خدامراد فولادی: چرا مازیار رازی مارکسیست نیست3

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

مازیار رازی به جای پاسخ به بحث ِ تئوریک ِ من در باره ی مارکسیست نبودن اش، گشت و گشت و تمام ِ اسناد علیه ِ نظام ِ سرمایه داری را زیر و رو کرد تا بالاخره سندی علیه ِ دموکراسی پیدا نمود و نام ِ آن را گذاشت « جولیان آسانژ را دموکراسی ِ نظام ِ سرمایه داری دارد از بین می برد»، که بیش تر به درد ِ تبلیغات ِ ضد ِ دموکراسی ِ رژیم ِ اسلامی می خورد تا پاسخ ِ قانع کننده به من ِ مارکسیست ِ دیالکتیک اندیش ِ تکامل گرا. اما، آقای رازی! چرا اینهمه به خودت زحمت دادی و راه ِ دور رفتی.

دموکراسی«از رگ ِگردن» به جنابعالی و همفکران ِ پیرو ِ راه ِ غیر ِ سرمایه داری تان نزدیک تر است. هوایی که تنفس می کنید ترکیبی از اکسیژن و دموکراسی است. برخلاف ِ ما که هوای تنفسی مان مخلوطی از گازهای سمی و استبداد ِ ولایتی خلافتی ِ اسلامیستی است!. شغل و درآمد ِ روزمره ی در حد ِ نیاز ِتان، باج وخراج ِیا صدقه ی سرمایه داری به شما نیست، نتیجه ی کارکرد ِتاریخی ِدموکراسی ِ نظام ِاجتماعی اقتصادی ِسرمایه داری است.برخلاف ِ ما که باید در برابر ِ رژیم ِ اسلامی کرنش کنیم و تعهد بسپاریم که علیه اش دست از پا خطا نمی کنیم تا شغل ِبا حقوق ِ هر شش ماه یکبار آنهم به اندازه ی بخور و نمیر و البته به عنوان ِ صدقه به ما بدهد. یا، ارتباط ِ روزمره ی بدون ِ مزاحمت ِ شنود و سانسوری که با دیگرانسان های دور و نزدیک از طریق ِ گفتاری و نوشتاری و دیداری و شنیداری دارید که همه محصول ِ آزادی ِ اندیشه و بیانی است که بخشی از دموکراسی ِ نظام ِ سرمایه داری است. یعنی همه ی آن آزادی های واقعن موجودی که شما در اروپا و آمریکا و دیگر کشورهای سرمایه داری دارید و ما در ایران نداریم و چهل و چهار سال است برای به دست آوردن ِ شان هزاران زندانی و شکنجه شده و اعدام شده داده ایم. شما با این نمونه آوری ِ بی ربط و بی دلیل تان باز هم به ما نشان دادید که مارکسیست نیستید. چرای اش را پیش از این گفته ام و باز هم خواهم گفت.
آقای رازی! شما چرا به جای بهانه جویی برای شانه خالی کردن از بحث ِ اقناعی- تئوریک پاسخ ِ نقدهای من به فرقه گرایی ِ لنینیستی – بلشویکی ِ خودتان را نمی دهید و موضوعی را مطرح می کنید که اولن هیچ ارتباطی با ایرانی های محروم از دموکراسی ندارد و ثانیین مشکلی است که دولت آمریکا به هر دلیلی با جولیان آسانژ دارد- که ظاهرن جنبه ی حقوقی و امنییتی دارد- و نه با لنینیست هایی نظیر ِ مرتضا محیط و امثال ِ او که در همان آمریکا شبانه روزدر کتاب ها و برنامه های تلویزیونی شان علیه ِ کلییت ِ نظام ِ سرمایه داری- و نه این یا آن دولت- سخن پراکنی می کنند. مشکل ِ دولت ِ آمریکا با جولیان آسانژ را رژیم ِ اسلامی هم هر روزه در بوق های تبلیغاتی اش علیه ِ « دموکراسی ِ غربی» جار می زند و گوش ِ ما ایرانی ها پر از شنیدن ِ این تبلیغات ِ دموکراسی ستیزانه ی رژیم ِ استبدادی ِ سرکوبگر است. شما هم به جای تکرار ِ تبلیغات ِ نخ نما شده علیه آزادی های سیاسی که خودتان در اروپا و آمریکا دارید و ما در ایران نداریم، بهتر است به جای دست به دامن ِ امامزاده آسانژ شدن اول مارکسیست بودن و اعتقاد داشتن به ماتریالیسم ِ دیالکتیک و تاریخی را ثابت کنید و بعد ادعای برادری با آسانژ ودفاع ازاو را از موضع ِ مارکسیستی نمایید.
آقای رازی! مشکل ِ مارکسیسم ِ من با امثال ِ شما نه بر سر ِ ایراد های عامیانه ی این یا آن عملکرد ِ نظام ِسرمایه داری،بلکه بر سر ِماتریالیسم ِ تاریخی یی است که نظام ِ سرمایه داری و تولید و مناسبات ِ تولیدی آن را تنها پیش شرط ِِگذار به نظام و دوران ِعالی تر ِسوسیالیسم و کمونیسم می داند. یعنی همان شرایطی که هم اکنون در کشورهای پیشرفته وجود دارد و شما آن را هم انکار می کنید و هم بر خلاف ِ آن خواهان در پیش گرفتن ِ راه و یا در واقع بیراهه ی غیر ِ سرمایه داری هستید. راهی که نه تنها شرایط ِ تولیدی مناسباتی ِ گذار به سوسیالیسم و کمونیسم را فراهم نمی سازد،بلکه همچنان که در عمل هم نشان داده موجب بقای سرمایه داری در اروپاوآمریکا ودرنتیجه سلطه ی استبداد ِ پدرشاهی در جامعه های عقب مانده هم شده است.
من، نه تمایل ِ بدون ِ دلیل و احساسی به دموکراسی دارم ونه گرایش ِکورکورانه به ماتریالیسم ِ تاریخی، همچنان که ضدییت ِبی دلیل بافرقه گرایی و مخالفت ِ بی دلیل و بدون ِاستناد با لنینیسم وبلشویسم ندارم. معیار ِ قضاوت ِ من درباره ی این تفکرات و باورها وعملکردها،شیوه ی نگرش به تاریخ وکرد و کارها و ساز وکارها و راه روش هایی است که انسان ها به مثابه ِسوژه وعامل و فاعل ِدگرگون سازی ِجهان و جامعه ی انسانی به کار می گیرند، و نتایج و پیامدهای مثبت یا منفی ِ این راه و روش ها در فرایند ِتکامل ِ تاریخ. با چنین درک و نگرشی، از دیدگاه ِ من هر نظر و عملی که در راستای جهان بینی و جهان شناسی ِ تابع ِ قوانین ِ حاکم بر تکامل ِ جامعه و تاریخ ِ انسانی نباشد، نامعتبر و محکوم به شکست و از این رو، سزاوار ِ نقد و نفی است. به این دلیل، تمام ِتلاش ِفکری و ذهنی ِ تاکنونی ام این بوده که نظرات ام درچارچوب ِ آن آموزه ها و تئوری هایی باشد که درستی ِ شان در پروسه ی دگرگون سازی ِ جهان و جامعه یا تایید شده و یا به دلیل ِ علمییت و عقلانییت ِ ابطال ناپذیر ِ شان جبرن و ضرورتن تایید خواهد شد. این آموزه های در پراتیک ِ تاریخی ِ انسان ِ کارورز ِ اندیشه ورز اثبات شده یا اثبات شونده هم غیرازماتریالیسم ِ دیالکتیک و ماتریالیسم ِتاریخی نیستند که دربر دارنده و اثبات کننده ی وحدت ِ مادی سیستمی ِ جهان در کلییت و جزییت ِ دگرگون شونده و تکامل یابنده ی آن اند.
شما، آقای رازی! اگر مارکسیست بودید و مفهوم و مضمون وکارکرد ِهمبسته وهمپیوسته ی دموکراسی و نقش ِ آن در تکامل ِ قانون مند و نظام مند ِ تاریخ ِ انسانی را می دانستید هرگز اینگونه خصمانه و در واقع عوامانه با آن برخورد نمی کردید. چرا که در آن صورت می دانستید که تبلیغ و ترویج و جهان شمولی ِ تئوری های مارکسیستی و درنتیجه پیدایش و جهانگیر شدن ِ فلسفه و سوسیالیسم و کمونیسم ِ علمی ِمارکسیستی همه مدیون ِ دموکراسی و آزادی ِ اندیشه و بیان ِ نظام ِ سرمایه داری است. شما اگر مارکسیست بودید و مفهوم و مضمون ِ تاریخی ِ آزادی را که اینهمه از آن دم می زنید می دانستید ، در آن صورت می دانستید همین دموکراسی ِ اکنون موجود ِ نظام ِسرمایه داری زمینه ساز و پیش شرط ِ « آن آزادی» ِ تاریخی ِ اکنون بالقوه است. یا به بیان ِ دیگر، می دانستید آزادی ِ عام شمول وفراگیر در بطن ِ دموکراسی ِ واقعن موجود ِ نظام ِ سرمایه داری نهفته است. شما اگر مارکسیست بودید- که با اینهمه دلیل نیستید-، می دانستید که آزادی یکباره و ابتدا به ساکن از آسمان نازل نمی شود بلکه غایت و نهایت ِ بالقوه موجود در همین دموکراسی و آزادی های سیاسی ِ نظام ِ تاریخی – انسانی ِ سرمایه داری است. شما با انکار ِاین واقعییت ها، تمام ِ قوانین ِ حاکم بر جامعه و تاریخ ِ انسانی را کتمان و انکارمی کنید و درنتیجه بر ماتریالیسم ِ دیالکتیک و تاریخی ِ مارکسیستی نیز یکجا قلم ِ بطلان می کشید. یعنی همان کاری را می کنید که ایده آلیست های مذهبی و فلسفی می کنند و همه چیز را خلق الساعه و یکباره نازل شده از مافوق و ماورای ِ تاریخ ِ انسانی و نظام های مادی - تولیدی به ذهن ِ آدم ها می دانند.
خلاصه کنم: دموکراسی ضرورتی است تاریخی که به اراده و اختیار ِ هیچ فرد و فرقه و دولت و حتا طبقه ای وابسته نیست، همچون خود ِ شیوه ی تولید و توزیع که کم ترین وابسته گی به اراده ی انسان ها نداشته بلکه برعکس، این انسان ها هستند که فقط با شناخت از قوانین ِ حاکم بر ساز وکار ها و کرد وکارهای نظام مند ِ تاریخ است که قادر خواهند شد همسو با این ساز و کارها و کرد و کارها زنده ِ گی ِ اجتماعی ِ خود را آنگونه که می خواهند بسازند و به حیات ِ نوعی ِ خویش تداوم بخشند. به رغم ِاراده گرایی ِناقانون مند ِشما،اراده واختیاربه شرطی تاثیرگذار وکارآمد وکارساز خواهد بود که انسان ِ کنشگر و اراده مند بر قوانین ِ حاکم برچیزها و پدیده ها اشراف ِ کامل داشته و «این قوانین را از آن ِ خود کرده» و در عمل( پراتیک ِ اجتماعی) ِ راهگشا به دگرگون سازی ِ طبیعت و جامعه ی خویش به کار گیرد. حال آنکه، اراده گرایی ِ بی اعتنا به این قانون مندی ها،یعنی اعتقاد به معجزه،و یعنی اعتقاد به برگذشتن از رود ِپرزور وخروشان ِتاریخ با تکیه برعصای اراده ی نا قانون مند ِ پیامبرانه. مارکسیسم دقیقن در تقابل با چنین درک و نگرش ِ پیامبرانه و اراده گرایانه ی ایده آلیستی- متافیزیکی است. و، سرانجام یک توصیه به مازیار رازی و همفکران اش: آثار ِ مشترک و یا مستقل ِ مارکس و انگلس را با دقت بخوانید تا مفهوم ِ حرکت ِ دیالکتیکی ِ قانون مندانه و غایت مندانه و تکامل گرایانه ی ماده در اشکال ِ متنوع ِ آن و خصوصن در جامعه ی انسانی را بدانید و وقتی دانستید به آن عمل کرده و ادعای مارکسیست بودن نمایید و همان ها را به جوانان آموزش دهید. البته نه به خاطر عضوگیری برای فرقه ی اقتدار طلب ِ تان، بلکه با هدف ِ دادن ِ آگاهی ِ راستین به انسان ها و فرابردن ِ شان از انسان ِ فردی ِ درخود و برای خود به انسان ِ اجتماعی ِ جهانوطن، یعنی کمونیست! همچنان که مارکس و انگلس چنین انسان هایی بودند و آثار ِ شان اگر خوانده شوند و درست فهمیده شوند و به آن آموزه ها درست عمل شود چنین هدفی داشته اند. این امکان ِ خودسازی و انسان سازی در این دوران را هم فقط تکنولوژی و دموکراسی ِ نظام ِ سرمایه داری بدون ِ محدودییت و ممنوعییت در اختیار ِ انسان ها قرار داده است. میلیون ها جلد کتاب ِ چاپ شده و انتشار یافته از مارکس و انگلس ِمنتقد ِسرمایه داری در کشورهای سرمایه داری گواه ِدرستی ِاعتقاد ِمن به دموکراسی ِ واقعن موجودی که ازآن محروم هستم، و نادرستی ِ ادعای شما و همفکران ِ تان در ضدییت با آن در حالی که از آن بهره مند هم هستید است، جناب ِ رازی!