذائی خودبیرون امده و باتکراروتاکید برقراری مجدد سلطنت مجددا شعارهای چپ ستیزی دامن زده شده و حتی با شعارهای « مرگ بر سه فاسد ، چپی ، ملا ، مجاهد » نوید قتل عام چپ ها را می دهند . اینان که عمدتا عناصر مجهول الهویه هستند فراموش مرده اند که آب رفته به جوی باز نمی گردد . البته جهت اطلاع آنان تاریخ نشان داده که در دوران ناپلئون سلسله سلطنت بوربورن ها که با انقلاب ساقط شده بودن بکمک نیروهای خارجی مجددا بقدرت رسیدند و آن چنان قتل عامی به راه انداختند که تاریخ شرمسار سلطنت آنان شد و مجددا بزباله دان تاریخ انداخته شدند. درعصرحاضر تنها نمونه بازگشت به قدرت خوان دومینگو پرون ژنرال و سیاستمدار آرژانتینی بود که سه بار به عنوان رئیس‌جمهور آرژانتین انتخاب شد. او طی یک کودتای نظامی در سال ۱۹۵۵ از کار برکنارولی مجددانه در سال ۱۹۷۳ به قدرت بازگشت و تا پیش از درگذشتش در ۱۹۷۴ و جانشینی همسر سومش ایزابل پرون به جای او، شش ماه در قدرت بود.پرون و همسر دومش اوا ، برخلاف شاه نزد بسیاری از مردم محروم و ستمدیده آرژانتین محبوبیت گسترده‌ای داشتند و تا به امروز هم چنان به عنوان نماد حزب پرونیست شناخته می‌شوند. پیروان پرون‌ها تلاش های آنان را برای محو فقر و تکریم کارگران می ستایند، پرون ها نام خود را به جنبش سیاسی شناخته شده به نام پرونیسمو دادند که در آرژانتین امروز عمدتاً به وسیله حزب عدالتخواه نمایندگی می‌شود. سلطنت طلبان بدانند که پرون دیکتاتوری مشابه اعلیحضرت شما نبود و طرفداران او در بین توده های فقیروکارگر بودند تا خوش نشینان نظامی و ساواکی های دست به خون مردم آغشته .خوشبختانه یا شوربختانه اتحاد ششگانه و هشتگانه ای که پا بر روی هوا داشت بصورت خودبخود منحل شده اما شاهد اتجاد و ائتلاف های مشترک وسیعتر بین گروه های سیاسی چه در داخل و چه در خارج کشور باشیم که این نشانه آن است که علیرغم کاهش شتاب جنبش داخلی اما تعقل مبارزان بیشتر شده و شعور انقلابی جایگزین شعارهای هیاهوئی شده است . ما رسما با هرشخص و گروهی که سردرآخورکشورهای خارجی فروبرده باشد مخالف هستیم وآنهارا افشا می کنیم اما این واقعیت را انکار نمی کنیم که برخی از قدرت های خارجی با مداخله گری – و از جمله تحریکات جدایی طلبانه در میان برخی از اتنیک های تحت ستم – تنها به تامین منافع خود و استفاده ابزاری از آنها برای اعمال فشار به جمهوری اسلامی می اندیشند. بی شک با چنین تلاش هایی و نیز با ایدئولوژی های افراطی قوم گرایانه باید مقابله کرد. اما تلاش برای حفظ یکپارچگی کشور از طریق ناسیونالیسم آمرانه مرکز گرا سکولار یا شیعی – که هر دو در جستجوی نوعی از همنوایی (کانفورمیسم) ملی هستند – جز به تقویت گفتمان امنیت گرایی و سرکوب اتنیک های تحت ستم و اقلیت های دینی منجر نخواهد شد. حال آن که از منظر گفتمان دمکراسی، حفظ یکپارچگی دمکراتیک کشور در گروه و به رسمیت شناختن چندگانگی اتنیکی و تبعیض زادیی و تمرکز زدایی از قدرت مرکزی است که همواره خطر بازتولید استبداد را تشدید کرده است. در این میان افراطی ترین ناسیونالیست های سلطنت طلب در نشریه فریدون رسما اعلام کرده اند برای تامین امنیت و ثبات و جلوگیری از هرج و مرج می توان از انتخابات آزاد در فردای گذار از حکومت اسلامی صرف نظر کرد! معتدل ترین نظریه پردازان “مشروطه خواه” نیز به این نتیجه رسیده اند که برای “نجات ایران” برچیدن دستگاه های سرکوب و حتی دست یابی به حقوق بشر اولویت شماره یک نیست، بلکه اولویت حفظ نهادها و مدیرانی است که قادر به اداره و حفظ امنیت کشور در فردای گذار باشند. چنین رویکردی نشانگر نیرومندی جایگاه گفتمان امنیت آفرینی در بخشی از اپوزیسیون است که حاضر است دمکراسی و حقوق بشر را نیز به حاشیه براند.
بدون شک تا زمان سرنگونی رژیم ماشین سرکوب رژیم کماکان سپاه پاسداران باتفاق ارتش خواهندبود که احتمال ریزش نیرودر ارتش بیش از سپاه اما ریزش در سپاه معنی دار خواهد بود و تاثیر بیشتری نسبت بریزش در ارتس بهمراه خواهدداشت . بررسی و شواهد فعلی و تب و تاب مذاکرات با کشورهای خارجی گزینه های زیررا پیش روی جنبش انقلابی قرارداده است :
1- سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و کسب قدرت توسط جبهه انقلابی فوق الاشاره بشرط تشکیل
2- مرگ خامنه ای و کسب قدرت توسط سپاه پاسداران و بیرون راندن تدریجی روحانیون و برقراری برخی آزادی های اجتماعی نطیر کم حجابی و استقرار حکومتی شبیه بعثی ها یا پاکستان و حل مشکل تحریم با امریکائی ها در یک دوره کوتاه پس ازکسب قدرت « چنین حکومتی با روسیه نیز روابطی دوستانه خواهدداشت »
3- مرگ خامنه ای وکسب قدرت توسط مجموعه ای از سپاه+ برخی اصلاح طلبان و برخی اصلاحات قانون اساسی و رفع تحریم با امریکا
4- سرنگونی جمهوری اسلامی توسط ائتلافی از سلطنت طلبان و باندهائی از سپاه پاسداران به همراهی مراجع تقلید که در این حالت همان قانون اساسی قبل انقلاب جاری و هرگونه فعالیت چپ ممنوع خواهدبود .
5- سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و کسب قدرت مشارکتی توسط مجاهدین خلق + سپاه پاسداران با یک قانون اساسی به ظاهر متفاوت و جایگزینی صفت رهبری به جای ولایت فقیه


سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی ایران
برقرارباد جمهوری دمکراتیک شورائی