اوگونچ: در مقالهتان در گاردین پرسیدهاید که چرا تمام دنیا تجربهی دموکراسی کوردهای سوریه را نادیده می گیرد. اکنون بعد از اینکه خودتان به مدت ده روز توانستید آنجا را تجربه کنید، آیا پرسش جدیدی برایتان طرح نشده است و آیا جوابی برای آن پرسش [قبلی] دارید؟
گرِبِر: مایلم به کسانی که تردید داشتهاند که این آیا واقعا یک انقلاب است یا فقط نوعی ویترین تبلیغاتی است، بگویم که دیدار از این منطقه چنین تردیدهایی را رفع میکند. هنوز هستند کسانی که چنین میگویند: این تنها خط مقدم حزب «پ. ک. ک.» (حزب کارگران کوردستان) است؛ آنها در واقع یک سازمان استالینیستی و اقتدارگرا هستند که تنها وانمود به پذیرش دموکراسی رادیکال میکنند. اما نه! آنها واقعا جدی هستند. این انقلابی واقعی است. البته به نوعی این دقیقاً خود مسئله است. ابرقدرتها سیاستی را ترویج میدهند که بر مبنای آموزههای آن دیگر هیچ انقلاب واقعی نمی تواند رخ بدهد. در این میان، به نظر میرسد که بسیاری از نیروهای طیف چپ، حتا چپهای رادیکال، سیاستهایی را اتخاد کردهاند که به طور ضمنی همین ایده [عدم امکان انقلاب] را پیشفرض میگیرد، اگرچه آنها همچنان به سروصداهای انقلابی سطحی [و کاذب] خود ادامه میدهند. آنها نوعی از رویکرد «ضدامپریالیستی» منزهطلبانه (puritanical) را دنبال میکنند که فرض را بر این میگذارد که دولتها و سرمایهداران مهمترین نقشآفرینها هستند و این تنها شکل بازی است که ارزش حرف زدن را دارد. بازیای که در آن در برابر دشمن میجنگید، تبهکاران اسطورهای خلق میکنید، نفت و منابع دیگر را تصاحب میکنید، و شبکهای از وابستگان خود را به کار میگمارید. این تنها بازی مرسوم [در این چارچوب فکری] است. اما مردم روژئاوا میگویند: «ما نمیخواهیم وارد این بازی شویم. ما میخواهیم بازی جدیدی خلق کنیم». از آنجا که بسیاری از مردم چنین وضعیت [نامتعارفی] را مغشوش و گیجکننده مییابند، به این باور میرسند که اساسا چنین رویداد شگرفی واقعیت ندارد [رخ نداده است]، یا اینکه مردم روژئاوا فریبخورده هستند، و یا ناراست و خام هستند.
از ماه اکتبر شاهد همبستگی فزآینده از جانب جنبشهای سیاسی مختلف در نقاط مختلف دنیا [نسبت به مقاومت مردم کوبانی] بودهایم. رسانههای بزرگ دنیا مقاومت کوبانی را به طور وسیعی پوشش خبری دادهاند که برخی از این گزارشها [حتی] بسیار پرشور بودهاند. مشی سیاسی غرب نسبت به روژئاوا تا حدی تغییر کرده است. اینها همه علایم مهمی هستند، اما -با این وجود- آیا فکر میکنید که [در این گزارشها] مقولهی خودمختاری دموکراتیک و آنچه در کانتونهای روژئاوا تجربه شده است به قدر کافی مورد بحث قرار گرفته است؟ تا چه حد این برداشت عام که «عدهای مردم شجاع علیه شرورهای زمان ما – داعش- میجنگند»، بر این [موج] تاییدها و شیفتگیها غالب بوده است؟
این نکته برای من قابلتوجه است که بسیاری از مردم غرب، برای مثال، زنان فمینیست مسلح عضو «یگان مدافعان زنان» [«ی. پ. ژ.»] را درخط مقدم نبرد میبینند و حتی از خود نمیپرسند که این زنان از چه ایده و تفکری الهام گرفتهاند. آنها صرفا میپندارند که این امر [به هر حال] به طریقی رخ داده است. «فکر میکنم که این سنتی کوردی است». چنین رویکردی تا حدی متأثر از [انگارههای] «شرقشناسی» (orientalism) است و یا به بیان سادهتر، متاثر از نژادپرستی است. هرگز به ذهن آنها خطور نمیکند که زنان کورد هم ممکن است بتوانند جودیت باتلر بخوانند. آنها در بهترین حالت چنین میپندارند که: «آه! زنان مبارز کورد تلاش میکنند خود را به استانداردهای دموکراسی غربی و حقوق زنان غربی نزدیک کنند. نمیدانم که آیا این سویه از تصویر کوبانی [مقاومت زنان] تلاشی واقعی است، یا تنها برای مصارف خارجی [جلب توجه مخاطبان بیرونی] است». هرگز به ذهن این ناظران [غربی] خطور نمیکند که این مردم ممکن است در حال جابجایی ارزشهای فمینیستی به فراسوی «استانداردهای غربی» آن هستند؛ و اینکه این مردم شاید به طور واقعی به اصولی باور و پایبندی دارند که کشورهای غربی تنها به بیان و تأیید صوری آن میپردازند.