رحمان حسین زاده: دلایل سیاسی مهم جدایی کمونیسم کا رگری از حزب کمونیست ایران و کومه له

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

توضیح ضروری: در دو هفته اخیر جدایی در حزب کمونیست ایران و کومه له اتفاق افتاده است. رهبری راست ناسیونالیست در کومه له ناتوان از پاسخ گویی سیاسی به جناح چپ مقابل خودش (اکثریت کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران و بخش مهمی از تشکیلاتهای آن حزب در داخل و خارج و بخش نظامی) به نحو مشمئز کننده ای به فرافکنی در بیرون جریان و سازمانشان روی آورده است. در حرکتی تمامأ اپورتونیستی، به منظور پرده پوشی سیاستها و اقدامات راست روانه از جمله در کنگره اخیرشان، و شانه خالی کردن از عواقب اسکاندالهایی که در دو هفته اخیر در مقابل جناح چپ مرتکب شدند، بار دیگر به فضاسازی خصمانه علیه کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت روی آوردند.

بدون هیچ منطق و مناسبتی به جدایی کمونیسم کارگری در ٣١ سال قبل، آن هم از زوایه پرونده سازی جعلی در مورد "نحوه نقل و انتقال امکانات و اموال" برگشته اند و البته پاسخ مستند و مستدل و محکم گرفتند. به زعمشان گویی آن جدایی مهم که اکثریت قاطع و بالای رهبری، کادرها و اعضای شناخته شده وقت حزب کمونیست ایران و کومه له همراهش شدند، دلایل سیاسی و طبقاتی و جنبشی نداشته است. در مورد مباحث و تصمیمات و راه حل های سیاسی و تشکیلاتی متفاوت و مورد اختلاف حاد کمونیسم کارگری و گرایشات دیگر و در رأسشان با گرایش ناسیونالیستی در آن مقطع در حزب و در کومه له چیزی نمیگویند. در مطلب زیر به چند دلیل سیاسی مهم جدایی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران و کومه له در سال ١٩٩١ پرداخته ام. این مطلب بخشی از مباحث کتبی شده و مفصلتر سمیناری است به نام (کمونیسم کارگری: جمع بندی فشرده ) که ٩ سال قبل برای اولین بار منتشر شده است. در فرصت دیگر به سهم خود بار دیگر سابقه جدالهای سیاسی درون حزب کمونیست ایران و کومه له و دلایل و نحوه جدایی کمونیسم کارگری از آن جریان را مرور میکنم. اکنون توجه تان را به مطالعه نوشته زیر جلب میکنم.

١- ختم جنگ ایران و عراق و تاثیرات آن
قبلأ گفتم برای اولین بار در کنگره دوم حزب کمونیست ایران در زمستان سال ۱۹۸۶ میلادی مباحث کمونیسم کارگری به عنوان یک خط مشی فکری سیاسی متمایز و یک گرایش در حزب توسط منصور حکمت مطرح شد. در وهله اول با استقبال عمومی، در حزب کمونیست ایران روبرو شد، به نظرم دلایل این استقبال عمومی اینها بود. اولا در سطح جهانی آن زمان هنوز کمونیسم هر چند فرمال معتبر بود. آثاری از فروپاشی بلوک شرق دیده نمیشد. دوما هنوز دوره خوش بینی در حزب کمونیست ایران بود. دوره تحولات حاد در فضای سیاسی ایران نبود و شکاف گرایشات درون حزب به وجود نیامده بود. این مباحث به طور کنکرت انتقادی به سیاست و پراتیک حزب معرفی نشده بود و عمدتا به عنوان خط حزب معرفی شده بود و همه خود را در آن شریک میدانستند. به این دلایل در همان کنگره دوم و بعدا با اقبال عمومی در حزب کمونیست ایران روبرو شده بود. مشخصا کنگره ششم کومه له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران از مباحث کمونیسم کارگری تاثیر جدی گرفت، اسناد اصلی آن کنگره و از جمله سند استراتژی ما در جنبش کردستان توسط منصور حکمت نوشته شد. دبیر اول کومه له خود معرف و مبلغ آن در کنگره ششم بود. اما این اقبال عمومی از کمونیسم کارگری دیری نپایید و دقیقا با آغاز روندهای سیاسی اجتماعی متفاوت در بیرون حزب و در فضای سیاسی ایران و در محیط فعالیت کومه له و بر بستر وجود گرایشات سیاسی متفاوت در درون حزب، شکاف گرایشات سیاسی متفاوت در آن بیش از پیش برجسته شد.

اولین جرقه اساسی این شکاف با ختم جنگ ایران و عراق رقم خورد. با شکست جمهوری اسلامی در این جنگ و نوشیدن جام زهر توسط خمینی، آتش بس در جنگ ۸ ساله ایران وعراق به وجود آمد. این روند در همه ابعاد فضای سیاسی ایران و از جمله بر اپوزیسیون تاثیر گذاشت. سازمان کردستان حزب کمونیست ایران – کومه له- یک نیروی مسلح بزرگ و در مناطق مرزی پایگاههای نظامی و فرستنده های رادیویی و کلی امکانات داشت. اینکه در پایان جنگ این دو دولت سرنوشت نیروی علنی و نظامی ما و ادامه کاری آن چه میشود؟ خود مبنای استراتژی و سیاستهای متفاوت در رهبری حزب کمونیست ایران شد. از مقطع پلنوم دوازدهم کمیته مرکزی آن حزب و بعدأ در پلنومها و اجلاس تصمیم گیرنده کمیته مرکزی کومه له به وضوح استراتژی و سیاستهای متفاوت در مقابل آن اوضاع و در مقابل کار کرد تشکیلات علنی و نظامی حزب قرار گرفت. منصور حکمت در راس کمیته مرکزی حزب استراتژی کمونیستی روشنی را طرح کرد و در مقابل کمیته رهبری کومه له و در راس آن دبیر اول کومه له به استراتژی شناخته شده ناسیونالیسم کرد یعنی ادامه حیات سیاسی سازمانی در شکاف نیروها و دولتهای منطقه به قیمت قبول عقب گردهای سیاسی عملی جدی تن داد و تاکنون هم آن را ادامه داده است. رساله دورنمای فعالیت حزب در کردستان نوشته منصور حکمت به طرز شفافی دیدگاه کمونیسم کارگری در مقابل آن اوضاع را بیان میکند. این واقعه سیاسی اجتماعی مبنای شکاف و جدال گرایش کمونیستی و ناسیونالیستی در درون حزب و سازمان کردستان آن شد. مبنای صف بندی مشهور چپ و راست به مدت بیش از دوسال در کومه له و حزب کمونیست ایران شد. این واقعه اولین تند پیچ سیاسی جدی در مقابل کمونیسم کارگری بود. بخشی از نیرویی که پشت آن خط مشی جمع شده بودند، از آن فاصله گرفت و مهمتر در مقابل پیشرویهای قابل پیش بینی کمونیسم کارگری در سطح جامعه و در میان آن حزب و کومه له مانع جدی ایجاد شد. برای شناخت آن دوره و اینکه چی اتفاق افتاد، نمیشود به جلسات درون تشکیلاتی و اینکه در جدلهای فکری سیاسی درون حزبی چی گذشت اکتفا کنید، میخواهم تاکید کنم این روند سیاسی اجتماعی تاثیر گذار بود. گرایش ناسیونالیستی در مباحثات درون حزبی و در آن جدال معین شکست خورد و عقب نشست و اما این پدیده تمام نشد.

٢- آغاز روند فروپاشی بلوک شرق و پیامدهای آن
تندپیچ اساسی تر و تعیین کننده تر در دهه پایانی قرن بیستم با اتمام روند فروپاشی بلوک شرق و بلوک جهانی سوسیالیسم دروغین شروع شد. این پدیده ای بسیار بزرگ و جهانی بود. کمونیسم کارگری به موقع در کنگره سوم حزب کمونیست ایران در ژانویه ۱۹۸۹ همه ابعاد اثرات شکست بلوک شرق و اثرات پایان جهان دو قطبی را مستدل کرده است. اینجا منظور بازگشت به همه آن مباحث نیست. از زوایه بررسی مشخص مورد نظر این سمینار پیامدهای این واقعه را در مقابل کمونیسم کارگری اشاره میکنم. با فروپاشی بلوک شرق واگرایی فکری سیاسی جدی در سطح جهان و در منطقه فعالیت ما و در جنبش و حزب آنوقت ما هم شکل گرفت. منصور حکمت در بیانیه “اوضاع بین المللی و موقعیت کمونیسم” ارائه شده به کنگره سوم حزب کمونیست ایران و در مباحث آن کنگره به روشنی میگوید هر چند اردوگاه شرق هیچ وقت اردوگاه سوسیالیستی نبود و ما آن را سوسیالیستی ندانستیم، اما شکست آن در مقابل سرمایه داری بازار آزاد، واگرایی و عقب گرد جدی به جهان معاصر و فشار جدی بر چپ و کمونیسم واقعی هم خواهد داشت. دوران هزیمت و عقب نشینی هر نوع سوسیالیسم و کمونیسم غیر کارگری خواهد بود. جمله زیبایی دارد که میگوید "وقتی میرسد که در مقابل هر یک نفر مارکسیست که کماکان از کمونیسم دفاع کند، دو هزار نفر سابقا مارکسیست وجود خواهند داشت که از ناکارایی مارکسیسم میگویند و به آن پشت میکنند". آن زمان خیلی زود و یکسال بعد از آن کنگره رسید و شاهدش بودیم. در سطح جهان همین اتفاق افتاد و احزاب و جریانات به اصطلاح سوسیالیست و به ویژه متأثر از شوروی اهداف و اسامی خود را عوض کردند، که اینجا وارد آن نمیشوم. تا آنجا که به حوزه فعالیت ما در ایران و منطقه است، اثر گذاشت. در خود حزب کمونیست ایران اثر گذاشت. شکاف گرایشات مختلف، راست و چپ و سانتر آن حزب بیشتر شد. واگرایی گرایشات دیگر بیشتر شد. تمایزات کمونیسم کارگری با رهبری منصور حکمت و جوابهای روشنی که اتفاقا به روند فروپاشی شرق داد، سنگربندی تیزبینانه و محکمی نمود.

٣- بحران خلیج و پیامدهای آن!
در دل این تند پیچ جهانی، یک تند پیچ منطقه ای اما با پیامدهای جهانی به وقوع پیوست و آن هم اشغال کویت توسط رژیم بعث عراق بود. این فرصتی شد برای آمریکا و غرب تا این پدیده را به سطح یک بحران بین المللی ارتقا دهند. هژمونی طلبی آمریکا در اثنای فروپاشی شرق گل کرد. آمریکا میخواست رهبری خود را بر جهان تثبیت کند. صف بندیهای جهانی و منطقه ای و محلی را به نفع جبهه خود شکل داد. به قول منصور حکمت “نظم نوین خونین جهانی” طلوع کرد. عقب گردهای جدی به دنیا تحمیل شد. رژیم عراق در این جدال شکست خورد و اثرات جدی در محیط فعالیت ما در حزب کمونیست ایران و کومه له داشت. یکی از پیامدهایش برچیده شدن حاکمیت فاشیست بعث عراق در کردستان عراق و قدرت گرفتن ناسیونالیسم کرد بود. در نتیجه ناسیونالیسم کرد منکوب شده در کومه له هم جان گرفت و این بار به هژمونی کمونیسم کارگری در کومه له و حزب کمونیست ایران تمکین نکرد و با استراتژی و سیاست متفاوت خود بیش از پیش راه خود را جدا کرد. نهایتا جدایی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران اجتناب ناپذیر شد. ضرورت دفاع بی ابهام و روشن از کمونیسم و آزادیخواهی و برابری طلبی وجود یک حزب کمونیست کارگری روشن بین را ایجاب میکرد. منصور حکمت این تصمیم را گرفت و طیف وسیع کادرها و اعضای کمونیست همان تشکیلات در این مسیر با منصور حکمت همگام شدیم.

در جمع بندی این قسمت میخواهم دوباره تاکید کنم، با تند پیچهای تعیین کننده و جهانی و منطقه ای روبرو شدیم و عقب گردهای جدی به جهان تحمیل شد. پیامدهای جدی و شکافهای جدی برای ما داشت. نقطه شروع شکافهای به وجود آمده، جدالهای مکتبی و فکری و سیاسی و سازمانی و رفتار و کردار انسانها در خود نبود. روندهای سیاسی اجتماعی تعیین کننده، انتخابهای سیاسی را موجب میشود. جریانات و رهبران و شخصیتها و فعالین سیاسی با انتخابهای سیاسی روبرو میشوند و شدند. این واقعه عینا در میان ما هم اتفاق افتاد و با انتخابهای سیاسی و جدی روبرو شدیم. عده ای کمونیسم کارگری را انتخاب کردیم و عده ای ناسیونالیسم و گرایشات دیگر را انتخاب کردند. آن روند جهانی فروپاشی شرق مانع بزرگی در مقابل پیشرویهای کمونیسم کارگری بود. بحران خلیج و پیامدهای آن و عروج ناسیونالیسم کرد تا حد تشکیل دولت اقلیم مانع بزرگ ایجاد کرد و از جریان ما نیرو گرفت. من تصور میکنم که مثلا اگر بحران خلیج و قدرت گیری ناسیونالیسم کرد نبود، احتمالا جدایی در حزب کمونیست ایران حداقل در آن مقطع اتفاق نمی افتاد و گرایشات دیگر هژمونی کمونیسم کارگری را قبول میکردند و ما بی دردسرتر کارمان را ادامه میدادیم. در هر حال در مقابل این موانع و واگرایی سیاسی در عین حال صلابت سیاسی و خودآگاهی کمونیستی و روشن بینی کمونیسم کارگری برجسته میشود. این ترند در سطح ایران و در عراق نیرو میگیرد. سنگری را در دفاع از کمونیسم و آزادیخواهی ایجاد میکند. اگر از یک طرف شاهد واگرایی گرایشات دیگر بودیم و راه خودشان را جدا کردند و از طرف دیگر با ایستادگی کمونیسم کارگری بر مارکسیسم و بر عملی بودن آن، واقعی بودن، جواب روز بودن کمونیسم به آن مشقات و مسائلی که بورژوازی در دنیا میخواهد تحمیل کند، روبرو هستیم. اینجا دوست داشتم به ادبیاتی که آن دوره تولید شده و لازم است نسل جوان و حتی خود ماها به عنوان ادبیاتی که واقعاً همین امروز هم کارکرد عملی برایمان دارد به آن مراجعه کنیم. مثلا مباحث مهم منصور حکمت در کنگره سوم حزب کمونیست ایران که در بسوی سوسیالیسم شماره ۳ آن دوره منتشر شده اند و مشخصا بیانیه اوضاع بین المللی و موقعیت کمونیسم اثر منصور حکمت و سخنرانیها حول آن، به دنبال آن سمینار مهم مارس ۱۹۸۹ تحت عنوان "مبانی کمونیسم کارگری"، و رساله ی مهم “تفاوتهای ما” یا بحثهای احزاب و جنبشهای سیاسی که در رساله دورنمای فعالیت حزب در کردستان توسط منصور حکمت نوشته شده است. مباحثی که در عرصه سازماندهی حزبی، سیاست سازماندهی ما در میان کارگران، عضویت کارگری یا سازمانهای توده ای کارگری و مجمع عمومی و شورا، در عرصه مبارزات اقتصادی طبقه کارگر و …، و مهمتر از همه مباحث و مصاحبه های منصور حکمت که به تبیین مارکسیستی فروپاشی بلوک شرق و به قول حکمت به طلوع خونین نظم نوین جهانی آمریکا و غرب و ماهیت بحران خلیج و هژمونی طلبی آمریکا در دنیای بعد از فروپاشی شرق میپردازد. اینها مباحث و مختصات آن دوره هستند و به نظرم در ایجاد شفافیت خط کمونیستی ما بسیار تعیین کننده بودند.

 

امان كفا: پشت هیاهوی بحران اوکراین
افزایش نیروهای نظامی در مرزهای اوکراین، تنش ها در این منطقه را شدت بخشیده است. در حالیکه روسیه نیروهای خود را به مرز اوکراین و بلاروس کشیده است، متقابلا آمریکا و ناتو، جنگ افزارها و سلاح و مهمات را به اوکراین و کشورهای هم جوار آن، در جنوب و غرب، گسیل داده اند. از طرفی روسیه در میدیای رسمی خود از خطر حمله اوکراین و ناتو به روسیه ابراز نگرانی می کند و از طرف دیگر آمریکا و شرکا و میدیای رسمی غرب، دم از "خطر اشغال اوکراین"، نیاز کمک به اوکراین در مقابل حمله نظامی روسیه به اوکراین و "خطر" چنین حمله ای برای کل دنیا می زنند. هر دو طرف، دیگری را به بهانه جویی برای گسترش نفوذ خود "متهم می کنند"، برای هم خط و نشان می کشند و بر طبل تبلیغات جنگی میکوبند.

علیرغم تنش و حضور و گسیل نیروهای نظامی و مانورهایی که طرفین انجام میدهند، که می تواند جنگی ناخواسته را محتمل کند، اما تمامی شواهد و علائم حاضر، حاکی از این است که هیچکدام از طرفین و مهمتر از آن دول اروپایی خواهان بروز چنین جنگی نیستند. این تنش و تبلیغات جنگی بر خلاف ادعای امریکا و دستگاه تبلیغاتی آن نه فاع از اوکراین و "تمامیت ارضی" آن، نه وجود ناسیونالیسم فاشیستی و فساد رایج در اوکراین، نه "دفاع از دمکراسی" و نه خواست های واقعی مردم در اوکراین و ... نبوده و نیست. این نزاع زاده شده دو طرف بر سر مسائل و معضلات دیگر در شرایط معین دنیای چند قطبی امروز است.

روسیه با در نظر گرفتن تنش های درونی و مشکلات هیئت حاکمه آمریکا، بخصوص با توجه به موقعیت نظامی رو به افول آمریکا پس از خروج از افغانستان، شرایط را برای امتیازگیری از آمریکا مناسب دیده است و مشخصا خواست دیرینه خود در محدود کردن نفوذ ناتو در شرق اروپا را دنبال می کند. کاخ سفید از طرف دیگر با این تنش و دامن زدن به فضای جنگی، خواهان کشاندن اروپا و دیگر متحدین سنتی خود برای رسمیت دادن به نقش ژاندارمی بین المللی خود و بهبود موقعیت لطمه خورده خود در غرب است.

در میان قطب های دیگر، چین خواهان انزوای بیشتر آمریکا و کاهش نظامی آن است. مستقل از بریتانیا که نه تنها سابقه، بلکه بنا به موقعیت فعلی هیئت حاکمه آن بیشتر به نزدیکی با آمریکا تمایل دارد، اما اتحادیه اروپا، در مقابل هرگونه جنگی به شدت مقاومت می کند و این را رسما اعلام کرده اند. تحمیل جنگ به دول اروپایی، آنهم در درون اروپا، جنگی که پایان آن معلوم نیست به راحتی تحمیل حمله به عراق و افغانستان نیست و دول اروپایی به آن تن نخواهند داد. عدم استقبال دول اروپایی از این فضای جنگی، تلاش برای آرام کردن اوضاع، پی کشیدن راههای سیاسی برای تخفیف تنش همه و همه حاکی از این مقاومت در برابر ماجراجویی نظامی امریکا در اروپا است. ارسال کمکهای نظامی ناچیز به اوکراین که برای جنگی یکروزه هم کافی نیست، اساسا برای خالی نبودن عریضه است. ایده اروپای واحد با تاکید بر تضمین جلوگیری از جنگ در این منطقه به مردم فروخته شده بود و بروز جنگ میتواند اساس این اتحاد را با بحران های سیاسی مواجه کند. تعیین سیاست نظامی اتحادیه اروپا به معنای قبول آن سیاست از جانب نه اکثریت بلکه تمامی کشورهای این اتحادیه و تصمیم اشتراکی همگی شان است و در حال حاضر چنین توافقی برای درگیری نظامی آنهم در دل اروپا وجود ندارد. و بالاخره، میزان پیشروی چه روسیه و چه آمریکا مسلما بر درجه نفوذ هریک در میان کشورهای مرتبط و حوزه خودشان تاثیرات مضاعفی را برای دوره طولانی تری بدنبال خواهد داشت.

به این ترتیب، گرچه در واقع نه روسیه و نه آمریکا خواهان جنگ میان خود نیستند، اما بوجود آوردن و دامن زدن به این فضای جنگی، برای هردو طرف منافعی را در بر دارد. هم بایدن و هم پوتین، بمراتب نیازمند پاسخگویی به موقعیت خود و معضلات و بحران های درونی خود، بالاخص در دوره پس از کرونا و تورم رو به افزایش و مشکلات عدیده اقتصادی و اجتماعی کشورهای خود هستند. هر دو تلاش دارند با این فضای جنگی، با جار و جنجال و هیاهو حول "پیروزی" و تحمیل "عقب نشانی" به رقیب، موقعیت خود را در مقابل مردم معترض هم آمریکا و هم روسیه تقویت کنند. اما نه مردم آمریکا و نه مردم روسیه به گواه میدیای حاکم، اینبار به این تلاش، نه وقعی گذاشته و نه بر میزان مقبولیت پوتین یا بایدن تاثیری داشته است. پوچی ترساندن مردم در غرب از "غول" روسیه و یا خواست "نابودی روسیه" توسط آمریکا مدت هاست که دیگر قادر به بسیج افکار عمومی نبوده و همه جا به سخره گرفته می شود.

امروز بیش از گذشته معلوم است که این نزاع تنها بهانه ای در رقابت های وسیع تر میان قطب های جهانی است. بوجود آوردن بحران پشت بحران برای منحرف کردن اذهان جامعه از معضلات پایه ای در درون این کشورها و ناتوانی بورژوازی حاکم در تمام این کشورها از پاسخگویی و ارائه راه حل های اساسی و با ثبات در مقابل شرایط وخیم اقتصادی و اجتماعی در دنیای واقعی این مردم می باشند. امروز دیگر همه می دانند که نه پیشروی آمریکا و نه روسیه و نه هیچک از قطب های جهانی، با هر علم و کتلی و با هر ادعا و هیاهویی، بهبودی برای مردم را بدنبال نخواهد داشت و برعکس بر معضلات اقتصادی و سیاسی می افزاید و همین امر، همین خودآگاهی جامعه بشری است که دنیای امروز را با دوره های پیش متفاوت کرده است.

ارتجاع حاکم در تمامی این قطب ها، از اروپا تا چین، از روسیه تا آمریکا، امروز بی راه حل تر از همیشه، در مقابل مردمی که کل این دستگاه های حاکم و سیاستمداران آنرا بی اعتبارتر از همیشه می بینند، پشت به دیوار ایستاده اند. نمایش جنگ افزارها و سلاح های کشتار دستجمعی و مانورهای نظامی، نه پاسخگو بلکه خود نشان از تناقض بیش از پیش نظام حاکم به زندگی و خواست های مردم دنیای امروز است.