خدامراد فولادی: پلمیک ِ نقادانه، بخش4 بیژن نیابتی

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

من تاپیش از خواندن ِ مقاله ی « زایش ِ دوباره ی جنبش ِ سرخ، رویش ِ ناگزیر ِ جوانه های انقلاب» بیژن نیابتی را نمی شناختم. گهگاه نام ِ او را در سایت ها می دیدم و گمان می کردم چپ ِ لنینیست است. عنوان ِ مقاله اش نظر ِ من را جلب کرد که بدانم اولن منظور ِایشان از« جنبش ِ سرخ» چیست و ثانیین بدانم چه نظری در باره ی خیزش ِهمه با همی ِ دموکراسی خواهانه دارد. مقاله را نه یکبار بلکه چند بار خواندم تا از قضاوت ام درباره ی ایشان به خطا نروم.

یکی دو مقاله هم در باره ی دیدگاه های اش خواندم و متوجه شدم که وابسته گی به مجاهدین ِخلق داشته، و با خواندن ِ این مقاله مطمئن شدم که هنوز هم اگرنه به لحاظ ِ تشکیلاتی و علنی، که به لحاظ ِ فکری عقیدتی به این فرقه ی شیعی- اسلامی تعلق ِ خاطر دارد. این تعلق ِ خاطر و گرایش را بعدتر از اصطلاح ِ« جنبش ِ سرخ» با توجه به بینش و تفکر ِ حاکم بر کلییت ِ نوشتار بیش تر فهمیدم. به این دلیل که شیعه خود را پیرو وادامه دهنده ی « نهضت- یاجنبش ِ- سرخ ِ حسینی » در طول ِ تاریخ می داند که واژه ی سرخ دارای بار ِ مفهومی ِ جانفشانی و جانبازی در راه ِ اعتقاد است. به این مساله هم باید اندیشید وبرای آن پاسخ یافت که: منظور از « زایش ِ دوباره» ی جنبش یا نهضت ِ سرخ چیست؟ یعنی توضیح داده شود که زایشی که سال ِ 1401 خورشیدی نوبت( بار) ِ دوم اش است، نوبت و بار ِاول ِ آن چه زمانی و در کجا و با چه انگیزه و هدفی اتفاق افتاد؟ برای آنکه خواننده به گمانه زنی نپردازد بهتراست خود ِآقای نیابتی در این باره توضیح ِ مستدل ِ قانع کننده بدون ِ سفسطه و تحریف ِ قصد و غرض بدهند. اگر هم بخواهند ما را به سال ِ 57 ارجاع دهند باید توضیح دهند و دلیل بیاورند که آن رویداد چه خصوصییات ِ خود ویژه ای داشت که آن را تبدیل به نخستین « زایش ِ جنبش ِ سرخ» کرده بود؟: رهبری اش؟ یا هدف اش؟ درحالی که هیچکدام ابتدائن وحتا نهایتن دلالت بر زایش ِ «جنبش ِ سرخ» نداشت.- تا سرخ را چه تعبیر و تفسیر کنیم: اگر منظور خود ِ جنبش بود که هیچ نشانه ای از سرخ بودن نداشت جز همان جانفشانی و جانبازی ِ « توده های فریب ِ خورده ی» خمینی ودار ودسته ی روحانییت ِ فریب کار را که در شعار ِ « استقلال، آزادی، جمهوری ِ اسلامی» بیان می شد. شاید منظور ِ آقای نیابتی هم همین شعار است و انتظار برآورده نشده ای که از اسلامییت ِ« نهضت ِ سرخ ِ حسینی» داشت، که در واقع انتظار ِ برآورده نشده ی مجاهدینی هم بود که خمینی را پدر ِ ایدئولوژیک ِ خود می دانستند و این خمینی بود که آنها را به فرزندی نپذیرفت زیرا او نیز مانند ِ مجاهدین هم فرقه گرا بود، هم اقتدارگرا و هم تمامییت خواه. با این توضیح که اقتدارگرایی و تمامییت خواهی در ذات ِ فرقه سالاران است که نهایتن وقتی به قدرت ِ سیاسی دست یابند بدترین استبداد ِ فردی- فرقه ای را به جامعه تحمیل می کنند.
افزون بر اینها، جنبش ِ کنونی که ازدیدگاه ایشان موجب ِ « رویش ِ ناگزیر ِ جوانه های انقلاب خواهد شد،- توجه کنید به خواهد شد که عطف به آینده ی نهضت یا جنبش است -» . باز آقای نیابتی توضیح دهد که منظورش از « جوانه های انقلابی که در جنبش ِسرخ ِ بار ِاول نروییدند واین بارباید برویند» چیست؟
مقاله ی پیش ِ رو،برداشت ِ استنادی استدلالی ِ من از مقاله ی« زایش ِدوباره ی جنبش ِسرخ ، رویش ِناگزیر ِجوانه های انقلاب» است به تاریخ ِ آبان ماه ِ 1401. یعنی همین دو ماه ِ قبل ، و از این رو هم آن مقاله و هم نقد ِ من برآن « تازه دم »!اند.
نیابتی گویا در مقاله ی قبل ازاین نوشتار « لچک» را نماد ِ حاکمییت ِ ارتجاع نامیده بود، و به طعنه و مسخره ازقول ِمعترضان گفته بود« لچک باید برود ». دراین مقاله قصدش از بیان ِاین جمله را توضیح داده و نوشته است:« لچک باید برود» بیش از آن که شعار ِ کلامی باشد یک اکت ِ سیاسی است». همین جا بگویم که نیابتی در مقاله اش همه جا از رژیم با عنوان ِ « حاکمییت ِ ارتجاع» و یا « نظام ِ ولایت ِ مطلقه ی فقیه» نام می برد اما آنچنان که از مقاله می توان فهمید ارتجاع از دیدگاه ِ او شامل ِ ایدئولوژی ِ واپسگرای اسلامی- شیعی ِ رژیم نمی شود، چون که در هیچ جای مقاله خصوصن در بحث ِ حجاب پای اسلام را به میان نمی کشد، و به همین دلیل هم هست که به جای « حجاب ِ اسلامی- اجباری» واژه ی لچک را به کار برده است، آنهم از قول ِمعترضان. وقتی هم می خواهد حکم بر مثلن محکومییت ِ حجاب دهد، آن را محدود و منحصر به « لچک» می کند و از قول ِ معترضان می گوید« لچک باید برود»! او در پاسخ به پرسشگرانی که از او سوآل کرده اند آیا منظورت از « لچک باید برود » این است که شعار ِ محوری ِ انقلاب ِ کنونی « مرگ بر لچک است»؟ با اهانت به پرسشگران که آنها را به طور ِ غیر ِ مستقیم بی شعور نامیده، می نویسد:« پرسشگران- یا زیر ِ سوآل برنده گان ِ – من باید اینقدر شعور داشته باشند که بفهمند تنزل دادن ِ شعار ِمحوری ِانقلاب به مقوله ای چون لچک هنر ِهرکه باشد هنر ِمن نیست». حقه بازی ِآخوندی - اسلامی واضح تر و بدتر از این نمی شود که چیز ِ بی ربطی را به معترضان نسبت دهی و وقتی به تو اعتراض کنند که منظورت از این چیز ِ بی ربط چیست، هم به سوآل کننده اهانت کنی و هم اصرار بر پذیراندن ِ آن به مخاطبان داشته باشی. نیابتی خود را به آن راه زده است که آنچه معترضان ِ خیابانی و به خصوص زنان و دختران آن را نمی خواهند و « باید برود» لچک نیست، بلکه حجاب ِ تحمیلی یی است که اسلام، و آخوندها، و مجاهدین ِ خلق بر سر ِ زنان کرده و می کنند که چهل و چهار سال است با شعار ِ « یا روسری یا توسری» و به زور ِ گشت ِ ارشاد به زنان ِ ایران« تحمیل شده است». آقای نیابتی! چرا خودتان را به کوچه ی علی چپ دست!می زنید و می خواهید زنان ِبیزار از « حجاب ِ اسلامی» را فریب دهید؟ « لچک» واژه ی فارسی است و تا آنجا که من می دانم حجاب ِ اجباری نیست. زنان ِ عشایر و خصوصن زنان ِ لرو بختیاری لچکی بر سر می کنند که عنوان و کارکرد ِ اسلامی ندارد بلکه اولن موهای زنان از زیر ِ بندی که لچک را به سر متصل می کند کاملن بیرون است که به آن« ترنه» به معنای گیسو می گویند. موها از دو طرف ِ صورت تا روی شانه ها و گردن آویزان می شود به طوری که زیبایی ِ هم موها و هم صورت کاملن در معرض ِ دید ِ هر بیننده ای قرار دارد. ثانیین، حجاب واژه ای عربی- اسلامی به معنای پرده کشیدن بر اندام های زن و خصوصن سر و صورت است به طوری که مردان ِ نامحرم ( غیر ِ شوهر ِ زن) نتوانند موها و صورت ِ « متعلقه » ی مرد را ببینند و به طمع بیافتند! بنا براین، آنچه زنان ِ ایرانی با آن مخالف اند لچک نیست، که پوششی است اختیاری هم برای محافظت ِ سر و موها از گرما و سرما و از نور ِ خورشید و باران، همچون کلاه برای مردان، و هم برای تزیین ِ سر و صورت و به رخ کشیدن ِ زیبایی های زنان. این پوشش همین الآن هم در میان ِ برخی زنان ِ لر و بختیاری که حتا خارج از ایران زنده گی می کنند حفظ شده است، درست برعکس ِ حجاب ِ اسلامی – اجباری که زنان ِ ایرانی به محض ِ آنکه پای شان به خارج از ایران برسد آن را در می آورند و « دور می اندازند».
نیابتی در ادامه بدون ِ آنکه تعریفی از « انقلاب» ِ مورد ِ نظرش به دست داده باشد، دست از سر ِ « لچک» ِجورکش ِ حجاب ِ منفور ِاسلامی برنمی دارد ومی نویسد:« لچک باید برود، کف ِ خواسته های جنبش ِ سلبی است و نه حتا سقف ِ آن، چه رسد به شعار ِ محوری ِ انقلاب». این هم نوعی عوامفریبی ِ اسلامی- آخوندی است. چرا؟ چون: این حجاب ِ تحمیلی ِ اسلامی - اجباری است که با تعرض ِ گشت ِ ارشاد ِ رژیم به شان و شخصییت ِ زنان و دختران ِ ایرانی، موجب واکنش و اعتراض و خیزش ِ قدرت مندانه ی کنونی ِآنان شده به طوری که بسیاری از تحلیلگران این خیزش را«انقلاب ِزنانه» نامیده اند. «انقلاب»ی که از همین دیدگاه، نخستین هدف اش درآوردن و به آتش کشیدن ِحجاب ِ اجباری- اسلامی است. چراکه یکی ازمختصات وجزء جدایی ناپذیری از ایدئولوژی ِعقب مانده و واپسگرای این رژیم است. نیابتی می گوید:« این- یعنی آنچه ایشان لچک باید برود می نامد- کف ِ خواسته های جنبش ِ سلبی است.». نمردیم و معنا و مفهوم ِ جنبش ِ سلبی راهم فهمیدیم! « لچک باید برود»! پس سقف ِ جنبش چیست؟ چندسطر پایین تر،با تحقیر وکوچک شمردن ِ مخالفت ِ تاریخی ِ زنان ِروشنفکر ِایرانی با حجاب ِ اجباری- اسلامی، آن را در حد ِ « پراندن ِ عمامه» از سر ِآخوندهای شیاد و لومپن وعیاش به شمار می آورد. یعنی بازهم اهانت به خیزشی که منشاء و آغازگاه اش جنایات ِ گشت ِ ارشاد و کشتن ِ چندین زن و دختر به جرم ِ « بدحجابی» است. جناب ِ نیابتی! آن معترضی که حجاب ِتحمیلی ِ اسلام را از سر ِ خودش در می آورد و آتش می زند همان معترضی است که عمامه ی اسلامی راازسر ِدیگری ( یک آخوند) می پراند. فرق است میان ِ « او» که هم مخالف ِ حجاب ِ اجباری- اسلامی است و هم مخالف ِ عمامه ی آخوندی- اسلامی با آخوندی که موافق ِ هردو- هم حجاب ِ اجباری و هم عمامه ی اسلامی- است. روسری به اجبار ِ آخوند بر سر ِ زن رفته است و زن چون با آن مخالف است آن را آتش می زند، در حالی که عمامه به میل و رغبت ِ آخوند بر سرش گذاشته شده و آخوند به آن افتخار می کند چون نشانگر ِ هوییت ِ ایدئولوژیک ِ اوست. درست برعکس ِ حجاب که در تقابل با ایدئولوژی ِ مدرن و پیشرفته ی زن ِامروزی است. با این حال،هم حجاب و هم عمامه نشان ِ ذلت ِ بنده گی ِ انسان در برابر ِ موجود ِ موهومی است که الگوی خدایگانی اش برده داران ِ عهد ِ عتیق بوده اند. « هنر» ِ آقای نیابتی نیز توجیه و تحمیل ِ این رابطه ی نابرابر ِ خدایگان- بنده گی درپوشش ِ مفاهیم ِ فلسفی است به خواننده گانی که آنهارا«امی» و«عامی» تصور کرده است.
این از« جنبش ِ سلبی ِ» فیلسوف ِ مجاهد ِ خلق! اما «جنبش ِ ایجابی» اش چیست؟
ادامه دارد