ناصر بابامیری : مخالفان پروسه گذار به کمونیزم و دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

این کامنت نسبتا طولانی نتیجه مناقشه با مخالفان دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا است که پارسال در فیس بوک در گرفت و اکنون که بحث لیبرال دمکراتها، رفرمیستها و سانتریستها در حمایت از "منشور حداقلی..!" داغست، بی مناسبت ندیدم پس از بازنویسی اینجا بروزش کنم. کسانیکه دکترین دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا را مردود میدانند در واقع علیه پروسه گذار به کمونیزم هستند، شاید بشود در چند دسته آنها را معرفی کرد.

دسته اول آگاهانه یا ناآگاهانه اما ساده‌لوحانه تنها به کلمه دیکتاتوری بند کرده و آنرا با دیکتاتوریهای فردی یا دیکتاتوری بورژوازی و "دمکراسی ناب بورژوازی!"می سنجند، چرا که این عالیجنابان با لکنت زبان مخالف کمونیزم هستند. از این حیث بسرعت آنها را برآشفته میکند بدون توجه به کاربست این تز و پراکسیس انقلابی آن که طبقه پرولتاریا علیه مالکیت بورژوازی و در هم کوبیدن ماشین دولتی به آن توسل می جوید. مواضع ایندسته از سر عدم شناخت و آگاهیست و بیشتر علاقمندند پز دمکرات مآبانه بخود بگیرند، بدون اینکه از دکترین دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و پروسه گذار به کمونیزم چیزی بدانند. دسته دوم چیزهایی سر و پا شکسته درباره آن اینجا و آنجا خوانده اند یا شنیده اند بدون اینکه به درک روشنی از آن رسیده باشند. ایندسته هم با دسته اول تمایزو تشابهی دارند. تشابهه اینست هر دو چشم و گوش بسته علیه دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا رجز میخوانند. اما تمایزشان اینست ایندسته با معلومات اندک خویش مغرور و بسنده کرده اند و از آن به احکام صادره رسیده اند که دیکتاتوری را چه طبقه کارگر یا بورژوازی اعمال کند چیزی از این کم نخواهد کرد که دیکتاتوریست. بلاخره دسته سوم هم از تیپ شاگرد رفوزه های وایتلینگ، لاسال و کائوتسکی هستند که فکر میکنند، آنها یکبار دیگر کشف کردند ه اند زمین مسطح است، اما گالیله قبول نمیکند! دسته سوم آگاهانه و از سر منافع طبقه ای که پنهان یا آشکارا با آن همسو است، ردیه بر این دکترین کمونیزم و در واقع پروسه گذار به کمونیزم می زند که حقا باید گفت نسبت به وایتلینگ و لاسال در شناخت از سرمایه داری قرن نوزدهم مبتدی هستند، چه رسد به سرمایه داری امپریالیستی که در قرن بیست عروج میکند! تازه بیچاره لاسال نجار هم نبود تا هر چیزی را میخ و تخته ببیند اعم از انسانها و فکر کند میشود با چکش از آن ابزاری ساخت یا مثل وایتلینگ فکر کند هر لباسی را می شود به تن طبقه کارگر کرد! لاسال لااقل به دلیل موقعیت طبقاتی بدرجه ای از بلوغ رسیده بود که از زاویه وایتلینگ نمیشود سرمایه داری قرن نوزده را نمایندگی کرد. هر چند زمانیکه آخرین زور تئوریک خود را زد نشان داد حتی در فهم مقولات اقتصاد سرمایه داری ناتوان و جعلیاتش نیز افاضات فروشی بیش نبوده است. در «برنامه گوتا»نمایان میشود قرآن مجیدش برای پیروانش حتی پاسخ نیست به نهج البلاغه هم متوسل شود باز به کور راه زدنست! لاسال گنده گویی کم نکرد اما در نقد برنامه گوته از سوی مارکس پاسخ فراخور گرفت. تصورم اینست هر سه دسته کمترین آشنایی و شناخت از اقتصاد سرمایه داری حتی در حد اساتیدشان وایتلینگ، لاسال و کائوتسکی دارند. خصوصا آنهایی که نه رساله تاریخی کائوتسکی را خوانده اند که در ردیه خود بر دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا چرندیات می‌بافد و رساله ای در جعل این دکترین قلم زده و نه نقد لنین بر این رساله کائوتسکی را خوانده اند و میشناسند! بحث کردن با این سه دسته بشدت فرساینده و غالبا آب در هاون کوبیدن است! زمین نزد آنها مسطح است و ضمنا باید یکبار دیگر ماشین بخار را اختراع کرد تا بشود نشان داد کشمکش طبقات فاز استاد و شاگرد کوزه گری را بلحاظ تاریخی پشت سر نهاده!

وقتی هگل گفت تاریخ انگار دوبار تکرار میشود، بعدها مارکس نوشت اما هگل نمی‌دانست، یا فراموش کرد بگوید یکبار به شیوه تراژیک و دگر باره به شیوه کمیک! دقیقا این طنز بزرگ تاریخی بیانگر رفرمیستها و سانتریستهای ایندوره اند که میخواهند علیه پرولتاریای منطقه ای و جهانی بنفع بورژوازی قیام کنند. بخشی از کمونیستهای برگشتی نیز که فرصت طلبانه به آغوش رفرمیستها خزیده اند به میزانی زیادی از انقلاب کارگری بیم و هراس دارد، چون اگر انقلاب بوقوع بپویندد همه آرزوهای این چپ و کمونیستهای برگشتی را نیز بر باد می دهد. جا دارد بجای نقل قول آوردن از گذشتگان جعل و انکار دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و تهی کردن این دوکترین از پراکسیس انقلابی، از کمونیزم تجدید نظرطلب امروزی، ابراهیم علیزاده یادی کرد. ایشان که یکی از پیراون امروزی کائوتسکی است، جهت چوب حراج زدن به جنبش کمونیستی در سمیناری سیاسی در دانشگاه سلیمانیه تحت عنوان «تاریخ چپ ایران در صد سال گذشته»، وقتی از ایشان سوال میکنند، میشود بگویید نظرتان در مورد دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا چیست؟ بی‌درنگ در لباس مبدل استادش کائوتسکی جا میگیرد و سخنان گهربار ایشان را که در جعل سخنان مارکس مقام نخست کسب کرده بود را سر و ته بریده تحویل سیمینار و شنوندگان میدهد! میفرماید:« تا جائیکه توان و عمرم قد داده و آثار مارکس را خوانده ام(البته در اینمورد مدعی زیر سوالست!) و بخاطر دارم مارکس این «لفظ!» را دو الی سه بار آنهم تنها در دوره ای بکار برده و دیگر من جایی سراغ ندارم از آن بحثی شده باشد!». اگر گاردهای ویژه و پلیس شهر سلیمانیه بخاطر خنده دسته جمعی مردم را تهدید و زندانی نمی‌کرد، و این سیمینار در ملا عام بود، حتما شلیک خنده حضار ابراهیم علیزاده کائوتسکیست را اورژانسی کرده بود! همین شیوه را کائوتسکی در شروع رساله اش در مورد دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا بکار برد و لنین در نوشته ای بسیار موجز و کوبنده تحت عنوان « در نقد رساله کائوتسکی مرتد» جعلیاتش را پاسخ داد! از این نظر است میگویم اگر کائوتسکی به شیوه تراژیک خواست تاریخ را جعل و وارونه نشان دهد، کائوتسکیستها و طرفداران ریز و دشت این کمونیستهای برگشتی در این دوره به شیوه کمیک آنرا تکرار میکنند!

کآئوتسکی هم تمام مباحث مارکس در مانیفست کمونیست و طبقه کارگر انگلستان و ه‍ژدهم برومر لوئی بناپارت و جنگ داخلی در فرانسه و سایر آثار مارکس و انگلس پیرامون دکترین دیکتاتوری پرولتاریا و تکوین آن در سالهای پس از کمون پاریس به عنوان یک دوره گذار به کمونیزم جهت تعیین تکلیف نهایی پرولتاریا با مناسبات بورژوازی را با وقاحت به کنار مینهد و میگوید مارکس در تمام طول عمر خود چند بار «لفظ!» دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا را بکار برده است!

ناصر بابامیری 31 مارس 2023