محسن ابراهیمی: تنش میان طالبان و حکومت اسلامی ناسیونالیسم ایرانی در خدمت جمهوری اسلامی

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

تنش میان طالبان و جمهوری اسلامی که ظاهرا به خاطر اجتناب طالبان از دادن حقابه ایران از آب رودخانه هیرمند شروع شده است، بار دیگر نشان داد که ناسیونالیسم ایرانی چه ظرفیت آماده ای برای خدمت به جمهوری اسلامی دارد. در جریان این تنش، "تمامیت ارضی، خاک پاک، مام میهن، تاریخ پرافتخار" رگ غیرت ملی و فاشیستی این جریان را متورم کرد و همچنانکه انتظار میرفت در خدمت جمهوری اسلامی به خط شد. این البته اولین بار نیست و آخرین بار هم نخواهد بود که ناسیونالیسم ایرانی در کنار جمهوری اسلامی قرار میگیرد.

تاریخا ناسیونالیسم و اسلام به عنوان دو ایدئولوژی ارتجاعی و ضد انسانی و احزاب و جریانات متعلق به این دو ایدئولوژی در عین رقابت برای قدرت، زیر بغل هم را گرفته اند. در همین دوره 44 ساله حاکمیت جمهوری اسلامی، در مقاطع زیادی ناسیونالیسم ایرانی علنا کنار جمهوری اسلامی قرار گرفته اند. به این برمیگردیم.
صورت مساله چیست؟
ظاهر قضیه این است که طالبان حقابه ایران از هیرمند را نداده است؛ سران حکومت اسلامی در دفاع از حق "ملت ایران" به میدان آمده اند؛ ابراهیم رئیسی در دفاع از حق مردم سیستان و بلوچستان اولتیماتوم داده که "به مسئولان و حاکمان افغانستان اخطار میکنم که حق مردم و منطقه سیستان و بلوچستان را سریعا بدهند" و فرمانده شناخته شده طالبان هم با نشان دادن بشکه زرد انتحاری او را تمسخر کرده است و باقی قضایا.
اولتیماتوم رئیسی مخصوصا از نظر مردم سیستان و بلوچستان یک ژست مضحک و تهوع آور است. هنوز خون صدها معترض که در اعتراض به تجاوز یک فرمانده نظامی به یک دختر در این استان به خیابان آمدند و توسط نیروهای سرکوب همین رئیس جمهور قتل عام شدند خشک نشده است. علاوه بر این، مردم در ایران خوب میدانند که حکومت اسلامی خود مسئول مستقیم خشک شدن دریاچه ها و تالابها و رودخانه ها و کلا بحران بی آبی در ایران و مخصوصا در سیستان و بلوچستان است. مردم سیستان و بلوچستان حتی زمانی که در دوره جنگ داخلی میان باندهای اسلامی درافغانستان بیشترین آب از هیرمند به این استان وارد میشد، یا زمانی که به خاطر بارش زیاد دریاچه هامون پر میشد، از کمبود مفرط آب بخصوصا آب آشامیدنی رنج می بردند. اتفاقات غم انگیز قطع دست و پای کودکان معصوم این استان هنگام تهیه آب از برکه های دوردست توسط سوسمارهای گرسنه مربوط به 44 سال حکومت اسلامی است که امکانات جامعه را نه برای تامین آب برای این کودکان و خانواده هایشان بلکه برای گسترش نیروهای سرکوبی به کار برده است که خانواده های همین کودکان همراه با خود کودکان را کشتار کنند.
در افغانستان هم مساله این نیست که گویا طالبان دلش به حال 11 میلیون انسانی سوخته است که زندگیشان مستقیما به آب هیرمند گره خورده است. یکی از فرماندهان طالبان گفته است در مقابل هر بشکه آب باید دو بشکه نفت تحویل داده شود. به نظر میرسد دزد اسلامی آن سوی مرز نیاز به پول دارد و در فکر اخاذی از دزد اسلامی این سوی مرز است که خودش استاد اخاذی است.
در یک سطح پایه ای تر، فراز و نشیب رابطه طالبان و جمهوری اسلامی با هر بهانه ای اساسا مربوط به این است که اینها دو باند و دو شاخه یک جنبش – جنبش اسلامی – هستند که در دو کشور و دو جغرافیا بساط ارتجاع و آدمکشی و قاچاق و جنایتشان را پهن کرده اند که اتفاقا مرز طولانی باهم دارند. اینها اگر چه از نظر ایدئولوژیک هم خانواده هستند، اما در عین حال به عنوان شاخه سنی و شیعی رقیب هم هستند. طالبان اگر دستش می رسید میخواست امت اسلامی در جهان را پشت امیر المومنین خودش ملاعمر به صف کند و جمهوری اسلامی هم که قصد داشت پرچم خمینی و اسلام دوازده امامی را در خود کاخ سفید به اهتزار در آورد. هر دو هم البته میخواستند دنیا را زیر بیرقی به لجن بکشند که رویش چهار کلمه خونبار لااله الا الله نقش بسته است.
از طرف دیگر، اگر چه آمریکا در به قدرت رسیدن هر دو شاخه نقش اصلی داشته است، اما اینها در ضدیت با تمدن غرب تحت پوشش ضد آمریکایی گری در یک جبهه هستند. بی دلیل نیست که جمهوری اسلامی موقعش به طالبان پناه داد. ملا اختر منصور رهبر طالبان هنگام خروج از ایرن بود که در مرز پاکستان با پهبادهای امریکا به قتل رسید. بی دلیل نیست که سران حکومت اسلامی این برادران آدمکششان را با القابی از قبیل "جنبش اصیل در منطقه" و "برادران مجاهد" خطاب کرده اند. و وقتی آمریکا طالبان را مجددا بر زندگی مردم افغانستان مسلط کرد، فورا کلید سفارت افغانستان را تحویلش دادند.
جمهوری اسلامی خوشحال بود که آمریکا از افغانستان میرود اما دوست نداشت فقط طالبان مسلط شود و تمام تلاشش را کرد که تحت نام "مذاکره بین الافغانی" نیروهای شیعی افغانستان هم در سناریوی بعد از تسلط طالبان سهم و نقش داشته باشند که نفوذ جمهوری اسلامی را تامین کنند.
تنش بر سر حقابه در چنین متن تاریخی و سیاسی قابل درک است. این تنش فقط یکی از جلوه های فراز و نشیب رابطه این دو شاخه جنبش اسلامی است. دو نیروی هم خانواده که از نظر ایدئولوژیک هم سنخ هستند و از نظر سیاسی و اجتماعی و در مقابله با ارزشها و تمدن غرب تحت پوشش ضد آمریکایی گری در یک جبهه قرار دارند ولی در عین حال هر کدام داعیه نمایندگی جهان اسلام را دارند و اگر دستشان برسد خرخره همدیگر را میجوند.
این را هم اضافه کنم که این دو نیروی مطرود و منفور در میان مردم که به طور جدی از طرف مردم به چالش کشیده شده اند، تصور میکنند در متن ورشکستگی کامل ایدئولوژی اسلامیشان با تنشهایی که بتوان به آن رنگ و بوی سرزمینی و ملی در مقابل بیگانه داد، شاید بتوانند ضدیت مردم با خودشان را موقتا هم که شده کاهش دهند که البته آب در هاون میکوبند.
ناسیونالیسم ایرانی در خدمت ارتجاع اسلامی
بهانه حقابه و تنش موقت با طالبان بار دیگر فرصتی هر چند گذرا فراهم کرده است که سران حکومت اسلامی از روی ارابه درهم شکسته اسلام، روی ارابه ناسیونالیسم بپرند و همانها که با ایدئولوژی اسلامی ورشکسته شان "ملت" را به خاک سیاه نشانده اند، این بار با توسل به رجزهایی با دوز بالای "ملی – میهنی" شاید بتوانند "ملت" را چند صباحی سرکار بگذارند. ناسیونالیسم ایرانی در اپوزیسیون هم مثل همیشه روی همین ارابه پرید، کنار سرداران سپاه جا خوش کرد، جاهایی همصدا و هم دل با مقامات جمهوری اسلامی و جاهایی در رقابت برای در دست گرفتن افسار اسب این ارابه ظاهر شد.
توییت رضا پهلوی در این میان خصلت نماست. او به عنوان یک ناسیونالیست عظمت طلب ایرانی، ناراحت است که در کشمکش میان دو باند از تروریسم اسلامی، طرف ایرانی که به هر حال متعلق به سرزمین خودی است به خاطر اینکه قبلا "ارتش قدرتمند ایران را که حافظ تمامیت ارضی کشور" بوده تضعیف کرده، "یونیفورم نظامی را به نماد سرکوب و کشتار مردم ایران" تبدیل کرده، "تا امروز ناتوان از پاسخ در خور به تروریست‌هایی" بوده که "به خاک کشورمان تعرض کرده و جان سربازان میهن را گرفته‌اند." برای ناسیونالیست دو آتشه ای مثل رضا پهلوی چقدر واقعا غم انگیز است که تروریست اسلامی هموطن در این سوی مرز که البته چون هموطن است باید از 44 سال تروریسمش در ایران و جهان چشم پوشی کرد، نتوانسته است در مقابل تروریست غیر هموطن در آن سوی مرز اقتدار نشان دهد!
"اقتدار"! چه کلمه دلنشین و غرورآفرینی برای ناسیونالیسم عظمت طلب. برای نشان دادن همین "اقتدار" ایرانی در مقابل "عربها" همین شاهزاده قبلا اعلام کرده بود که میخواهد در کشتار متقابل خمینی و صدام در خدمت جمهوری اسلامی و با پرچم جمهوری اسلامی به عنوان خلبان شرکت کند. بی دلیل نیست که یک تروریست اسلامی بین المللی به نام قاسم سلیمانی برای این خانواده سردار پرافتخار است. وقتی او که از پوزه اش خون صدها هزار انسان از جمله کودکان سوریه می چکید کشته شد و مردم شادی کردند، رضا پهلوی زانوی غم در بغل گرفت و روزهای زیادی با سکوت معنادار گذراند. اردشیر زاهدی وزیر خارجه محمد رضا پهلوی هم این تروریست اسلامی را "خون ایران"، "افتخار ایران" نامید و اعلام کرد "من به او افتخار می‌کردم، افتخار می‌کنم و افتخار خواهم کرد، کسی که جان خودش را در راه مملکتش فدا کرد".
در همین راستا، در هفته های گذشته بساط تماشایی با حضورطیف متنوعی از ناسیونالیسم ایرانی در کلاب هاوس پهن شده بود که براستی بوی تعفن میداد. در این بساط کلاب هاوسی سرداران سپاه ذوب شده در ولایت فقیه، اصلاح طلبان سرگردان درون و بیرون حکومت که هر چقدر اسلام منفورتر میشود دوز ناسیونالیسمشان بیشتر میشود، دلالان سیاسی بی همه چیزی مثل هوشنگ امیر احمدی که افتخار میکند با همه جانیان حاکم در ایران از همه جناحها آمد و شد داشته است، ناسیونالیستهای عظمت طلب از سلطنت طلب گرفته تا جمهوریخواه، و البته توده ای اکثریتیهایی که به پادویی برای اسلام و ناسیونالیسم عادت کرده اند کنار هم نشسته بودند و داشتند در باره استراتژی و تاکتیک درست توسط جمهوری اسلامی، در باره نحوه ضرب شست نشان دادن جمهوری اسلامی به طالبان همفکری و همدلی و غور و تفحص می کردند. میلیونها پناهجوی افغانستان در ایران قاعدتا بر صورت این جماعت تف می کنند وقتی میشنوند در همین بساط ناسیونالیستی – فاشیستی کلاب هاوس حتی پیشنهاد میشد که جمهوری اسلامی از میلیونها "افغانیهای مقیم ایران" استفاده کند که منطقه را میشناسند و میتوانند خوب بجنگند و البته تلفات "هموطن" هم کم میشود. می بینید که فاصله میان ناسیونالیسم و فاشیسم چقدر کوتاه و چقدر سرراست است.
جالب است که نماینده زابل در مجلس اسلامی که مثل رضا پهلوی و این دار و دسته کلاب هاوسی نگران "اقتدار ملی" است و معتقد است ”بیش از این نباید عظمت و عزت ما در مقابل طالبان خدشه دار شود" راه حل مشابهی در مقابل حکومتش قرار داد و پیشنهاد کرد به دلیل امتناع طالبان از دادن حقابه، هفت میلیون افغانستانی که در ایران زندگی میکنند اخراج شوند"!
اگر میخواهید بیشتر به عمق تعفن و ضدیت ناسیونالیسم ایرانی با انسان و انسانیت پی ببرید، اگر میخواهید بدانید چگونه در این لجنزار خون و لجن باهم آمیخته اند، در این جملات تعمق کنید:
"اولا این آقایی که در افغانستان بزرگتر از دهنش حرف زده و صحبت از فتح تهران و اینا میکنه باید بزرگتراش بزنند تو دهنش و بگن که یادآوری کنند که ضرب شمشیر نادر را نچشیدند از ایرانیها. دفعه آخرش باشه از این حرفا میزنه. گوشش را باید بزرگتراشون بگیرند. .. ضمنا باید به طالبان گفت که حواسش باشه که چند میلیون افغانی در ایران هستند اگر درگیری شدت بگیره آنوقت جلوی احساسات مردم را نمیشه گرفت. ممکنه ظلمهایی هم به افغانهای مقیم ایران بشود."
البته منظور از "احساسات مردم" احساسات خود گوینده است اما حدس میزنید افتخار این تهدید فاشیستی علیه میلیونها انسان به جرم اینکه آنسوی مرز متولد شده اند و از جنگ و انفجار و آدمکشی، از دست عمامه داران خونریز طالبان فرار کرده اند از زبان چه کسی جاری شده شده است؟ محسن سازگارا. کسی که از پادویی خمینی در نوفل لوشاتو برای شکست دادن انقلاب 57 خیلی زود به شرکت در راه انداختن و مهندسی سپاه پاسداران اسلامی ارتقاء یافت و امروز لباس اپوزیسیون برتن کرده است.
برق شمشیر نادر را لازم نیست مردم افغانستان امروز بچشند. وقت خودش مردم افغانستان و هندوستان چشیده اند. بیرحمی جنون وارش را مردم همین ایران از جمله اهالی خانواده خود نادرشاه هم چشیده اند. این "اسطوره ملی"، این سمبل "یکپارچگی امپراطوری عظیم ایران"، وقت خودش در کشورگشاییهای مکررش آنقدر جنایت علیه مردم سرزمینهای دیگر کرده است که حتی تصورش مو بر تن هر کسی که بویی از انسانیت برده باشد سیخ میکند. او کسی ست که چون مشکوک شده بود پسرش در یک توطئه علیه او نقش دارد، دستور داد چشمانش را درآورده و در سینی تقدیمش کردند. و زمانی که بعدا پشیمان شد، همه بخت برگشته های دربارش را دسته جمعی به دار کشید که چرا مانعش نشدند! این "مظهر اقتدار ایرانی" در آخر عمرش آنقدر چشم درآورده بود که در پادگانش هر طرف نگاه میکردی تعداد زیادی نابینا میدید که به دستور او کور شده بودند.
باید انسان و طبیعت را از دست هیولاها نجات داد
اگر در دو طرف مرز دو حکومتی سرکار بودند که طبیعت برایشان منبع سود و ثروت افزایی نبود؛ طبیعت را در خدمت انسان و انسان را در خدمت طبیعت سازمان میدادند؛ نیازهای انسانها را مستقل از اینکه در کدام طرف مرز کذایی زندگی میکنند مبنا قرار میدادند؛ آنگاه قاعدتا نباید تنشی بر سر چپاول آب رخ میداد و اگر هم به هر دلیلی مردم با مشکل کم آبی مواجه میشدند بر مبنای رفع نیاز مردم در هر دو طرف و در یک فضای سیاسی متمدنانه و انسانی راه حل پیدا میشد.
کوهها و سرچشمه ها رودخانه ها و دریاچه ها و کلا طبیعت مقصر نیستند. برای آنها کشاورز افغانستان و ایران فرق نمی کند. آنها برای بهره مندی انسان ویزای اقامت نمیخواهند. طبیعت و انسان مکمل هم هستند اگر اسیر درنده هایی مثل طالبان و جمهوری اسلامی نشوند. مسبب بحران کنونی آب در منطقه و بحرانی تر شدنش همین هیولاها هستند که نه به انسان رحم میکنند و نه به طبیعت. اگر میخواهیم طبیعت و انسان کنار هم و یار و یاور هم باشند، باید قبل از هر کاری، این هیولاها را آنچنان درهم کوبید و درهم شکست که هرگز نتوانند سربلند کنند. ***