هگل،- جمعبندی دانش زمان، و ادعای پایان فلسفه. هگل(1831-1770م)، فیلسوف بعد از انقلاب است؛ البته انقلاب فرانسه!، نخست آنرا طلوع خورشید نامید، ولی سپس دست آوردهای آنرا نه آزادی خلق، بلکه خشونت گیوتین گروه یعقوبی مسیحی نامید. هگل میگفت فلسفه یعنی بیان و طرح زمان خود از طریق اندیشه و تفکر. مورخان فلسفه امروزه هگل را نه لیبرال، نه محافظه کار، نه رهبرفکری، نه پدر مارکسیسم، و نه جد بورژوازی، بلکه یک متفکر بعد از انقلاب میدانند.
تحقیقات و نظریه پردازی هگل بسیار وسیع بوده، از جمله در زمینه های: منطق، فلسفه، الهیات، سیاست، تاریخ، حقوق، هنر، استتیک، ادبیات، و حتی علوم تجربی. هگل مهم ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان و اوج ایده آلیسم مطلق است. او دیالکتیک ایده آلیستی را به اوج خود رساند و از طریق یک دانش جامع دائرت المعارفی، طراح یک سیستم ایده آلیستی عینی بود. بر اثر نتایج تحقیقات هگل، مارکس به دیالکتیک ماتریالیستی، و هگلی های راستگرا به مواضع کانت رسیدند.
گرچه متدهای هگل پویا هستند، سیستم فلسفی وی محافظه کارانه است. هواداران هگل به 2 گروه: چپ یا هگلی های جوان، و راست یا هگلی های قدیمی تقسیم شدند. گروه دوم با فاصله گرفتن از مقوله دیالکتیک به مواضع کانت رسید. مجموعه نظرات هگل روی برنامه احزاب گوناگون سیاسی قرون 19 و 20 میلادی ازوپا مخصوصا از نظر دین و سیاست اثر گذاشت. هدف هگلی های جوان نابودی دین و دولت بورژوایی بود. آنها مانند راستگرایان اهداف فلسفی صوری و آبستراکت نداشتند، بلکه تاکید آنان روی مقوله دیالکتیک و کمک به رشد سریع بورژوازی رادیکال برای رشد اقتصاد ملی بود. هگلی های جوان سرانجام موجب ظهور مارکس و کیرکگارد و مکتب اگزیستنسیالیسم شدند.
فلسفه سیاسی هگل، تئوری و نقد جامعه بورژوایی مدرن مانند؛ دفاع از سلطنت مشروطه و حاکمیت عقلگرایانه قشر کارمندان دولت پروس بود. به این دلیل میتوان هگل را هم بشکل لیبرال و هم بشکل محافظه کارانه تفسیر کرد. هگل گرایان راست، سیستم وحدت دولت-ملت را دنبال مبکردند. هگل گرایان انقلابی چپ، اندیشه هگل را چون مواد منفجره انقلابی؛مخالف تفکر محافظه کارانه اتوریته، درخدمت ارثیه گذار به سنت مارکسیستی بکار بردند. فلسفه سیاسی هگل، خلاف فلسفه مترقی اجتماعی وی است. او نقش مهمی به دولت اتوریته و متمرکز میدهد. تجربه انقلاب فرانسه را میتوان در افکار سیاسی هگل دید. هگل نه تنها محموعه دانش زمان خود را وارد سیستم فلسفی اش نمود بلکه تاثیر مهمی روی متفکران زمان خود گذاشت.
فلسفه هگل دارای سیستم ایده آلیسم محض یا عینی است. هگل در کتاب "فیشته و شلینگ" نماینده ایده آلیسم آلمانی است. او میگفت تضادها را میتوان در واقعیات دید؛ مانند تضاد انسان و طبیعت، تضاد انسان و جامعه، تضاد انسان و تاریخ، تضاد ذهن و عین، و تضاد عام و خاص. یکی از اهداف فلسفه هگل آنست که نشان دهد مجموعه واقعیت یک وحدت و یک همبستگی کلی را به نمایش می گذارند. هگل از اینکه سرانجام انقلاب فرانسه به حاکمیت یعقوبی های مسیحی کشید و بجای آزادی، سیاست مرگ و گیوتین را اجرا نمودند، متاسف گردید. او میگفت در جامعه بورژوایی افراد بعنوان شخصی در سازماندهی زندگی اقتصادی شان آزاد و مستقل هستند ولی در زندگی سیاسی و اجتماعی در بند هستند.
در تاریخ سیر اندیشه در غرب، تقسیم هگلی ها بر اساس مواضع آنان نسبت به دین و موضوعات اجتماعی بود. آنها را در تاریخ فلسفه: محافظه کاران راست و ترقی خواهان چپ نامیده اند. "هگل گرایی" شکل تکاملی فلسفه هگل مانند نوگرایی انتقادی متکی به سیستم هگل یا متکی به مکتب هگل در دهه های 30 و 40 قرن 19 میلادی است که در جریانات فلسفی کشورهای مختلف عنوان های گوناگونی دارد؛ مثلا در انگلیس، هگل گرایی انگلیسی،- در امریکا، جنبش هگلی،- در ایتالیا، رنسانس هگلی،- در هلند، کوشش رنسانس هگلی،- و در آلمان، هگل گرایی نوین، نام گرفتتد. بعد از تجزیه مکتب هگل در آلمان به :هگلی های چپ و راست، اشتغال فشرده ای با هگل در نیمه دوم قرن 19 میلادی آغاز شد. نخست تفسیری ملی-لیبرال از افکار هگل روی محافل گوناگونی اثر گذاشت، سرانجام ولی آن به هگل گرایی جدید،ولی معلولی رسید.
هگل گرایان از تاریخ مرگ هگل تا انقلاب آلمان در سال 1848 میلادی از طریق هگلی های چپ و راست مواضع متضادی از مکتب هگل را طرح کردند. هگلی های راست یا قدیمی با تکیه روی سیستم هگلی مواضع محافظه کارانه در مقابل دین و سیاست گرفتند. هگلی های جوان یا چپ، متدهای کاربردی فلسفه هگل را در فرهنگ و جنبش اجتماعی مطرح نمودند؛ مثلا مارکس و فویرباخ در ماتریالیسم و ماتریالیسم تاریخی، فلسفه هگل را بشکل جدیدی تفسیر نمودند. هگل گرایی جدید از قرن 19 میلادی در علوم انسانی، نوزایی عمیقی را موجب شد. در قرن 20 علاقه به هگل گرایی در موضوعاتی مانند: نسبی گرایی تاریخی، و فلسفه زندگی؛ از نوع دیلتایی، مشاهده شد. فلسفه بورژوایی میکوشد با عناصر فلسفه هگل زیر عنوان استفاده از دیالکتیک ایده آلیستی یک هگل مدرن را معرفی کند. هگلی های جوان و چپ کوشیدند از طریق فلسفه دین هگل، تفسیری پانته ایستی آته ایستی از خدا بنمایند. هگلی های راست یا قدیمی کوشیدند تعادلی میان مسیحیت ارتدکس و فلسفه هگل برقرار کنند؛ با اینوجود از سال 1840 میلادی تجزیه هگل گرایان حالت سیاسی بخود گرفت. راستها خواهان حکومت سلطنتی، و چپها خواهان مواضع لیبرال دمکراتیک یا سوسیالیستی شدند. هگل گرایان جریانی فلسفی اجتماعی بودند که متد و اندیشه های هگل مخصوصا در امور و سیاست آموزشی را از طریق رشته های: فلسفه تاریخ، فلسفه دین، زیباشناسی و استتیک، و تاریخ فلسفه، اشاعه میدادند.
از جمله آثار 20 جلدی گئورگ ویلهلم فریدریش هگل: کتاب 3 جلدی منطق، دانشنامه علوم فلسفی، پدیده شناسی روح، اصول فلسفه حقوق، و فرق بین سیستم های فلسفی فیشته و شلینگ، هستند. هگل مدافع یک دولت مقتدر مرکزگرا مانند دولت پرویس، و مخالف دولت پراکنده امیران و شاهزادگان و اتنیک ها بود. او از آغاز طراح یک سیستم فلسفی با موضوعات: منطق، متافیزیک، روح، طبیعت، و سیاست بود. فلسفه او را فلسفه تجزیه و تحلیلی یا آنالیزی نیز نامیده اند. هگل در دانشگاه در رشته های الهیات، فلسفه، و زبانشناسی کهن درس خوانده بود. پدرش از کارمندان عالیرتبه دولت پرویس بود. امروزه اشاره میشود که هگل خلاف کانت مخالف کوشش جنبش روشنگری میان عوام بود و در بحث تقسیم قوا خواهان دولت اتوریته مرکزگرا است. بورژوازی مدعی است دولتهای آهنین فاشیسم و استالینیسم محصول کج فهمی از نظرات هگل بودند. هگل خودآگاهی را وحدت عالی میان عین و ذهن میدانست. برای او روح، اصل واحد مهم، و اساس واقعیات است که در طبیعت بیان میشود.
موضوع مهم فلسفه هگل دیالکتیک است. او شناخت را دانش محض میدانست و از 3 پله یا سطح تحول روح نام میبرد: روح ذهنی، روح عینی، و روح محض. در نظر او مفاهیم محض و مطلق فلسفی در 3 حوزه مشاهده میشوند: هنر، دین، و وحی. هگل در تعریف دیالکتیک میگوید آن واسطه میان اضداد و تحرک تفکر انسانی واقعیات بیرونی مانند: تاریخ و طبیعت است. تاریخ، پروسه خود آگاهی و خود شکوفتگی روح و نمایش و پیشرفت جامعه از پایین به بالاست. در تاریخ، عقل حاکم و مسئول پیشرفت است. هگل میان: اخلاق، سنت، و فرهنگ فرق میگذاشت. او تاریخ جهان را به 4 دوره و فرهنگ و تمدن: شرقی، یونانی، رومی، و ژرمنی، تقسیم میکرد و مدعی بود فقط در فرهنگ و عصر ژرمن های مسیحی، انسان آزاد شده. مارکس و انگلس خود را تنها وارثان تفکرات هگل میدانستند. هگلی های جوان چپ، اعضای مکتب فرانکفورت، و اگزیستنسیالیست هایی مانند سارتر و کیرکگارد، تاثیرات مهمی از فلسفه هگل گرفتند. در فلسفه تفسیری هرمنوتیک، گادامر و دیلتای تکیه به تفکرات هگلی داشتند.