77 منتخب سایت

به‌رسمیت شناختن‌ اخیر فلسطین؛ شکاف‌های جهانی را عمیق‌تر خواهد کرد

خاورمیانه

روزنامه گاردین در تفسیری نوشت: در پی اعلام رسمی بریتانیا، کانادا و استرالیا مبنی بر به‌رسمیت‌شناختن کشور فلسطین، تنش‌های دیپلماتیک جهانی وارد مرحله تازه‌ای شده است. این اقدام که قرار است موجی از پیوستن متحدان دیگر اسرائیل را نیز به همراه داشته باشد، ...

با واکنش تند تل‌آویو روبه‌رو شده و اسرائیل تهدید کرده است در پاسخ، دست به الحاق بخش‌های بزرگی از کرانه‌ی باختری بزند؛ اقدامی که می‌تواند شکاف این رژیم با اروپا و جهان عرب را عمیق‌تر کند و در عین حال فاصله‌ی واشنگتن از نزدیک‌ترین متحدانش را نیز افزایش دهد.

پیش از این، دولت ترامپ به متحدانش هشدار داده بود اسرائیل در واکنش به چنین تصمیمی دست‌کم به اقداماتی «نمادین» دست خواهد زد. اما مقامات آمریکایی می‌دانند این پاسخ می‌تواند روندهایی چون توافق‌های ابراهیم – که به‌منظور عادی‌سازی روابط اسرائیل و کشورهای عربی طراحی شد – را در معرض فروپاشی قرار دهد. در همین حال، همراهی دیگر اعضای «پنج چشم» (ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، کانادا، استرالیا، نیوزیلند) با این تصمیم، در حالی که پیش‌تر بر سر کمک به اوکراین و مسائل اقتصادی همچون تعرفه‌ها نیز با واشنگتن اختلاف داشتند، شکاف میان این بلوک اطلاعاتی-امنیتی و آمریکا را آشکارتر خواهد کرد.

در نامه‌ای سرگشاده، شماری از قانون‌گذاران ارشد جمهوری‌خواه به نخست‌وزیران بریتانیا، کانادا و استرالیا هشدار داده‌اند که این اقدام «کشورهایشان را در تقابل مستقیم با سیاست‌های دیرینه ایالات متحده قرار می‌دهد» و ممکن است با «اقدامات تنبیهی» روبه‌رو شوند. در این میان، هنوز روشن نیست که آیا واشنگتن به‌طور فعال از واکنش اسرائیل – از جمله الحاق بخش‌هایی از کرانه‌ی باختری – حمایت خواهد کرد یا صرفاً قصد دارد مانعی بر سر راه نتانیاهو ایجاد نکند.

در داخل دولت اسرائیل، چهره‌های افراطی طرح‌هایی حداکثری برای الحاق بیش از ۸۰ درصد کرانه‌ی باختری مطرح کرده‌اند؛ اقدامی که عملاً مناطق فلسطینی را از هم جدا خواهد کرد. ایتمار بن‌گویر، وزیر امنیت داخلی، روز یکشنبه خواستار «اقدامات فوری متقابل» شد و وعده داد طرحی برای اعمال «حاکمیت بر یهودا و سامره» – اصطلاح کتاب‌مقدسی مورد استفاده جریان‌های راست افراطی – ارائه کند. حتی اگر این طرح‌های حداکثری به اجرا درنیایند، انتظار می‌رود نتانیاهو دست‌کم یک الحاق نمادین از اراضی فلسطینی را در جریان سخنرانی‌اش در مجمع عمومی سازمان ملل اعلام کند.

چنین اقدامی خشم کشورهای عربی را برخواهد انگیخت؛ به‌ویژه امارات که الحاق کرانه‌ی باختری را «خط قرمز» خوانده و احتمال کاهش سطح روابط دیپلماتیک خود با اسرائیل را مطرح کرده است، آن هم تنها پنج سال پس از آنکه همراه با بحرین به‌طور رسمی این رژیم را به‌رسمیت شناخت. در اروپا نیز احتمال تقویت فشارها برای اعمال تحریم‌ها و تعرفه‌های تازه علیه اسرائیل افزایش یافته است.

هم‌زمان، گزارش‌ها حاکی از آن است که دولت ترامپ در حال پیشبرد فروش نزدیک به شش میلیارد دلار سلاح به اسرائیل است، از جمله ۳۰ فروند بالگرد تهاجمی آپاچی و بیش از سه هزار خودروی زرهی. این در حالی است که نتانیاهو روز یکشنبه اعلام کرد: «پاسخ ما به تلاش اخیر برای تحمیل یک دولت تروریستی در قلب سرزمینمان، پس از بازگشتم از آمریکا اعلام خواهد شد. منتظر بمانید.»

کی‌یر استارمر، نخست‌وزیر بریتانیا، در اعلام موضع خود تأکید هدف از این اقدام «زنده نگه‌داشتن امید به صلح و راه‌حل دو دولتی» است. اما اسرائیل بار دیگر آشکارا اعلام کرد هیچ جایی برای چنین راه‌حلی قائل نیست. نتانیاهو به‌صراحت گفت: «هیچ کشور فلسطینی‌ای وجود نخواهد داشت.» سخنان او در مراسمی ایراد شد که برای گسترش پروژه‌ی شهرک‌سازی موسوم به «E1» برگزار گردید؛ طرحی که عملاً کرانه‌ی باختری را به دو نیم خواهد کرد.

بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی راست افراطی کابینه، ماه گذشته گفته بود این طرح «ایده‌ی کشور فلسطین را به خاک خواهد سپرد». در چنین شرایطی، به‌رسمیت‌شناختن فلسطین توسط کشورهای غربی هرچند نمادی و دیرهنگام توصیف می‌شود، اما در عمل می‌تواند نقطه‌ی عطفی در شکاف‌های ژئوپلیتیکی جهان باشد و هم‌زمان نشان دهد که فاصله‌ی میان سیاست‌های آمریکا و متحدانش بیش از پیش رو به افزایش گذاشته است.

نقش تاریخی بریتانیا در مناقشه فلسطین و اسرائیل

به دنبال تصمیم اخیر لندن برای شناسایی رسمی کشور فلسطین، بار دیگر نگاه‌ها به نقش تاریخی و بحث‌برانگیز بریتانیا در سرنوشت فلسطین و اسرائیل دوخته شده است. دیوید لامی، وزیر خارجه بریتانیا، هنگام اعلام این تصمیم در سازمان ملل متحد تأکید کرد که «دست تاریخ را بر شانه‌هایش احساس می‌کند»؛ اشاره‌ای مستقیم به مسئولیت طولانی و پرتنش بریتانیا در قبال این مسئله.

از جنگ جهانی اول تا پایان امپراتوری عثمانی
با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ و پیوستن امپراتوری عثمانی به جبهه آلمان، بریتانیا مصر را به قیمومت خود درآورد و به همراه فرانسه و روسیه نقشه‌هایی محرمانه برای تقسیم خاورمیانه طراحی کرد. مهم‌ترین آنها توافق سایکس–پیکو (۱۹۱۶) بود که منافع فرانسه و بریتانیا را تضمین می‌کرد و برای فلسطین طرح اداره بین‌المللی در نظر گرفت. همزمان، در مکاتبات حسین-مک‌ماهون وعده استقلال یک دولت عربی داده شد و شورش عربی به رهبری شریف حسین در ۱۹۱۶ با حمایت بریتانیا آغاز شد.

اعلامیه بالفور و آغاز تناقضات تاریخی
در سال ۱۹۱۷، آرتور بالفور، وزیر خارجه وقت بریتانیا، در نامه‌ای به لرد روچیلد وعده ایجاد «خانه ملی برای یهودیان» در فلسطین را داد، مشروط به حفظ حقوق مدنی و مذهبی جمعیت غیر یهودی. این تعهد که بعدها در قیمومت بریتانیا بر فلسطین گنجانده شد، پایه بسیاری از تناقضات و تنش‌های بعدی شد. بالفور در ۱۹۱۹ نوشت که «صهیونیسم، چه خوب چه بد، از آرزوهای ۷۰۰ هزار عرب فلسطینی اهمیت بیشتری دارد.»

شورش عربی و سیاست‌های دوگانه بریتانیا
از ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ فلسطینی‌ها علیه حاکمیت بریتانیا دست به شورش زدند که با سرکوبی خونین مواجه شد. کمیسیون پیل در ۱۹۳۷ راه‌حل تقسیم را پیشنهاد کرد که به معنای جابه‌جایی گسترده جمعیت بود. در آستانه جنگ جهانی دوم و افزایش مهاجرت یهودیان از اروپا، بریتانیا در «کتاب سفید» ۱۹۳۹ از تشکیل دولت فلسطینی طی ۱۰ سال سخن گفت، اما همزمان تأکید کرد که فلسطین «نباید بر خلاف خواست اکثریت عرب به دولت یهودی تبدیل شود.»

پایان قیمومت و ورود سازمان ملل
پس از جنگ جهانی دوم و تشدید درگیری‌ها، بریتانیا در ۱۹۴۷ قیمومت خود را رها کرد و پرونده را به سازمان ملل سپرد. مجمع عمومی سازمان ملل با قطعنامه ۱۸۱ به تقسیم سرزمین رأی داد، تصمیمی که مورد حمایت آمریکا و مخالفت اعراب بود.

تشکیل اسرائیل و فاجعه آوارگی فلسطینیان
با اعلام تأسیس اسرائیل در مه ۱۹۴۸ و آغاز جنگ اعراب و اسرائیل، حدود ۷۵۰ هزار فلسطینی – نیمی از جمعیت آن زمان – آواره شدند. بریتانیا عملاً نقشی منفعلانه در اجرای طرح تقسیم داشت و صحنه را به اسرائیل و اعراب واگذار کرد. از آن زمان به بعد، ایالات متحده نقش مسلط در سیاست خاورمیانه را بر عهده گرفت.

میراث سنگین تاریخی
امروز، تصمیم بریتانیا به رسمیت شناختن کشور فلسطین در حالی اتخاذ شده است که بسیاری آن را اقدامی برای تصحیح «اشتباهات تاریخی» و «وارونه‌سازی میراث استعماری» می‌دانند. با این حال، همان‌گونه که تحلیلگران اشاره می‌کنند، بدون همراهی آمریکا و تغییر در موازنه قدرت جهانی، این گام نمادین بیش از آنکه واقعیت‌های میدانی را تغییر دهد، بار معنوی و تاریخی خواهد داشت.