خدامراد فولادی: غیر ِ سرمایه داری راهبند ِ تکامل2  ( چرا مازیار رازی مارکسیست نیست)

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 مازیاردرمقاله ی« چرا باید مارکسیست بود، سخنی با جوانان»، تمام ِ استدلال های اش را بر این پایه گذاشته که رِژیم ِ اسلامی یک رژیم ِ سرمایه داری ِ هنجارمند و قانون مند با تمام ِویژه گی های تاریخی دورانی ِآن نظیر ِ آلمان و سوئد و نروژ است. ازاین رو ضرورت ِتاریخی ایجاب می کند رویکرد و شیوه ی مقابله با آن نیزدرچارچوب ِچنین درک وبرداشت و نگرشی باشد.

درحالی که برخلاف ِ این نامگذاری ِ دلبخواهی- تخیلی ِ فاقد ِ اعتبار ِ تاریخی- دورانی، تمام ِ فاکت های موجود ِ سیاسی مناسباتی ِاین رژیم نشان می دهد و ثابت می کند که رژیم ِاسلامی حتا از نام وعنوان ِ ایدئولوژی ِ واپس گرایانه اش هم پیداست که اولن سرمایه داری در مفهوم ِ تاریخی دورانی ِ آن نیست، و ثانیین مانند ِ دیگر حکومت های استبدادی ِ بناشده بر کیش ِ شخصییت پرستی عملکردهای اش در چارچوب ِ راه ِ غیر ِ سرمایه داری و از این رو تشخیص ِ ایشان به کلی و از اساس غلط و نادرست بوده و درنتیجه نمی تواند مارکسیست باشد، چه رسد به آن که بخواهد تئوری های ماتریالیستی دیالکتیکی و ماتریالیستی تاریخی ِ تکامل گرایانه ی مارکسیستی را به دیگران هم آموزش دهد. چرا و به چه دلیل به این نتیجه رسیده ام که او چنین صلاحییتی ندارد؟ به این دلیل که: 1- او لنینیست است. 2- لنینیسم ،همچنان که که در بسیاری مقالات ِ تا کنونی ام در نقد ِ نظرات ِ لنین و پیروان اش و از جمله در بخش ِ اول ِهمین مقاله با استناد به نقل ِ قول هم از مارکس و انگلس و هم از لنین نوشته ام، به عنوان ِ تفکر و گرایش ِ فرقه سالار و اراده گرا نمی تواند دیالکتیک اندیش و تکامل گرا باشد. همچنان که خود ِ لنین با اختراع ِ راه ِ غیر ِ سرمایه داری، راه ِ خود و بلشویسم اش را هم از راه ِ نظام مند ِ سرمایه داری، و هم از این رو از ماتریالیسم ِ تاریخی ِ مارکس و انگلس یعنی از مسیر ِ قانون مند ِ تکامل ِ جامعه ی انسانی جدا نمود.دراین صورت نمی توان هم ادعای مارکسیست بودن داشت و هم آموزه های دیالکتیکی- تکاملی ِ جهت مند و غایت مند ِ آن را صریحن انکار نمود. واقعییت ِ مشخص و درعمل اثبات شده این است که لنین با پیش کشیدن ِ راه ِ نا قانون مند ِغیر ِ سرمایه داری می خواست حزب بلشویک به رهبری ِخودش راجایگزین ِهم طبقه ی کارگر وهم بورژوازی نماید. به این معنا که گفت: حزب ِ بلشویک می تواند خود « به نیروی اراده اش» به تنهایی نیروهای مولده را توسعه دهد و از این جهت نیازی به بورژوازی و صنعت و تکنولوژی ِ بورژوازی برای انجام ِ این وظیفه نیست، و از آنجا که روسیه کشوری عقب افتاده با اکثرییت ِ جمعییت ِ دهقانی بود، طبقه ی کارگر ِ صنعتی پیشرو و متشکل ِ« برای خود» و « برای انجام ِ وظیفه ِتاریخی اش» نیز وجود نداشت. از این جهت حزب نه فقط جایگرین ِ بورژوازی بلکه درعمل( پراتیک ِ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ) نقش و جایگاه ِ تاریخی ِ پرولتاریا را هم برعهده گیرد و ایفا نماید. راه ِ غیر ِ سرمایه داری در واقع تکمیل کننده و توجیه کننده ی این اراده گرایی ِ نا قانون مند ِ ضد ِ تاریخی و ضد ِ مارکسیستی است که از لنین به پیروان ِ فرقه گرا و فرقه سالار ِ او و حتا به آنارشیست ها به ارث رسیده است.
در نادرست بودن و غیر ِ مارکسیستی بودن ِ راه ِ غیر ِ سرمایه داری، وتبعات ِ ناگزیر ِ آن و ازجمله استبداد ِ فردی- فرقه ای و تمامییت خواهی ِ حزب ِ فعال مایشاء در قدرت، همین بس که به این گفتار ِ مارکس مراجعه کنیم که نوشت:« انسان ها تاریخ ِ خود را می سازند، اما نه آنگونه که خود اراده می کنند بلکه آنگونه که شرایط ِ تولیدی- مناسباتی ِ از پیش آماده شده و فراهم گردیده توسط ِ نسل ها و نظام های تاریخی ِ قبل از آنها ، یعنی روند ِ تکاملی ِ تاریخ ایجاب کرده و ایجاب می کند. به این معنا که ابزار و وسائل تولیدی راکه توسط ِنسل های پیشین فراهم آمده و درتصرف( اختیار) ِنسل ِ بعدی ونسل های بعد از آنها قرار خواهد گرفت، به عنوان ِ دستاوردهای تاریخی ِ نوع ِ انسان به کار گرفته و همان ها را بنا بر دیالکتیک ِحرکت ِ بی وقفه ی قانون مند ِ جامعه، رشد و توسعه و تکامل می دهند و به انسان های بعدی می سپارند. از این رو و با این سلسله مراتب و مراحل ِ تکاملی ِ از ساده به پیچیده و از پست به عالی ِ دیالکتیکی، می توان گفت: ارتباط و پیوندی گسست ناپذیر در تاریخ ِ انسانی به وجود می آید که به هرچه شکوفاتر شدن و بهینه شدن ِبیش از پیش ِابزار و نیروهای تولیدی شامل ِخود ِانسان ها و مناسبات ِتولیدی شان خواهد انجامید.»( نقل و برداشت از: مارکس-انگلس. در باره ی تکامل ِ مادی ِ تاریخ. ترجمه ی خسرو پارسا. ص.65 ). حال، با توجه به این گفتار ِ مارکس آقای مازیار ِ رازی که خود را مارکسیست یعنی حامل و ناقل ِ اندیشه های مارکس و انگلس می دانند به این پرسش پاسخ دهند که:« راه ِ غیر ِ سرمایه داری» را برای گذار به سوسیالیسم و کمونیسم از کدام نوشته و آموزه های مارکس و انگلس برداشت کرده است؟ این که ایشان و همفکران ِ شان به ماتریالیسم ِ دیالکتیک و تاریخی و تکامل ِ قانون مند ِ جامعه ی انسانی در کلییت ِ همبسته ی نوعی - تاریخی ِ آن اعتقاد ندارند بلکه آن را انکار و از اعتبار ِ تاریخی و نظری ساقط شده قلمداد می کنند، معنای اش تکامل دادن ِ مارکسیسم است یا بی اعتبار کردن ِ آن هم در نظر و هم در عمل؟. آقای رازی؟ آیا شما معنای تکامل دادن ِ تئوری را می دانید؟ هرگز اگر بدانید. تئوری ِ مارکسیستی، چارچوب ِ مسیر ِ تکامل ِ تاریخ ِ انسانی و نیروهای مولده ِ ی هموار سازنده ی آن را تعیین کرده و توضیح داده است و شما لنینیست ها با انکار ِ این مسیر و این تئوری هرگز نمی توانید تکامل دهنده ی مارکسیسم باشید. شما اگر به تکامل اعتقاد داشتید که راه ِ ناقانون مند و اراده گرایانه ی «غیر ِ سرمایه داری» را جایگزین ِ راه ِ قانون مند و هنجارمند ِ سرمایه داری نمی کردید. آیا می دانید تئوری ِمارکسیستی ِماتریالیسم ِ تاریخی می تواند و باید به آن نیروی مادی یی تبدیل گردد که جامعه ی انسانی رادرکلییت وجزییت ِآن دگرگون سازد، به شرط ِ آن که درست فهمیده شود و درست وبه جا و به موقع به کار گرفته شود، و بدون ِ این نیرو یا سلاح ِ تئوریک ِ نبرد هیچ سلاح ِ مادی یی به تنهایی کارساز نیست و فقط ابزار ِ انسان کشی در دست ِ اقتدار گرایان و فرقه سالاران ِ قدرت طلب است. با این توضیح که شعار دادن و شعار نویسی نه تئوری است و نه اثرگذاری تئوری را دارد بلکه کار ِ تفنگ ساچمه ای را می کند که مستقیمن به چشم و مغز ِ مخاطبان برای کور کردن بینایی و آگاهی ِآنان شلیک می شود. یعنی دقیقن همان کاری که فرقه گرایان برای تبلیغ و جا انداختن ِ خود به عنوان ِ تنها آلترناتیو ِ رژیم ِ اسلامی می کنند. راه ِ غیر ِ سرمایه داری ِ فرقه سالارانه ی خارج از کار کردهای ماتریالیسم ِ تاریخی نیز در واقع به کار گرفتن ِنوعی تفنگ ِ ساچمه ای با همان هدف است. اما آقای رازی! دیدگاه ِ مارکس در خصوص ِ راه ِسرمایه داری و جنبه ها و کارکردهای مثبت و مفید ِآن را چه درتولید وچه درمناسبات ِتولیدی-اجتماعی در راستای تکامل ِ تاریخی ِ جامعه ی انسانی اگر نخوانده اید بخوانید تا بدانید چرا شما و همفکران ِ فرقه سالار ِ تان مارکسیست نیستید: « این یکی از جنبه های متمدن ِسرمایه داری است که کار ِ اضافی را به صورتی و تحت ِ شرایطی تحمیل می کند.{ به این گزاره دقت کنید:} این شرایط برای تکامل ِ نیروهای مولد و مناسبات ِ اجتماعی و ایجاد ِ عناصری برای شکل ِ نوین و تکامل یافته تری نسبت به نظام های تا کنونی بسیار سودمندتراند. از این رو، در هر دوران و نظامی – و از جمله نظام ِ سرمایه داری - از یک سو بخشی از جامعه { بورژوازی} بر بخش ِ دیگر{ پرولتاریا} فشار می آورد، و از سوی دیگر ابزار ِ مادی و شرایط ِ جنینی برای پیدایش ِ شکل ِ متکامل تری از جامعه{ سوسیالیسم و کمونیسم} را امکان پذیر می سازد.»( نقل از: کارل مارکس، هستی و آگاهی . بر گرفته از « سرمایه» . ترجمه ی امیرهوشنگ ِ افتخاری راد و محمد قائدی. ص. 96). باز در توصیف ِ جنبه های مفید و ضروری ِ نظام ِ سرمایه داری در فرایند ِ تکامل ِ جامعه ی انسانی: « در روند ِ تولید ِ سرمایه داری، نیازهای انسان ِ متمدن مداومن افزایش می یابد و درنتیجه قلمروی ِ ضرورت ِ فیزیکی- طبیعی نیز گسترش می یابد، اما در عین ِ حال نیروهای ِ تولیدی هم که این نیازها را برآورده می سازند به طور ِ مداوم افزایش و توسعه و گسترش پیدا می کنند.»( همان کتاب. با برداشت از کتاب ِ سرمایه. ص.97). در جای دیگر، مارکس «تنها پیش شرط ِ لازم و ضروری ِ گذار به سوسیالیسم را » رشد و توسعه ی هرچه بیش تر ِ نیروهای مولد و مناسبات ِ تولیدی در نظام ِ سرمایه داری می داند. بخوانید: « هیچ نظم ِ اجتماعی فرو نمی ریزد مگرآن که همه ی نیروهای مولدی که در آن نظم ِاجتماعی کارکرد دارند به نهایت ِتکامل شان برسند، همچنان که مناسبات ِ تولیدی ِ نوین و متکامل تر ِ تولیدی هرگز به منصه ی ظهور نمی رسند جز آن که شرایط ِ مادی ِ هستی ِ آنها در زهدان ِ نظام ِ موجود به رشد و بلوغ رسیده باشند. یعنی به عبارت ِ دیگرنظم ِ نوین ِ سوسیالیسم و کمونیسم هنگامی تحقق ِ عینی و مادی پیدا می کند که شرایط ِ مادی ِ تحقق ِ شان در جامعه ی سرمایه داری کاملن فراهم گردیده باشد.» ( نقل از همان کتاب. همان ترجمه.ص.103).
حال، نظر ِ مارکس در باره ی دهقانان را بخوانید: « ازمیان ِ تمام ِ طبقاتی که اکنون رو در روی ِ بورژوازی قرار گرفته اند فقط پرولتاریا طبقه ی واقعن انقلابی است. طبقات ِ دیگر در مواجهه با صنعت و تکنولوژی ِمدرن فرومی پاشند و سرانجام نابود می شوند. حال آنکه پرولتاریا خود آفریده ی ویژه و ضروری ِ صنعت ِ مدرن ِ بورژوازی است. پیشه وران و دهقانان نه تنها انقلابی نیستند بلکه محافظه کاراند. ازآن بدتر، آنها مرتجع هستند زیرا می کوشند چرخ ِ تاریخ را به عقب برگردانند.» ( کارل مارکس-فریدریش انگلس.مانیفست ِکمونیست. ترجمه ی حسن مرتضوی. ص.288-289 ).
اکنون ببینید لنین با این تئوری های عام شمول و ابطال ناپذیر ِ انسان ساز و دوران ساز چه می کند و چه گونه در چند جمله با وارد کردن ِ دهقانان ِ به تاکید ِ مارکس مرتجع به عرصه ای که تاریخن و دورانن از آن ِ آنان نیست، بر تمام ِ آن ها یکجا خط ِ بطلان می کشد.:« ما{ یعنی لنین و بلشویک ها} برای تسهیل ِ رشد ِ نیروهای تولیدی نباید از تکامل ِ بورژوایی، بلکه از تکامل ِ نوع ِ دهقانی حمایت کنیم.{ عجب تکامل ِ بی نظیری شد تکامل از نوع ِ دهقانی در روسیه و....! ادامه ی گفتاورد:} این، سریع ترین نوع ِ تکامل ِ نیروهای تولیدی و عالی ترین شرایط ِ ممکن برای حیات ِ توده ها{ و جامعه } را به همراه دارد. این راه را می توان در عین ِ حال انقلاب ِ دهقانی{ یا همان راه ِغیر ِ بورژوایی و غیر ِ سرمایه داری} هم نامگذاری کرد»( برگرفته از: کلاسیک ها وپلمیک ِمرحله انقلاب. پ.بوگادین، ژ.کرایسچیکوف،م.سوروزالف. ترجمه،م. گیورغیان . ص.110-111. درون ِ آکولادها از من است.). یا باز هم در جای دیگر از لنین می خوانیم:« ما کمونیست ها باید به دهقانان ثابت کنیم که تا زمان ِ استقرار ِ کمون ها شاگرد ِ آنها خواهیم بود{ یعنی تا آن زمان ِ هنوز نیامده کمونیست ها باید ثابت کنند شاگرد ِ دهقانان ِ به قول ِ مارکس مرتجع اند!} و نه معلم ِ آنها! ما کمونیست ها باید شیوه ی انتقال به نظام ِبهتر یعنی سوسیالیسم را از دهقانان بیاموزیم{ و نه از مارکس و انگلس!}. ما باید از دهقانان یاد بگیریم و نه آن که به آنها یاد بدهیم.»( برگرفته از: مجموعه آثار. ترجمه ی پورهرمزان. جلد ِ دوم.ص. 1394 . درون ِ آکولادها از من است.). توده ای- لنینیست های ما و از جمله تروتسکیست هایی مانند ِ مازیار رازی به این ردیه نویسی ها بر آموزه های تئوریک ِ ابطال ناپذیر ِ مارکس و انگلس می گویند تکامل دادن ِمارکسیسم! یا به بیان ِ صریح تر تکامل دادن ِ واپسگرایانه ی مارکسیسم به شیوه ی لنینی- بلشویکی! همچنان که مازیار رازی نیز در مقاله ی « چراباید مارکسیست بود. سخنی با جوانان » این ردیه نویسی ها برمارکسیسم را به عنوان ِ آموزش های مارکسیستی به خورد ِخواننده گانی می دهد که که آنها را بی سواد و فریب خور می پندارد.
نتیجه گیری از این بحث: 1- هر رژیمی که دموکراسی ِ دورانی یعنی دموکراسی ِ بورژوایی نداشته باشد، سرمایه داری نیست.2- هر رژیمی که با انتخابات ِ رقابتی قدرت ِ سیاسی را کسب نکرده باشد و انتخابات اش فرمایشی و به سود ِ یک دار و دسته ی تمامییت خواه و انحصارطلب برگزار گردد رژیم ِسرمایه داری نیست.3-هر رژیمی که حکومت ِ فردی- فرقه ای با رهبر ِ فعال ِ مایشاء ِ مادام عمر داشته باشد، سرمایه داری نیست. 4- رژیم ِ اسلامی ِ حاکم بر ایران که هیچ یک از این خصوصییات را نه تنها ندارد بلکه کسانی را هم که آنها را مطالبه می کنند دستگیر و زندانی و شکنجه و اعدام می کند، رژیمی غیر ِ سرمایه داری، غیر ِ دورانی و واپسگراست و از این روباید جای اش را به یک رژیم ِ سرمایه داری با دموکراسی ِ دورانی دهد تا جامعه واجد ِ شرایط ِ گذار به سوسیالیسم وکمونیسم گردد.5- حکومت ِ اسلامی رژیم ِ راهزنان ِ مسلح و سرمایه دزدان است و نه رژیم ِ سرمایه داران و سرمایه داری. 6- فرقه سالارانی که چنین حکومت ِ راهزن( باجگیر)، غیر ِ دورانی، و استبدادی ِ فاقد ِ ساز وکارهای دموکراتیک را سرمایه داری می نامند، هم آگاهی ِ دروغین به این جامعه می دهند و هم قصد ِ شان ازاین کار جایگزین نمودن ِ تشکیلات ِ خود به جای طبقه ی کارگری است که نه تشکیلات ِ خودویژه اش را دارد و نه ازاین رو از طبقه ی در خود به طبقه ی برای جامعه و برای تاریخ فرارفته است. 7- مازیار رازی از جمله فرقه سالارانی است که با مارکسیست نامیدن ِ خود هم آگاهی ِ دروغین به جامعه می دهد و هم به دنبال ِ کسب ِ قدرت ِ سیاسی به نام ِطبقه ی کارگر و به کام ِ خود و فرقه ی بلشویک- تروتسکیست اش است.