حسین مرادبیگی(حمه سور): برای آنها که لحظه تاریخی مهمی را تشخیص دادند!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

دوره انقلابی اخیر که با مرگ مهسا امینی شروع و اوج آن 3 ماه و نیم طول کشید به دلیل پیدا نشدن رهبری سیاسی، راست یا چپ، بتدریج فروکش کرد، جای خود را به رکود سیاسی فعلی، خواه کوتاه یا میان مدت، داده است. این خاصیت هر دوره انقلابی است که اگر رهبری سیاسی ای، راست یا چپ در سطح سراسری، برای آن پیدان نشود، فروکش خواهد کرد. این وضعیت بر تمام احزاب و جریانات سیاسی، صرفنظر از طول و عرض تشکلاتی آنها، فی الحال تاثیر گذاشته است.

اثرات آن تنها به احزاب و جریانات سیاسی موجود هم محدود نماند، بلکه تاریخ نگاران را نیز به بازتعریف بحث انقلاب، شرایط انقلابی چیست؟ و تبدیل شدن یا نشدن اعتراضات به انقلاب و سرنگونی و به آنچه که "در کتاب تاریخ" در باره این موارد نوشته شده است، وادار کرد.
احزاب و جریانات سیاسی چپ و راست، انقلاب زنانه را با اهدف و تاکتیک آن برسمیت نشناختند، آن را در جنبش صرفا ضد رژیمی، حل کردند؛ به آن در ادامه نوشته خود اشاره خواهم کرد. شکاف و آشفتگی کنونی درون نیروهای راست اپوزیسیون که جای چراغ سبز دادنهای دوره انقلابی را گرفته است، بیانگر بی ربطی آنها است به انقلاب زنانه اخیر، به اهداف آن و به آنچه که اکنون در ادامه آن در داخل ایران میگذرد. احزاب و جریانات چپ و کمونیست کارگری نیز به جای دادن جواب به این سوال واقعی که چرا رهبری سیاسی ای برای دوره انقلابی اخیر پیدا نشد، رفتند دنبال جدال بر سر این یا آن منشور؟ این انتخاب آنها است. کار من وارد شدن در این جدل و یا توضیح دلایل آن نیست.
هدف اصلی من در این نوشته، حمایت و دفاع از انقلاب زنانه اخیر و اهداف آن و بیرون کشیدن آن از سیطره نگرش صرف ضد رژیمی است. حمایت از کسانی است که برای انقلاب خود جنگیدند و هم اکنون نیز برای حفظ دست آوردهای آن، میجنگند. اهداف آنها جزو اهداف جنبش کمونیسم کارگری است، پرچمی که آنها بلند کردند، از نظر من، پرچم بسیج نیروی جنبش کمونیسم کارگری در این دوره بود. کسانی که از زندان بیرون میایند علیه جمهوری اسلامی شعار میدهند، دختر دانش آموزی که پلاکارد دست نویس، زن، زندگی، آزادی را دست گرفته و میگوید، اگر علیه آنها از بمب شیمائی نیز استفاده کنند، آنان را از راهی که رفته اند و ادامه خواهند داد نمیتوانند بازدارند، جمعی از دختران در شهرک اکباتان میرقصند و ویدیوی آن را در میدیای مختلف پخش میکنند، زنان آزاده ای که تن به حجاب اجباری نداده و نمیدهند و دارند خود را به اوباش خامنه ای تحمیل میکنند، مردان جوانی که به مسموم کردن دانش آموزان اعتراض کرده و از رقص اینجا و آنجای دختران نیز حمایت میکنند، میدانند که ممکن است دستگیر شوند، دانشجویی که میداند تعلیق و اخراج میشود، اینها همه در داخلند، اما داخل بودن خود را به توجیهی برای کوتاه آمدن از موضع ماکسیمال خود نکرده اند، چون برای اهداف انقلابی خود جنگیدند، به آن وفادار مانده اند و برای حفظ دست آوردهای آن فی الحال در جنگند.
تن دادن خامنه ای و دیگر سران جمهوری اسلامی به عقب نشینی، ریزش در نیروهای سرکوب آنان و تردید و دودلی و حتی ریزش در بالای جمهوری اسلامی، از طرفی بیانگر یاس و نا امیدی 43 ساله آنان از تحمیل اسلام به جامعه ای است که تشنه آزادی و سبک زندگی غربی و متنفر از اسلام است، از طرفی دیگر شکنندگی و فروپاشی جمهوری اسلامی را با موج دیگری که میتواند در راه باشد، در برابر آنها قرار داد و این محصول انقلاب زنانه اخیر است. این آن واقعتیی است که خامنه ای و سران جمهوری اسلامی و مرتجعین حوزه علمیه قم را به هراس انداخته است؛ به این دلیل توحش اسلامی خود را علیه آن بسیج کرده اند. تاثیرات انقلاب زنانه اخیر فراتر از سرنگونی و به هدف اسلام زدائی از جامعه ایران است. درک این، هوش زیادی نمیخواهد فکر میکنم اگر از هر کس در ایران که اوضاع را تعقیب کرده باشد به پرسید همین جواب را میگیرید، دارند به خامنه ای میگویند که او مقصر آینده اسلام است.
زنان از جمله و بویژه دختران جوان بعنوان پیشروان و الیت سیاسی این دوره جامعه ایران با مرگ مهسا امینی، لحظه تاریخی مهمی را خلق کردند، چقدر خود کاملا به آن آگاه بوده اند یا نه مهم نیست، مهم تشخیص درست لحظات تاریخی است، این خاصیت رهبری است در تحولات سیاسی. با آن ابتدا نسل جوان مردان و سپس دیگر نیروی عظیم مردمی را که حرمت و کرامت انسانی آنها 43 سال است با سرکوب و خفقان و رعب و وحشت اوباش اسلامی لگد مال میشود به میدان آوردند که حدود 160 شهر بزرگ و کوچک و حتی روستاها را نیز دربرگرفت، جنگی واقعی شروع شد، وحشیگری جمهوری در کشتار زنان و حتی دانش آموزان 7 ساله و به بالا تا نوجوانان 14 تا 19 ساله ، دختر و پسر، عمدتا دختران را یکی یکی به قتل رساندند و سپس آن را به دیگر مردم سرنگونی نیز طلب گسترش دادند. جامعه ایران و بویژه در خارج آن را دیدند علیه این حکومت خروشیدند، در داخل باریکاد بسته شد، عزیزان زیادی جان خود را از دست دادند، این انقلاب بسرعت مرزها را درنوردید و حمایت وسیع جهانی را نیز کسب کرد.
اکنون جنگی واقعی در سطح دیگری درگیر است، خامنه ای و دیگر سران جمهوری اسلامی و قوه قضائیه و امام جمعه ها و مرتجعین حوزه علمیه قم، نمایندگان مجلس و خبرگان و نیروهای سرکوب و بازدارنده آن تلاش میکنند اگر توانستند وضع را تماما یا نسبتا به قبل از دوره انقلابی بازگردانند، دختران دانش آموز را که نقش برجسته ای در رفع حجاب اجباری داشتند و دارند هدف گرفته اند، تلاش میکنند که فضای ترس و نا امنی را رواج دهند، از آنطرف با نیروی اجتماعی وسیعی روبرو هستند که تصمیم گرفته است اهداف خود را پیش ببرد. خامنه ای در این کار موفق نخواهد شد، حتی اگر در کوتاه مدت وضع را به نفع حکومت اسلامی آرام کند، دوباره شروع میشود. تنها این نیست، اعتراض به فقر و به ناچیز بودن دستمزدها و به سختی تامین معیشت روزانه که طبقه کارگر و اقشار پائین خرده بورژوازی را نیز دربرگرفته است نیز هر روز با اعتراض سیاسی به جمهوری اسلامی تکمیل میشود. جمهوری اسلامی هم افقی برای ایجاد رفاهی نسبی در جامعه ندارد که بتواند بخشهائی از مردم را با آن آرام کند.

چپ و راست و انقلاب زنانه
چپ و راست، همانطور که پیشتر گفتم، انقلاب زنانه را با اهداف و تاکتیک ویژه آن برسمیت نشناختند، منظورم این نیست که چپ در این مورد چیزی نگفت و ساکت ماند، منظورم تبدیل کردن آن به پرچم یک حزب سیاسی چپ است در این دوره، هردو آن را در جنبش صرفا ضد رژیمی محبوس کردند، ارزیابیهای مختلف و مشابه چپ از دست آوردهای جنبش سرنگونی، گواه این است، در حالیکه پرچم نه و نخواستن جمهوری اسلامی این بار دست انقلاب زنانه و رهبران آن بود و اکنون نیز هست. من جز این، حرکت انقلابی دیگری را در جامعه ایران سراغ ندارم که مستقیما جمهوری اسلامی و در راس آن خامنه ای را هدف قرار داده باشد، اگر کسی آن را سراغ دارد، میتواند آن را نشان دهد. کل جمهوری اسلامی نیز با این درگیر است، تقابل با خواست کارگران برای اضافه دستمزد و یا خواست معلمان و غیره اکنون برای این حکومت فرعی است، به همین دلیل مهم است که کارگران و رهبران کارگری از برابری زن و مرد و از لغو حجاب اجباری همگام با مطالبات اقتصادی خود حمایت کنند، در این صورت جامعه وارد فاز دیگری از تحول سیاسی خواهد شد که پائینتر به آن اشاره میکنم.
از منظر اپوزیسیون راست، بردن آن در جنبش صرفا ضد رژیمی طبیعی بود چرا که انقلاب زنانه اخیر گامی بوده و هست در جهت اسلام زدائی در همه زمینه ها از جامعه ایران، مگر کسی تبیین دیگری از آن را داشته باشد، لغو حجاب اجباری تاکتیک پیشبرد آن است. خامنه ای اولین کسی بود که به آن اذعان کرد و گفت که این خاکریز اسلام را از هم می پاشاند. نه بورژوازی ایران تاریخا جدال خود را با اسلام نهائی کرد، و نه اپوزیسیون بورژوائی این کاره است، نه نمایندگان بورژوازی در سطح محلی نیز تاریخا این کاره بوده اند و نه اکنون نیز هستند. آنها به اسلام به آخوند به مسجد و به مردسالاری نیاز دارند و تاریخا نیز از آن دفاع کرده اند، کارکرد جنبش صرفا ضد رژیمی برای آنها این است که با آن واقعیت وجودی خود را لاپوشانی میکنند. مهسا امینی میشود پرچم منشور همبستگی یکی و شعار زن، زندگی، آزادی، شعار همه آنها. دشمنی خاصی با آن ندارند، بلکه به آن ارادت هم دارند، اما از آن در خدمت رسیدن به اهداف خود در جنبش سرنگونی، استفاده میکنند.

کارگران و رهبران کارگری و انقلاب زنانه
به نظر من کارگران و رهبران کارگری از جمله و بویژه طیف کارگران رادیکال سوسیالیست درون طبقه کارگر فرصت مهمی را از دست دادند، میتوانستند با دفاع از برابری زن و مرد و لغو حجاب اجباری خود را به این نیروی عظیم اجتماعی وصل کنند. منظورم از اعتصاب نیست، اتفاقا در این مورد کم نیاوردند، منظورم از رهبری و دخالت در سیاست در سطح ماکرو در جامعه است. جمهوری اسلامی از کارگری حساب می برد که در سیاست و در مسائل مهم جامعه دخالت میکند. واضح است در محدوده ای دخالت کردند، سندیکای شرکت واحد علیرغم هر کم و کاستی که اطلاعیه آنها داشت صریحا از آن حمایت کرد، یکی دو جای دیگر همینطور.
وقتی از کارگر صحبت میکنم منظورم کارگر شاغل است، تغییر وضع موجود دست اینها است، چه در کارگاه 5 نفره یا چندین هزار نفره، بخصوص در رشته های کلیدی. عکس العمل این کارگران و رهبران آنان به مسائلی که جامعه با آن درگیر است تعیین کننده است، چه در اتحاد با هم برای دست یابی به مطالبات اقتصادی خود و چه در شرایط لازم برای بزانو درآوردن جمهوری اسلامی، در سطح دیگری اگر بخواهند، با همه دار و نداری که دارند زیر کار مزدی را بزنند، نه تنها خود که دیگر شهروندان جامعه را نیز همراه خود از ستم و تبعیض و استثمار سرمایه داری رها خواهند ساخت، چه در سرمایه داری ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و چه برای مثال در فرانسه. این کارگران و رهبران آنان میتوانستند همراه طرح مطالبات اقتصادی خود، دفاع از برابری زن و مرد و لغو حجاب اجباری را نیز مطرح کنند. جامعه سکوت آنها را در این مورد در مراکز مهم تولیدی دارد می بیند، کارگران و رهبرانی که خود در 7 -8 سال گدشته منشاء عروج رادیکالیسم در جامعه ایران بودند. کارگر باید از برابری زن و مرد در جامعه دفاع کند، باید از آزادی فعالیت سیاسی دفاع کند بویژه در شرایط سیاسی اخیر. هنوز برای کارگران و رهبران آنان فرصت هست، نبرد ادامه دارد، اگر بخواهند نقش رهبری را در جامعه ایفاء کنند، همانطور که پیشتر به آن اشاره کردم، با آن جامعه را وارد فاز دیگری از تحول سیاسی خواهند کرد.
دلایل عدم دخالت کارگران را در سیاست عموما و خصوصا در این دوره در جای دیگری با توجه به وضعیت طبقه کارگر و مشکلات اقتصادی آنها بویژه جایگاه تشکل و مجامع عمومی که روی آن تاکید میشود که ظرف واقعی ابراز وجود آنان خواهد بود و نهایتا در وضعیت جنبش سیاسی کمونیسم کارگری، باید توضیح داد.
بحث های مهم دیگری در مورد تامین رهبری سیاسی از جمله و بویژه در تحولات سیاسی، ضرورت جداکردن رادیکالیسم و جنبش حامل رادیکالیسم در یک جنبش عمومی، ضرورت پرچم کردن انقلاب زنانه و اهداف آن توسط یک حزب سیاسی در این دوره و ربط آن به جنبش کمونیسم کارگری، بحثهائی هستند لازم از نظر من، جمع اینها به درک همه جانبه تری از دوره انقلابی اخیر و تحولات سیاسی در حال و آینده کمک خواهد کرد. آنها را به خاطر اجتناب از طول مطلب، در نوشته های کوتاه و موجز دیگری به بعد موکول میکنم، امیدوارم این فرصت را داشته باشم، خاصیت دوره انقلابی این است که سر بحثهای مهم و ضروری را، نیز باز میکند.
پایان
12 آوریل 2023