خدامراد فولادی: پلمیک ِ نقادانه8 یاشارسهندی3

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

یاشار در نوشته های اش که کم هم نیستند بیش از هر واژه ای « کمونیسم» و « کمونیست» به کار برده است بی آنکه حتا یک بار تعریفی از این دو « واژه» ی همخانواده کرده باشد. یعنی به عبارت ِ دیگر کمونیسم و کمونیست برای ایشان صرفن یک وسیله یاواسطه ی تبلیغی برای تشکیلات شان است و نه مفاهیمی تاریخی و مهم ترومقدم برآن واقعییت هایی که باید توضیح داده شوند تا خواننده و مخاطب هم جایگاه و نقش ِ این واقعییت های مادی را درتاریخ بداند وهم جایگاه ونقش ِفردیا تشکیلات را درتحقق ِ عینی بخشیدن به این مفاهیم ِ نظری اما بالقوه درچشم اندازی که هنوزدر پراتیک ِ اجتماعی تاریخی ِ انسان ها به تجربه در نیامده اند.

جز این نیست که همچنان که در بالا نوشتم، کمونیسم و کمونیست نه تنها برای یاشار و فرقه اش بلکه به طور ِ کلی تر برای دیگر افراد و تشکیلات ِ های لنینیست واژه های تبلیغی – تهییجی برای جلب ِ هوادار اند و نه واقعییت های مادی وعینی- تاریخی که باید به خواننده و مخاطب توضیح داد تا آنان نیز هم شناخت ِدرستی از چیستی و کارکرد ِاین دو واژه پیداکنند،هم ماهییت ِ فرد و تشکیلاتی را که به دنبال ِ یار گیری از جامعه اند بشناسند، هم انتخاب شان آگاهانه و شناخت مندانه باشد، وهم در عین ِ حال هوادار و عضوی شایسته برای تشکیلات، و هم کمونیستی آگاه وکنشگری صاحبنظربرای جامعه ی خویش و جامعه ی جهانی باشند. اما، واقعییت این است که از آنجا که هر فرقه و دار و دسته ای درک و برداشت ِ فرقه سالارانه و اراده گرایانه ی خاص ِ خود را ازتغییرات ِاجتماعی- سیاسی ِ« این جامعه» دارد،می توان گفت برداشت ِهرکدام از « کمونیسم» و « کمونیست» نیز متناسب با آن درک و برداشت ِ خودویژه با دیگر فرقه ها تفاوت ِماهوی و کارکردی دارد و به همین دلیل هم هست که هیچ لنینیستی دیگرفرقه های هممرام اش را به عنوان ِ« انقلابی» و کمونیست نه قبول دارد و از این رو نه حاضر به اتحاد ِ عمل با آنها می شود، با آن که در اعتقادشان به لنینیسم اشتراک ِنظر دارند و قاعدتن باید موضع و عملکرد ِمشترکی هم در قبال ِ رویدادها و تغییرات ِ سیاسی – اجتماعی داشته باشند.
با چنین درک و برداشت ِ فرقه سالارانه از کمونیسم و کمونیست و انقلابی گری و دگرگونی های سیاسی اجتماعی است که یاشارسهندی به پیروی ازمنصور حکمت و لنین،فرمولاسیون ِقانون مندانه ی تحولات ِِ سیاسی ِ راهگشا به تکامل ِ اجتماعی ِ مندرج در ماتریالیسم ِ تاریخی را در عمل نفی و انکار کرده و اراده ی ناقانون مند را تعیین کننده ی راهبردهای تاریخی - سیاسی ِجامعه می داند. یعنی به عبارت ِ دیگر روندهای تاریخی را محدود به تحولات ِ سیاسی نموده و همان را نیز محصول ِ رقابت ِ اراده ها، و اراده ها را هم جمع ِعددی واتفاقی ِاراده های فردی یی میداند که نه بنابرضرورت ِ ایجابی ِ ساز و کارهای قانون مند ِ جامعه بلکه به طور ِ تصادفی به هم پیوسته اند. اینگونه است که فرقه های مختلف به جای آن که خود را با شرایط ِ مشخص ِ تولیدی، مناسباتی و تاریخی ِ واقعن موجود ِ جامعه و نیازها و مطالبات ِ معوقه ی آن تطبیق دهند،تلاش می کنند جامعه و به خصوص جوانان رابا القای آگاهی ها وآموزش های سراسرنادرست وخلاف ِواقعییت و با هدف ِدراختیار گرفتن ِرهبری ِخیزش های اعتراضی ِ ضد ِاستبدادی ِدموکراسی خواهانه ومنحرف نمودن ِآن از هدف ِ اصلی ، با اراده ی معطوف به قدرت ِ خود همسو و همراه نمایند.
خود ِ «راه ِ غیر ِ سرمایه داری » ِ به ارث رسیده از لنین به پیروان ِاو و ازجمله حکمتیست ها نمونه ی آشکار ِ خط ِ بطلان کشیدن بر تمامی ِ آموزه های تئوریک ِمارکس و انگلس و منشاء تمام ِ خلافگویی ها و خیالبافی های لنینیست ها و ازجمله درک ِ غلط شان از کمونیسم و کمونیست است. به عنوان ِ مثال در این گزاره از مقاله ی « کار ِ کمونیستی ِ ما»، ببینید محصول ِ خیالبافی ِ یاشار را :« ما کمونیست های کارگری متشکل در حزب ِ کمونیست ِ کارگری سال هاست داریم تاکید می کنیم جامعه ی ایران چپ { یعنی کمونیست} است.». چرا و به دلیل و با کدام سندییت و آمار و ارقام ِ معتبری جامعه ی ایرانی یعنی میلیون ها زن و مرد ِ تحت ِ حاکمییت ِ استبداد که نه آزادی ِ اندیشه و بیان دارند،و نه دسترسی به کتاب و کتاب خانه و یا نشریه ای برای مطالعه ی آثار ِکمونیستی دارند چپ وکمونیست شده اند؟ مگر با معجزه ی از راه ِدور ِحزب ِ کمونیست ِ کارگری؟! امان از اینهمه خیالبافی که منبع و منشاء آن چیزی نیست جز بی خبری و بی اطلاعی ازشرایط ِموجود ِ این جامعه. جناب ِ یاشار! همین ادعا را حزب ِ کمونیستی ها هم می توانند بکنند و معترضان و خیزشگران تمام ِ این سال ها و همین امسال را طرفدار ِ حزب ِ خود بنامند. همچنان که در گفتاورد ِ من ازعباس منصوران در نقد ِایشان دیدیم که او هم چنین ادعایی داشت. یا سلطنت طلبان ومجاهدین هم چنان که دیده و شنیده ایم خیزشگران را طرفداران ِ خود قلمداد می کنند. به طوری که مجاهدین در تمام برنامه های خبری تحلیلی ِ خود معترضان ِ خیابانی را شورش گر و مجاهد ِ خلق و کشته شده گان را شهید که مضمون ِ دینی مذهبی دارد می نامند، و من درنقد ِ بیژن نیابتی به این مساله اشاره کرده ام. درسوی دیگر رژیم ِسرکوبگر ِاسلامی هم معترضان ِ استبداد ستیز را« مشتی اغتشاشگر» می نامد. به عبارت ِ دیگر نه تشکیلات های مخالف ِ رژیم و نه رژیم، بنابر خصلت و ماهییت ِ خودویژه شان شهروندان ِ معترض را آنچنان که واقعن هستند یعنی استبدادستیز و دموکراسی خواه، معرفی نمی کنند، بلکه آن چیزی معرفی می کنند که با سیاست های خودشان منطبق باشند. معنای این خلافگویی ها هم جزاین نیست که آنان با تمام تضادهایی که با یکدیگر دارند در یک چیز با هم اشتراک ِ نظر دارند و آن ضدییت با دموکراسی و دموکراسی خواهی است.
ضدییت ِ تاریخی- ایدئولوژیک ِ حکومت ِ اسلامی با تمدن و مناسبات ِ اجتماعی سیاسی ِ این دوران با چهل و چهار سال کارنامه ی سیاه ِعملکردهای اش آنچنان پیش ِ چشم ِ همه گان باز و علنی است که نیازی به استدلال و اثبات ِنظری ندارد و خود ِ رژیم هم به این عملکردها افتخار می کند. اما، ضدییت ِ کسانی که بدون ِدلیل و استناد ِ تئوریک-عملی و می توان گفت فریبکارانه خود را مارکسیست می نامند با تکنولوژی و مناسبات ِ تولیدی ِ «این دوران» را نمی توان نادیده گرفت و بلکه باید این ناسازنمایی ِ ایدئولوژیک تاریخی را افشا و از چهره ی واقعی ِ گذشته گرای آنان با استناد به نقل ِ قول از خودشان رونمایی کرد وبه آنها فهماند که درعصر ِتکنولوژی وماهواره ورسانه های متنوع ِدیداری شنیداری نمی توان شترسواری کرد و دولا دولا پیش رفت و در همان حال ادعای سوسیالیست بودن و کمونیست بودن و مارکسیست بودن داشت و به مرتجعان و معاندان ِ مارکس و مارکسیسم گفت و بهانه به دست شان داد که مارکسیسم همین آموزه های غیر ِعلمی و ضد ِتکاملی ِایستا نگرانه ی ایدئولوژیک سیاسی ِ مااست و جز این نیست.
یاشار می نویسد:« گفتیم و باور داشتیم و داریم که اساس ِسوسیالیسم انسان است». بسیار خوب جناب ِ یاشار! اما شما قبل از هر باوری « سوسیالیسم» ِ مورد ِنظرتان را تعریف کنید وبگویید برچه مقدمات و ضروریات ِ مادی- تولیدی و مناسباتی استوار می شود تا ما قبول کنیم آنچه در باره اش می گویید درست است یا درست نیست. چرا بدون ِ تعریف علمی- تاریخی از نظام ِ تاریخی ِ مهم و دوران سازی چون سوسیالیسم درباره اش حکم صادر می کنید؟. همچنان که از کمونیسم تان هم هرگز تعریف ِ علمی تاریخی نکرده اید و نمی کنید چون شناخت ِ تئوریک از آن ندارید، وهرچه درباره اش می گویید فقط خیالبافی و ذهنگرایی است.
می نویسد: « اگر امروز جنبش ِ انقلابی خصلت ِ چپ دارد{ باز همان ادعای هرگز اثبات نشده و اثبات ناشدنی} نتیجه ی مبارزه ی بی تخفیف و بی تعارف ِ جنبشی به نام ِ کمونیسم ِ کارگری است که درک ِصحیحی ازمکانیسم ِ مبارزه ی طبقاتی دارد». امان ازاینهمه خیالبافی و هنر ِکم نظیر ِ « خودگویی وخود خندی»! « حزب ِ کمونیست ِکارگری» تا آنجا که ما می دانیم حدود ِ سی سال ِ قبل توسط ِ حکمت و دوستان ِ معدوداش به وجود آمد و بعداز مرگ ِ او طبق ِ معمول ِ حزب های لنینی ِ غیر ِ طبقاتی و فرقه سالارانه به چند شاخه یا فرقه ی مجزا از هم و حتا مخالف ِ هم تبدیل گردید. حال سوآل از یاشار و همفکران ِ او این است که: تشکیلاتی که نتواند وحدت ِ خود را به هردلیلی وازجمله مرگ ِ رهبرش حفظ کندوشاخه شاخه شود چگونه می تواند الگویی بشود برای یک طبقه ی بزرگ ِ اجتماعی ِ تاریخ ساز و دوران ساز مانند طبقه ی کارگر و حتا یک جامعه ی محدود به چند میلیون انسان ِ فاقد ِ تشکل های خودویژه ی شهروندی ویا طبقاتی؟ همچنان که الگوی عقیدتی- سیاسی و تشکیلاتی ِشما یعنی لنین هم که ادعای متحد کردن ِ« کمونیست ها» و ایجاد ِ « اتحاد ِجمهوری های شورایی» راداشت هم همین ضعف و فقدان ِدانش ِ تئوریک ِ راه نما را داشت و پس ازمرگ اش حزب وجمهوری های به زور ِحزب متحد شده ی او تکه تکه شده و تکه های جداشده به جان همدیگر افتادند.
نتیجه گیری ِ این بخش از نقادی این است که به یاشار و همفکران اش بگوییم: ادعاها سبد سبد، واقعییت های خلاف ِ ادعا سند سند!
ادامه دارد